• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فرزدق (شعر عاشورایی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: فرزدق (شعر عاشورایی).

ابو فراس همام ابن غالب مشهور به «فرزدق» شاعر بزرگ عرب بود که با شعرهای پرشور و پرمفهوم خود، به‌عنوان صدای مدّاح خلفای اموی و مدافع شرف و شجاعت قبیله‌اش شناخته می‌شد.
آثار او به‌گونه‌ای بود که گویی اگر شعر فرزدق نبود، یک‌سوم زبان عربی و نصف اخبار مردم از بین می‌رفت.
او با زبانی قوی، طنزآمیز و حماسی، همواره به‌جایگاه‌اش در ادبیات عربی می‌بالید.




فرزدق شاعر بزرگ عرب است. مادر او لیلی بنت حابس و پدرش دارای مناقب مشهور و اوصاف پسندیده است.
کنیه‌ی فرزدق در جوانی «ابی مکیّه» بود و مکیّه نام دختر وی می‌باشد. ولی به جهت درشتی چهره و ترش روئیش به فرزدق ملقب شد.
وی از شاعران بصره و مدّاح خلفای بنی امیه است.


۱.۱ - تاثیر فرزدق در ادبیات عرب

در زبان عربی اثر عظیمی داشته است به طوری‌که گفته‌اند اگر شعر فرزدق نمی‌بود ثلث زبان عرب از میان می‌رفت و نیز اگر شعرش وجود نداشت نصف اخبار مردم نابود می‌گشت. وی را به زهیر بن ابی سلمی تشبیه می‌کنند که هر دو از شاعران طراز اولند. زهیر در جاهلیت و فرزدق در دوره‌ی اسلام.
فرزدق را با جریر و اخطل حوادثی است و هجو فرزدق در شان آن دو مشهورتر از آن است که به ذکر درآید.


۱.۲ - سجایای اخلاقی فرزدق

او در میان قومش شریف و گرامی بود و خاطرش را عزیز می‌داشتند و هر که به قبر پدرش پناه می‌برد، را حمایت می‌کرد.
جد و پدرش نیز از بخشندگان و شریفان عرب و از نیکان اشراف بودند.
در شرح نهج البلاغه آمده است که فرزدق عادت داشت پیوسته در حال نشسته مقابل خلفا و امرا شعر بخواند تا اینکه سلیمان بن عبد الملک اراده نمود که وی ایستاده به شعر خواندن بپردازد، ولی گروهی از بنی تمیم بشوریدند و سلیمان اجازه داد که فرزدق نشسته شعر بخواند.

۱.۳ - ملاقات با امام حسین (علیه‌السلام)

فرزدق در منزلگاه «تنعیم» ملاقاتی با امام حسین (علیه‌السّلام) که به سمت کوفه حرکت کرده بود، داشت و امام (علیه‌السّلام) در مورد اوضاع کوفه از او سوالاتی نمود، فرزدق به امام (علیه‌السّلام) پیشنهاد کرد که به سمت کوفه حرکت نکند.


۱.۴ - وفات

وفات او به سال ۱۱۰ هجری در بصره اتفاق افتاد، در حالی‌که سنش نزدیک به صد سال بود.
[۱] - الاعلام زرکلی، ج۳، ص۱۱۲۷ و ۱۱۲۸.




قصیده فرزدق در مدح امام سجاد (علیه‌السّلام):

هذا الّذی یعرف البطحاء و طاته• • • • • و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم• • • • • هذا التّقیّ النّقیّ الطاهر العلم
هذا علیّ رسول اللّه والده• • • • • امست بنور هداه تهتدی الظلم
اذا راته قریش قال قائلهم• • • • • الی مکارم هذا ینتهی الکرم
ینمی الی ذروة العزالتی قصرت• • • • • عن نیلها عرب الاسلام و العجم

۱ - این کسی است که بطحاء جای پایش را می‌شناسد و حرم و بیرون حرم بدو آشناست.
۲ - این پسر بهترین بندگان خداست. این پرهیزگار، گزیده، پاک و نشانه و راهنماست.
۳ - این علی است که پدرش رسول اللّه می‌باشد و با نور هدایتش تاریکی و ظلمت هدایت می‌شود.
۴ - چون قریش او را بیند، گوید: جوانمردی تا درگاه او راه پوید.
۵ - وی عزّت را در حدّ بالای خویش رشد داده و عرب و عجم را به‌وسیله‌ی اسلام برتری بخشیده است.

