• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعبل خزاعی (شعر عاشورایی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زندگی پرفرازونشیب دعبل در دوران خلافت ننگین و ظالمانه‌ی نه تن از خلفای جورپیشه عبّاسی (منصور، مهدی،‌هادی،‌هارون، امین، مامون، معتصم، واثق و متوکّل) سپری شد.
در این دوره نزدیک به یک قرن، چهار امام از ائمه معصوم شیعه (امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیه‌السّلام) ) پس از آزار و شکنجه و تبعید و حبس‌های طولانی به شهادت رسیدند.
هم‌چنین در این برهه از تاریخ اسلام، خلفای ستمگر عباسی علاوه بر شهادت امامان معصوم (علیه‌السّلام) به قصد محو آثار اسلام و مکتب تشیّع دست به هر جنایتی زدند و قیام‌های شیعی را در برابر خلافت ضدّ دینی خود سرکوب کردند و سران آنان را از بین بردند.
اختلاف و نزاع بین امرا و فرزندان خلفا بر سر قدرت از دیگر مسائل دوره زندگی دعبل بود مانند درگیری و جنگ محمّد امین و عبد اللّه مامون بر سر تصاحب خلافت غاصبانه پدرشان‌هارون الرّشید.
قیامهای غیر شیعی چون قیام بابک خرّمدین در آذربایجان، افشین در نیشابور و مازیار در طبرستان در مبارزه با قدرت حاکم و ستم‌گستر بنی عبّاس از دیگر قضایای سیاسی و اجتماعی این دوره‌ی عباسی بود.
شاعر ظلم‌ستیز شیعه دعبل خزاعی در چنین دوره‌ی پر از کشمکش‌های سیاسی و اجتماعی پا به عرصه گیتی نهاد و بزرگ شد و در میدان عقیده و ادب و ایمان و شعر به دفاع از حق برخاست و با سلاح شعر به نبرد با کج‌اندیشان، فرومایگان و خلیفه‌های غاصب کمر همّت بست و آنان را رسوا ساخت و در حمایت از آل علی، مردانه پنجاه سال چوبه‌ی دار را به شوق شهادت بر دوش کشید و تا پای جان در صراط مستقیم ایستادگی کرد.
دعبل با هجو خلفای غاصب عباسی، نه تنها یک حرکت انقلابی و حماسی در تاریخ تشیّع ایجاد کرد بلکه با مدح خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) و با هجو و نکوهش دشمنان آنان به تحوّلی مثبت در عرصه‌ی شعر دست زد و در دوره‌ی افول ارزش‌های انسانی، خلاف جریان مبتذل زمانه‌ی خود حرکت کرد و به پاسداری از قلمرو نورانی‌اندیشه و انسانیّت و هنر و تعهّد و توحید و خدامحوری قیام کرد.
دعبل به عنوان شاعر متعهّد اهل بیت با ائمه اطهار زمانش به عنوان رهبران الهی و حقیقی امت ارتباط داشت و از سخن و رفتار و موضع‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی آنان الهام می‌گرفت. اشعار و احوال او این مطلب را تایید می‌کند.
دعبل نه تنها شاعر اهل بیت بلکه راوی حدیث آنان بوده و از گروه شاعران محدّث به شمار می‌آید.
[۱] اصول کافی، ج۱، ص۴۹۴.

حب و بغض شاعر به شعر او غنا می‌بخشد و تاثیر و ارزش مضاعف به آن می‌دهد و از نظر عاطفی به کمال نزدیکتر می‌کند.
حب و بغض، قهر و عشق و خشم از ویژگی‌های برجسته شعر شاعران متعهّد و ملتزم است و دعبل سمبل شاعران متعهّد شیعه است که این حقیقت در شعرش تجلّی درخشانی دارد. شعر و زندگی او نمونه بارز تولّی و تبرّی است و او والاترین نمونه‌ی شاعر شیعی است. او در میان شاعران عرب به «تشیّع و هجو خلفا»
[۲] الاغانی، ج۲، ص۱۴۶.
مشهور شده است.
مقام علمی شاعر: بی‌شک دعبل را فقط یک شاعر بزرگ و صاحب سبک نمی‌توان دانست بلکه علاوه بر نبوغ شعری در علم کلام، حدیث، قرآن، تاریخ و لغت‌شناسی یکی از عالمان سترگ و دانشور شیعه بود. علاّمه حلّی می‌گوید: «دعبل در بین عالمان و‌اندیشه‌وران شیعه به کمال ایمان و علوّ منزلت و عظمت شان معروف شده است.
[۳] خلاصه الاقوال فی معرفة الرجال.
[۴] ص۷۰.
» و آیة اللّه سید حسن صدر می‌نویسد:
«دعبل مردی متکلّم، شاعر، ادیب، خردمند، عالم به تاریخ عرب و طبقات شاعران عرب بود.
[۵] تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
[۶] ص۹۳.
»
هم‌چنین دعبل یکی از شاعران بزرگ سیاسی تاریخ ادبیّات است وی با مطرح کردن حکومت به حق و الهی حضرت علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش در اشعار خود خلافت ننگین بنی امیه و بنی عباس را مورد سوال قرار می‌داد و نفی می‌کرد و به هجو و استهزای خلفای غاصب می‌پرداخت. سیاست او از عقیده و ایمان و اخلاص و تعهّد دینی و روحیه‌ی شیعی او ناشی می‌شود و شعر او آینه‌ی زمان است و روح حاکم بر زمان در اشعارش نمایان شده است. علاوه بر آن رفتار اعتراض‌آمیز و تحقیرکننده‌ی او با خلفا و ارباب زر و زور و تزویر نشان‌دهنده‌ی شجاعت و جرات و صراحت اوست. او انسانی جسور و بی‌باک بود و پیوسته در خطّ مبارزه با خلفای جائر عباسی و مزدوران آنان بود.
محمّد جواد مغنیه می‌نویسد: «در دفاع از حق و کوبیدن باطل، شجاع‌ترین شاعری که تاریخ به یاد دارد، دعبل خزاعی است».
[۷] الشیعه و الحاکمون.
[۸] ص۱۷۶.

شجاعت و شهامت او همواره در پاسداری از حریم حق و دفع باطل، جلوه می‌کند.
دعبل از شاعران اصیل عرب است و شعر او در اصالت و صلابت و فخامت و استحکام به کمال رسیده و جزو اشعاری است که بر اثبات قواعد زبان و ادبیّات عرب مثل لغت، صرف و نحو، فصاحت و بلاغت و صنایع بدیعی و شعری به آن استشهاد می‌شود و مورد استفاده قرار می‌گیرد. محتوای شعرش ترجمان افکار، عقاید و آرمان‌های اصیل و مکتبی تشیّع است و سبک ادبی و لفظی شعرش تحت تاثیر اشعار متقدّمان به‌ویژه شاعران بزرگ دوره جاهلیّت است. یکی از اوزان شعر عرب بحر طویل است که بسیاری از شاهکارهای شعر عرب از قدیم در این وزن سروده شده است و دعبل خزاعی قصیده مشهور «مدارس آیات» را در همین وزن سروده است.
دعبل بن علی بن رزین خزاعی از قبیله مشهور «خزاعه» بود این قبیله شاخه‌ای از قبیله بزرگ و معروف «ازد» بود که در سرزمین یمن زندگی می‌کرد. پدرش علی از تبار پاک «بدیل بن حدقاء» صحابی بزرگوار پیامبر و بزرگ قبیله‌ی خزاعه در صدر اسلام بود. بدیل قبل از فتح مکّه اسلام آورد و خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و شاعر و راوی حدیث بودند. جدّ اعلای او عبد اللّه بن بدیل سفیر پیغمبر از شیعیان مخلص علی (علیه‌السّلام) بود که از قهرمانان بزرگ حماسه‌ساز جنگ صفین بود و با سه برادر دیگرش عبد الرّحمن و محمّد و عثمان در این جنگ به شهادت رسیدند.
دعبل در سال ۱۴۸ هجری (سال شهادت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) ) در خانواده‌ای مشهور به علم و فضل و ایمان و شعر و ادب و دوستدار اهل بیت متولّد شد. پدرش علی بن رزین و عمویش عبد اللّه و پسر عمویش ابو شیص از شاعران روزگار بودند. دعبل در چنین خاندانی که دوستی آل علی و شعر و ادب از امتیازات آنان بود، رشد و نمو کرد. دوران کودکی و جوانی را در کوفه گذراند و نبوغ شاعرانه‌اش در آن دیار شکوفا شد.
[۹] الغدیر.
[۱۰] ج۲، ص۳۶۵.
در آن زمان کوفه یکی از مراکز مهمّ علمی، ادبی و دینی در دنیای اسلام بود بنابراین فضای محیط و اجتماعی که دعبل در آن تعلیم و تربیت یافت آکنده از ذوق و شعر و ادب و رقابت‌های شاعرانه بود.
استاد دعبل «مسلم بن الوليد» ملقب به صريع الغوانى (م ۲۰۸ ه‌) بود و فنون و صنايع ادبى و شعرى را به او آموخت. دعبل قبل از سال ۱۷۵ هجرى به بغداد آمد و در ركاب هارون الرّشيد بود و تا سال ۱۹۳ هجرى در بغداد زندگى كرد. با مرگ هارون الرّشيد و اختلاف دو برادر بر سر تصاحب قدرت، دعبل بغداد را ترك كرد و در حالى‌كه در زمينه‌هاى شعر و ادب و علم و انديشه و اوضاع سياسى و اجتماعى روزگار، گوهر تجربه اندوخته و به آگاهى‌هاى سرشارى دست يافته بود و پس از سير درونى و روحانى و رسيدن به قلمرو روشنى‌بخش شعور و شناخت و بيدارى، پاى در ركاب سفر نهاد و ابتدا آهنگ خانه خدا كرد و سپس در حساس‌ترين دوران تاريخى تشيّع به دفاع از ولايت على (ع) و آل او پرداخت و با شهامت و شجاعت همه‌ى خلفاى ظلم‌پيشه‌ى عباسى را هجو كرد و به نشر انديشه‌ها و آرمان‌هاى مكتب تشيّع همت گماشت. پس از اينكه حضرت امام رضا (ع) به امر مأمون از مدينه به خراسان آمد و ولايت عهدى مأمون را پذيرفت، دعبل به همراهى ابراهيم بن عبّاس صولى (م ۲۴۳ ه‌.) شاعر معروف شيعى عازم زيارت آن حضرت گرديد. هر دو شاعر در مرو نزد او بار يافتند و قصيده‌ى «تائيه»، مشهورترين و بلندترين شعرش را كه در مدينه سروده بود و سوز درونى شاعر در تك‌تك ابيات اين قصيده غرّا و جاودانه شعله مى‌كشيد را انشاء نمود. دعبل با اين قصيده به جاودانگى و آوازه‌ى عالمگير دست يافت. اين قصيده كه حماسه‌ى تاريخ بنى هاشم و منقبت‌نامه‌ى آل على (ع) است بسيار مورد توجّه قرار گرفت و امام را گريان ساخت. امام (ع) ده هزار درهم از سكه‌هايى كه به نام خود او ضرب شده بود و جبّه‌اى از جامه‌هاى شخصى خود را بدو بخشيد. همه محدّثان و مورّخان و تذكره‌نويسان از اين قصيده ستايش كرده و تمام يا قسمتى از آن را نقل نموده‌اند.
اين قصيده هم از نظر بافت كلامى و صنايع لفظى و معنوى و ادبى، در نهايت زيبايى و قوّت است و هم از نظر محتواى غنى و انديشورانه و عالمانه‌ى آن، و اگر از دعبل جز اين قصيده به دست ما نمى‌رسيد براى اثبات نبوغ شعرى و قدرت ادبى و وسعت انديشه و استوارى اعتقاد و پاكى ايمان شاعر كافى بود. وزن عروضى قصيده «بحر طويل» است و شاعر از مطلع تا مقطع آن را در كمال ظرافت و استادى با صنايع لفظى و معنوى بديعى و ادبى آراسته است و تعداد ابيات آن را بعضى محقّقان تا ۱۲۳ بيت نوشته‌اند.
از نظر محتوا نيز قصيده در خور تفكّر و تأمّل است و در مدح و منقبت و ثناگسترى اهل بيت عصمت و طهارت سروده شده و به ذكر مصايب آنان پرداخته است و اين چكامه بلند از مدايح درخشان اهل بيت و از شاهكارهاى شعر عرب به شمار مى‌رود.
در اين قصيده هنر و حماسه و عشق و ايمان و اخلاص و انديشه و تعهّد و عاطفه موج مى‌زند.
پس از آن دعبل به قم رفت و در قم خبر شهادت امام رضا را شنيد و قصيده سوزناك و بلند «رائيه» را در مرثيه و مدح امام رضا و هجو و مذمّت بنى عبّاس به‌ويژه هارون الرّشيد سرود و پس از آن به بغداد رفت. دعبل به دمشق و مصر و مغرب و رى و خراسان سفر كرد و امراى آن بلاد را مدح گفت. در خراسان عبد اللّه بن طاهر شصت هزار درهم به او صله داد. اهالى قم نيز سالى پنج هزار درهم براى او صله مى‌فرستادند. شاعران زنده او را ستوده‌اند. طبعش ظريف و زودرنج بود و زبانى گزنده داشت به كمتر چيزى از اشخاص حتى ممدوحين و خلفا مى‌رنجيد و ايشان را هجو مى‌گفت. چندى در «اسوان» مصر به حكومت رسيد ولى چون امير مصر را هجو گفت معزول گرديد. بيش از نود و هفت سال عمر كرد و تعصّبى شديد به طرفدارى از اهل بيت (ع) داشت. در بغداد مالق بن طوق تغلبى را هجو كرد و او در صدد قتل او برآمد ناچار به بصره گريخت در آنجا «پيرانه سر» او را شكنجه‌ها كرد ناچار به اهواز رفت. مالق، تروريستى را ده هزار درهم داد و مأمور قتل دعبل كرد. هنگامى‌كه وى در يكى از آبادى‌هاى شوش به نام طيّبه بود آن مرد بعد از نماز عشاء فرصتى يافته و با نوك عصاى دشنه مانند زهرآگين خود زخمى به پشت پای دعبل زد که او را مسموم نمود و روز دیگر بر اثر جراحت درگذشت. جنازه‌اش را به شوش منتقل و آنجا دفن نمودند.
تاریخ شهادت او در سال ۲۴۶ ه‌. ق. می‌باشد.
[۱۱] تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۸۵.
دعبل سه فرزند داشت عبد اللّه، علی و حسین. علی و حسین ذوق شعری را از پدر به ارث برده بودند و هر دو شاعر بودند. حسین دیوان شعری هم داشته و برخی از اشعارش در کتب تواریخ و تذکره‌ها آمده است.
[۱۲] الفهرست، ابن ندیم، ص۲۲۹.

