دولت مدرن (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دولت مدرن زاییده
مدرنیته و محصول جدایی نهاد
دین از
دولت و پیدایش
سرمایهداری است.
این دولت بر سه اصل
سکولاریسم،
فردگرایی و
عقلگرایی استوار است.
تضاد اصلی آن با
دولت دینی در انحصارگرایی دنیاگرایانه و فردگرایی مطلق است، نه در
عقلانیت.
در دولت دینی،
دنیاگرایی و فردگرایی با
آخرتگرایی، فضیلتمحوری و
جمعگرایی در هم تنیدهاند.
دولت مدرن حاصل یک روند تاریخی طولانی و ناخودآگاه در غرب است، نه محصول انتخابی دفعی و آگاهانه.
ویژگی متمایز
دولت مدرن در تعریف معاصر، عنصر آگاهی و انتخاب آزاد در شکلگیری آن است.
دولت مدرن يكى از دستاوردهاى مهم مدرنيته است كه در سايه جدايى نهاد دولت از نهاد دين و زايش
نظام سرمایهداری ايجاد شده است.
دولت مدرن در انديشه جديد سياسى، خود ميراث مدرنيته است كه از نظر
فلسفه سیاسی بر سه اصل استوار خواهد بود:
۱. دنياگرايى يا سكولاريزم كه اهداف صرفا دنيايى را مدنظر دارد؛
۲. فردگرايى كه انديشه را بر روى فرد متمركز مىكند؛
۳. عقلگرايى يا خردگرايى (رشناليزم) كه عقلانيت را در انتخاب ابزار به كار مىگيرد.
با توجه به اين عناصر،
دولت مدرن بهطور كامل با دولت دينى، حالت تضاد پيدا مىكند، اما نقطه اصلى اين تضاد، محورهاى اول و دوم است.
در مورد عقلگرايى مىتوان گفت كه در حوزه دولت دينى نيز نوعى عقلگرايى و عقلمحورى وجود دارد و اصالت
تعقل به عنوان يک عنصر اصلى در دولت دينى پذيرفتهشده است.
اما در مورد دنياگرايى گرچه در دولت دينى نيز دنياگرايى وجود دارد و بخش عظيمى از اهداف دولت را دنياگرايى تشكيل مىدهد كه در يک منظومه به هم پيوستهاى كه به مجموع آن
عدالت اجتماعی گفته مىشود، متجلى خواهد شد ولى اين دنياگرايى حالت انحصارى ندارد و با دنياگرايى انحصارى در
دولت مدرن متفاوت است.
دنياگرايى در فهم دينى رابطه بسيار عميق و پيچيدهاى با
آخرت و
آرمانگرایی دارد كه در همه
تعالیم اسلام مىتوان اين رابطه پيچيده را مشاهده كرد.
دنياگرايى در دولت دينى همواره همراه با
خداگرایی و فضيلتگرايى و بهطور كلى آرمانگرايى است كه در نظريه جمع بين
دنیا و آخرت آشكار مىشود.
همچنين در دولت دينى فردگرايى به نحوى مطرح است، اما نه به صورت انحصارى، بلكه توأم با جمعگرايى و رابطه پيچيده اين دو، بهطورى كه تفكيک آن دو در جزء احكام و بينش اسلام امكانپذير نيست.
بىشک در بهوجود آمدن وضعيت كنونى غرب كه زمينهساز تولد
دولت مدرن شد، سلسله علل و عوامل متعدد و مختلفى دستاندركار بوده كه بسيارى از آنها غير اختيارى و بخش قابل توجهى از آنها غير قابل پيشبينى و در نهايت همراه با شعور و خودآگاهى نبوده است. در حالىكه در يک جامعه دينى كه بر اساس انقلابى نوين و خردمندانه پايههاى دولت دينى بنا مىشود، حركت و تحول، بهطور كامل آگاهانه و پيامدهاى آن قبلاً ديده شده و حتى احياناً پيشگيرى شده است.
نمونهاى از اين نوع تحول آگاهانه را در
انقلاب اسلامی ایران و مقاومت خستگىناپذير مردم
مسلمان ايران در دفاع از
ایدئولوژی و نظام و ارزشهاى اصولى خود مىتوان ديد، كه با وجود همه توطئههاى شكننده داخلى و خارجى، همچنان خردمندانه استوار ماندهاند.
دولت مدرن به مفهومى كه امروز ارائه مىشود در حقيقت پس از عبور از يک مسير طولانى و پرحادثه و تغيير شكلهاى متعدد به صورت فعلى سر بر آورده است.
در اين مسير تاريخى دولتهاى مطلقهاى به وجود آمده كه فرد را قربانى توسن مراد كرده و
دولتهای لیبرالی ظاهر شده كه مساوات را فداى سرمايهدارى كرده و نيز دولتهاى ديگرى در قالبهاى متفاوتى كه هركدام به نوبه خود در بسترى از زمان متولد و نابود شدهاند و در نهايت اين خط سير طولانى شاهد تعريفى از
دولت مدرن هستيم كه تطبيق آن با دولتهاى پيشرفته كنونى نيز دشوار است و در واقع مفهوم جديدى از دولت آرمانى است كه حداقل به يک تحول آگاهانه نياز دارد و شايد شاخص منطقى و قابل تمايزى كه در
دولت مدرن میتوان يافت، همين عنصر آگاهى و انتخاب است كه آن را از دولتهاى سنتى گذشته جدا مىكند.
بر اساس اين عنصر جديد،
دولت مدرن دولتى است كه با تمام مشخصاتى كه احياناً ريشه در سنتهاى گذشته دارد به طور كامل آگاهانه و مبتنى بر يک انتخاب آزاد و خردمندانه است.
در تبيين
دولت مدرن صرف نظر از مغالطههايى كه احياناً ديده مىشود، گاه تناقصگويىهايى نيز رخ مىدهد كه يكباره مسير بحث را دگرگون مىكند.
براى مثال وقتى با نوشتههاى «
اندروونیست» درباره دولت مواجه مىشويم، مشاهده مىكنيم كه وى در
دولت مدرن آثارى از همگونههاى دولتهاى گذشته را نشان مىدهد و چنين وانمود مىشود كه
دولت مدرن، عناصر موجود در دولتهاى مطلقه،
لیبرال و
مشروطه را در ماهيت خود دارد و تحول همان عناصر، ماهيت پيچيدهاى هم هست، از يکسو رابطه دولتهاى جديد و قديم را توجيه مىكند و از سوى ديگر خود، دست مايه ايجاد
دولت مدرن مىشود.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۷۳-۷۵.