۱. راهکارها و ابزارهای فهم و تفسیر قران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«قرآن مشعلى است كه نور آن هرگز خاموش نمىگردد، چشمه زايندهاى است كه واردان از آن نمىكاهند، نشانههايى است كه روندگان بىآنها راه نمىيابند، دليل كسى است كه به آن سخن گويد، فيروزى كسى است كه آن را حجت آورد، نگهدارنده كسى است كه به آن عمل كند، سپر كسى است كه آن را دربرگيرد، دانايى كسى است كه آن را در گوش دارد. همانا قرآن كان ايمان و كانون آن، سنگهاى بناى اسلام و پايه آن، ميدانهاى حق و راههاى آن است.»
[۱]
نخست دلايل ضرورت شناخت قرآن و امكان بررسى، تدبر و تفكر درباره آن را با دقتبررسى مىكنيم، سپس به پژوهش و جست وجوى راه كارها و ابزارهاى فهم صحيح اين كتاب با عظمت مىپردازيم.
دلايل ضرورت شناخت و شناختپذيرى قرآن و جست و جوى راهكارهاى تفسير و تحصيل مقاصد خداوندى را در يك نگاه كلى، مىتوان موارد ذيل دانست:
۱- قرآن كريم، تنها معجزه جاويدان و سند حقانيت اسلام و گواه صدق رسول خاتم(ص) است كه طى آياتى، جن و انس را به هماوردى فراخوانده،( تحدى و هماورد طلبى قرآن كريم در آيههاى ۸۸ اسراء،(اسراء:۸۸) ۸۲ نساء،(نساء:۸۲) هود،(هود:۱۳) ۳۴ طور،(طور:۳۴) ۳۸ يونس،(یونس:۳۸) ۲۳ بقره(بقره:۲۳) بيان گرديده است. در اين آيات، سخن خدا بودن قرآن و حقانيت رسالت رسول خاتم(ص) به اثبات رسيده و در آيههاى ۴۳ رعد(رعد:۴۳) و ۱۶۶ نساء،(نساء:۱۶۶) از رسول خدا(ص) درخواست شده كه براى اثبات حقانيت رسالت خود، به تصريح قرآن استناد جسته و گواهى خدا و ملائكه را نيز بر آن متذكر شود.)
[۲] عدم امكان آن را اعلام داشته است و ضرورت آشنايى با موارد ياد شده، لزوم شناخت قرآن و امكان شناخت آن را ضرورى مىنمايد.
۲- قرآن خود را برابر نواميس فطرت معرفى كرده(روم:۳۰) و بشر را به شناخت آن فرامىخواند. جست و جوى فطرت ضرورت شناخت قرآن را لازم و امكانپذيرى آن را آشكار مىسازد.
۳- با توجه به اينكه راهكارهاى شناختبشرى (حس، تجربه، عقل، شهود و...) در عرصه جهانشناسى و حقايق نهفته در آن ناتوان است، تنها راهكار مطمئن و دقيق، روزنه حقيقتنماى وحى است كه انسان را بدان رهنمون مىگردد. (چنان كه فرمود: «تلك من انباء الغيب توحيها اليك ماكنت تعلمها انت و لاقومك»؛ (هود:۴۹) اين اخبار غيبى است كه به تو وحى كرديم. تو و قومت پيش از اين از آن آگاهى نداشتيد.)
۴- با توجه به خدشهدار شدن سنت رسول خدا(ص) در جريان نامبارك سقيفه، (حديث «تكذيب» كه در ميان فريقين به تواتر شناخته شده است، گواه بر اين مطلب است.) اين تنها قرآن است كه از صدر اسلام تاكنون و تا ابد، از گزند تحريف مصون بوده و آيينه تمامنماى اسلام است. از اينرو، شناخت آن ضرورى مىباشد.
۵- از آنجا كه قرآن كريم در تمام عرصههاى زندگى بشرى، قوانين جاويدان حياتى عرضه كرده، («يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم...» (انفال:۲۴)) شناخت كامل آن ضرورى است.