آثار دعبل:
۱ - دیوان اشعار: اگرچه قسمت اعظم اشعار شاعر بزرگ و انقلابی شیعه از بین رفته است اما ادیب معروف «ابو بکر محمّد بن یحیی صولی» (م ۳۳۵ ه‌. ق.) قسمتی از آنها را گردآوری و در سیصد صفحه نوشته است
[۱۳] همانجا.
که مشتمل بر ۱۱۷۶ بیت می‌باشد.
۲ - طبقات الشعراء: که آن را در زمینه‌ی اخبار و احوال و اشعار شاعران عرب تالیف کرد. اگرچه امروز از سرنوشت این کتاب اطّلاعی نداریم ولی بسیاری از شعرا و ادبا و لغت‌شناسان و نویسندگان پس از دعبل در کتابها و تالیفات خویش از این کتاب بهره‌مند شده و مطالبی را از آن نقل کرده‌اند.
۳ - الواحدة فی مناقب العرب و مثالیها:
[۱۴] دیوان دعبل، ص۳۱.
(در آداب و رسوم اعراب)، از این کتاب هم فقط نامی در تاریخ مانده است.
تالیف این دو کتاب و احتمالا آثار علمی دیگر نشان می‌دهد دعبل علاوه بر سرودن شعر در تالیف هم دستی داشته و از گروه شاعران عالم و عالمان شاعر و نویسنده بوده و اگر جنبه‌ی نقل حدیث از امامان معصوم (علیه‌السّلام) و نقل حدیث توسط دیگر محدّثان را بر شعر و تالیفاتش بیفزاییم او را شاعری فرزانه و‌اندیشه‌وند و صاحب‌نظر جامع خواهیم شناخت.
[۱۵] دعبل خزاعی، با تلخیص. دایرة المعارف تشیع.

-• - دعبل سه بیت شعر سرود و به نزدیکانش گفت بعد از مرگ بر روی سنگ مزارم آن را بنویسید که چنین است:
۱ - اعدّ للّه یوم یلقاه• • • • • دعبل ان لا اله الاّ هو
۲ - یقولها مخلصا عساه بها• • • • • یرحمه فی القیامة اللّه
۳ - اللّه مولاه و النّبیّ و من• • • • • بعدهما فالوصیّ مولااه
[۱۶] دیوان دعبل، ص۳۰۶.

۱ - دعبل توشه‌ی اقرار به یگانگی خداوند را برای رستخیز خویش آماده کرده است.
۲ - وی خالصانه شهادت به وحدت حق می‌دهد و امیدوارست که خداوند در روز رستاخیز بر او رحمت آورد.
۳ - مولای دعبل، خدا و رسول اویند و مولای او جانشین به حقّ پیامبر یعنی علی است.
• • •
قصیده مدارس آیات:
۱ - تجاوبن بالارنان و الزّفرات• • • • • نوائح عجم اللّفظ و النّطقات
۲ - یخبّرن بالانفاس عن سرّ انفس• • • • • اساری هوی ماض و آخرآت
۳ - فاسعدن او اسعفن حتّی تقوّضت• • • • • صفوف الدجی بالفجر منهزمات
۴ - علی العرصات الخالیات من المهی• • • • • سلام شج صبّ علی العرصات
۵ - فعهدی بها خضر المعاهد مالفا• • • • • من العطرات البیض و الخضرات
۱ - نوحه‌گران گنگ و گویا با ناله‌ها و آههای سوزان خود به گفتگو پرداختند.
۲ - و با نفس‌های خود از راز درون دلباختگان روزگاران پرده برگرفتند.
۳ - و به یاری و یاوری هم شتافتند تا صفوف ظلمت شب، به سپیده دم درهم شکست.
۴ - درود دلباخته‌ی دردمند بر آن عرصه‌ها و سرزمین‌هایی باد که از سیه چشمان تهی ماند.
۵ - به یاد دارم که آن سرزمین‌ها، سبز و خرّم و الفت‌گاه سمنبران خوشبوی و شرم‌آگین بود.
۶ - لیالی یعدین الوصال علی القلی• • • • • و یعدی تدانینا علی الغربات
۷ - و اذ هنّ یلحظن العیون سوافرا• • • • • و یسترن بالایدی علی الوجنات
۸ - و اذ کلّ یوم لی بلحظیّ نشوة• • • • • یبیت لها قلبی علی نشوات
۹ - فکم حسرات‌هاجها بمحسّر• • • • • وقوفی یوم الجمع من عرفات
۶ - شب‌هایی به خاطر می‌آرم که وصال را بر کینه و حراق چیره می‌ساخت و نزدیکی‌ها بر دوری‌ها فائق می‌آمد.
۷ - ماهرویان پرده از رخسار برگرفته، به ما دیده می‌دوختند و گونه‌ها را با دست می‌پوشاندند.
۸ - روزهای من به سرمستی دیدارشان و شب‌هایم به خوشدلی از یادشان می‌گذشت.
۹ - وقوف من به روز عرفه در «محسّر عرفات»
[۱۷] محسّر: حدّ بین «منی» و «عرفات» است. و اما معنای لغوی آن حسرت‌برانگیز می‌باشد و انسان پس از کسب معرفت در عرفات، در حسرت رسیدن به آرزوی خویش در منی است
چه حسرتها برانگیخت.
۱۰ - الم تر للایّام ماجرّ جورها• • • • • علی النّاس من نقض و طول شتات
۱۱ - و من دول المستهزئین (و من غدا) • • • • • بهم طالبا للنّور فی الظّلمات
۱۲ - فکیف و من انّی یطالب زلفة• • • • • الی اللّه بعد الصّوم و الصّلوات
۱۳ - سوی حبّ ابناء النّبیّ و رهطه• • • • • و بغض بنی الزّرقاء و العبلات
۱۴ - و هند و ما ادّت سمیّة و ابنها• • • • • اولوا الکفر فی الاسلام و الفجرات
۱۵ - هم نقضوا عهد الکتاب و فرضه• • • • • و محکمه بالزّور و الشّبهات
۱۰ و ۱۱ - زمانه را بنگر که با پیمان‌شکنی و تفرقه‌اندازی‌های بسیارش با حکومت‌های مسخره و کسانی‌که به دنبال آنها، جویای روشنی از دل تاریکی‌ها بودند، چه جنایت‌ها به مردم کرد.
۱۲ - پس از روزه و نماز، چگونه و از کجا می‌توان خواستار قرب خدا شد.
۱۳ و ۱۴ - جز از راه مهرورزی به فرزندان و دودمان پیغمبر و کینه‌توزی به تبار «مروان» و «بنی امیه» و «هند» و سمیه و فرزندش «زیاد» که همه اینها کافران و تبهکاران عالم اسلامند.
۱۵ - پیمان و فرمان قرآن و آیات محکم آن را به دروغ و شبهه‌انگیزی گسستند.
۱۶ - و لم تک الاّ محنة کشفتهم• • • • • بدعوی ضلال من هن و هنات
۱۷ - تراث بلا قربی و ملک بلا هدی• • • • • و حکم بلا شوری بغیر هدات
۱۸ - رزایا ارتنا خضرة الافق حمرة• • • • • و ردّت اجاجا طعم کلّ فرات
۱۹ - و ما سهلّت تلک المذاهب فیهم• • • • • علی النّاس الاّ بیعة الفلتات
[۱۸] فلته: به معنای «فجاة» است و آن امری است که ناگهان و بی‌تامل انجام پذیرد. و مقصود از آن در بیت، بیعت با ابو بکر است. در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (ج ۱ ص۱۲۳) به نقل از عمر بن خطاب آمده است که: «کانت بیعة ابی بکر فلته وقی اللّه (المسلمین) شرّها، فمن عاد الی مثلها فاقتلوه». بیعت با ابو بکر امری شتاب‌زده و بی‌تدبّر بود. خداوند مسلمانان را از شرّ آن حفظ کناد. پس هر آن کس که مانند این کار را به‌جا آورد، او را بکشید.

