ستمگری و ستم پذیری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ستمگری و ستم پذیری به اعمال زور و تجاوز به
حقوق دیگران گفته مىشود و ستم پذيرى به پذیرش و تسلیم در برابر آن اطلاق مىشود.
اسلام ريشهكن کردن ستم و ستمپذيرى را شرط اساسى تأمين امنيت و
صلح پايدار مىداند.
ظلم در اسلام شامل روابط
انسان با
خدا، خود، دیگران و
ملتها است و هرگونه محرومکردن از حقوق یا بهرهمندى ناعادلانه را دربر مىگيرد.
قرآن مجازات ستمگر و حق دفاع ستمديده را تصریح کرده و تأکيد مىکند که ظلم سرانجام نابودی و عبرت است.
ستمگرى و ستم پذيرى، از مهمترين موانع تحقق
عدالت و ا
منیت جامع در سطح فردى و
بینالمللی محسوب مىشوند.
بر اساس ديدگاه اسلامى يكى از عوامل تهديدكننده امنيت، ستمگرى و ستم پذيرى است كه بىشک شرايط برانگيخته از اين عامل همواره امنيت را به مخاطره مىافكند و امكان برقرارى صلح را سخت كاهش مىدهد و زندگى بين المللى و روابط ملتها را به صورت روابط گرگ و ميش درمىآورد و معناى صلح و امنيت در اين شرايط چيزى جز قربانى شدن ميشها در دست گرگها نيست.
اسلام براى تضمين امنيت پايدار، ريشهكن كردن ستمگرى و ستم پذيرى را شرط اساسى مىشمارد و به ملتهايى امنيت را نويد مىدهد كه همه ابعاد ستم را از زندگى و روابط بين خود و ديگران زدوده باشند:
(اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِكَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ) رابطه علت و معلولى بين ريشهكن كردن ظلم و استقرار امنيت، در حوزه مطالعه و بررسى عميق است و نشاندهنده رمز ناكامى ملتها در رسيدن به تعريف جامع و كامل تجاوز است.
بر اساس گزارش تاريخچه تعريف تجاوز توسط مجمع عمومى سازمان ملل، مشكل عمده اين تعريف آن بوده كه مبادا تعريف به گونهاى باشد كه به وسيلهاى براى توجيه اقدامات تجاوزكارانه دولتهاى سلطهجو و يا بهانهاى براى كاربرد زور و جنگهاى تجاوزكارانه تبديل شود.
از اين رو در تمامى مذاكرات مربوط به تعريف تجاوز همواره ابعاد خلأگونهاى احساس مىشد كه از يک رو اقدامات تجاوزكارانه بود و از سوى ديگر قابل درج در تعريف تجاوز به نظر نمىرسيد.
اين بنبست از آنجا ناشى شده بود كه در ذهن تدوينكنندگان قطعنامه، اين مطلب به عنوان پيشفرض پذيرفتهشده بود كه تجاوز تنها عامل تهديدكننده امنيت بين المللى است؛ در حالى كه آنها در تعريف تجاوز خود را قادر بر آن نميديدند كه به راحتى بتوانند همه موارد تهديد امنيت را در تعريف تجاوز بگنجانند.
موارد اشاره شده بيشتر به يكى از دو عنوان ستمگرى و ستم پذيرى مربوط مىشود و به اين ترتيب ما در كنار تعريف تجاوز نياز به تعريف ديگرى داريم كه ستم را در دو شكل ستمگرى و ستم پذيرى تعريف كند.
درست است كه در هر تجاوزى نوعى ستم رخ مىدهد، ولى چنين نيست كه در هر ستمى، تجاوزى نيز روى داده باشد.
ابعاد گسترده ستم شامل همه مواردى مىشود كه تعريف تجاوز، قادر به فراگيرى آنها نيست.
ستم خود ابعاد وسيعى دارد كه در ستم و تهاجم نظامى و يا گونههاى ديگر تجاوز خلاصه نمیشود.
دنيا اگر به تعريف جامعى از ستم، كه شامل همه انواع ستمگرى و ستم پذيرى باشد، برسد و آن را از روابط ملتها دور كند و اين آفت امنيت را از همه ابعاد زندگى بزدايد، مىتواند به استقرار امنيتى ايدهآل اميدوار شود و آن را به صورت يک واقعيت ملموس دريابد.
تأكيدى كه اسلام در زمينه هشدار بر آفت ستم دارد و به صورتهاى متفاوت از آن به عنوان يک ضدارزش كه كليد ديگر مشكلات و آفتهاى فلج كننده زندگى بشرى است، يادكرده و در راه مبارزه با آن، افراد الوده به آن را از تصدى مسئوليتهاى كليدى محروم كرده و بيشترين تهديدها و بالاترين مجازاتها را براى مرتكبان به آن در نظر گرفته است، همه و همه نشاندهنده اين حقيقت است كه از ديدگاه اسلام رسيدن به شاخصهاى اصلى جامعه و روابط ايدهآل، تنها زمانى ميسر است كه ستم در روابط انسانها ريشهكن شده باشد.
قريب به يک دهم مجموعه آيات قرآن بهطور مستقيم و غيرمستقيم به موضوع ظلم پرداخته و بالغ بر ۳۵۰ آيه به طور مستقيم و صريح در اين زمينه به روشنگرى پرداختهاند.
