دیپلماسی اسلام (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دیپلماسی اسلامی در عصر
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بهمعنای شیوههای اداره روابط خارجی حکومت نوپای اسلامی بر پایه
وحی،
عقلانیت و
اصول انسانی بود.
رهبری این
دیپلماسی مستقیماً با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و بر
دعوت،
مذاکره، اعزام سفیر، انعقاد
پیمان، مراوده با قبایل،
اهل کتاب و دولتهای منطقه استوار میشد.
اصولی چون احترام متقابل،
صداقت،
آزادی، اقتدار همراه با انعطاف در فروع و پایبندی قاطع به اصول، مبنای تعاملات دیپلماتیک او بود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دیپلماسی را نه بدیل جنگ، بلکه روشی همعرض آن برای تحقق اهداف کلان امت اسلامی و گسترش دعوت میدانست.
کاربرد ابزارهایی چون نامهنگاری، اعزام نماینده،
معاهدات،
تألیف قلوب،
حکمیت و
جهاد در صورت انسداد راههای
صلح، از ارکان این دیپلماسی بود.
منظور از
ديپلماسى اسلام همان ديپلماسى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و آن عبارت است از فعاليتهايى است كه آن حضرت به عنوان رييس حكومت، و نمايندگان و سفراى منتخب او در راه نيل به مقاصد و اداى وظايف سياسى دولت اسلامى و تحقق بخشيدن به خط مشىهاى كلى اسلام در زمينه سياست خارجى و همچنين پاسدارى از حقوق و منافع دولت اسلامى، در ميان قبايل و گروههاى دينى و دولتهاى غير مسلمان در خارج از قلمروى حكومت اسلامى، انجام مىدادهاند.
در حقيقت، اهداف عالى و خطوط كلى سياست اسلام و منافع
امت اسلامی بود كه ديپلماسى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) را معين مىكرد.
رهبرى كلى ديپلماسى در عصر پيامبر اسلام، توسط شخص پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) براساس ضوابط اسلامى انجام مىپذيرفت و متناسب با شرايط زمانى و خصوصيات طرف مقابل و مقتضيات خاص و عامى بود كه اغلب بر آن روابط حاكم بود. امتياز ديپلماسى پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در اين است كه شيوههاى پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) بر
قوانین اجتماعی و
جهانبینی واقعبينانه و اصول و ارزشهاى انسانى متكى بود و اساس آن را اصول و ضوابطى تشكيل مىداد كه از وحى و موازين شناختهشده عقلى نشأت مىگرفت.
پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در روابط خود با قبايل، اقوام، ملتها و سران كشورها، مردم را صاحبان اصلى حق برقرارى روابط ديپلماتيک مىشمرد و اين روابط را نه به مفهوم سازش، بلكه وسيله رسيدن به توافقهاى سازنده تلقى مىكند و بهطور مطلق، هيچكدام از ديپلماسى و جنگ را جانشين هم نمىكند و هر دو را به صورت دو روش در مناسبات انسانى با حفظ همه ارزشهاى والاى بشرى و در راه مسير تكاملى انسان، ضرورتى اجتنابناپذير مىشمارد.
به دليل انسانى بودن مناسبات در روابط ديپلماتيک، اصل آزادى، اختيار، احترام متقابل،
حسن نیّت و صداقت از جمله اصولى است كه پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در برخورد با قبايل، نمايندگان اقوام و زمامدارانى كه به نحوى در رابطه ديپلماتيک با آنان بود، آنها را پايه و اساس مذاكرات و مناسبات قرار مىداد. ولى در همين حال، بدون توسل و تظاهر به قدرت، از موضع قدرت و با كنجكاوى، دقت، قاطعيت تمام، خويشتندارى و استقامت رفتار مىكرد و با وجود انعطاف در مورد مسائل فرعى و عدم پافشارى بر مسائل جزيى كه احياناً طرف مقابل نسبت به آن حساسيت فوقالعاده داشت، نسبت به اصول، سازشناپذير و مقاوم بود و در برابر پيامدهاى احتمالى برخوردها همچون در مكاتبه با سران چند امپراتورى مقتدر زمان خويش، دلير و شجاع بود.