۲۰ - و لو قلّدوا الموصی الیه امورها• • • • • لزمّت بمامون علی العثرات
۱۶ - و این آزمایشی بود که پرده از چهره‌ی آنان و دعویهای ضلال و زشت و ناپسندشان برگرفت.
۱۷ - میراثی بی‌قرابت! و ملکی بدون هدایت! و حکومتی بی‌مشورت! و بدون وجود رهبر!
۱۸ - اینها دردهایی است که مزرع سبز فلک را در چشم ما خونین می‌نماید و طعم آب شیرین به کام تلخ می‌شود.
۱۹ - آنچه این روش‌ها را در میان مردم آسان نمود، بیعت ناگهانی و شتاب‌زده‌ای با ابو بکر و گفتار آشکار «سقفّیان» در ادعای بی‌پرده و ضلال‌آمیز میراث‌خواری بود.
۲۰ - اگر زمام امور را به علی، وصیّ پیغمبر می‌سپردند، کارها به برکت وجودش که مامون از لغزش بود، نظام می‌گرفت.
۲۱ - اخی خاتم الرّسل المصّفی من القذی• • • • • و مفترس الابطال فی الغمرات
۲۲ - فان جحدوا کان «الغدیر» شهیده• • • • • و بدر و احد شامخ الهضبات
۲۳ - و آی من القرآن تتلی بفضله• • • • • و ایثاره بالقوت فی اللّزبات
۲۴ - و غرّ خلال ادرکته بسبقها• • • • • مناقب کانت فیه مؤتنفات
۲۵ - مناقب لم تدرک بکید و لم تنل• • • • • بشیء سوی حدّ القنا الذّربات
۲۱ - وی برادر پیغمبر پاک نهاد و مرد میدان کارزار بود، و در جنگهای سخت و بی‌امان از هم درنده‌ی قهرمانان و جنگاوران است.
۲۲ و ۲۳ - آنان‌که منکر گواه راستین علی هستند، «غدیر» و «بدر» و کوههای بلند و به‌هم پیوسته‌ی «احد» و آیات خواندنی قرآن در فضلش، و خوراک بخشی‌هایش به گاه سختی، آیاتی‌که در فضیلت‌ها و ایثارگری‌های او نازل شده است.
آنگاه که هنگام سختی و گرسنگی طعام خویش را بخشید، و صفات تابناک و منقبتهایی است که وی دارا بود و در آنها بر دیگران پیشی داشت، همه گواه حقانیت اوست.
۲۴ - فضیلت‌های درخشان و زیبایی‌ها همه نیکان را پشت‌سر نهادند تا به او رسیدند. فضیلت‌هایی که چون خویشتن را در او یافتند. به عطرافشانی پرداختند و بر خویش بالیدند. به عبارت دیگر علی (علیه‌السّلام) به آن فضایل ارزش می‌بخشد، نه آنکه فضیلت‌ها به علی (علیه‌السّلام) اعتبار و ارزش بخشند.
۲۵ - فضایلی که با مکر و حیله نمی‌توان به آنها دست یافت مگر با شمشیرهای تیز و برّان.
۲۶ - نجیّ لجبریل الامین و انتم• • • • • عکوف علی العزّی معا و منات
۲۷ - بکیت لرسم الدّار من عرفات• • • • • و اذریت دمع العین بالعبرات
۲۸ - وفک عری صبری و‌هاجت صبابتی• • • • • رسوم دیار قد عفت و عرات
۲۹ - مدارس آیات خلت من تلاوة• • • • • و منزل وحی مقفر العرصات
۳۰ - لآل رسول اللّه بالخیف من منی• • • • • و بالبیت و التّعریف و الجمرات
۲۶ - جبرئیل با پیامبر راستگو نجوا می‌کرد، در حالی‌که شما در درگاه بتان «عزا» و «مناة» سجده می‌کردید.
۲۷ - آثار خانه‌های ویران دلبرانم را در عرفات به یاد آوردم و مویه‌کنان از دیدگانم چون سیلاب، اشک ریختم.
۲۸ - نشان این خانه‌های ویران رشته‌ی صبرم را گسیخت و چون بر آثار خانه‌های متروک و ویران حبیبانم گذر کردم، شعله‌های سوزان یادشان مرا سخت در میان گرفت.
۲۹ و ۳۰ - خانه‌های اهل بیت، مدارس آیات الهی (مدارس آیات
[۱۹] قصیده‌ی تائیه به خاطر این بیت به قصیده «مدارس آیات» شهرت یافته است، و همگان با این بیت از آن یاد می‌کنند، برخی نیز آن را مطلع قصیده دانسته‌اند مانند یاقوت حموی که در «معجم الادباء» با این بیت قصیده را آغاز کرده است.
و منزلگاه وحی، در «خیف
[۲۰] نام محلی در سرزمین منی، که مسجد خیف نیز در آنجا قرار دارد.
» و مسجد الحرام و عرفات و جمرات،
[۲۱] جمرات: مقصود از جمرات محل رمی جمرات در منی.
از تلاوت آیات خالی و خاموش مانده است، و محل نزول وحی، خرابه‌ای موحش و متروک است.
۳۱ - دیار لعبد اللّه بالخیف من منی• • • • • و للسّید الدّاعی الی الصّلوات
۳۲ - دیار علیّ و الحسین و جعفر• • • • • و حمزة و السّجاد ذی الثّفنات
۳۳ - دیار لعبد اللّه و الفضل صنوه• • • • • نجیّ رسول اللّه فی الخلوات
۳۴ - و سبطی رسول اللّه و ابنی وصیّه• • • • • و وارث علم اللّه و الحسنات
۳۵ - منازل وحی اللّه ینزل بینها• • • • • علی احمد المذکور فی السّورات
۳۱ - این ویرانه‌های خاموش و متروک، خانه‌ی عبد اللّه، پدر رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در خیف است و خانه‌ی پیامبر، آن سرور مردمان، که مردم را به نماز فرامی‌خواند.
۳۲ - خانه‌های علی (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام) و جعفر صادق (علیه‌السّلام) و حمزه و امام سجاد (علیه‌السّلام) ذی ثفنات،
[۲۲] ذو الثفنات: لقب امام سجاد (علیه‌السّلام)، و معنای آن پینه‌دار است، از آنجاکه مواضع سجود آن حضرت از فرط سجده همواره پینه‌دار بود، او را «ذو الثفنات» می‌خوانند، آن حضرت نزد خواص و عام به دو لقب «سجاد» و «ذو الثفنات» مشهور بود.
است.
۳۳ - این خانه‌های ویران خانه‌ی عبد اللّه بن عباس و برادرش فضل است و فضل که در خلوتها محرم راز رسول خدا بود.
۳۴ - خانه‌ی حسن و حسین (علیه‌السّلام) دو فرزندزاده‌ی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، آن دو فرزند وصیّ پیامبر، «علی» (علیه‌السّلام) که وارث علم خداوندی و صاحب همه‌ی خوبی‌ها و زیبایی‌ها بود.
۳۵ - این خانه‌های ویران و متروک، جایگاه نزول وحی الهی است، آنجاکه بر احمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) موعود در کتب آسمانی باران وحی می‌بارید.
۳۶ - منازل قوم یهتدی بهداهم• • • • • فتؤمن منهم زلّة العثرات
۳۷ - منازل کانت للصّلاة و للتّقی• • • • • و للصّوم و التّطهیر و الحسنات
۳۸ - منازل لاتیم یحلّ بربعها• • • • • و لا ابن صهاک‌هاتک الحرمات
۳۹ - دیار عفاها جور کلّ منابذ• • • • • و لم تعف للایّام و السّنوات
۴۰ - فیا وارثی علم النّبیّ و آله• • • • • علیکم سلام دائم النفحات
۳۶ - اینها آثار خانه‌های متروک کسانی است که مردم با نور هدایتشان راه می‌یافتند و لغزش و کژی از آنان دور بود.
۳۷ - خانه‌هایی که محل نماز و روزه بود و جایگاه تقوا و پاکی و خوبی‌ها و نیکویی‌ها و زیبایی‌ها بود.
۳۸ - خانه‌هایی که تیم «ابو بکر» را سزاوار نیست در اطراف آن گام نهند و نه ابن صهاک «عمر بن خطاب» که هتاک حرمت‌هاست.
۳۹ - خانه‌هایی که ستم ستمگران گردن‌کش، ویرانشان کرده است، نه گذر روزها و سالها.
۴۰ - خانه‌هایی که مهبط جبریل امین بود، آن پیام‌آور وحی الهی که از جانب خدا، با سلام و برکت‌ها بر پیامبر نازل می‌شد. خانه‌هایی که هر صبح و شام به پیروان آن، وحی الهی بر پیغمبر نازل می‌شد.
۴۱ - لقد آمنت نفسی بکم فی حیاتها• • • • • و انّی لارجو الامن بعد ممات
۴۲ - قفا نسال الدّار الّتی خفّ اهلها• • • • • متی عهدها بالصّوم و الصّلوات
۴۳ - و این الاولی شطّت بهم غربة النّوی• • • • • افانین فی الآفاق (الاقطار) مفترقات
۴۴ - هم اهل میراث النّبیّ اذا اعتزّوا• • • • • و هم خیر سادات و خیر حمات
۴۵ - اذا لم نناج اللّه فی صلواتنا• • • • • باسمائهم لم یقبل الصّلوات
۴۱ - همانا من به شما در زندگی‌ام ایمان آوردم و امید من آن است که پس از مرگ قرین و هم‌خانه‌ی امنیت و آسایش باشم.
۴۲ - دمی درنگ کن‌ای همراه! تا از این خانه‌های خاموش و متروک که اهل آنها پراکنده و‌اندک گشته‌اند، بپرسیم: از عهد شما با نماز و روزه چه سالهای دور و درازی گذشته است.
۴۳ - بپرسیم: کجایند کسانی‌که دست بیدادگر غربت آنان را پراکنده ساخته است‌؟ کجایند شاخه‌های درخت نبوت که دست‌های جفاکار، آنها را شکسته و هریک را به سویی افکنده است!
۴۴ - آنان که در غربت پراکنده‌اند، وارثان پیامبرند، هرگاه نسبت خویش را بیان کنند و بهترین سروران مردمند و والاترین پاسداران و حامیان حقیقتند.
۴۵ - اگر در نمازهای خود، خداوند را به نام آنان نخوانیم، نمازهایمان در درگاه خداوند پذیرفته نخواهد بود.
۴۶ - مطاعیم فی الاعسار فی کلّ مشهد• • • • • لقد شرّفوا بالفضل و البرکات
۴۷ - و ما النّاس الا غاصب و مکذّب• • • • • و مضطغن ذو احنة و ترات
۴۸ - اذا ذکروا قتلی ببدر و خیبر• • • • • و یوم حنین اسبلوا العبرات
۴۹ - فکیف یحبّون النّبیّ و رهطه• • • • • و هم ترکوا احشاءهم و غرات
۵۰ - لقد لا ینوه فی المقال و اضمروا• • • • • قلوبا علی الاحقاد منطویات
۴۶ - سختی مردانی که هنگام قحطی و گرسنگی، آنگاه که آسمان و زمین بر مردمان بخل می‌ورزد، هرکجا حاضر شوند گرسنه‌یی باقی نمی‌ماند. به راستی که آنان به فضل و برکات الهی شرف یافته‌اند.
۴۷ - و دشمنان اهل بیت، مردمان غاصب و منکر حق و حاسدان و کینه‌توزند که خونخواه پدران کافر و مشرک خود هستند.
[۲۳] یعنی دشمنان اهل بیت فرزندان همان کفار و مشرکانند که در جنگ‌های صدر اسلام به شمشیر علی و حمزه و دیگر بنی‌هاشم کشته شده بودند و فرزندان کفر پیشه‌ی آنان امروز، انتقام خون آنها را از فرزندان پاک علی (علیه‌السّلام) می‌گیرند.

۴۸ - آنان‌که چون کشتگان خود را در «بدر» و «خیبر» و «حنین» یاد آورند، اشک از دیدگان برافشانند.
۴۹ - اینان چگونه می‌توانند دوستدار پیامبر و خاندان او باشند، در حالی‌که پیامبر و اهل بیتش در دل آنان آتشی سوزان افکندند!
۵۰ - آنان در سخن، نرم‌گفتار و متملّقند، ولی دل‌هایی پر از کینه و بغض دارند.
۵۱ - فان لم تکن الا بقربی محمّد• • • • • فهاشم اولی من هن و هنات
۵۲ - سقی اللّه قبرا بالمدینة غیثه• • • • • فقد حلّ فیه الامن بالبرکات
۵۳ - نبیّ الهدی صلّی علیه ملیکه• • • • • و بلّغ عنّا روحه التّحفات
۵۴ - و صلّی علیه اللّه ما ذرّ شارق• • • • • و لاحت نجوم اللّیل مبتدرات
[۲۴] ادب الطف، ج۱، ص۲۹۵-۲۹۷.