قرآن طى آيات متعدد تأكيد بر آن دارد كه انسان را به اين راز واقف كند كه هر نوع ستمى بازتابى نسبت بخود ستم كننده و يا ستم پذيرنده دارد:
(فَأُولٰئِكَ اَلَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمٰا كٰانُوا بِآيٰاتِنٰا يَظْلِمُونَ) و ستم پذيرى نيز چون ستمگرى، گناهى است بزرگ،
(لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ) و راه ستم، راه نابودى است و ستم سرانجام ارزشهاى بشرى را نابود مىكند
(وَ تِلْكَ اَلْقُرىٰ أَهْلَكْنٰاهُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا) و ملتها را از دستاوردهاى تمدن و فرهنگشان محروم مىكند
(فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خٰاوِيَةً بِمٰا ظَلَمُوا) و راه بازگشت را به روى انسان مىبندد
(يَوْمَ لاٰ يَنْفَعُ اَلظّٰالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ) و هيچ چيزى نمىتواند خلأهاى ناشى از ظلم را پركند
(وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مٰا فِي اَلْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ اَلْعَذٰابِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ وَ بَدٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ) و خداوند هرگز بدى و ستم به بندگانش روا نمىدارد، اين، خود انسان است كه با ظلم زمينه پديدههاى نامطلوب و ستم به خويشتن را فراهم مىآورد
(فَمٰا كٰانَ اَللّٰهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لٰكِنْ كٰانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ) و ستمديده همواره اين حق را دارد كه با تمام
قدرت براى رهايى خود و دادخواهى از ستمگر قيام نمايد
(لاٰ يُحِبُّ اَللّٰهُ اَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ اَلْقَوْلِ إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ) و براى انسان روزى فرا خواهد رسيد كه در آن ستمى نخواهد بود
(فَالْيَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً) و
خداوند از هر نوع ظلمى پيراسته است
(وَ مَا اَللّٰهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبٰادِ) و ستمديدگى از وسائل دفاع مشروع است
(وَ لَمَنِ اِنْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولٰئِكَ مٰا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ) و ستمگر هرگز به پيروزى سعادتمندانه نمىرسد
(إِنَّهُ لاٰ يُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ) و تجاوز به ستمگر از موارد تجاوز نامشروع نيست
(فَلاٰ عُدْوٰانَ إِلاّٰ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ) و سرانجام ستمگران تنها مىمانند
(وَ مٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ أَنْصٰارٍ) و سرانجام ستمپيشه گان عبرتانگيز است
(فَانْظُرْ كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ اَلظّٰالِمِينَ) و خداوند هرگز از اعمال ستمكاران غافل نيست و
(لاٰ تَحْسَبَنَّ اَللّٰهَ غٰافِلاً عَمّٰا يَعْمَلُ اَلظّٰالِمُونَ)
واژه ظلم كه در متون اسلامى به عنوان يک پديده ضد ارزشى كليدى در زندگى انسانها يادشده، در لغت به معناى تاريكى و يا شكافى است كه در زمين به وجود مىآيد.
ابن فارس در
مقاییس اللغه مىگويد ظلم به دو معنى گفته مىشود، نخست به مفهوم مخالف نور و روشنائى و دوم به معنى چيزى را در جايگاهى كه شايسته آن نيست قرار دادن.
ظلم در مفهوم اسلامى ابعاد گستردهاى دارد و رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با خويشتن، و رابطه انسان با انسانهاى ديگر و رابطه ملتها را نيز شامل مىشود.
هر دو معناى لغوى ظلم در موارد ذكر شده صادق است و از اين رو ظلم مفهوم وسيعترى نسبت به تجاوز پيدا مىكند و شامل هر نوع عملى مىشود كه به نحوى حقى را ضايع گرداند.
ظلم و عدالت دو روى برخورد با حق است و در هر رابطهاى حقى نهفته است كه مراعات آن
عدالت و نقض آن ظلم است.
محروم كردن ملتها از استيفاى حقوقشان ظلم است و كشانيدن آنها به راهى كه موجب از دست دادن ارزشهايشان مىشود، نوعى ديگر از ظلم.
وقتى كشورهاى بزرگ و مقتدر به دليل داشتن قدرت بيشتر، حداكثر بهره را از مواهب موجود در جهان در جهت منافع ملى خود مىبرند، به طور غيرمستقيم به ملتهاى ديگر ظلم روا مىدارند و آن نوع آزادى كه به توانمند اجازه مىدهد كه چيزى براى بهرهورى براى ناتوانتر باقى نگذارد، ظلم است.
علمى كه راههاى هرچه محرومتر كردن ملتهاى ضعيف را باز مىكند و نيز جهلى كه ستمديدگى و ستم زدگى را بر ملتهاى مستضعف تحميل مىكند، ظلم است.
تلاش بيشتر براى به يغما بردن آنچه كه مال همگان است و يا متعلق به ديگران و همچنين از پاى نشستن و به حقوق خويش بىاعتنا بودن ظلم است.
در تمامى اين موارد و نظائر آن ظلم، تاريكى است و خاموشى نور و وضع لشىء فى غير موصفه. (۲۰)
منابع دیگر:
۲۰ - فقه سياسى ۳۹۹/۳-۳۹۵.
•
زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۱۲۸-۱۳۱.