۶- قرآن كريم داراى اعجاز بيانى است و از اين رهگذر، عقول و دلهاى بزرگ و والا را چون نيروى مغناطيسى مجذوب خويش مىسازد. از اينرو، براى فراهم آوردن زمينه چنين جذبه و گرايشى براى عشاق انوار ربوبى، شناخت قرآن ضرورى مىنمايد.
[۳] ۷- از آنجا كه انسان همواره براى نيل به جوار قرب حق در حركتبوده («يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه»؛ (انشقاق:۶) اى انسان، تو پيوسته در حركتبه سوى پروردگار خود هستى تا او را ديدار كنى.) و حركت نيز به شناخت ژرف و دقيق نيازمنداست
[۴] و از سوى ديگر، قرآن كريم در ضمن آيههايى، همگان را به تدبر و تفكر و انديشه در آيات خود دعوت كرده، (آيات مربوط به تدبر، تفكر و تعقل در قرآن بسيارند و نيازى به ذكر آنها نيست.) بىتوجهى بدان را گناه شمرده و غافلان از آن را مورد نكوهش قرار داده، همچنين قرآن خود را «تبيان كل شىء» معرفى كرده و همه اهل عالم را بدان نيازمند مىداند، ((...و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء و هدى...»؛ اين كتاب را به صورت تدريجى بر تو فرود آورديم كه بيان همه چيز در آن است.) اين موارد، شناخت آن را ضرورى و لازم مىگرداند.
۸- قرآن كريم از سوى پروردگار بىنياز فرود آمده و از هر نوع كلام بشرى بىنياز بوده و ديگر دانشهاى بشرى بدان نيازمند است. بنابر اين، شناخت قرآن از نيازهاى ضرورى و اصيل بشرى است.
[۵] از يكسو، در حوزه اسلامى، ارزيابى هرانديشهاى، حتى سنت رسول خدا(ص)، به قرآن واگذار شده و اين خود مساله شناخت قرآن را ضرورى مىنمايد.(امام(ع) فرمودند: «ما جاء عنا فاعرضوه على كتاب الله فما وافقه فخذوه به و ما خالفه فاضربوا به عرض الجدار.»)
[۶] از سوى ديگر، در قرآن كريم به فرض نزولش بر مردگان و جمادات بىروح، از تسليمپذيرى آنان سخن گفته، در مقام نكوهش انسان برآمده و از سرپيچى و تمرد وى شكوه نموده است. بنابراين، بر اساس عقل، كتاب، سنت، تاريخ، تجربه، حس و فطرت سليم بشرى، شناخت قرآن لازم بوده و هيچكس در هيچ زمان و هيچ شرايطى، از آن بىنياز نيست.
قرآن كريم در يك فراخوانى عمومى، جن و انس را به مطالعه و فهم خود دعوت كرده و خود را شناختپذير و قابل فهم معرفى مىنمايد، چنان كه در آياتى خود را چنين معرفى مىكند:
راهنماى مردمان؛ (بقره:۱۸۵) خودنما و ديگر نما؛ (دخان:۱؛ زخرف:۱) روشنگر مردمان؛ (نحل:۴۴؛ نحل:۶۴) داور ميان متخاصمان؛ (نور:۱؛ بقره:۳۴) نشانه بزرگ حق؛ روشنىبخش جامعه؛ (نحل:۶۴) فرقان و فاصل حق و باطل؛ (بقره:۸۵) مايه بيدارى و هوشيارى مردم؛ (بقره:۲۱۹) مايه تفكر و شكوفايى عقل؛ (بقره:۲۲۱) زمينه تدبر ژرف؛ مايه تذكر و پندآموزى بشر؛ (بقره:۱۸۷) راهى استوار به سوى حق، تقواپيشگى و حيات معقول معنوى؛ (نساء:۱۸۷) نورى روشنگر از سوى پروردگار عالم و پيام ربوبى معرفى كرده و براى اثبات دعوى خود، اقامه برهان مىنمايد؛ و تبيان همه اشيا و حقايق، بيان كننده هر خشك و تر و جامع همه مفاهيم حقوقى در گستره خود.