۵۱ - اگر استحقاق مقام خلافت جز به دلیل خویشاوندی و قرابت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثابت نمی‌شد، پس بنی‌هاشم در خویشی و نسبت با پیامبر، از دیگران پیش‌تر و به خلافت شایسته‌ترند.
۵۲ - باران رحمت حق بر قبر شریفی (قبر رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ) که در مدینه است ببارد، حریم امنی که سرچشمه‌ی زلال برکات الهی است.
۵۳ - آن‌جا مرقد پیامبر هدایت است که خداوند بر او درود فرستاده است. سلام و درود پاک ما نیز بر روح قدسی آن پیامبر رحمت باد!
۵۴ - تا خورشید درخشان است، تا ستارگان شبانگاهی در آسمان می‌تابند، درود خداوند بر او باد.
• • • آنگاه در مرثیه‌ی خود از یک‌یک شهدای اهل بیت با ذکر مدفن آنها یاد می‌کند و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را به ندبه و زاری بر آنان دعوت می‌کند:
۵۵ - افاطم! لو خلت الحسین مجّدلا• • • • • و قد مات عطشانا بشطّ فرات
۵۶ - اذا للطمت الخدّ فاطم عنده• • • • • و اجریت دمع العین فی الوجنات
۵۷ - افاطم! قومی یا ابنة الخیر و‌اندبی• • • • • نجوم سماوات بارض فلات
۵۸ - قبور بکوفان و اخری بطیبة• • • • • و اخری بفخّ نالها صلوات
۵۹ - و اخری بارض الجوز جان محلّها• • • • • و قبر ببا خمری لدی الغربات
۶۰ - و قبر ببغداد لنفس زکیّة• • • • • تضمّنها الرّحمن فی الغرفات
[۲۵] همان، ص۲۹۷.

۵۵ و ۵۶ -‌ای فاطمه! اگر گمان می‌کردی که روزی حسین تو، در کنار شطّ جاری فرات، لب تشنه، جان خواهد داد، بی دریغ بر چهره می‌کوفتی و سیل اشک از دیده جاری می‌کردی!
۵۷ -‌ای فاطمه! ‌ای گرامی دخت پیامبر نیکی! برخیز و مویه کن! مویه کن بر اختران سوخته‌ی آسمان نبوّت و امامت که به صحرا افتاده‌اند. «چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد، که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بی‌ستاره ماند.
[۲۶] باران ناشناخته‌ام/چون اختران سوخته/چندان به خاک تیره فرو ریختند... "الف بامداد"
»
۵۸ - برخیز و مویه کن بر گورهای غریبی که در «کوفه
[۲۷] کوفان، نجف و اطراف آن را می‌گویند، قبور کوفه، اشاره به قبر امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام)، مسلم بن عقیل و شهدای کربلا و زید بن علی بن حسین (علیه‌السّلام) است.
» و «مدینه
[۲۸] اشاره به قبور چهار امام معصوم در بقیع: امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه‌السّلام) است.
» و «فخ
[۲۹] سرزمینی در نزدیکی مکّه، اشاره به شهدای فخ در سال ۱۶۹ از جمله رهبر شهدا حسین بن علی بن حسن از نواده‌های امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) و جمعی از یاران او که در زمان‌هادی عباسی، قیام کردند و بجز دو تن از بنی‌هاشم (ادریس بن عبد اللّه، یحیی بن عبد اللّه) همگی به شهادت رسیدند.
» است. درود و سلام من بر آنها باد!
۵۹ - و مویه کن بر گوری دیگر که در سرزمین «جوزجان
[۳۰] جوزجان: ناحیه‌ی وسیعی از بلخ، در کشور افغانستان بین مرغاب و آمودریا که آن زمان از خراسان بزرگ محسوب می‌شد، قبور جوزجان، اشاره به قبر "یحیی بن زید بن علی بن الحسین (علیه‌السّلام) " و یاران اوست، یحیی بن زید شهید، پس از شهادت پدرش، به جوزجان رفت، "نصر بن سیّار" به فرمان ولید بن عبد الملک پلید ده هزار سپاه به جنگ او فرستاد و یحیی لشکر را شکست داد، سپس گروهی بر وی خروج کردند و او را با یارانش به شهادت رساندند.
» است و گوری در «باخمری
[۳۱] باخمری: مکانی بین کوفه و واسط محل شهادت "ابراهیم بن عبد اللّه بن الحسن" نواده‌ی امام حسن (علیه‌السّلام) در شانزده فرسنگی کوفه او در زمان منصور دوانیقی، خلیفه‌ی عباسی در بصره قیام کرد و به سوی کوفه آمد در باخمری با سپاه منصور به فرماندهی عیسی بن موسی مقابله کرد و به شهادت رسید قبر او و بسیاری از یارانش در باخمری قرار دارد.
» زیر سپیدارهای بلند، غریب و تنها افتاده است.
۶۰ - مویه کن بر مزار غریب آن پاک نهاد (امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) ) در بغداد، که خداوند در غرفه‌های بهشتش جای داده است.
[۳۲] مرقد مطهّر امام کاظم (علیه‌السّلام) و امام جواد (علیه‌السّلام) در یک محل (کاظمین بغداد) قرار دارد، ولی در زمان امام رضا (علیه‌السّلام) و دعبل - زمان سرایش این قصیده - تنها قبر پاک و به غربت نشسته‌ی امام ابو الحسن موسی کاظم (علیه‌السّلام) در آنجا بود و دعبل در این بیت بدان اشاره کرده است.

چون دعبل به این قسمت از قصیده‌ی سراسر درد و‌اندوه خود در ذکر مصیبت و مظلومیت و غربت آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید امام رضا (علیه‌السّلام) به او فرمود:
آیا می‌خواهی در این‌جا دو بیت به قصیده‌ی تو بیفزایم تا شعر تو در بیان مصائب و غربت و پراکندگی ما اهل بیت کامل گردد؟
دعبل جواب داد: «آری‌ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). »
امام رضا (علیه‌السّلام) این دو بیت را در همان وزن و قافیه‌ی قصیده سرود:
و قبر بطوس یا لها من مصیبة• • • • • الّحت علی الاحشاء بالزّفرات
الی الحشر حتّی یبعث اللّه قائما• • • • • یفرّج عنّا الغمّ و الکربات
[۳۳] همان ص۲۹۷.