پيامبر اسلام در روابط ديپلماتيک نه فريب وعدههاى ديگران را مىخورد و نه خود وعدههايى مىداد كه اطمينان بر اجراى آن نبود. پيامبر اسلام براى ايجاد انگيزه در مخالفان براى مذاكره و توافقهاى اصولى و كشاندن آنان به صورت منطقى و معقول به پاى مذاكرات صلحآميز، از توافقهاى جزيى در مورد قدر مشترکها هرگز صرف نظر نمىكرد و با توافق و قرارداد و معاهده در زمينه مسائل فرعى، راه را براى رسيدن به توافقهاى اصولىتر و بيشتر هموار مىكرد.
پيامبر اسلام نمايندگان خود را از شخصيتهاى بارز اصحاب خويش انتخاب مىكرد و آگاهى، فراست، ذكاوت، علم و تقوا، عمدهترين خصلتها و صفات مورد نظر آن حضرت در انتخاب نمايندگان بود. برخى از اين نمايندگان براى مدتى كوتاه و گاه براى مدتهايى طولانى، ميان قبايل و اقوام فرستاده مىشدند.
از شيوههاى پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در برخوردهاى سياسى، تأليف قلوب مخالفان و ايجاد انگيزه و تمايل قلبى در آنان براى حمايت از
اسلام و حوزه
مسلمانان بود.
ديپلماسى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر اساس خط مشىها و برنامههاى اصولى سياست خارجى اسلام و در جهت تحقق بخشيدن به هدفهاى اصلى مكتب بوده است.
گروههايى كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در رابطه ديپلماتيک با آنان بوده است، عبارت بودند از:
۱. قبايل
شبهجزیره عربستان كه داراى نظام سياسى خاص و نوعى كشور بودهاند و ما از آن به كشور و دولت قبيلهاى تعبير مىكنيم؛
۲. گروههاى دينى كه اغلب
یهودیان و
مسیحیان بودند. يهوديان در
خیبر و
یثرب و مسيحيان در
نجران و حاشيه
جزیرة العرب؛
۳. دولتهاى مقتدرى كه در دو سوى شبهجزيره عربستان قرار داشتند. مانند امپراتورى ايران و روم و همچنين حبشه؛
۴. دولتهاى كوچک و تحتالحمايهاى كه زير سلطه و نفوذ دولتهاى مقتدر بودند و با گرويدن به اسلام و يا پيمان بستن با پيامبر اسلام توانستند از اسارت آن دولتها رهايى يابند.
شيوههاى اصلى ديپلماسى پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) عبارت بودند از:
۱. دعوت مستقيم؛
۲. اعزام
مبلّغ و مربى به مناطق دور و نزديک براى دعوت مردم به اسلام و ابلاغ پيام وحى و مكتب به آنان؛
۳. اعزام سفرا و نمايندگان به سوى قبايل عرب، گروههاى دينى و دولتهاى مجاور؛
۴. مذاكره با سفرا و نمايندگان قبايل، گروهها و دولتها؛
۵. ارسال پيام كتبى و شفاهى به سران دولتها؛
۶. مذاكره و انعقاد قرارداد و پيمان اتحاد و دوستى و عدم تعرض و نيز قرارداد دفاعى و نظامى؛
۷. تشكيل كنگرههاى دينى براى بحث و گفت و گو و سؤال و مناقشه براى يافتن حقيقت؛
۸. برخورد فعال با توطئهها، عهدشكنىها و خيانتها كه با واكنش سريع پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) حل و فصل مىشد؛
۹. كسب اطلاعات از راه اعزام افراد مجرب و نفوذى؛
۱۰. اعطاى امتيازات براى رسيدن به توافقهاى اساسى؛
۱۱. جهاد؛
۱۲. حكميت.
دعوت پيامبر زيربناى
ديپلماسى اسلام بود. نتيجه نهايى پيام و رسالت پيامبر، رساندن انسانها به كمال واقعى و ايجاد حكومت واحد جهانى بر اساس
عدل و قسط بوده است.
همه خطوط و برنامهريزیها در سياست خارجى و همه تلاشها در ديپلماسى پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) به سمت اين هدف نهايى و در جهت تحقق اين آرمان بشرى بوده است و طرح كلى مكتب نيز متناسب با چنين هدفى عالى تنظيم شده و راهبرد آن هم بر اين اصل استوار شده است.
