شیخ انصاری (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شیخ مرتضی انصاری (۱۲۱۴–۱۲۸۱ هـ.ق) از برجستهترین فقهای
شیعه و مرجع عالیقدر عصر خود بود.
وی در دزفول متولد شد و تحصیلات مقدماتی خود را نزد پدر و عموزادهاش گذراند.
در نوجوانی برای تکمیل علوم دینی به
کربلا و
نجف سفر کرد و از محضر فقهای برجسته آن دوران بهره برد.
سفرهای علمی او به
ایران شامل کاشان،
تهران،
مشهد و اصفهان بود که در آنها از محضر علما و استادان مشهور بهرهمند شد.
پس از وفات استادان برجسته، در نجف اقامت گزید و به تدریس و تربیت طلاب مشغول شد.
از سال (۱۲۶۶ هـ.ق) تا زمان وفاتش ریاست حوزه علمیه نجف و یگانگی
مرجعیت شیعیان جهان را بر عهده داشت.
وی به دلیل تسلط بر فقه و اصول، تدریس محتاط و پژوهش علمی، نقشی مؤثر در تثبیت مرجعیت شیعی و تربیت نسلهای بعدی فقها داشت.
شيخ مرتضى انصارى روز هجدهم ذىالحجه -
عید غدیر - سال (۱۲۱۴ هـ.ق).
در محله مشايخ انصارى دزفول تولد يافته است.
نام پدر او شيخ محمد امين از فضلاى خاندان انصارى دزفول بوده است.
وى سه پسر داشته كه به ترتيب سن:
مرتضى و منصور و محمد صادق نام داشتهاند و هر كدام از برادر بزرگتر خود، ده سال كوچکتر بودهاند.
مادر شيخ انصارى بانويى درس خوانده و مؤمنه و متعبده و از خاندان انصارى هاى دزفول بوده است، گويند سعى داشته كه هنگام شير دادن به فرزند بزرگ خود - مرتضى - با وضو باشد.
مرتضى از كودكى چنان شوق تحصيل داشته و با كوشش بسيار به درس و مطالعه مشغول بوده كه كمتر به بازىهاى بچگانه مى پرداخته است، چنانكه در دهسالگى كوچههاى نزديک به خانه خود را نمىشناخته، گويند روزى پدرش خواست او را به جايى بفرستد كه تا خانه آنها راه چندانى نبود، به پدرش گفت:
كوچهاى را كه نام مىبرى، نمىدانم كجاست! در حالى كه در همان زمان روزى جمعى از طلاب كه به سن از او بسيار بزرگتر بودند، درباره معناى كلمه اسنى بحث مىكنند، مرتضاى دهساله به آنها مىگويد: اسنى يعنى روشنتر و توجه آنها را به شعر نصاب الصيبان: ضياء نور و سنى روشنى افق چه كران... جلب كرد و به مباحثه و قيل و قال آنها خاتمه داد.
شيخ مرتضى به روزگار نوجوانى طلبهاى پركار و خوشفكر و
خدا ترس بود، اغلب تا نيمهشب به مطالعه و نوشتن درسهاى خود مشغول بود، اول شب شام نمیخورد تا خوابش نيايد و پس از رسيدگى به دروس خود، شام مىخورد.
شيخ مرتضى ادبيات عرب و مقدمات را نزد پدرش و فضلاى دزفول خواند و
فقه و اصول دوره سطح را خدمت عموزاده خود شيخ انصارى كه از فقهاى درجه اول دزفول بود، تحصيل كرد و سپس به همراه پدرش براى تكميل تحصيلات، به عتبات -
کربلا و
نجف - رفت.
شيخ محمد امين به سال (۱۲۳۲ هـ.ق) براى زيارت كربلا و نجف اشرف به
عراق رفت و فرزند هيجده سالهاش را با خود برد، تا در آنجا كه از مراكز بزرگ علمى شيعه بود، دوره عالى فقه و اصول را ببيند و تحصيلات خود را كامل كند.
شيخ محمد امين در كربلا به خدمت سيد محمد مجاهد كه از فقهاى بزرگ
شیعه در آن زمان بود و رياست حوزه كربلا را داشت، رسيد و به ايشان عرضه داشت: فرزندم را براى استفاده از محضر مبارک آورده و به شيخ مرتضى كه در آخر مجلس نشسته بود، اشاره كرد.