مویه کن بر قبر غریبی که در طوس است! وای از این مصیبت که تا صبح حشر، دلها را در آتش‌اندوه می‌گدازد، تا آن‌که خداوند، قائم (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) را برانگیزد و او بار سنگین دردها را از دوش ما بردارد، و رنج‌های بیکران ما را شفا بخشد.
دعبل پرسید: فدایت شوم‌ای فرزند رسول خدا! این قبری که در طوس است، از آن کیست‌؟
امام فرمود: «قبر من است! »
آنگاه دعبل قصیده‌ی خود را ادامه داد:
۶۱ - علیّ بن موسی ارشد اللّه امره• • • • • و صلّی علیه افضل الصّلوات
۶۲ - فامّا الممضّات التی لست بالغا• • • • • مبالغها منّی بکنه صفات
۶۳ - قبور بجنب النّهر من ارض کربلا• • • • • معرّسهم فیها بشطّ فرات
۶۴ - توفّوا عطاشی بالفرات، فلیتنی• • • • • توفّیت فیهم قبل حین وفات
۶۵ - الى اللّه اشكو لوعة عند ذكرهم ••••• سقتني بكأس الثّكل و الفظعات
۶۱ - على بن موسى الرضا (ع) امام راستين ما است. خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترين درودها را بر او بفرستد.
۶۲ - فغان و فرياد! مويه كن بر دردهاى سهمگين و ويرانگرى كه هرگز نمى‌توانم شدّت آن را بيان كنم.
۶۳ - اندوه! اندوه! مويه كن بر گورهايى كه در كنار نهرى در صحراى كربلا است. اين قبور كسانى است كه روزى در كنار فرات فرود آمدند تا غبار و خستگى سفر را از تن خود بزدايند و شادمان در حجله‌ى شهادت خفتند.
۶۴ - آنان در كنار فرات لب‌تشنه جان باختند. اى كاش من نيز در ميان ايشان جان مى‌سپردم.
۶۵ - آنگاه كه ياد آنان به من روى آورد، از آتش سوزان اندوه كه لحظه‌لحظه بيشتر در جان من شعله‌ور مى‌شود، به خداوند شكوه مى‌برم. اندوهى كه تلختر و زهرآگين‌تر از جام مصيبتى است كه مادر، در عزاى فرزند خويش مى‌نوشد.
۶۶ - أخاف بأن أزدازهم فتشوقنى ••••• مصارعهم بلجزع فالنّخلات
۶۷ - تقسّمهم (تغشّاهم) ريب المنون فما ترى ••••• لهم عقوة مغشيّة الحجرات
۶۸ - خلا انّ منهم بالمدينة عصبة ••••• مدينين انضاء من اللزبات
۶۹ - قليلة زّوار سوى أن زوّرا ••••• من الضّبع و العقبان و الرّخمات
۶۶ - از زيارت قتلگاه آنان در وادى و نخلستان مى‌هراسم. مى‌ترسم از شوق ديدار آنان جان ببازم.
۶۷ - دردا كه روزگار ستمگر و دغلباز چنان بر آنان شبيخون زد كه ديگر خانه‌هاى ايشان را نمى‌بينى. مگر متروك و خاموش و خالى از تردّد!
۶۸ - دريغ و درد! هريك در غربتى افتاده‌اند و حوادث روزگار اينها را پراكنده كرد مگر مزار برخى از آنان كه در مدينه‌اند و آنان نيز در طول روزگار همواره در كمند تنگ بلا گرفتار و از آفت زمانه، زارونزار بوده‌اند.
۶۹ - زايرى به زيارت آنان نمى‌شتابد، و زيارت‌كنندگانى جز كفتاران و عقابان و كركس‌هاى بى‌شمار ندارند.
۷۰ - لهم كلّ يوم تربة بمضاجع ••••• نوت فى نواحى الارض مفترقات
۷۱ - و قد كان منهم فى الحجاز و أرضها ••••• مغاوير نحّارون في الازمات
۷۲ - تنكّب لأواء السّنين جوارهم ••••• و لا تصطليهم جمرة الجمرات
۷۳ - حمى لم تزره المدنبات و أوجه ••••• تضىء لدى الاستار في الظّلمات
۷۴ - اذا وردوا خيلا بسمر من القنا ••••• مساعير حرب اقحموا الغمرات
۷۵ - و ان فخروا يوما اتوا بمحمّد ••••• و جبريل و الفرقان ذي السّورات
۷۰ - آرى دودمان رسول (ص) را هر روز آرامگاهها و گورهاى جدا از هم و پراكنده است.
۷۱ - پاره‌اى از گورهاى آنان در حجاز است كه اهل آن گورها در بين مردم در جنگهاى سهمگين و سخت، دلاورانى برگزيده از ميان اشراف بودند كه سختى‌هاى زمانه راهى به ساحتشان نداشت آنان در قحطى و گرسنگى اطعام‌كنندگان و سخاوتمندانى بودند كه بسيار قربانى مى‌كردند.
۷۲ - روزگار ناهنجار قحطى و گرسنگى چون اسبى چموش از كنار ايشان مى‌تازد و دور مى‌شود و از دست زمانه‌ى آتش‌افروز، اخگرى در دامان ايشان نمى‌گيرد.
۷۳ - آنان پناهگاهها و حریم مقدسی هستند که از چیزهای پست دورند و هرگز روسپیدان در آن گام ننهاده‌اند و چهره‌هایی هستند که در تاریکی‌ها پرتوافشانی می‌کنند.
۷۴ - اگر با شمشیر وارد صحنه‌ی جنگ شدند خود را به خطر می‌اندازند و آتش جنگ را شعله‌ور می‌کنند و سپاه متراکم دشمن را چون خوشه‌های فشرده‌ی گندم، دانه‌دانه می‌کنند و چنان غباری برانگیزند که روز روشن، شام سیاه گردد.
۷۵ - این بزرگ‌زادگان اگر روزی بخواهند به مفاخره برخیزند، به نام نامی محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و جبرییل و قرآن که دارای سوره‌های زیادی است افتخار می‌کنند.
۷۶ - و عدوّا علیّا ذا المناقب و العلی• • • • • و فاطمة الزّهراء خیر بنات
۷۷ - و حمزة و العباس ذا الهدی و التّقی• • • • • و جعفرا الطّیّار فی الحجبات
۷۸ - ولائک لا منتوج (ملتوج) هندو حزبها• • • • • سمیّة من نوکی و من قذرات
۷۹ - ستسال فعل عنهم و فعیلها• • • • • و بیعتهم من افجر الفجرات
۸۰ - هم منعوا الآباء عن اخذ حقّهم• • • • • و هم ترکوا الابناء رهن شتات
۷۶-۷۷ - و به علی (علیه‌السّلام) والامقام و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بهترین دختران عالم و حمزه و عبّاس صاحب هدایت و تقوا و جعفر طیّار افتخار می‌کنند و خود را به آنان نسبت می‌دهند.
۷۸ - اینان چون پس‌فتادگان هند و سمیه - که احمقان و پلیدان و روسپی‌زادگانند، - نیستند.
۷۹ - به زودی «تیم
[۳۴] منظور از "تیم" ابو بکر است که از قبیله‌ی تیم بود.
» و «عدی
[۳۵] منظور از "عدی" عمر بن خطّاب است که از قبیله عدی بود.
» درباره‌ی آن بیعت زشت و نامیمونشان مورد مواخذه قرار خواهند گرفت.
۸۰ - آنان پدران (ائمه (علیه‌السّلام) ) را از حقوق مسلّم خویش بازداشتند و فرزندانشان را آواره و سرگردان ساختند.
۸۱ - و هم عدلوها عن وصیّ محمّد• • • • • فبیعتهم جاءت علی الغدرات
۸۲ - ولیّهم صفو النّبیّ محمّد• • • • • ابو الحسن الفرّاج للغمرات
۸۳ - ملامک فی آل النّبیّ فانّهم• • • • • احبّای ماداموا و اهل ثقات
۸۴ - تخیّرتهم رشدا لنفسی انّهم• • • • • علی کلّ حال خیرة الخیرات
۸۵ - نبذت الیهم بالمودّة صادقا• • • • • و سلّمت نفسی طائعا لولات
۸۱ - و هم آنان بودند که زمام امور خلافت را از کف هدایتگر علی (علیه‌السّلام) وصیّ محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گرفتند و با تکیه بر خدعه و نیرنگ، از مردم بیعت گرفتند، و آن را استوار کردند.
۸۲ - مولای آنان برادر و همتای محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. امام ابو الحسن علی (علیه‌السّلام) که مایه‌ی شادمانی و رهایی از غم‌ها و دشواری‌ها و کژی‌ها است.
۸۳ - هرچه می‌خواهی مرا در محبّت خاندان پیامبر، ملامت کن! که آن کریمان، برای همیشه عزیز منند و اعتماد من به آنها است.
۸۴ - آنان را برای هدایت خویش برگزیده‌ام، چراکه در هر حال بهترین برگزیدگانند.
۸۵ - در راه عشق و محبت آنان از همه‌چیز و همه‌کس گسستم و از روی صدق و راستی به ایشان پیوستم و خویشتن را
تسلیم امر آن سرورانم کردم.
۸۶ - فیا ربّ زدنی فی هوای بصیرة• • • • • و ازد حبّهم یا ربّ فی حسنات
۸۷ - سابکیهم ما حجّ للّه راکب• • • • • و ما فاح قمریّ علی الشّجرات
۸۸ - و انّی لمولاهم و قال عدوّهم• • • • • و انّی لمحزون بطول حیات
۸۹ - بنفسی انتم من کهول و فتیة• • • • • لفکّ عناة او لحمل دیات
۹۰ - و للخیل لمّا قیّد الموت خطوها• • • • • فاطلقتم منهنّ بالذّربات
۸۶ - خداوندا! معرفت و بینش مرا در عشق آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیشتر کن و محبّت ایشان را توشه‌ی راه آخرت و بهترین حسنات من قرار بده و بر آن بیفزای.
۸۷ - بر آنان خواهم گریست تا سواره‌ای به حج خدای می‌رود، خواهم گریست بر آنان تا قمری بر درختان نوحه می‌کند.
۸۸ - باور کنید من رهرو و دلداده‌ی آنانم و با دشمنان آنان دشمنم و کینه‌توز و بدگوی و گریزان از دشمنان آنانم، و در غم آنان برای همیشه محزون و‌اندوهگینم، و تا زندگی با من است من همیشه غمگینم.
۸۹ - جانم فدای پیر و جوانتان باد که شما آزادکنندگان بندگان و دهندگان دیه‌ی آنهائید.
۹۰ - جانم پیشمرگ سوارانی باد که وحشت مرگ پای رفتن آنان را بسته است و شما با شمشیرهای خود بندهای ترس و هراس را از پای آنان می‌گشایید.
۹۱ - احبّ قصیّ الرّحم من اجل حبّکم• • • • • و اهجر فیکم اسرتی و بنات
۹۲ - و اکتم حبّبکم مخافة کاشح• • • • • عنید لاهل الحقّ غیر موات
۹۳ - فیا عین بکّیهم و جودی بعبرة• • • • • فقد آن للتّسکاب و الهملات
۹۴ - لقد خفت فی الدّنیا و ایّام سعیها• • • • • و انّی لارجو الامن بعد وفات
۹۱ - ناآشنایان و دورترین خویشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما (آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ) باشند، دوست می‌دارم و خاندان و دخترانم را، اگر گوهر محبّت و ولایت شما را در گنجینه‌ی دل نداشته باشند، از خویش می‌رانم!
۹۲ - عشق بزرگ شما را در سینه پنهان می‌کنم، از ترس دشمنان که دشمنی خود را با شما در سینه پنهان می‌کنند. آنان‌که با اهل حق و پیروان شما دشمنند، نه دوست.
۹۳ -‌ای چشم اشکبار! در غم آن عزیزان گریه کن و بی‌دریغ و سخاوتمندانه اشک بیفشان! اکنون هنگام آن است که بر این غم‌های جانکاه اشک بباری و سیلاب روان کنی.
۹۴ - پیوسته در طول زندگی از دشمنان آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیمناک بوده‌ام و ترس ملازم و همراه من بوده است. و اینک که سختی‌های زمانه سراسر زندگیم را احاطه کرده است امید آن دارم که پس از مرگ، در سایه‌ی شفاعت ایشان، از خوف قیامت ایمن باشم.
[۳۶] چون دعبل این بیت را خواند، امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: «خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قیامت) ایمن گرداند.» عیون اخبار الرضا.
[۳۷] ج۲، ص۲۶۷.

۹۵ - الم تر انّی مذ ثلاثین حجّة• • • • • اروح و اغدو دائم الحسرات
۹۶ - اری فیاهم فی غیرهم متقسّما• • • • • و ایدیهم من فیئهم صفرات
۹۷ - فکیف اداوی من جوی لی و الجوی• • • • • امیّة اهل الفسق و اللّعنات
۹۸ - و آل زیاد فی القصور مصونة• • • • • و آل رسول اللّه فی الفلوات
۹۹ - سابکیهم ما ذرّ فی الارض شارق• • • • • و نادی منادی الخیر بالصّلوات
۱۰۰ - و ما طلعت شمس و حان غروبها• • • • • و باللّیل ابکیهم و بالغدوات
۹۵ - آیا نمی‌بینی که سی‌سال است روز و شب من، با‌اندوه و حسرت می‌گذرد؟!
۹۶ - حق ایشان (آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ) را در دست‌های خیانتکار دیگران می‌بینم که به غارت می‌رود و در میان بیگانگان غاصب تقسیم می‌شود، در حالی‌که دست این مظلومان از حقّ خویش تهی و خالی مانده است!
[۳۸] چون دعبل به این بیت رسید امام (علیه‌السّلام) گریست فرمود: «صدقت یا خزاعی» راست گفتی‌ای خزاعی.

۹۷ - چگونه درمان شود درد سوزانی که در من افتاده است‌؟ و حال آنکه آن درد، بنی امیّه است. آنان که اهل کفر و لعنت‌اند.
۹۸ - دختران زیاد در کاخها آسوده و محفوظند، و آل رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسیر بیابانها گردیده‌اند، و در صحاری غریب و سرگردانند.
۹۹ - من هرگاه که ستاره‌ای در آسمان می‌درخشد و مؤذن ندای نماز را سرمی‌دهد، بر آنها می‌گریم.
۱۰۰ - و تا زمانی‌که خورشید طلوع و غروب دارد من شبانه‌روز در مصیبت آنان می‌گریم.
۱۰۱ - دیار رسول اللّه اصبحن بلقعا• • • • • و آل زیاد تسکن الحجرات
۱۰۲ - و آل رسول اللّه تدمی نحورهم• • • • • و آل زیاد آمنوا السّربات
۱۰۳ - و آل رسول اللّه تسبی حریمهم• • • • • و آل زیاد ربّة الحجلات
۱۰۴ - اذا وتروا مدّوا الی اهل واتریهم• • • • • اکفّا عن الاوتار منقبضات
۱۰۵ - فلو لا الّذی ارجوه فی الیوم او غد• • • • • تقطّع نفسی اثرهم حسرات
۱۰۱ - خانه‌های خاندان رسول ویران اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ویران و بی‌نشان گشته و منازل تبار زیاد آباد و پر از‌های‌وهوی و پر رونق است.
۱۰۲ - سرهای خاندان پیامبر بریده و خونین است و گلّه‌ی آل زیاد آسوده می‌چرد.
۱۰۳ - حرمت حریم رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دریده شده و اهل حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسیرانند و آل زیاد حجله‌های شادمانی می‌آرایند.
۱۰۴ - فغان و درد، آنگاه که خون بنی‌هاشم به ناحق ریخته شود، دستهای خود را به سوی قاتلان دراز می‌کنند، در حالی که دستانشان از انتقامجویی و خون‌خواهی بسته است
[۳۹] دراین لحظه امام (علیه‌السّلام) دستهایش را برگرداند و فرمود: "آری! به راستی که دستان ما بسته است! " همانجا.