اعزام مبلّغ و دعوتكننده در زندگانى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، از اهميت ويژهاى برخوردار بوده و در هر موقعيتى استفاده مىشده است، اعزام دعات يا دعوتكنندگان را در شكلهاى مختلف زير مىتوان در ديپلماسى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مطالعه كرد:
الف - تماس مستقيم با افراد و سران و هيأتهايى كه به مناسب
ایام حج، براى زيارت
خانه خدا به
مکه مىآمدند و پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) باوجود تنهايى و كارشكنى و آزار
مشرکان، از اين شيوه سود مىجست و در اين تماسها پيام و
رسالت خود را مطرح مىكرد و از اين راه، پيام خود را به گوش مردم و قبايل ساكن در دورترين نقاط مىرساند. زيرا اخبار جديد مكه مهمترين موضوع و انگيزه اين سفرهاى عبادى - سياسى بود و اخبار مكه در شعاع وسيعى منتشر مىشد؛
ب - هجرت مسلمانان در دو نوبت به حبشه، انگيزه و ماهيت دعوتى داشت و از اين راه، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) توانست ضمن رسيدن به اهداف دعوت، از فشار دشمن داخلى، يعنى
قریش بكاهد؛
ج - اعزام شخصيتهايى مانند
علی (علیهالسلام) و
معاذ بن جبل؛
د - اعزام هيأتهاى تبليغى مانند هيأتهايى كه به
یمن و
نجد و
رجیع فرستاده شدند.
دعوت به عنوان اساسىترين راهبرد پيامبر در روابط خارجى، عنصر ثابت و روح تمامى فعاليتهاى ديپلماتيک پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به شمار مىرفت و به همين دليل، در همه مذاكرات و اعزام سفرا و ارسال نامهها و پيامها، اساس كار مبتنى بر دعوت بوده است.
در
ديپلماسى اسلام، موضوع اعزام سفرا و نمايندگان سياسى بايد با دقت بيشترى مورد مطالعه قرار گيرد. زيرا مشكل بزرگ در انتشار دعوت پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و گسترش پيام الهى، همان حكام و زمامداران سرزمينهاى اطراف و سران قبايل و صاحبان نفوذ بودند كه بين مردم و پيام اسلام فاصله ايجاد كرده بودند. پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) ترجيح مىداد اين موانع را از راههاى ديپلماتيک و با استفاده از شيوههاى منطقى آن حل كند. يكى از مهمترين نكات در ديپلماسى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) پيامها و نامههايى است كه از طرف وى به سران قبايل و رؤساى مذاهب و رهبران سياسى فرستاده شده است. برخى از مورخان تعداد اين نامهها را متجاوز از سيصد مورد ذكر كردهاند.
بىشک، ارسال پيام در ايجاد مناسبات انسانى و صلحآميز و روابط حسنه و ديپلماسى پايدار و ثابت، نقش بسيار مهمى داشته است.
از جمله ابعاد قابل مطالعه ديپلماسى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) شيوه برخورد آن حضرت با توطئهها و جريانهاى سياسى از پيش تعيينشده و كيفيت خنثىسازى آنهاست، كه پيامبر با برخوردى فعال و حسابشده، بحرانها را فرو مىنشانيد و توطئهها را خنثى مىكرد و مردم را از ريشه
بحران و
توطئه آگاه مىكرد.
موارد كاربرد حكميت در نظام قضايى اسلام تا روابط بينالمللى گسترش دارد و پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) خود در حل مشكلات و بنبستهاى ناشى از رفتار
دشمن از اين قاعده حقوقى به صورت يک ابزار ديپلماتيک استفاده مىكرد.
پيامبر اسلام از جهاد نیز به معناى جنگ در
راه خدا و با
انگیزه الهی و انسانى، به عنوان ابزارى در جهت ديپلماسى، براى وادار كردن متجاوز زورگو به استفاده از شيوههاى منطقى و معقول، بهره گرفته است. جهاد از ديدگاه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در شرايطى آخرين راهحل ديپلماسى است كه همه راههاى صلح شرافتمندانه و مسالمتآميز عاقلانه بسته شده باشد و اين شيوه در ديپلماسى منطبق با قاعده عقلانى
دفع افسد به فاسد است.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۸۱-۸۵.