سيد نگاهى خاص به شيخ مرتضى كرد! زيرا كمتر كسى با اين سن و سال كم مىتوانست از محضر درس استاد و فقيهى بزرگ چون او استفاده كند، براى آزمايش معلومات فقهى طلبه جوان مسئلهاى پيش آورد و گفت: شنيدهام برادرم شيخ حسين در دزفول
نماز جمعه مىخواند در حالى كه برخى از فقهاى شيعه، اقامه نماز جمعه را در زمان غيبت
ولیعصر (عج) جايز نمیدانند!
در اين موقع شيخ مرتضى دلايلى در وجوب نماز جمعه در زمان غيبت آورد كه سيد مجاهد از تقرير دلايل و بيان مطلب او شگفتزده شد و به شيخ محمد امين رو كرد و گفت:
اين جوان نبوغ ذاتى دارد، او را به صاحب اين حرم - اشاره به بارگاه
امام حسین (علیهالسلام) كرد - بسپاريد.
شيخ مرتضى چهار سال از محضر دو فقيه بزرگ يعنى سيد مجاهد و شريف العلما استفاده كرد، بعد از آن براى ملاقات با پدر به دزفول مراجعت كرد.
شيخ انصارى چون شوق تحصيل علم در وجودش جوشش مىكرد و مقام علمى فقهاى كربلا و نجف را درک كرده بود، بيش از يک سال نتوانست در دزفول بماند و سال (۱۲۳۷ هـ.ق).
براى بار دوم به عتبات رفت و يک سال از مجلس درس شيخ موسى فرزند
جعفر کاشف الغطا بهرهمند شد و پس از دو سال به دزفول باز گشت.
در ظاهر توقف كوتاه شيخ انصارى در سفر دوم، سببش آن بوده كه خودش را از درس و بحث علما بىنياز دانسته و محاصره كربلا توسط داود پاشا حاكم دولت عثمانى در
بغداد، كه به سال (۱۲۳۹ هـ.ق). بوده، او را نگران كرده است.
در اين زمان كه شيخ انصارى ۲۵ سال داشت با دختر شيخ حسين - استاد نخستين خود -
ازدواج كرد.
شيخ در سال (۱۲۴۱ هـ.ق) عازم مسافرت به شهرهاى معروف
ایران (كه حوزه علميه داشتند) شد و به خويشاوندان خود گفت كه از فقهاى مشهور عراق - كربلا و نجف - استفاده لازم را بردهام، اكنون مىخواهم به شهرهاى بزرگ ايران بروم و از محضر علماى آنجا بهرهمند شوم.
نظر و فكر شيخ نشان مىدهد كه وى بسيار علم دوست و محقق و متواضع بوده است، زيرا با آنكه استادانى
فقیه و مشهور به او گفته بودند كه مجتهد هستيد و احتياج به استاد نداريد؛ به گفته آنان قناعت نمىكند و تصميم مىگيرد، از علماى معروف ايران نيز ديدن كند.
شيخ به برادرش - شيخ منصور - مىگويد: آيا كفايت مىكند كه چند فقيه عالم ما را
مجتهد بدانند و ما به گفته آنان مغرور شويم؟ آيا بهتر نيست علم خود را به رجال و بزرگان اين فن در ايران عرضه بداريم و در صورت لزوم از آنها استفاده كنيم؟ مادر شيخ با مسافرت او مخالفت مىكند و مىگويد طاقت دورى تو را ندارم! شيخ انصارى با اينكه مادرش را بسيار احترام مىكرد، در رفتن به مسافرت، اصرار بسيار مىكند، پس بنابر
استخاره با
قرآن گذاشتند.
آیه هفتم
سوره قصص آمد:
(وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ) «و به مادر
موسی وحى كرديم كه: شيرش بده و اگر بر او بيمناک شدى به دريايش بينداز و مترس و غمگين مشو، او را به تو باز مىگردانيم و در شمار پيامبرانش مىآوريم.»
مادر شيخ كه زنى باسواد و با معرفت بود، با ديدن آيه، به مسافرت شيخ راضى شد.
شيخ مرتضى به سفر علمى رفت و برادرش شيخ منصور را كه جوانى ۱۸ ساله بود، با خود برد؛ از دزفول به بروجرد و بعد از آن به كاشان رفتند تا از محضر ملا احمد نراقى كه در
فقه و اصول و شعر و ادبيات فارسى استادى كامل بود، استفاده كند.
شيخ مرتضى در خدمت
ملا احمد نراقی سه سال به تدريس و مباحثه و تاليف مشغول شد و از شاگردان درجه اول آن فقيه اديب در حوزه علميه كاشان شد.