۱۰۵ - اگر امیدوار و آرزومند آن‌کسی نبودم که امروز و فردا خواهد آمد، قلبم از این همه‌اندوه و درد، پاره‌پاره می‌شد.
۱۰۶ - خروج امام لا محالة خارج• • • • • یقوم علی اسم اللّه و البرکات
۱۰۷ - یمیّز فینا کلّ حقّ و باطل• • • • • و یجزی علی النّعماء و النّقمات
۱۰۸ - فیا نفس طیبی ثمّ یا نفس ابشری• • • • • فغیر بعید کلّ ما هو آت
۱۰۹ - و لا تجزعی من مدّة الجور انّنی• • • • • اری قوّتی قد آذنت بثبات
۱۱۰ - فان قرّب الرحمن من تلک مدّتی• • • • • و اخّر من عمری و وقت وفات
۱۱۱ - شفیت و لم اترک لنفسی غصة• • • • • و روّیت منهم منصلی و قنات
۱۰۶ - بی‌تردید آن امام ظهور خواهد کرد. او به نام خداوند و با برکات بی‌کران الهی قیام خواهد کرد.
۱۰۷ - آن امام، حق و باطل و راستی و ناراستی را در میان ما آشکار خواهد کرد و نیکان را پاداش خواهد داد و بدکاران را به کیفر خواهد رساند.
۱۰۸ -‌ای نفس! شاد و خرّم باش و‌ای جان من بر تو بشارت باد که آنچه آمدنی است، چندان دور نیست.
۱۰۹ -‌ای جان دردمند من از درازی دولت ظلم و ستم، شیون و زاری مکن، که من به عیان می‌بینم توانم رو به کاستی نهاده و ویرانی‌ام را اعلام می‌کند (و چه زود باشد که از رنج دیرپای آسوده گردی).
۱۱۰ و ۱۱۱ - و‌ای کاش خداوند روزگار مرا به آن دولت نزدیک و عمرم را دراز کند، و مرگم را پس افکند، آنگاه، شمشیر و نیزه‌ام را از خون آنان سیراب می‌ساختم و تمامی‌اندوه‌گران این عمر پرغصه را از خویش می‌زدودم.
۱۱۲ - فانّی من الرّحمن ارجو بحبّهم• • • • • حیاة لدی الفردوس غیر ثبات
۱۱۳ - عسی اللّه ان یرتاح للخلق انّه• • • • • الی کلّ قوم دائم اللّحظات
۱۱۴ - فان قلت عرفا انکروه بمنکر• • • • • و غطّوا علی التّحقیق بالشّبهات
۱۱۵ - تقاصر نفسی دائما عن جدالهم• • • • • کفانی ما القی من العبرات
۱۱۲ - همانا من به عشق و محبت ایشان از خداوند رحمان امید زندگانی جاودانه در بهشت برین دارم.
۱۱۳ - باشد که خداوند خلقش را از بلاها نجات دهد، زیرا که او در تمامی لحظات بر اعمال مردمان حاضر و ناظر است.
۱۱۴ - هرگاه سخنی نیک گفتم، بدخواهان با حرف‌های ناروا به انکارم برخاستند و حقیقت را با سخنان گزاف و شبهه‌انگیز پوشاندند.
۱۱۵ - پس من دست جان را از جدال با دشمن کوتاه می‌کنم (جانم از گفت‌وگو و جدال پیوسته و بیهوده با آنان به تنگ آمده است.) و از آنها دوری می‌کنم. چه اشک‌ریزانم مرا بس است.
۱۱۶ - احاول نقل الشّمس عن مستقرّها• • • • • و اسماع احجار من الصّلدات
۱۱۷ - فمن عارف لم ینتفع و معاند• • • • • تمیل به الاهواء للشّهوات
۱۱۸ - فحسبی منهم ان ابوء بغصّة• • • • • تردّد فی صدری و فی لهوات
۱۱۹ - کانّک بالاضلاع قد ضاق ذرعها• • • • • لما حمّلت من شدّة الزّفرات
[۴۰] ادب الطف.
[۴۱] ج۱، ص۲۹۸-۳۰۰.

۱۱۶ - راستی‌که هدایت این دشمنان به کندن آفتاب از جا و به تفهیم سخن به سنگ سخت می‌ماند.
۱۱۷ - برخی از اینان حق را می‌شناسند و از آن سود نمی‌برند و برخی دیگر هوسباز و شبهه‌انگیزند.
۱۱۸ - دیگر بس است مرا که هر آینه از جدال با آنان‌اندوهناک و پر غصّه با بغضی گلوگیر و دردی لبریز بازگشتم.
۱۱۹ - چنان‌اندوه سینه‌ام را می‌فشارد که گویی استخوان‌ها از هجوم سخت دردها می‌شکند.
• • •
۱۲۰ - اتسکب دمع العین بالعبرات• • • • • و بتّ تقاسی شدة الزفرات
۱۲۱ - و تبکی لآثار لآل محمّد؟! • • • • • فقد ضاق منک الصدر بالحسرات
۱۲۲ - الا فابکهم حقا و بلّ علیهم• • • • • عیونا لریب الدّهر منسکبات
۱۲۳ - و لا تنس فی یوم الطفوف مصابهم• • • • • و داهیة من اعظم النکبات
۱۲۴ - سقی اللّه اجداثا علی ارض کربلا• • • • • مرابیع امطار من المزنات
۱۲۵ - و صلّی علی روح الحسین حبیبه• • • • • قتیلا لدی النهرین بالفلوات
۱۲۰ - آیا از دیده اشک می‌ریزی‌؟ و از سوز دل رنج می‌بری‌؟
۱۲۱ - و بر آثار دودمان محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌گریی و سینه‌ات از حسرت به تنگ آمده است‌؟
۱۲۲ -‌هان! به حق برایشان بگری و از گردش روزگار باران اشک از دیدگان ببار!
۱۲۳ - و مصیبت‌شان را به روز عاشورا و آن پیش‌آمد سختی که از بزرگترین دشواری‌های زمان بود از یاد مبر!
۱۲۴-۱۲۵ - خداوند به باران بهاری پیکرهای افتاده در دشت کربلا را سیراب کناد و بر روان پاک حبیب خود حسین (علیه‌السّلام) درود پیاپی فرستد. کشته‌ای که در کنار دو نهر در بیابان کربلا افتاد.
۱۲۶ - قتیلا بلا جرم فجعنا بفقده• • • • • فریدا ینادی: این این حمات‌؟!
۱۲۷ - انا الظامیء العطشان فی ارض غربة• • • • • قتیلا و مظلوما بغیر تراب
۱۲۸ - و قد رفعوا راس الحسین علی القنا• • • • • و ساقوا نساء ولها خفرات
۱۲۹ - فقل لابن سعد: عذب اللّه روحه• • • • • ستلقی عذاب النّار باللعنات
۱۳۰ - ساقنت طول الدهر ماهبت الصبا• • • • • و اقنت بالآصال و الغدوات
۱۳۱ - علی معشر ضلّوا جمیعا و ضیّعوا• • • • • مقال رسول اللّه بالشّبهات
[۴۲] همان، ص۳۰۶.

۱۲۶ - کشته‌ی بی‌گناهی که فقدانش ما را به درد آورد و تنها مانده‌ای که فریاد می‌کرد: یاوران من کجا رفتند؟
۱۲۷ - من تشنه‌ی عطش‌زده‌ای در سرزمین غربتم و کشته‌ی ستم‌رسیده‌ای بی‌گناهم.
۱۲۸ - سرش را بر فراز نی زدند و خاندان پریشان و آشفته‌اش را به اسارت کشیدند.
۱۲۹ - به پسر سعد که خدا روانش را به درد آورد، بگو: به زودی عذاب دوزخ را به لعن و نفرین درخواهی یافت.
۱۳۰ - به روزگار دراز تا آنگاه که باد صبا وزد، بر گروهی که همگی به گمراهی فتادند.
۱۳۱ - و گفتار پیغمبر خدا را به شبهه‌انگیزی تباه کردند، در بامداد و شام بر آنان نفرین باد.
• • • چون دعبل قصیده‌ی تائیه‌اش را به پایان رساند. امام رضا (علیه‌السّلام) سه بار فرمود: آفرین!
ابو الفرج اصفهانی گوید: «این قصیده از بهترین نوع شعر و شکوهمندترین نمونه‌ی مدایحی است که درباره‌ی خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سروده شده است.
[۴۳] الاغانی، ج۱۸، ص۲۹.
»
یاقوت حموی هم می‌نویسد: «چکامه تائیه‌ای که دعبل درباره‌ی دودمان پیامبر سرود و برای علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) خواند از بهترین نوع شعر و بلندترین نمونه‌ی مدایح است.
[۴۴] معجم الادبا، ج۴، ص۱۹۶.
»
دعبل در هنگام شهادت امام رضا (ع) در قم بود و در عزادارى مردم مسلمان قم و دوستداران آل محمّد (ص) در سوگ امام رضا (ع) شركت كرد و در اين ايام قصيده‌ى سوزناك و بلند «رائيه» را در مرثيه و مدح امام رضا (ع) و هجو و مذمّت بنى عباس به ويژه هارون الرّشيد سرود:
قصيده رائيه:
۱ - تأسّفت جارتي لمّا رأت زوري ••••• و عدّت الحلم ذنبا غير مغتفر
۲ - ترجو الصّبا بعد ما شابت ذوائبها ••••• و قد جرت طلقا فى حلبة الكبر
۳ - أجارتى! إنّ شيب الرأس نفّلي ••••• ذكر المعاد و ارضاني عن القدر
۴ - لو كنت اركن للدّنيا و زينتها ••••• إذن بكيت على الماضين من نفري
۵ - أحنى الزّمان على أهلي فصدّعهم ••••• تصدّع القعب لاقى صدمة الحجر
۱ - دلبرم! چون كناره‌گيرى‌ام را از زنان ديد، نگران شد و شكيبايى مرا گناهى نابخشودنى شمرد.
۲ - وى با گيسوان سپيدش و با آنكه به گروه پيران پيوسته است، آرزوهاى جوانى دارد.
۳ - دلبرا موى سپيد ياد معاد را در من بيدار و مرا به سرنوشتم خرسند مى‌كند، و از ياد عشوه‌گران مهوش باز مى‌دارد.
۴ - اگر بر دنيا و زيبايى‌هاى آن دل بسته بودم، جاى آن داشت كه بر رفتگان خويش، زار بگريم.
۵ - در پى مكر زمانه و خيانت روزگار جمعشان فرو پاشيد، چنان‌كه گفتى كوه بر آنان فرو ريخت و هركس هراسان به سويى گريخت.
۶ - بعض أقام و بعض قد أصاربه ••••• داعى المنيّة و الباقي على الأثر
۷ - أمّا المقيم فأخشى أن يفارقنى ••••• و لست أوبة من ولىّ بمنتظر
۸ - أصبحت أخبر عن أهلي و عن ولدي ••••• كحالم قصّ رؤيا بعد مدّكر
۹ - لو لا تشاغل نفسي بالأولى سلفوا ••••• من أهل بيت رسول اللّه لم أقر
۱۰ - و في مواليك للمحزون مشغلة ••••• من أن تبيت لمفقود على أثر
۶ - برخى از ايشان مانده‌اند و برخى ديگر از پى بانگ رعب‌انگيز منادى مرگ رفته‌اند و گروهى نيز از پى ايشان روان اند.
۷ - آنان‌كه مانده‌اند، بيم آن دارم كه از من جدا شوند. و آنان‌كه رفته‌اند، در انتظار بازگشتشان نيستم.
۸ - آن‌گاه كه خواهم از خاندان و فرزندانم خبر دهم، به خواب‌زده‌اى مى‌مانم كه پس از بيدارى، رؤياى خويش باز گويد.
۹ - اگر دلم به ياد رفتگان اهل بيت پيامبر خدا (ص) خوش نبود، به راستى كه غم‌هاى بى‌كران قرار از كفم مى‌ربود.
۱۰ - اى غمزده! جاى آن‌كه شب را در اندوه چيزهاى از دست رفته، به سحر آورى، دل به ياد مهربان حبيبانت بسپار كه دل محزون را نيكوتر از اين دل مشغولى نيست.
۱۱ - كم من ذراع لهم بالطّفّ بائنة ••••• و عارض من صعيد التّرب منعفر
۱۲ - أنسى الحسين و مسراهم لمقتله ••••• و هم يقولون: هذا سيّد البشر!
۱۳ - یا امّة السّوء ما جازیت احمد عن• • • • • حسن البلاء علی التنزیل و السّور
۱۴ - خلفتموه علی الابناء حین مضی• • • • • خلافة الدئب فی ابقار ذی بقر
۱۵ - و لیس حیّ من الاحیاء تعلمه• • • • • من ذی یمان و من بکر و من مضر
۱۱ - به یاد آور، چه دست‌های کریمی که در کربلا از بدن جدا گشت و فرو افتاد و چه مبارک چهره‌ها که بر خاک تیره فرو خفت.
۱۲ - آیا حسین (علیه‌السّلام) را از یاد ببرم و حال آن‌که چون شبانگاهان آن بدمردمان - پنهان از چشم‌ها - بر قتلگاه او گذشتند، گفتند: به راستی که او سرور آدمیان است.
۱۳ -‌ای بدمردمان! آیا این است پاداش رنجهای بی‌شمار محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در رساندن قرآن و آیات رحمت آن به شما، تحمّل کرد؟!
۱۴ -‌ای بد مردمان! چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چشم از جهان فروبست، شما بر فرزندان او خلافت کردید، همچون گرگ گرسنه‌ای که بر گله‌ای شبانی کند!
۱۵ - احدی را از قبایل عرب، از ذی یمان و بکر و مضر نمی‌شناسم. مگر اینکه در خون اهل بیت پیامبر شریکند.
۱۶ - الا و هم شرکاء فی دمائهم• • • • • کما تشارک ایسار علی جزر
۱۷ - قتلا و اسرا و تحریقا و منهبة: • • • • • فعل الغزاة بارض الرّوم و الخزر
۱۸ - اری امّیة معذورین ان قتلوا• • • • • و لا اری لبنی العبّاس من عذر
۱۹ - ابناء حرب و مروان و اسرتهم• • • • • بنو معیط ولاة الحقد و الوغر
۲۰ - قوم قتلتم علی الاسلام اوّلهم• • • • • حتّی اذا استمکنوا جازوا علی الکفر
۱۶ - مگر اینکه همانگونه که در تقسیم نذرهای زمان جاهلی شرکت می‌کردند، در ریختن خون شهدای نینوا هم شرکت داشته‌اند. چنان قماربازانی که در لاشه‌ی شتر با هم شریکند.
۱۷ - آنان در کشتن و اسیری بردن و آتش‌افروزی و ویرانگری در حقّ خاندان پیامبر آن کردند که جنگاوران اسلام در سرزمین «روم» و «خزر» با کافران کنند.
۱۸ - برای بنی امیه در کشتن فرزندان پیامبر بهانه و دستاویزی می‌بینم، ولی برای بنی عبّاس عذری نمی‌یابم.
[۴۵] زیرا بنی امیه مردمانی کینه‌توز و دشمن اسلام بودند و ریشه در جاهلیت و کفر و شرک داشتند اما بنی عباس خویشاوند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نیاکانشان مسلمان بودند.