قرآن اصول تفسير خود را در سه اصل اساسى مىداند: قرآن با قرآن، قرآن با عقل، و تدبر و تفكر و بررسى.
[۷]
قرآن كريم راهكار تفسيرى خود را طى آياتى، چنين بيان كرده است: «ان علينا جمعه وقرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه» (قيامه:۱۷-۱۹)؛ به راستى، گردآورى و تلاوت قرآن برعهده ماست. پس هنگامى كه آن را مىخوانيم تو قرائت ما را پيروى كن، آنگاه در بيان مقاصد و مفاهيم آن، از ما پيروى نما.
[۸] بر پايه اين آيه، تفسير قرآنى را خود خداوند به عهده گرفته و در آيات ديگرى، آن را برعهده رسول الله(ص) نهاده است. آيههاى ۴۴ و ۶۴ سوره نحل(نحل:۴۴؛ نحل:۶۴) و آيههاى ۱۵ و۱۹ سوره مائده(مائده:۱۵؛ مائده:۱۹) بر اين مطلب صادقاند؛ چرا كه بر اساس اين آيات و آيه ۲ سوره جمعه(جمعه:۲)،۱۲۹ و ۱۵۱ سوره بقره،(بقره:۱۲۹؛ بقره:۱۵۱) ۱۶۴ آلعمران(آل عمران:۱۶۴) و ديگر آيات مشابه، بيان مقاصد قرآن كريم به عنوان يكى از مهمترين، بزرگترين و بنيادىترين وظايف رسالت تلقى شده است؛ يعنى، تلاوت، بيان مقاصد، تعليم آن و تزكيه مسلمانان همراه با آموزش حكمت اساس رسالت، بلكه تمام آن مطرح گرديده و كوتاهى در بيان آنچه نزول يافته، همچون عدم ابلاغ آن («يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته...»؛ (مائده:۶۷) اى رسول آنچه را كه از سوى پروردگارت بر تو فرود آمده (بر همگان) ابلاغ كن، وگرنه ابلاغ رسالت نكردهاى.) تلقى گرديده است. واضح است كه ميان اين دو ملازمه عقلى حاكم است؛ زيرا از سويى، بيان مقاصد و حقايق قرآن را خود ذات اقدس ربوبى برعهده گرفته و از سوى ديگر، بيان آن را به طور كامل، به عهده رسول خاتم(ص) نهاده و براى آن بزرگوار تفصيل داده است. بنابراين، آياتى از قرآن، آيات ديگر را تفسير مىنمايد و يكى از منابع اساسى و بنيادين تفسير قرآن خود قرآن است.
دومين منبع تفسيرى قرآن، رسول خاتم(ص) است، چنان كه در آيات ۴۴ و ۶۴ سوره نحل،۱۲۹ و ۱۵۱ سوره بقره، ۱۶۴ آلعمران، ۱۵ و۱۹ مائده و ديگر آيات آمده است.
از نظرگاه تاريخى نيز شواهد فراوانى در دست است كه رسول خدا(ص) به دنبال قرائت آيات، تفسير و مقاصد آنها را نيز براى صحابه و بهويژه اميرالمؤمنين(ع)، بيان مىفرمود. روايت عبدالرحمن السلمى (ت ۷۲ ه.ق) از برخى صحابه همچون عثمان و ابن مسعود و ديگران - مبنى بر اينكه ياران پيامبر(ص) هنگام آموزش قرآن، همين كه ده آيه فرامىگرفتند، به آموختن تفسير آن از رسولخدا(ص) مىپرداختند، آن گاه به سراغ فراگيرى آيات ديگر مىرفتند-
[۹] مؤيد اين مدعاست.
سيوطى نيز به گزارش از ابونعيم اصفهانى از قول اميرالمؤمنين(ع) مىگويد: به خدا سوگند، آيهاى بر محمد(ص) فرود نيامد، مگر آنكه من فهميدم كه در مورد چه كسانى و در كجا فرود يافته است؛ چرا كه خداوند به من دلى خردمند و زبانى مسؤول عنايت فرموده است.
