حاکمیت مطلق (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاکمیت مطلق، به قدرتی گفته میشود که بهطور طبیعی تمایل به گسترش دارد و هیچ محدودیتی را نمیپذیرد.
تاریخچه این مفهوم به
قرون وسطی بازمیگردد که برای مقابله با هرج و مرج و ستم فرمانروایان محلی، تقاضای حکومتی مقتدر افزایش یافت.
ماکیاول در
ایتالیا، برخلاف نظریهپردازان پیشین، نظم انسانی را مستقل از نظم الهی میدانست و حاکم مقتدر را جانشین خدا معرفی کرد.
بودین در قرن (شانزدهم م)، حاکمیت مطلق شاه را «قدرت دائم و مطلق دولت» تعریف کرد و شاه را بالاتر از قانون دانست.
هابز در قرن (هفدهم م)، نظریه حاکمیت مطلق را به شکلی افراطیتر مطرح نمود و محدودیت بر قدرت حاکم را رد کرد.
در قرن (هجدهم م)، تمایز میان حاکمیت مطلق و
حاکمیت نسبی مطرح شد که خود تابع شرایط سیاسی عصر بود.
در
نظام اسلامی، حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و انسانها را بر سرنوشت اجتماعی خود مسلط کرده است.
حاكميت بر حسب طبيعت خود ميل نموّ و گسترش دارد و هيچ قيدى براى خود نمىشناسد.
تاريخ نشان مىدهد كه انديشيدن و شناخت اين مفهوم نيز همراه با وصف مطلق آغاز شده است.
دليل سياسى شيوع اين نظر، به ويژه در قرون وسطى، پناه بردن به دامان دولتى مقتدر، به منظور رهايى از هرج و مرج و زورگويىها و ستمهاى فرمانروايان محلى و مصون ماندن از آسيب راهزنان و ياغيان بوده است.
در ايتاليا، ماكياول بر خلاف نظريهپردازانى چون
سن توماس داکن و پيروان او، نظم انسانى را تابع نظم الهى نشمرد و تلاش كرد سلطانى مقتدر را جانشين خداوند كند.
در نظر او حاكم مقيد به هيچ اخلاق مستقرى نيست و بدبينى و واقعگرايى مطلق از اصول حكومت او محسوب مىشود.
در
فرانسه، بودن (Bodin) نيز در سده (شانزدهم م) از حاكميت مطلق شاه سخن گفت و آن را «قدرت دائم و مطلق دولت» تعريف كرد و شاه را تابع هيچ قانونى، جز قوانين اساسى امپراطورى، ندانست.
در اين قوانين نيز حمايت از حقوق و آزادىهاى فرد سهمى ندارد، زيرا شاه حاكم بر مجلس قانونگذارى هم هست.
در سده (هفدهم م)، هابس (Habbs) از طرفداران افراطى نظريه حاكميت، در مورد عدم محدوديت حاكميت، از بودن (Bodin) هم فراتر رفت و اعلام كرد كه هيچ چيز و هيچكس نمىتواند حاكميت زمامدار را محدود كند، چون زمامدار داراى قدرت كامل و مطلق است و همه اقدامات حكومت در دست اوست و هيچكس حق اعتراض بر او را ندارد.
در سده هجدهم، اروپا وضع خاصى پيدا كرد و
امپراطوری ژرمن طورى شكل گرفت كه نظريات قبلى مربوط به حاكميت با آن تطبيق نداشت و با توجه به اين واقعيت در نوع حاكميت مورد توجه قرار گرفت:
• حاكميت كامل و مطلق و حاكميت نسبى و محدود.
حاكميت مطلق و كامل به حاكميتى گفته مىشود كه از لحاظ داخلى و خارجى هيچگونه تبعيتى نداشته و قدرت مافوقى نمىشناسد.
در نظام اسلامى، حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعى خويش حاكم كرده است.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سياسى، برگرفته از مقاله «حاکمیت مطلق»، ج۱، ص۶۷۶.