صائبین (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صابئین فرقهای دینی که نامشان در
قرآن سه بار در کنار
یهودیان،
نصاری و
مجوس آمده است.
بیشتر محققان، صابئین را همان مانداییان دانستهاند که پیرو آیین تعمید و شستوشوی مقدس در آب هستند.
مرکز اصلی آنان در آغاز، شهر حران در شمال
بینالنهرین بود و بعدها در
بغداد نیز جمعیتی از ایشان پدید آمد.
در دوران
خلافت عباسی، به ویژه در زمان
مأمون و پس از آن، چهرههای برجستهای چون
ثابت بن قره و
سنان بن ثابت از میان آنان برخاستند.
صابئین از نظر باور، میان یکتاپرستی و ستارهپرستی قرار دارند و درباره نسبت آنان با
اهل کتاب میان فقها و مفسران اختلاف است.
گروهی آنان را از اهل کتاب دانسته و اخذ
جزیه از ایشان را جایز شمردهاند، اما فقیهان
امامیه آنان را خارج از دایره اهل کتاب میدانند.
صابئین امروز نیز در
عراق و جنوب
ایران به صورت اقلیتی مذهبی حضور دارند و خود را پیرو
آدم و
یحیی پیامبر میدانند.
صابئين كه در قرآن ذكر آنها آمده، فرقه واسطه بين يهوديان و
مسیحیان هستند و از اهل كتاب به شمار مىروند.
اينان به طور مسلم همان ماندائىها هستند و اين كلمه بايد مشتق از ريشه «ص ب ع» [
عبرى ] (فرورفتن در آب) باشد.
عين آن ساقط شده و به معناى «معمدون» است، يعنى كسانى كه تعميد را با تغسيل در آب اجرا مىكنند.
صابئين مشرک از اين امر ابداً اطلاع ندارند و شايد اين اسم را از جهت احتياط به خود دادهاند تا از اغماضى كه قرآن درباره آن دسته از صابئين روا داشته، بهرهمند شوند.
صابئين ابتدا در شمال بينالنهرين پراكنده بودند و مركز اصلى آنها حران
و زبان آنان سريانى بود.
مأمون خليفه مىخواست اين فرقه را سركوب كند، ليكن اطلاعات و معلومات آنان وى را از اجراى اين تصميم بازداشت.
در حدود سال (
۲۵۹ هـ.ق) ثابت بن قره
مشهور كه با همكيشان خود اختلافى پيدا كرد و آنان وى را از جرگه خويش براندند، به بغداد آمد و در آنجا تشكيل شعبه ديگرى از صابئين داد.
فرقه صابئين در بغداد مدتى آسوده بودند تا آنكه خليفه قاهر به آزار ايشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور به قبول
اسلام كرد.
در حدود سال (
۳۶۴ هـ.ق) ابواسحاق بن هلال صابى كه منشى المطيع خليفه و الطائع خليفه بود سبب شد كه فرمان عفو همكيشان خود را كه در رقه و ديار مُضر بودند، بگيرد و صابئين بغداد را نيز مورد حمايت قرار داد.
در سده يازدهم ميلادى بيشتر صابئين در حران و بغداد به سر مىبردند و در سال (
۴۲۴ هـ.ق) تنها يک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعهاى در حران بود و در اين تاريخ اين معبد به وسيله
علویان مصر اشغال شد.
در اواسط سده يازدهم آثار صابئين حرانى به كلى از ميان رفت، اما صابئين بغداد و رسوم آنها هنوز هم باقى است.
بزرگانى كه از اين طايفه برخاسته و موجب اشتهار اين كيش شدهاند، عبارتند از:
• ثابت بن قره مهندس عالىمقام و منجّم مبتكر و فيلسوف؛
• سنان بن ثابت پزشک، عالم طبيعى و اطبّاء و منجّمين ديگر از اين خاندان؛
• ثابت بن سنان؛
• هلال بن محسن مورخ؛
• ابىاسحاق بن هلال وزير و كسانى ديگر از اين خانواده؛
• البتانى منجم مشهور؛
• ابوجعفر الخازن رياضيدان؛
• ابن الوحشية مولف فلاَحت نبطى هم اگرچه خود را مسلمان معرفى مىكنند، اما به طور كامل به مكتب صابئين اختصاص دارند.
از جابربن حيان كيمياوى مشهور هرچند اطلاع دقيقى در دست نيست، ولى محتملا صابى است.