[۱۰] گزارش ابن مسعود درباره آيه «الذين آمنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم»، (انعام:۸۲) - كه صحابه را نااميد مىگردانيد و رسول خدا(ص) «ظلم» را به شرك تفسير فرمود - نيز دليل بر اين مطلب است.
بنابراين، راهكار خود قرآن در تفسير خويش، همان تفسير آيه با استفاده از تدبر در آيات و استنطاق آنها از مجموع آيات مربوط به موضوع و بيانات رسول خدا(ص) است.
همانگونه كه قرآن كريم بيان خويش را خود عهدهدار شده، به بيان رسول خدا(ص) نيز حجيتبخشيده و ايشان نيز به بيان ائمه اهلبيت: حجيت و اعتبار دادهاند. (دهها آيه و صدها حديث متواتر و مشهور و مستفيض از فريقين در اين باره - كه اهل بيت: مرجع فهم قرآنند و بس - گزارش شده است؛ همچون آيه تطهير، راسخان در علم، اولىالامر، ذوى القربى و حديثشريف ثقلين، سفينه و...) بنابراين، چنين نتيجه مىگيريم كه:
۱- قرآن روشن است و در آياتش هرگز اختلافى نيست.
۲- در صورت بروز اختلاف، در بيان فهم مقاصد آن، مرجع نهايى حل اختلاف، رسول خدا(ص) و اهلبيت عصمت: مىباشند؛ پيشوايانى كه در آموزش خود از خطا و نسيان و گناه معصوم و مصونند و قهرا روش تفسيرى آنان همان روش ارائه شده در قرآن است. ائمه دين: به پيروى از قرآن و رسول خاتم(ص) اين روش را در آموزشهاى خود به ياران خويش انتقال دادند.
رواياتى مانند «انما نزل القرآن ليصدق بعضه بعضا» و «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض»
[۱۱] اينمطلب را تاييد مىنمايد و اين غير از تفسير به راى - كه ممنوع است - مىباشد؛ چرا كه در اين روش، مفسر نخست آيات مورد نظر را استنطاق مىكند و احاديث ائمه اهل بيت: را مىنگرد و پس از آشنايى به روش آنان، با استفاده از قرآن و سنت و عقل و تدبر، به تفسير آيات مىپردازد. (در اين صورت، ديگر هيچ پژوهشگر انديشورزى در تفسير قرآن كريم دچار انحراف، تحير و گمراهى نمىگردد تا در نتيجه سرگردانى، به وجود تناقض لاينحل در قرآن و سنت و در ارتباط آن دو با هم و عينيتخارجى اعتقاد يابد و از حل آن عاجز گشته و عملا دچار نفاق و تكذيب آيات قرآن گردد.) آنان كه درباره قرآن به انواع تناقضها دچار آمده و در مورد آيات الهى به ناروا، سخن گفتهاند و گاهى به تناقض برخى آيات با برخى ديگر و يا با سنت رسول خاتم(ص) حكم كرده و يا سنت را در ارتباط با خودش و يا با عينيت تاريخى دانستهاند، همه از بىاطلاعى و از عدم آشنايى آنان با روش تفسيرى خواندن وحى بوده است. قرآن كريم هرگونه اختلاف و تناقض را از دامن پاك خود دور دانسته و در مقام تحدى، براى اثباتاعجازبيانىو حقانيتخود، بدان استدلال مىفرمايد. («افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا.» (نساء:۸۲)؛ آيا مگر قرآن را مورد تدبر قرار ندادند. و اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف زيادى مىيافتند.)