۱۹ - خاندان امیه و فرزندان حرب و مروان و معیط همه کینه‌توز و ستمگرند!
۲۰ - آنان قومی هستند که نخستین فردشان در دشمنی با اسلام کشته شد و چون چیره شدند کافرانه به انتقام‌جویی و خونخواهی برخاستند.
۲۱ - اربع بطوس علی قبر الزّکیّ بها• • • • • ان کنت تربع من دین علی وطر
۲۲ - قبران فی طوس: خیر الخلق کلّهم• • • • • و قبر شرّهم هذا من العبر
۲۳ - ما ینفع الرّجس من قرب الزّکیّ و ما• • • • • علی الزکیّ بقرب الرّجس من ضرر
۲۴ - هیهات، کلّ امریء رهن بما کسبت• • • • • له یداه فخذ ما شئت او فذر
[۴۶] دیوان دعبل، ص۱۹۵-۱۹۸.

۲۱ -‌ای دل غمگین! اگر از‌اندوه دین، خلوتی می‌جویی تا از درد خویش بکاهی، به قبر آن پاک‌نهاد در طوس همیشه بهار روی آور.
۲۲ - در طوس دو قبر است: یکی از آن برترین مردم و دیگری متعلّق به بدترین ایشان، و این خود مایه‌ی عبرت است!
۲۳ - نه آن پلید را از قرب این پاک سود می‌رسد و نه این وجود پاک را از هم‌جواری آن ناپاک، زیانی.
۲۴ - دریغا! که هرکس در گرو عمل خویش است که دستهایش برای او فراهم آورده‌اند. پس تو هریک از نیک و بد را خواهی برگزین، یا واگذار.
• • •
قصیده دائیه:
۱ - ان کنت محزونا فمالک ترقد؟! • • • • • هلاّ بکیت لمن بکاه محمّد؟!
۲ - هلا بکیت علی الحسین و اهله‌؟! • • • • • انّ البکاء لمثلهم قد یحمد
۳ - لتضغضغ الاسلام یوم مصابه• • • • • فالجود یبکی فقده و السودد
۴ - فلقد بکته فی السّماء ملائک• • • • • زهر کرام راکعون و سجّد
۵ - انسیت اذ صارت الیه کتائب• • • • • فیها ابن سعد و الطغاة الجحّد؟!
۶ - فسقوه من جرع الحتوف بمشهد• • • • • کثر العداة به و قلّ المسعد
۷ - لم یحفظوا حقّ النبیّ محمّد• • • • • اذ جرّعوه حرارة ما تبرد
۱ - تو که غمگینی چرا می‌خوابی‌؟ و بر کسی که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر او گریست، نمی‌گریی‌؟
۲ - چرا بر حسین و خاندانش اشک نمی‌ریزی مگر نمی‌دانی که گریه بر مثل آنها ستوده است‌؟
۳ - اسلام به روز شهادت او به خواری افتاد و بخشش و سروری از فقدانش گریست.
۴ - فرشتگان روشن‌بین و بزرگواری که در آسمان خدا را راکع و ساجدند نیز بر حسین گریستند.
۵ و ۶ - آیا فراموش کردی زمانی را که افواج سپاه دشمن که عمر سعد و دیگر سرکردگان کافرپیشه در میانشان بودند چگونه بر حسین تاختند؟ و در نبردگاهی که دشمنان وی بسیار و دوستانش‌اندک بودند، جام مرگ را بکامش ریختند.
۷ - و حقّ پیغمبر را با چشاندن سوز عطشی فرو ناشدنی به آنها، نگه نداشتند.
۸ - قتلوا الحسین فاثکلوه بسبطه• • • • • فالثکل من بعد الحسین مبرّد
۹ - کیف القرار؟! و فی السّبایا زینب• • • • • تدعو بفرط حرارة: یا احمد
۱۰ - هذا حسین بالسیوف مبضّع• • • • • متلطخ بدمائه مستشهد
۱۱ - عار بلا ثوب صریع فی الثری• • • • • بین الحوافر و السنابک یقصد
۱۲ - و الطیّبون بنوک قتلی حوله• • • • • فوق التراب ذبائح لا تلحد
۱۳ - یا جدّ قد منعوا الفرات و قتّلوا• • • • • عطشا فلیس لهم هنالک مورد
۱۴ - یا جدّ من ثکلی و طول مصیبتی• • • • • و لما اعافیه اقوم و اقعد
[۴۷] ادب الطف.
[۴۸] ج۱، ص۳۰۶ و ۳۰۷.

۸ - حسین را کشتند و پیغمبر را به سوگ سبطش نشاندند راستی که پس از ماتم وی دیگر ماتمها آسان نمود.
۹ - چگونه می‌توان آرام گرفت حال آنکه زینب در زمره اسیران بود و از سوز عطش فریاد می‌زد و می‌گفت: ‌ای جد بزرگوار‌ای احمد.
۱۰ - این حسین تو است که به شمشیر دشمن کشته و پاره‌پاره شده و به خون آغشته گردیده است.
۱۱ - عریان و برهنه و بر خاک افتاده و پامال سم ستوران و اسبان تاخته است.
۱۲ - اجساد پاک و بی‌گور و کفن فرزندان کشته‌ات در پیرامون او به خاک افتاده.
۱۳ -‌ای نیای بزرگ و بزرگوار: اینها را از آب فرات منع کردند و به تشنگی و بی‌آبی کشتند.
۱۴ -‌ای جدّ والامقام! از ماتم و بسیاری مصیبت و آنچه بر من می‌رود، می‌افتم و می‌خیزم.
• • • دعبل در قصیده‌ی دائیه خود به مدح علی (علیه‌السّلام) می‌پردازد:
۱۴ - نطق القرآن بفضل آل محمّد• • • • • و ولایة لعلیّه لم تجحد
۱۵ - بولایة المختار من خیر الّذی• • • • • بعد النبیّ الصادق المتودّد
۱۶ - اذ جاءه المسکین حال صلاته• • • • • فامتدّ طوعا بالذراع و بالید
۱۷ - فتناول المسکین منه خاتما• • • • • هبة الکریم الاجودین الاجود
۱۸ - فاختصّه الرّحمان فی تنزیله• • • • • من حاز مثل فخاره فلیعدد
۱۹ - انّ الاله ولیّکم و رسوله• • • • • و المؤمنین فمن یشا فلیجحد
۲۰ - یکن الاله خصیمه فیها غدا• • • • • و اللّه بمخلف فی الموعد
[۴۹] همان، ص۳۰۵ و ۳۰۶.

۱۴ و ۱۵ - قرآن به برتری خاندان پیامبر و ولایت غیر قابل انکار علی (علیه‌السّلام) ناطق است به ولایت پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن برگزیده نیک‌مرد و راستگوی دوستدار ناطق است.
۱۶ - آنگاه که وی نماز می‌گزارد و نیازمندی دست تمنّا دراز کرد.
۱۷ - و او با بخششی بزرگوارانه که از این بخشنده‌ی پسر بخشنده سزاوار بود، خاتمش را به مستمند داد.
۱۸ - و خدای مهربان وی را در قرآن خود چنین ویژگی بخشید: (و هرکس را چنین افتخاری است، گو بیارد)
۱۹ - به راستی که ولی و سرپرست شما، خدا و پیغمبرش و مؤمنانی هستند که نماز می‌گزارند و در حال رکوع زکوة می‌پردازند.
۲۰ - و هرکه خواهد انکار این فضیلت کند، در فردای قیامت خداوند خصمش خواهد بود و خدا در وعده‌هایش خلاف نخواهد کرد.
• • •
قصیده‌ای در رثاء حسین شهید:
۱ - جاؤا من الشام المشومة اهلها• • • • • للشوم یقدم جندهم ابلیس
۲ - لعنوا و قد لعنوا بقتل امامهم• • • • • ترکوه و هو مبضع مخموس
۳ - و سبوا فوا حزنی بنات محمّد• • • • • عبری حواسر ما لهنّ لبوس
۴ - تبّا لکم یا ویلکم ارضیتم• • • • • بالنّار؟ ذلّ هنالک المحبوس
۵ - بعتم بدنیا غیرکم جهلا بکم• • • • • عزّ الحیاة و انّه لنفیس
۱ - از شامی که مردم آن شوم و تیره‌روز بودند و از نگون‌بختی سپاهشان را ابلیس فرماندهی می‌کرد.
۲ - آمدند‌ای لعنت بر آنها باد و چنین مردمی که امام خود را می‌کشند و پیکر پاره‌پاره‌اش را بر خاک رها می‌کنند ملعون خواهند بود.
۳ -‌ای وای من که دختران گریان پیغمبر را عریان و سربرهنه اسیر کردند.
۴ - مرگ و ننگ بر شما! آیا به دوزخ آن تنگنای زشت و پست خرسند آمدید؟
۵ - به نادانی عزّت زندگی نفیس خود را به دنیای دیگران فروختید؟
۶ - اخزی بها من بیعة امویّة• • • • • لعنت و حظّ البایعین خسیس
۷ - بؤسا لمن بایعتم و کاننی• • • • • بامامکم وسط الجحیم حبیس
۸ - یا آل احمد ما لقیتم بعده‌؟! • • • • • من عصبة هم فی القیاس مجوس
۹ - کم عبرة فاضت لکم و تقطّعت• • • • • یوم الطفوف علی الحسین نفوس
۱۰ - صبرا موالینا فسوف ندیلکم• • • • • یوما علی آل اللعین عبوس
۱۱ - ما زلت متّبعا لکم و لامرکم• • • • • و علیه نفسی ما حییت اسوس
[۵۰] همان، ص۳۰۷.