ملا احمد بسيار به شيخ احترام مىگذاشت.
از احترامات ملا احمد نسبت به شيخ همين بس كه به طلاب خود گفت: من پير و عاجزم برويد از شيخ مرتضى استفاده كنيد.
پيدا است كه شيخ با آنكه جوان بوده و سى سال بيشتر نداشته، به اندازهاى در فقه و اصول مسلط بوده كه يک شخصيت علمى همچون ملا احمد او را جانشين خود در تدريس اين دو علم مهم، دانسته است.
جناب نراقى اجازه روايت مفصلى كه تصديق اجتهاد هم هست به شيخ داد.
سپس شيخ انصارى از كاشان به تهران رفت و از آنجا به مشهد مشرف شد و قريب شش ماه به زيارت ثامن الائمه (عليهالسلام) و استفاده معنوى از حضور در بارگاه قدسى آن حضرت مشغول بود.
ايشان از مشهد به تهران و از آنجا به اصفهان آمد.
روزى براى شناختن علماى مشهور آن ديار به مجلس درس
حجتالاسلام (سید) شفتی كه رياست حوزه علمى اصفهان را داشت، رفت و در آخر مجلس نشست.
سيد آن روز اشكالى علمى را كه چند روز پيش مطرح كرده بود، براى بار دوم بيان كرد و منتظر جوابى از طرف فضلاى پاى منبر شد.
شيخ انصارى جواب اشكال حجتالاسلام شفتى را به يكى از طلاب نزديک خود گفت و خود از جلسه درس بيرون رفت، آن طلبه كه جواب شيخ را شنيده و ياد گرفته بود، موقع را مغتنم شمرد و جواب را بيان كرد.
سيد به وى گفت: اين پاسخ از تو نيست، يا ولىعصر حجه بن الحسن (عليهالسّلام) به تو تلقين كرده و يا شيخ مرتضى به تو ياد داده است!
طلبه گفت: شخص عالمى كه او را نمىشناختم، جواب اشكال را به من گفت و از مجلس بيرون رفت.
حجتالاسلام شفتى دانست كه شيخ انصارى به اصفهان آمده است و چند نفر را براى پيدا كردن محل سكونت شيخ، روانه كرد.
بعد از يک ماه و با وجود اصرار سيد، شيخ اقامت در اصفهان را نپذيرفت و از آنجا به دزفول مراجعت كرد.
مسافرت علمى شيخ انصارى كه نزديک به پنج سال طول كشيد، براى او استفاده شايانى از نظر شهرت و استفاده از محضر فقيه اديب و شاعرى همچون ملااحمد نراقى داشت و او را از هر جهت پخته و ورزيده كرد.
شيخ در شهر خودش مورد توجه علما و طلاب قرار گرفت و مجلس درسى تشكيل داد و از سال (۱۲۴۵ تا ۱۲۴۹ هـ.ق) در دزفول ماند.
پدرش به سال (۱۲۴۸ هـ.ق) به بيمارى، وبا كه در آن موقع به صورت همهگير در ايران شيوع داشت، وفات كرد، يكسال پس از فوت پدرش، به عتبات براى سكونت رفت و تا آخر عمر در نجف اقامت كرد.
شيخ سال (۱۲۴۹ هـ.ق) به قصد اقامت در عتبات به كربلا رفت و زمانى وارد آن شهر مقدس شد كه چند سال از فوت شريف العلما متوفاى (۱۲۴۵ هـ.ق) گذشته بود و فقيه برجستهاى در آن شهر نبود و تدريس حوزه علميه
نجف را دو نفر از فقهاى بزرگ و مشهور به نامهاى شيخ على فرزند شيخ جعفر كاشف الغطا و شيخ محمد حسن صاحب جواهر، بر عهده داشتند.
شيخ انصارى در
کربلا سكونت گزيد و براى استفاده از شيخ على كاشف الغطا، بيشتر اوقات از كربلا به نجف مىرفت و در مجلس آن فقيه شركت مىكرد و با اينكه استادش به صراحت مىگفت كه شيخ مرتضى به استاد نياز ندارد و خودش مجتهد مطلق و صاحب
فتوا است، اما شيخ انصارى به احترام خاندان بزرگ و مشهور كاشف الغطا، تا سال مرگ شيخ على، يعنى (۱۲۵۴ هـ.ق) در مجلس درس وى حاضر مىشد.
شيخ انصارى پس از وفات كاشف الغطا، مجلس درسى در كربلا تشكيل داد.