قرآن كتابى است دردآشنا و شفابخش؛ مانند داروخانهاى كه براى همه امراض دارويى ويژه دارد، اما بايد درد و دارو را شناخت تا درمان مؤثر واقع شود. در بيمارىهاى روحى و معنوى نيز چنين است. دواى هر دردى آيهاى خاص است؛ آيهاى متناسب بإ؛ هه آن درد. و شايد يكى از دلايل نزول تدريجى قرآن كريم در طول۲۳ سال همين باشد و علت مراتب نزول و مراحل آن به صورت دفعى و تدريجى و به دو صورت مجمل و مفصل،
[۱۲] روح و حقيقت تعين نايافته قوانين جهاد و دفاع و قوانين مالى يا جنايى در ارتباط با گروههاى گوناگون الحادى و مسلمان در طول۲۳ سال نيز همين موضوع باشد.
گوناگونىاستدلالهاو موضعگيرى قرآن در برابر كفار قريش، يهود و ملحدان، منافقان و بيماردلان نيز همين بود. بنابراين، هر جا كه آيهها متناسب با نيازها و روحيهها و زمانها تلاوت گردند و در آنها تدبر لازم بشود، هيچگونه تناقضى در آن احساس نمىگردد.
اگر هدف پژوهشگر تنها قرائت و روخوانى قرآن باشد با تسلط بر قواعد قرائت بدان نايل مىگردد. اگر هدف او بالاتر از اين و در حد فهم احكام و مفاهيم بلند قرآن باشد، در اين صورت، بايد با آموزش قواعد اصول الفقه مدار دلالتها را از قبيل عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ و... بازشناسد. (با عنايتبه دانش ارزشمند اصول الفقه، در صورت اختلاف معيارها و موازين، به تعادل و تراجيح چنگ زده و از آن طريق، مشكل فهميدن را حل نموده، به هدف برسد.) و اگر هدف او فقه اكبر و يك نطاق گستردهترى باشد، بايد فراتر از مراحل سهگانه اصول الفقه (بحث دليليت، دلالت، و تعارض ادله) حركت كند و در سطح گسترده و كلان، مساله را مطرح نمايد تا با مطالعه نظامهاى اسلام، به صورت يك مجموعه به همپيوسته و داراى روح واحد، روح واقعى اسلام را در پرتو مجموعه آيات و روايات كشف كرده، در حريم كبريايى قرآن و اسلام ماوا بگيرد و به درجه تفقه در دين نايل گردد. («لولا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا فى الدين» (توبه:۱۲۲) تفقه هدف تمام نظام اسلام است.)
بنابر اين، اگر در انديشه فهم اغراض و اهداف قرآن و اسلام باشيم، بايد در جست و جوى اصول روشمند ديگرى باشيم و به كمك آنها، به اغراض و مقاصد بلند كلام خدا پى ببريم؛ چرا كه قرآن و سنت در يك افق تاريخى ويژه، براى هدايت انسانيت تا ابد نزول يافته و شناخت افق تاريخى عصر نزول در فهم آن تعيينكننده است. از اين رهگذر است كه امام(ع) فقه متعالى را چنين توصيف مىنمايد: «انتم افقه الناس اذا عرفتم معانى كلامنا»؛ (بايد بر همين پايه و اساس، روايات مربوط به نحلهها و گروههاى زبانى و جغرافياى و حتى زمانى، تفسير گردد؛ همچون نكوهش برخى نژادها، نسلها، زبانها و مناطق گوناگون؛ مانند، تمجيد از اهالى قم در روايات و مذمتخوزىها و يا بربرها و امثال آن.) شما فقيهترين مردم هستيد، هرگاه معانى سخنان ما را دريابيد.
با بررسى سيره معصومان: و واقعيات عينى روشن مىشود كه روش «تفسير قرآن با قرآن» كارسازترين راه فهم قرآن و كشف مقاصد آن است. البته اين روش دشوارىهاى فراوانى دارد كه اگر بر اساس اصول صحيح و قانونمند عمل نشود، موفقيتى نخواهد داشت؛ زيرا:
۱- برخى از آيات تنها يك بار در قرآن نزول يافته و همگونى ندارد.