یکاد یمسکه عرفان راحته• • • • • رکن الحطیم اذا ما جاء یستلم
ایّ القبایل لیست فی رقابهم• • • • • لاوّلیّة هذا اوله النعم
یغضی حیاء و یغضی من مهابته• • • • • فلا یکلّم الاّ حین یبتسم
فی کفّه خیزران ریحه عبق• • • • • من کفّ اروع فی عرنینه شمم
ینشق نور الهدی من نور طلعته• • • • • کالشّمس ینجاب عن اشراقها الظّلم

۶ - چون برای سودن رکن حطیم (حجر الاسود) آید با شناسایی که بدو دارد خواهد که دست او را وانگذارد و حجر الاسود مایل به لمس دستان اوست.
۷ - کدام قبیله‌ای است که طوق نعمت او یا پدران او در گردنش نیست‌؟!
۸ - دیده‌ها از هیبت او فرو خوابد و او دیده از شرم فرو خفته دارد، با او سخن نگویند، مگر گاهی که لبخند به لب آرد.
۹ - در دستش عصایی از خیزرانست که بوی خوش آن دمانست. بیننده را به شگفت آرد، از زیبایی و تناسبی که در چهره دارد.
۱۰ - پرده‌ی ظلمت، از نور جبین او می‌درد، چنانکه درخشیدن خورشید تاریکی‌ها را می‌برد.

مشتقّه من رسول اللّه نبعته• • • • • طابت عناصره و الخیم و الشّیم
من جدّه دان فضل الانبیاء له• • • • • و فضل امّته دانت له الامم
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله• • • • • بجدّه انبیاء اللّه قد ختموا
اللّه شرّفه قدرا و اعظمه• • • • • جری بذاک له فی لوحه القلم
کلتا یدیه غیاث عمّ نفعهما• • • • • یستوکفان و لا یعروهما العدم

۱۱ - نهال او رسته از بوستان نبوّت است، پاک‌نژاد است و پاکیزه‌خوی و سیرت است.
۱۲ - کسی‌که پیامبران فضیلت جدّ او را گردن نهادند، و امت او از دیگر امّتان پیش افتادند.
۱۳ - اگر او را نمی‌شناسی! او فرزند فاطمه است که جدّ او بر صحیفه‌ی پیامبران مهر قبول است.
۱۴ - از دیر زمان خدا او را شریف و بزرگ آفریده و قلم در لوح، این شرف و بزرگی را نگاشته است.
۱۵ - دو دست او باران‌ریزانست که به سود همگانست از آن بخشش خواهند و بخششش بی‌پایانست.

سهل الخلیفة لا تخشی بوادره• • • • • یزینه اثنان حسن الخلق و الشّیم
اللیث اهون منه حین تغضبه• • • • • و الموت ایسر منه حین یهتضم
حمّال انقال اقوام اذا فدحواحلوا• • • • • الشّمایل تحلو عنده نعم
لا یخلف الوعد میمون نقیته• • • • • رحب الفناء اریب حین یعترم
ما قال لا قطّ الاّ فی تشهّده• • • • • لو لا التّشهّد کانت لاؤه نعم

۱۶ - نرم‌خویی است که کسی از او نترسیده، دو چیز زینت اوست خلق نیکو و خوی پسندیده.
۱۷ - هنگامی‌که او خشمگین شود شیر در مقابلش خوار و سرشکسته است و مرگ در هنگام خشم او آسانتر است.
۱۸ - مردم مصیبت دیده را یار و غمخوار است نیکو سرشتی که آری گفتن نزد او شیرین‌ترین گفتار است.
۱۹ - به جهت مبارکی و پاکی هرگز خلف وعده نمی‌کند و فنا و نیستی را وسعت می‌بخشد زمانیکه سخت میشود.
۲۰ - لفظ «لا» بر زبان نیارد مگر هنگام تشهّد. اگر برای تشهّد نبود «لا» ی او «نعم» بود.