شيخ روزگارى طولانى - قريب شش سال - در نجف اشرف، در خدمت شيخ على - كاشف الغطا - نيز گذرانيد تا يگانه روزگار و مرجع اهل زمانه شد.
اداره حوزه علميه نجف در سال (۱۲۶۲ هـ.ق) به شيخ محمد حسن معروف به صاحب جواهر رسيد، وى از فقهاى بزرگ شيعه و مؤلف كتاب معروف جواهر در
فقه است، اين كتاب بسيار مفصل، مرجع فقها در مسايل فقهيه است.
شيخ محمد حسن در روزهاى آخر عمرش به تشكيل مجلسى امر و سفارش كرد كه فقهاى مشهور نجف در آن حاضر شوند، چون جلسه فراهم آمد، صاحب جواهر، شيخ انصارى را در آن مجلس نيافت.
فرمود تا شيخ را نيز در آن مجلس حاضر كنند، شيخ را در حرم
امیر المؤمنین (علیهالسلام) يافتند در حالى كه براى سلامتى صاحب جواهر دعا مىكرد؛ او را به آن مجلس آوردند، صاحب جواهر شيخ را نزد خود طلبيد و - دست او را روى قلب خود نهاد و گفت: اكنون بر من گوارا شد.
سپس روى به فقهاى حاضر در مجلس كرد و گفت: مرجع و رييس علمى شما پس از من ايشان هستند؛ آنگاه شيخ انصارى را مخاطب قرار داد و گفت: اى شيخ در مسائل فقهى احتياط هاى خود را كمتر كن، كه
اسلام شريعتى است كه
احکام آن بر سهولت و سادگى نهاده شده است.
معروف بود كه شيخ انصارى در فتواهايش بسيار احتياط مىكند.
صاحب جواهر ماه شعبان (۱۲۶۶ هـ.ق) وفات كرد و
مرجعیت شیعه به شيخ انصارى رسيد.
كثرت علم و شهرت و تقواى شيخ نزد صاحب جواهر مسلم بود كه رياست حوزه علميه
نجف را به او واگذار كرده است و الا رسم نيست كه مجتهد مرجعى براى خود جانشين تعيين كند.
پس از وفات صاحب جواهر، شيخ انصارى به وسيله نامهاى جريان را به دوست و همدرس قديمى خود، سعيد العلماء مازندرانى نوشت و چنين يادآور شد:
«زمانى كه هر دو در كربلا از محضر درس مرحوم شريف العلماء استفاده مىكرديم، شما از حيث درس و معلومات بر من مقدم بودى، حال شايسته است، به نجف آمده رياست حوزه را عهدهدار شويد.»
سعيد العلماء در جواب شيخ نوشت: چون مدتى است به امور درسى اشتغال ندارم، ولى شما تاكنون به تدريس و مباحثه مشغوليد؛ لذا براى احراز اين مقام سزاوارتريد.
شيخ انصارى تا رسيدن جواب سعيد العلما، رياست حوزه را بر عهده نگرفت و پس از دريافت جواب به منبر رفت و براى عده كثيرى از فقها و طلاب و فضلا حتى مردمان عادى كه پاى منبر او گرد آمده بودند، در اثبات تقليد اعلم، دلايلى علمى بيان داشت كه همه دليلها، اعلميت وى را نزد فقها و فضلا و شنوندگان ثابت گردانيد و دلايل شيخ چنان قوى بود كه مخالفان وى نيز به مرجعيت او اعتراف كردند.
شيخ پس از ايراد سخنرانى از منبر به زير آمد و به حرم امير المؤمنين (عليهالسلام) مشرف شد و از حضرت خواست تا او را لغزشهاى مختلف در اين امر خطير - رياست عامه
شیعیان - مصون دارد و در مشكلات وى را يارى فرمايد.
شيخ انصارى از سال (۱۲۶۶ هـ.ق) تا هنگام وفات ۱۷ جمادى الثانى سال (۱۲۸۱ هـ.ق) رياست علميه فقهاى شيعه را داشت و مورد تكريم و احترام فوقالعاده فقها و دانشمندان و رؤساى كشورهاى اسلامى قرار گرفت و نخستين فقيهى بود كه يگانه مرجع شيعيان جهان شد.
تنديس زهد / ۴۰-۱۰؛ محمدی اهوازی، مصطفی، تنديس زهد،
گلشن ابرار / ۳۴۰-۳۲۹؛
•
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۱۸۴-۱۸۸.