صابئين كه هماكنون تعدادى از آنها در ايران و عراق به سر مىبرند و مدعى پيروى از تعاليم حضرت آدم
هستند و يحيى
پيامبرشان را زنده كننده و نجاتدهنده دين آدم مىدانند.
كتابى به نام «
كانزابرا»
يعنى صحف آدم دارند
و به سمت ستاره قطبى پرستش خاصى را انجام مىدهند،
از اهل كتاب شمرده نمیشوند.
قرآن كريم در سه مورد صابئين را در رديف اهل كتاب ذكر كرده است.
۱.
(إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلصّٰابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ.) ۲.
(إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئُونَ وَ اَلنَّصٰارىٰ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ.) ۳.
(إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اَللّٰهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ.) از ديرباز بين مفسران راجع به اينكه صابئين اهل كتاب هستند يا نه اختلاف وجود دارد.
شیخ الطائفه طوسی مىنويسد: «و الصابئون جمع صابئى: كسى را گويند كه از دين خود به دين ديگر متوجه شود...»،
قتاده و بلخى گفتهاند: صابئين قومى معروف و داراى مذهب مخصوص به خود هستند؛ ستارگان را پرستش كنند، به صانع و معاد و بعضى انبياء ايمان دارند.
مجاهد و حسن و ابن ابىنجيح گفتهاند: صابئين بين يهود و مجوساند و دينى ندارند.
سدى گفته: اينان طائفهاى از اهل كتاباند و زبور را تلاوت كنند.
خليلى گفته: دين ايشان شبيه دين نصارى است، الا اينكه قبله آنان به طرف قطب جنوب است، و گمان دارند كه بر دين
نوح هستند.
ابن زيد گفته: صابئين اهل دين از اديانند و در جزيره
موصل بودند، «لا اله الا الله» مىگويند، اما به
پیامبر اسلام ايمان نياوردند...،
ديگران گفتهاند: ايشان طائفهايى از اهل كتاباند.
جمهور فقها گرفتن
جزیه را از آنان جايز مىدانند، اما نزد ما
امامیه جايز نيست، چون آنان از اهل كتاب نيستند».
امین الاسلام طبرسی نيز به تقريب همان گفتار شيخ الطائفه را آورده است.
زمخشری مىنويسد: «صابئين قومى هستند كه از دين
یهودیت و
نصرانیت عدول نموده و
ملائکه را پرستش مىكنند».
امام فخر رازی بعد از نقل اقوال مفسران، مىنويسد:
«قول سوم كه اقرب است، اينكه: صابئين ستارگان را پرستش مىكنند و اينان داراى دو عقيده هستند:
۱ - خالق عالم
خداوند سبحان است و خود خدا دستور داده به تعظيم كواكب و قبله قرار دادن آنها براى
نماز و دعا؛
۲ - خداوند سبحان افلاک و كواكب را خلق نموده و اما كواكب مدبر امور اين جهان هستند از خير، شر، صحت و مرض؛
بنابراين تعظيم انها بر بشر واجب است، زيرا كواكب الهه مدبره اين جهانند و آنها خداوند را پرستش مىكنند.
اين مذهب منسوب به كلدانيان است كه حضرت ابراهيم (ع) براى ارشاد و ابطال عقائد آنان مبعوث شد...».
صدر المتالهین شیرازی در تفسير
سوره بقره دو جا از صابئين بحث كرده،
۱ - در ذيل آيه ۳۴ تحت عنوان «
فى ذكر اقوال الاوائد» مىنويسد: «صابئين آنهايى هستند كه قائل به نبوت اغاثاديمون و هرمس (شيث و ادريس) مىباشند، و به جز اين دو قائل به نبوت انبياى ديگر نيستند.
نسبت آنان با حنفاء مانند نسبت فلاسفه اسلام است با
صوفیه به وجهى، الا اينكه صابئين ملائک را بر اهل
نبوت تفضيل داده تا جايى كه اطاعت و انقياد انبيا
را ترک نموده و ملائكه را قبله عبادات و منشأ نجات و هدايت خود مىدانند و جه بسا آنان را اصحاب روحانيان مىنامند...».
در ذيل آيه ۶۲ كه همان گفتار امين الاسلام طبرسى را نقل كرده است.
آلوسی مىنويسد:
«صائبه امت بزرگى بودهاند... و اينان قوم ابراهيم و اهل دعوت او بودهاند، در حران زندگى مىكردند.
صابئه دو گروه هستند، صابئه حنفاء و صابئه مشرک.
مشركين از آنان كواكب هفتگانه و بروج اثنى عشر را تعظيم مىكنند...».
•
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۲۰۵-۲۰۸.