۲- فهم كامل و نهائى قرآن در انحصار راسخان در علم و ثقل كبير است. بايد با رجوع بدانان از آن بهرهمند شد. پس صرف مقارنه آيات (اشاره به ماجراى مردى كه به استناد آيههاى «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها ومن جاء بالسيئة فلايجزى الا مثلها»، از طريق سرقت، دنبال ثواب صدقه بود و امام صادق(ع) به او فرمودند: كليد فهم آن دو آيه «انما يتقبل الله من المتقين» است.) نمىتواند كارساز باشد.
۳- قرآن داراى ظهر و بطن است كه اين بطون در برخى روايات تا هفتاد مرتبه ذكر شده است: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن او سبعين.»؛
[۱۳] به راستى، قرآن داراى ظاهر و باطنى است و باطن آن داراى بطنى ديگر تا هفت و يا هفتاد بطن.
۴- با صرف نظر از روايات ظهر و بطن، عمق معانى قرآن با قلت لفظ (بليغ بودن) آن، غموض ويژهاى را بر آن افزوده است و آيات تدبر و تفكر و... نشانگر اين واقعيت است؛ چرا كه مقاصد قرآن كريم بسى دورتر و فراتر از افق فكرى انسان خاكى است؛ هرقدر پيش بتازد هنوز اندر خم يك كوچه است.
به منظور دستيابى به مفاهيم آيات، رعايت اصول ذيل لازم است:
الف: جمعآورى آيات همخانواده (نظاير و اشباه) از طريق معاجم قرآن؛
ب: تفسير آيات متناظر به كمك يكديگر؛
ج: عرضه متشابهات بر محكمات بر پايه «هن ام الكتاب» (آلعمران:۷)
[۱۴] شدهاند؛
د: استفاده بهينه از ظهور و سياق آيات در مجموع قرآن كه البته ذوق و سليقه و هوشيارى ويژهاى مىطلبد و بدون آن، حتى درك مفاهيم نيز مقدور نخواهد بود.
با به كارگيرى اصول چهارگانه مزبور، تنها دسترسى به مفاهيم آيات امكانپذير است، اما به دست آوردن مقاصد نهائى خداوند و تعيين مصاديق آنها تنها از طريق رجوع به سنت و عترت، (آنان كه به جاى پيروى از ثقل كبير: به استحسان و قياس و راى روآوردند، ره به جايى نبرده و بالمآل، حيران و سرگردان و خايب بازگشته و در كنار چشمهسارهاى زلال قرآن با فرياد العطش، جان سپردند و خود و ديگران را به وادى هلاكت كشانيدند.) كه عدل قرآن و قرين و ترجمان آنند، ميسر است. آنان به دليل رسوخ در علم، با مقاصد آيهها آشنا بوده و اين پيوسته تا ابد ادامه خواهد داشت و براى هر نسلى آيهاى است كه آن را تلاوت مىنمايد و با مرگ مصداقى، مصداق ديگر به وجود مىآيد.
بنابر آنچه ذكر شد، مىتوان گفت كه مراد از ظهر و بطن در اين دسته از روايات، همان مصاديق آشكار و نهان است كه چون شب و روز در تبادلند و منظور از راسخان در علم همان خاندان عصمت و طهارت: هستند كه بر دانش متشابهات و ظهر و بطن و تاويل و تنزيل آگاهند و ديگران از آن محروم.
[۱۵]
در انديشه بيشتر مفسران، به ويژه پيشينيان، «تنزيل» ظواهر و «تاويل» خلاف آن و يا محكمات و متشابهات تلقى شده است. برخى از بزرگان «تاويل» را به واقعيت عينى آيات تفسير كردهاند و ديديم بر پايه احاديث ائمه اهلبيت:، قرآن داراى تنزيل است؛ يعنى، در مورد گروهى نزول يافته و تاويل دارد؛ يعنى، عدهاى هستند كه اين آيه بدانان بازمىگردد. به عبارت ديگر، تعيين مصداق دانش ارجمند تاويل - همچون دانش ظهر و بطن (باز گردانيدن مفاهيم به مصاديق تازه) - تنها كار را سخان در علم است. بنابراين مىتوان گفت كه «تنزيل» يعنى، مصاديق گذشته و «تاويل» يعنى، مصاديق آينده.