عمّ البرّیة بالاحسان و انقشعت• • • • • عنها الغمامة و الاملاق و العدم
من معشر حبّهم دین و بغضهم• • • • • کفر و قربهم منجا و معتصم
ان عدّ اهل التّقی کانوا ائمّتهم• • • • • او قیل من خیر خلق اللّه قیل هم
لا یستطیع جواد بعد غایتهمو• • • • • لا یدانیهم قوم و ان کرموا
هم الغیوث اذا ما ازمة ازمت• • • • • و الاسد اسد الثّری و الناس محتدم

۲۱ - آفریدگان را مشمول عنایت فرمود تا تیرگی فقر و ناداری را از آنان زدود.
۲۲ - از خاندانی است که دوستی آنان دین و دشمنی ایشان گمراهی است، نزدیکی بدانها پناهگاه از افتادن در تباهی است.
۲۳ - اگر پرهیزگاران به شمار آرند آنان برایشان مهترانند، اگر بگویند بهترین خلق خدا چه کسانی هستند؟ گویند آنانند.
۲۴ - هیچ بخشنده‌ای برابری با آنان نتواند، و هیچ‌کس را میّسر نشود که خود را در بزرگی به آنان رساند.
در خشکسالی باران ریزاننده‌اند و در میدان کارزار شیران درنده.

لا یقبض العسر بسطامن اکفهم• • • • • سیّان ذالک ان اتروا و ان عدموا
مقدّم بعد ذکر اللّه ذکرهم• • • • • فی کلّ بدو و مختوم به الکلم
یابی لهم ان یحل الذّم ساحتهم• • • • • خیم کریم و‌اید بالنّدی هضم
یستدفع السوء و البلوی بحبّهم• • • • • و یستقیم به الاحسان و النّعم
فلیس قولک من هذا بضائرها• • • • • لعرب تعرف من انکرت و العجم
من یعرف اللّه یعرف اوّلیّة ذا• • • • • فالدّین من بیت هذا ناله الامم
[۲] - مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۹۴.

۲۶ - در تنگدستی با فراخ‌دستی می‌بخشند، برای آنان یکسان است که بی‌نیاز باشند یا مستمند.
۲۷ - در آغاز و پایان هر سخنی که در دهانست، پس از نام خدا نام این خاندانست.
۲۸ - ذم و نکوهش به ساحت آنان هرگز راهی ندارد آنان بزرگوارانی هستند که همواره دستان بخشنده‌ای دارند.
۲۹ - دوستی آنان بازدارنده‌ی شر و نقمت است و موجب زیادت احسان و نعمت است.
۳۰ - این‌که گویی این کیست‌؟ بدو زیانی نمی‌رساند، آن را که تو نشناخته گرفتی عرب و عجم می‌شناسند.
۳۱ - کسی که خدا را می‌شناسد پدران او را می‌شناسد که دین مردمان از این خاندان برقرار است.


۲.۱ - ترجمه اشعار فرزدق توسط جامی

اشعار فرزدق را جامی در «سلسلة الذهب» به فارسی برگردانیده و این ترجمه از شاهکارهای ادبیّات تازی و فارسی است:

پور عبد الملک به نام هشام• • • • • در حرم بود با اهالی شام
می‌زد‌اندر طواف کعبه قدم• • • • • لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست• • • • • بهر نظاره گوشه‌ای بنشست
ناگهان نخبه‌ی نبی و ولی• • • • • زین عباد بن حسین علی
در کساء بها و حله‌ی نور• • • • • بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می‌گذشت بهر طواف• • • • • در صف خلق می‌فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر• • • • • گشت خالی ز خلق راه گذر
شامیی کرد از هشام سؤال• • • • • کیست این با چنین جلال و جمال
از جهالت در آن تعلّل کرد• • • • • وز شناسائیش تجاهل کرد
گفت نشناسمش ندانم کیست• • • • • مدنی یا یمانی یا مکّیست
بو فراس آن سخنور نادر• • • • • بود در جمع شامیان حاضر
گفت من می‌شناسمش نیکو• • • • • زو چه پرسی بسوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا• • • • • زمزم و بو قبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن و حطیم• • • • • ناودان و مقام ابراهیم
مروه، سعی و صفا، حجر، عرفات• • • • • طیّبه و کوفه، کربلا و فرات
هریک آمد به قدر او عارف• • • • • بر علوّ مقام او واقف
قرّة العین سیّد الشّهداست• • • • • زهره شاخ دوحه زهراست
میوه باغ احمد مختار• • • • • لاله راغ حیدر کرّار
چون کند جای در میان قریش• • • • • رود از فخر بر زبان قریش
که بدین سرور ستوده شیم• • • • • بنهایت رسیده فضل و کرم
ذروه‌ی عزّتست منزل او• • • • • حامل دولت است محمل او
از چنین عزّ و دولت ظاهر• • • • • هم عرب، هم عجم برو قاصر
جدّ او را به مسند تمکین• • • • • خاتم انبیاست نقش نگین
لایح از روی او فروغ هدی• • • • • فایح از خوی او شمیم وفا
طاعتش آفتاب روزافروز• • • • • روشنائی فزای ظلمت سوز
جدّ او مصدر هدایت حق• • • • • از چنان مصدری شده مشتق
ز حیا نایدش پسندیده• • • • • که گشاید به روی کس دیده
خلق از او نیز دیده خوابانند• • • • • کز مهابت نگاه نتوانند
نیست بی‌سبقت تبسّم او• • • • • خلق را طاعت تکلّم او
در عرب، در عجم بود مشهور• • • • • کو مدانش مغفلی مغرور
همه عالم گرفت پرتو خور• • • • • گر ضریر ندید از آن‌چه ضرر
شد بلند آفتاب بر افلاک• • • • • بوم از آن گر نیافت بهره چه باک
بر نکو سیرتان و بدکاران• • • • • دست او را بر موهبت باران
فیض آن ابر بر همه عالم• • • • • گر بریزد نمی‌نگردد کم
هست از آن معشر بلند آئین• • • • • که گذشتند از اوج علیّین
حبّ ایشان دلیل صدق و وفاق• • • • • بغض ایشان نشان کفر و نفاق
قربشان پایه‌ی علوّ و جلال• • • • • بعدشان مایه‌ی عتوّ و ضلال
گر شمارند اهل تقوی را• • • • • طالبان رضای مولا را
اندر آن قوم مقتدا باشند• • • • • و‌اندر آن خیل پیشوا باشند
گر بپرسد ز آسمان بالفرض• • • • • سائلی من خیار اهل الارض
بر زبان کواکب و انجم• • • • • هیچ لفظی نیاید الاهم
هم غیوث الندی اذا و هبوا• • • • • هم لیوث الثری اذ انهبوا
ذکرشان سابق است در افواه• • • • • بر همه خلق بعد ذکر اللّه
سر هر نامه را رواج فزای• • • • • نام ایشان است بعد نام خدای
ختم هر نظم و نثر را الحق• • • • • باشد از یمن نامشان رونق
چون هشام آن قصیده‌ی غرّا• • • • • که فرزدق همی نمود انشا
کرد از آغاز تا به آخر گوش• • • • • خونش‌اندر رگ از غضب زد جوش
بر فرزدق گرفت حالی دق• • • • • همچو بر مرغ خوشنوا عقعق
ساخت در چشم خوارش• • • • • حبس بنمود بهر آن کارش
اگرش چشم راست بین بودی• • • • • راست کردار و راست دین بودی
دست بیداد و ظلم نگشادی• • • • • جای آن حبس خلعتش دادی
قصّه‌ی مدح بو فراس رشید• • • • • چون بدان شاه حق‌شناس رسید
از درم بهر آن نکو گفتار• • • • • کرد حالی روان ده و دو هزار
بو فراس آن درم نکرد قبول• • • • • گفت مقصود من خدا و رسول
بود از آن مدح نی نوال و عطا• • • • • زانکه عمر شریف را ز خطا
قلته خالصا لوجه اللّهل• • • • • ا لان استفیض ما اعطاه
قال زین العباد و العباد• • • • • ما نودیه عوض لا یرداد
زانکه ما اهل بیت احسانیم• • • • • هرچه دادیم باز نستانیم
ابر جودیم بر نشیب و فراز• • • • • قطره از ما به ما نگردد باز
آفتابیم بر سپهر علا• • • • • نفتد عکس ما دگر سوی ما
چون فرزدق به آن وفا و کرم• • • • • گشت بینا قبول کرد درم
از برای خدا بود و رسول• • • • • هرچه آمد ازو، چه رد، چه قبول




۱. - الاعلام زرکلی، ج۳، ص۱۱۲۷ و ۱۱۲۸.
۲. - مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۹۴.



مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص۷۰.    



۱. - الاعلام زرکلی، ج۳، ص۱۱۲۷ و ۱۱۲۸.
۲. - مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۹۴.









جعبه ابزار