تساهل و پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تساهل و تسامح در لغت به معنای نرمش و گذشت و در فرهنگ غرب، به تحمل آگاهانه عقاید یا رفتار ناپسند دیگران گفته میشود.
در
اسلام، معادل نزدیک آن
حِلم و بردباری است، اما تساهل مطلق را نمیپذیرد و حدود آن را
وحی و
شریعت تعیین میکند.
در حالیکه غرب بر پایه
اومانیسم و
نسبیگرایی، تساهل را ارزش مطلق دانسته و اسلام آن را در چارچوب
ایمان،
عدالت و حفظ ارزشهای دینی محدود میسازد.
اسلام در عین مخالفت با
کفر و بیدینی، به مدارا و نیکی با پیروان دیگر ادیان توصیه میکند.
تساهل و تسامح در لغت و اصطلاح دارای معانی زیر می باشند:
تساهل به معناى «به آسانى و نرمى با كسى برخورد كردن» است و دربارۀ دو نفر كه با هم با نرمى و بخشش رفتار مىكنند، مىگويند: اين دو با هم تساهل كردهاند.
به طور معمول تساهل با تسامح مترادف دانسته شده است؛ اما كلمۀ تسامح، فرق ظريفى با تساهل دارد و آن اين كه تسامح از مادۀ
سمح به معناى بخشش و بزرگوارى است که بنابراين، تسامح به معناى نوعى كنار آمدن همراه با جود و بزرگوارى است.
معادل اين كلمه در
انگلیسی، واژۀ «tolerance» از ريشۀ لاتينى «tolero» به معناى تحمل كردن، اجازه دادن و ابقا كردن است كه با مصدر «Tllo»، به معناى حمل كردن يا بردن و اجازه دادن، همخانواده است؛ گويى كسى كه تساهل مىورزد، بارى را حمل يا تحمل مىكند.
اما در اصطلاح، تساهل و تسامح به معناى عدم مداخله و ممانعت يا اجازه دادن از روى قصد و آگاهى به اعمال و عقايدى است كه مورد پذيرش و پسند شخص نباشد.
با توجه به اين تعريف، در اصطلاح تساهل عناصر زير لحاظ مىشوند:
الف) تنوع و اختلاف؛ ب) نارضايتى؛ ج) آگاهى و قصد؛ د) توانايى بر مداخله.
• (یعنی) نخست تساهل بايد در ميان افرادى باشد كه به نحوى با هم اختلاف دارند، بنابراين، مدارا و همزيستى مسالمتآميزى كه در ميان افراد جوامع يك رنگ و همعقيده وجود دارد، از تعريف تساهل خارج است؛
• دوم اينكه با شرط دوم، آنگونه تساهلى كه از روى بىاعتنايى و بىتفاوتى باشد، خارج مىشود؛ چراكه تساهل مورد تعريف، همراه با مخالفت و مقاومت است، اما به دليلى اين ميل سركوب و مهار مىشود؛ در حالى كه در بىتفاوتى اصلا ميل به مخالفت وجود ندارد. از اين شرط به دست مىآيد كه تساهل و تسامح هرگز به معناى پذيرش عقيده مخالف نيست.
• سوم، بنا بر شرط سوم، اين تساهل نبايد از روى جهل و بدون انگيزه صورت پذيرد.
• بنابر شرط چهارم، مداراى عاجزانه و از روى ناچاراى، تساهل و تسامح خوانده نمىشود.
تعريف مذكور در فرهنگ غرب متداول است و انديشمندان غربى شروط چهارگانۀ مذكور را، شرط لازم براى تساهل و تسامح مىدانند. با اين حال، برخى شرط هاى ديگرى را نيز افزودهاند. براى مثال:
الف) شخص تساهل كننده بايد مداخله در كار ديگران را به لحاظ اخلاقى نادرست و نشانۀ بىاحترامى به آنان بداند؛
ب) آنچه را شخص نادرست مىداند و نسبت به آن تساهل روا مىدارد، بايد مستدل و بر اساس اصول و ادله باشد، نهفقط از روى سليقه شخصى يا
تعصب؛
ج) آنچه مورد تساهل قرار مىگيرد، شخص است نه كار يا عقيدۀ او.
در اسلام اصطلاح رايجى به عنوان «تساهل و تسامح» وجود ندارد؛ يعنى
آیه و
روایتی نداريم كه در آن
مسلمانان به «تساهل و تسامح» امر شده باشند. اما آنچه از مجموع معناى لغوى و اصطلاحى تساهل و تعريف آن در غرب به دست مىآيد، اين است كه تقريبا بهترين معادل براى چنين معنايى همان اصطلاح حلم و بردبارى است كه در اسلام مطرح است و احيانا به عنوان
ارزش اخلاقی شناخته مىشود. اما مسئلۀ اصلى اين است كه تساهل مطلق ممكن نيست و بايد حدود و شرايطى داشته باشد كه اسلام، تعيينكننده اين حدود را
خداوند متعال و وحى او مىداند؛ در حالى كه در تفكر غربى، تعيين اين حد و مرزها گاه از راه منافع فردى يا اجتماعى، قراردادها و هنجارها،
حقوق بشر و بهطور كلى انسان و طبيعت دانسته شده است.