۶ - و بیعت ننگین اموی دنیای شما را خوار کرد. وه! که بهره بیعت‌کنندگان چه ناچیز و پست بود.
۷ - مرگ و ننگ بر کسی که با او بیعت کردید. گویی رهبرتان را سرنگون در دوزخ می‌بینم.
۸ -‌ای خاندان محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از پیغمبر از این مردم چون گبر، چه‌ها که دیدید؟
۹ - چه اشکها که به پایتان ریخته شد! و چه جانها که به روز واقعه‌ی کربلا برای حسین از تن گسست‌؟
۱۰ - شکیبا باشید‌ای سروران ما، که روزگار سخت آن دودمان ملعون نیز فراخواهد رسید!
۱۱ - من همیشه پیرو شما هستم و جان خویشتن را تا زنده‌ام به اطاعت شما وامی‌دارم.
• • •
قصیده‌ای دیگر در رثای حسین (علیه‌السّلام):
۱ - راس ابن بنت محمّد و وصیّه• • • • • یا للرجال علی قناة یرفع
۲ - و المسلمون بمنظر و بمسمع• • • • • لا جازع من ذا و لا متخشع
۳ - ایقظت اجفانا و کنت لها کری• • • • • و انمت عینا لم تکن بک تهجع
۴ - کحلت بمنظرک العیون عمایة• • • • • و اصمّ نعیک کلّ اذن تسمع
۵ - ما روضة الا تمنّت انّها• • • • • لک مضجع و لخطّ قبرک موضع
[۵۱] همان، ص۳۰۵
[۵۲] دیوان دعبل خزاعی ص۱۰۷.

۱ - وای‌ای مردان! سر پسر دختر پیغمبر و جانشین او علی (علیه‌السّلام) بر نیزه بلند است.
۲ - و با آنکه مسلمین می‌بینند و می‌شنوند، اما کسی ناله‌ای نمی‌کند و حسرت نمی‌خورد.
۳ - از دیدن مصیبت تو، چشم‌ها بینایی‌شان از دست رفت و عزای تو گوشها را ناشنوا کرد.
۴ - با نگاهت دیدگان نابینا را فروغ بینایی بخشیدی و خبر رخداد تو هر گوش شنوایی را کر کرد.
۵ - هیچ باغ و بستانی نیست، مگر اینکه آرزو دارد خاک او، آرامگاه تو باشد.
• • •
۱ - منازل بین اکناف الغریّ• • • • • الی وادی المیاه الی الطویّ
۲ - لقد شغل الدموع عن الغوانی• • • • • مصاب الاکرمین بنی علیّ
۳ - اتی اسفی علی هفوات دهری• • • • • تضامل فیه اولاد الزکیّ
۴ - الم تقف البکاء علی حسین‌؟! • • • • • و ذکرک مصرع الحبر التقیّ
۵ - الم یحزنک انّ بنی زیاد• • • • • اصابوا بالترات بنی النبیّ؟!
۶ - و انّ بنی الحصان یمرّ فیهم• • • • • علانیة سیوف بنی البغیّ
[۵۳] الغدیر.
[۵۴] ج۲، ص۳۸۴.

۱ و ۲ - اشکهایی که از مصیباتی که بر فرزندان بزرگوار علی در منازل پیرامون نجف و کنار فرات یعنی سرزمین کربلا رفته است، ریخته می‌شود، انسان را از نغمه و نشاط باز می‌دارد.
۳ - افسوس من بر زلّت‌های زمانه‌ای است که فرزند پاک پیغمبر را خوار می‌دارد.
۴ - آیا بر حسین و به یاد کشتن این دانای پرهیزکار اشک پیاپی نمی‌ریزی‌؟
۵ - آیا از اینکه پدران زیاد، فرزندان پیغمبر را به خاک نشاندند
۶ - چنین ناپاک‌زادگانی آشکارا بر آن پاک‌زادگان شمشیر کشیدند،‌اندوهگین نیستی‌؟


فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع


۱. اصول کافی، ج۱، ص۴۹۴.
۲. الاغانی، ج۲، ص۱۴۶.
۳. خلاصه الاقوال فی معرفة الرجال.
۴. ص۷۰.
۵. تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
۶. ص۹۳.
۷. الشیعه و الحاکمون.
۸. ص۱۷۶.
۹. الغدیر.
۱۰. ج۲، ص۳۶۵.
۱۱. تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۸۵.
۱۲. الفهرست، ابن ندیم، ص۲۲۹.
۱۳. همانجا.
۱۴. دیوان دعبل، ص۳۱.
۱۵. دعبل خزاعی، با تلخیص. دایرة المعارف تشیع.
۱۶. دیوان دعبل، ص۳۰۶.
۱۷. محسّر: حدّ بین «منی» و «عرفات» است. و اما معنای لغوی آن حسرت‌برانگیز می‌باشد و انسان پس از کسب معرفت در عرفات، در حسرت رسیدن به آرزوی خویش در منی است
۱۸. فلته: به معنای «فجاة» است و آن امری است که ناگهان و بی‌تامل انجام پذیرد. و مقصود از آن در بیت، بیعت با ابو بکر است. در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (ج ۱ ص۱۲۳) به نقل از عمر بن خطاب آمده است که: «کانت بیعة ابی بکر فلته وقی اللّه (المسلمین) شرّها، فمن عاد الی مثلها فاقتلوه». بیعت با ابو بکر امری شتاب‌زده و بی‌تدبّر بود. خداوند مسلمانان را از شرّ آن حفظ کناد. پس هر آن کس که مانند این کار را به‌جا آورد، او را بکشید.
۱۹. قصیده‌ی تائیه به خاطر این بیت به قصیده «مدارس آیات» شهرت یافته است، و همگان با این بیت از آن یاد می‌کنند، برخی نیز آن را مطلع قصیده دانسته‌اند مانند یاقوت حموی که در «معجم الادباء» با این بیت قصیده را آغاز کرده است.
۲۰. نام محلی در سرزمین منی، که مسجد خیف نیز در آنجا قرار دارد.
۲۱. جمرات: مقصود از جمرات محل رمی جمرات در منی.
۲۲. ذو الثفنات: لقب امام سجاد (علیه‌السّلام)، و معنای آن پینه‌دار است، از آنجاکه مواضع سجود آن حضرت از فرط سجده همواره پینه‌دار بود، او را «ذو الثفنات» می‌خوانند، آن حضرت نزد خواص و عام به دو لقب «سجاد» و «ذو الثفنات» مشهور بود.
۲۳. یعنی دشمنان اهل بیت فرزندان همان کفار و مشرکانند که در جنگ‌های صدر اسلام به شمشیر علی و حمزه و دیگر بنی‌هاشم کشته شده بودند و فرزندان کفر پیشه‌ی آنان امروز، انتقام خون آنها را از فرزندان پاک علی (علیه‌السّلام) می‌گیرند.
۲۴. ادب الطف، ج۱، ص۲۹۵-۲۹۷.
۲۵. همان، ص۲۹۷.
۲۶. باران ناشناخته‌ام/چون اختران سوخته/چندان به خاک تیره فرو ریختند... "الف بامداد"
۲۷. کوفان، نجف و اطراف آن را می‌گویند، قبور کوفه، اشاره به قبر امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام)، مسلم بن عقیل و شهدای کربلا و زید بن علی بن حسین (علیه‌السّلام) است.
۲۸. اشاره به قبور چهار امام معصوم در بقیع: امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه‌السّلام) است.
۲۹. سرزمینی در نزدیکی مکّه، اشاره به شهدای فخ در سال ۱۶۹ از جمله رهبر شهدا حسین بن علی بن حسن از نواده‌های امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) و جمعی از یاران او که در زمان‌هادی عباسی، قیام کردند و بجز دو تن از بنی‌هاشم (ادریس بن عبد اللّه، یحیی بن عبد اللّه) همگی به شهادت رسیدند.
۳۰. جوزجان: ناحیه‌ی وسیعی از بلخ، در کشور افغانستان بین مرغاب و آمودریا که آن زمان از خراسان بزرگ محسوب می‌شد، قبور جوزجان، اشاره به قبر "یحیی بن زید بن علی بن الحسین (علیه‌السّلام) " و یاران اوست، یحیی بن زید شهید، پس از شهادت پدرش، به جوزجان رفت، "نصر بن سیّار" به فرمان ولید بن عبد الملک پلید ده هزار سپاه به جنگ او فرستاد و یحیی لشکر را شکست داد، سپس گروهی بر وی خروج کردند و او را با یارانش به شهادت رساندند.
۳۱. باخمری: مکانی بین کوفه و واسط محل شهادت "ابراهیم بن عبد اللّه بن الحسن" نواده‌ی امام حسن (علیه‌السّلام) در شانزده فرسنگی کوفه او در زمان منصور دوانیقی، خلیفه‌ی عباسی در بصره قیام کرد و به سوی کوفه آمد در باخمری با سپاه منصور به فرماندهی عیسی بن موسی مقابله کرد و به شهادت رسید قبر او و بسیاری از یارانش در باخمری قرار دارد.
۳۲. مرقد مطهّر امام کاظم (علیه‌السّلام) و امام جواد (علیه‌السّلام) در یک محل (کاظمین بغداد) قرار دارد، ولی در زمان امام رضا (علیه‌السّلام) و دعبل - زمان سرایش این قصیده - تنها قبر پاک و به غربت نشسته‌ی امام ابو الحسن موسی کاظم (علیه‌السّلام) در آنجا بود و دعبل در این بیت بدان اشاره کرده است.
۳۳. همان ص۲۹۷.
۳۴. منظور از "تیم" ابو بکر است که از قبیله‌ی تیم بود.
۳۵. منظور از "عدی" عمر بن خطّاب است که از قبیله عدی بود.
۳۶. چون دعبل این بیت را خواند، امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: «خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قیامت) ایمن گرداند.» عیون اخبار الرضا.
۳۷. ج۲، ص۲۶۷.
۳۸. چون دعبل به این بیت رسید امام (علیه‌السّلام) گریست فرمود: «صدقت یا خزاعی» راست گفتی‌ای خزاعی.
۳۹. دراین لحظه امام (علیه‌السّلام) دستهایش را برگرداند و فرمود: "آری! به راستی که دستان ما بسته است! " همانجا.
۴۰. ادب الطف.
۴۱. ج۱، ص۲۹۸-۳۰۰.
۴۲. همان، ص۳۰۶.
۴۳. الاغانی، ج۱۸، ص۲۹.
۴۴. معجم الادبا، ج۴، ص۱۹۶.
۴۵. زیرا بنی امیه مردمانی کینه‌توز و دشمن اسلام بودند و ریشه در جاهلیت و کفر و شرک داشتند اما بنی عباس خویشاوند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نیاکانشان مسلمان بودند.
۴۶. دیوان دعبل، ص۱۹۵-۱۹۸.
۴۷. ادب الطف.
۴۸. ج۱، ص۳۰۶ و ۳۰۷.
۴۹. همان، ص۳۰۵ و ۳۰۶.
۵۰. همان، ص۳۰۷.
۵۱. همان، ص۳۰۵
۵۲. دیوان دعبل خزاعی ص۱۰۷.
۵۳. الغدیر.
۵۴. ج۲، ص۳۸۴.







جعبه ابزار