اختلاف ديگر ميان ديدگاه اسلام و نظر انديشمندان غربى بر سر ملاك و معيار اين تساهل و مدارا است: ملاك مفهوم غربى تساهل، تفكراتى همچون
پلورالیسم (كثرتگرايى) اخلاقى و دينى، و يا نسبيت فرهنگى و اخلاقى است كه اين مبانى در تعليمات اسلامى به رسميت شناخته نمىشود.
در اثر جنگهاى دينى سدههاى ۱۶ و ۱۷ مسئلۀ امكان همزيستى مسالمتآميز بين معتقدات اديان مختلف مطرح و بر مفهوم تساهل و تسامح تأكيد شد و بينشهاى دينى سنتى ناظر به اومانيسم، بهشدت تحت تأثير روحيه تساهل و تسامح قرار گرفتند.
در اين ديدگاه، تسامح به اين معنا بود كه اديان با حفظ تفاوتهاى هر يك با ديگرى، مىتوانند در كنار يكديگر همزيستى مسالمتآميز داشته باشند.
تسامح و تساهل انسان گرايان نوين از اين انديشه مايه مىگرفت كه معتقدات دينى نوع انسان از درون وى مايه مىگيرد و امرى ماورايى نيست. درونمايه اين معتقدات وحدت بنيادين دارند و امكان
صلح جهانی وجود دارد.
اومانيستها با تفسيرى اين جهانى از خدا، خداى
مسیح را همان
عقل فلسفى بشر قلمداد مىكنند كه در قالب مذهب، سادهتر شده است. در اين نگرش، افزون بر تساهل نسبت به مذاهب، تساهل و همزيستى مسالمتآميز بين فلسفه و دين كه در گذشته با يكديگر سازگارى نداشتند نيز فراهم مىآيد.
اين امر مقتضاى رجوع به
یونان باستان و خردگرايى آن بود. اين نگرش كه بر نفى ادعاى انحصارى حقانيت و
رستگاری هر نظام ارزشى و هر دينى مبتنى است، هيچ يك از نظامهاى ارزشى و معرفتى را حق نمىداند و به نوعى نسبىگرايى مطلق در ارزش و معرفت معتقد است و به همين دليل حاكميت هر دين و نظام ارزشى را تنها به خواست و اراده فرد يا جامعه وامىگذارد.
انسان مداران از تساهل و تسامح مطلق جانبدارى مىكنند و آن را سمبل مبارزه با فرهنگ حاكم در
قرون وسطی و رجوع به
رم و يونان قديم و مقتضاى آزادى و ارج نهادن به انسان مىدانند.
آنان كه همۀ ارزشها را ساختۀ دست و فكر بشر مىدانند و دچار نسبيت و شكاكيت معرفتى هستند تأكيد بر مجموعۀ خاصى از ارزشها، بينشها و ضرورت پذيرش
حاکمیت و دفاع از آن را، امرى غيرمعقول تلقى مىكنند. اين نگرش با آنچه در تعاليم اديان آسمانى به ويژه اسلام آمده به كلى از جهات مختلف ناسازگار، بلكه متضاد است.
از يك سوى مبانى تساهل و تسامح (بشرى بودن و نسبيت ارزشها و معرفت) با بينشهاى دينى سازگار نيست و در بينش دينى خاستگاه ارزشها خداوند است نه انسان، و اين ارزشها از اطلاق و پشتوانه معرفتى يقينى برخوردار است و از سوى ديگر، اسلام تساهل و تسامح در مورد هر دينى و پيروان آنها را نمىپذيرد و در مقابل كفر و الحاد موضعى آشتىناپذير دارد.
در خصوص پيروان ديگر
ادیان آسمانی نيز مداراى اسلامى، داراى حد و مرز خاص خود است و تبليغ بىقيد و شرط اديان در جامعۀ اسلامى و در ميان مسلمانان پذيرفته نيست و آنان از انجام اعمال خلاف
مقررات حکومت اسلامی و تظاهر به ارتكاب محرمات اسلام، ممنوعند.
البته در چارچوب اين مقررات اسلام نهتنها بر مداراى با پيروان اديان تأكيد مىكند، بلكه به نيكى كردن به آنان توصيه مىكند و تلاش براى آزادى انسانهاى در بند و تحت ستم و فريادرسى كسانىكه مسلمانان را به دادخواهى فرا مىخوانند نيز، از وظايف مسلمانان است.
«بعثت للشريعة السمحة السهله» حدیث نبوی مشهورى است كه زمينۀ امكان انطباق اسلام با مشكلات زمان را فراهم كرده است.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۱، ص۵۲۰-۵۲۳.