[۱۶] و اين مطلب از قانون جرى و اطباق نيز استفاده مىگردد.(علامه طباطبائى؛ تاويل قرآن را عبارت از حقايقى مىداند كه در ام الكتاب، نزد خداست و از مختصات غيب او مىباشد و بر پايه آيه ۸۰ سوره واقعه (الا المطهرون...)(واقعه:۸۰) علم به تاويل (غيب) به نحو استقلال، اختصاص به خدا دارد و «مطهرون» به دلالت اين آيه، حقيقت قرآن را مس مىنمايند و با ضميمه آيه تطهير - كه به موجب روايات متواتر، در حق اهلبيت پيامبر(ص) فرود آمده - اهلبيت رسول خدا(ص) از پاك شدگان و عالم به تاويل (و غيب) مىباشند.)
[۱۷]
در راهكار تفسيرى قرآن به قرآن نيز رجوع به عترت رسول خدا(ص) از ضروريات است؛ زيرا:اولا، قرآن ظهر و بطن، تاويل و تنزيل و جرى و اطباق دارد و دانش آن در انحصار عترت پيامبر(ص) است كه روايات بر آن دلالت دارد.
[۱۸] ثانيا، بنابر اين كه حقايق و تاويل و بطون قرآن را تنها «مطهرون» مىتوانند مس نمايند («فلا اقسم بمواقع النجوم... انه لقرآن عظيم لايمسه الا المطهرون» (واقعه:۸۰)) و «مطهرون» بر اساس آيه تطهير (احزاب:۳۳) خاندان عصمت و طهارت: على و زهرا و فرزندان معصوم آناناند،
[۱۹] بنابراين، رجوع به آنان در تفسير قرآن به قرآن، بديهى و الزامى است.
ثالثا، بيان قرآن بر پايه خود قرآن، به عهده رسول خدا و اهل بيت او: نهاده شده و رسول خدا(ص) اقوال اهل بيت: را حجيت و اعتبار بخشيده است.
[۲۰] رابعا آياتى از قرآن منطق رسول خدا(ص) را منطق وحى و عين آن مىداند. «ما ينطق عن الهوى»(نجم:۳) و آياتى، پيروى از رسول خدا(ص) و اولوالامر را واجب شمرده و در صورت اختلاف امتبدانان ارجاع داده شده است.(نساء:۵۹)
برخى ظهر و بطن قرآن را به «معانى و مفاهيم» توجيه و تفسير كردهاند. اما اين مستلزم دور و يا تسلسل باطل است؛ زيرا هر مفهومى را در نظر بگيريم، خود آن نيز ظهر و بطن خواهد داشت. بنابر اين، شايد مراد از ظهر مصاديق بارز و منظور از بطن، مصاديق نهان باشد. اين مطلب از پرسش فضيل بن يسار و خثيمه از امام باقر(ع) به خوبى روشن است كه امام(ع) بطن را به مصاديق نهفته و ظهر را به مصاديق ظهور يافته تفسير نمودند.
[۲۱] دليل اين مطلب آن است كه «تاويل» همان مصداق است و حديث «انت تقاتل على تاويله كما قاتلت على تنزيله»
[۲۲] درباره اميرمؤمنان(ع) هم به همين مصداق تفسير شده است؛ چه آنكه مسلمانان بر سر مفاهيم قرآن نزاعى نداشتند، بلكه نزاع آنها بر سر مصاديق آنها بوده است. از اينرو، در حديث فضيل فرمود: «مراد از ظهر و بطن همان تاويل (مصاديق) است كه برخى سپرى شده و ظهور يافته و برخى ديگر هنوز در خفا بوده و سر نرسيده است.»
و در حديث خثيمه، فرمود: قرآن در تمام ادوار بر همه اقوام شامل شده، جارى رجوع به سنت و عترت در تفسير قرآن و همان تفسير منطق وحى به كمك منطق ديگر وحى است؛ چرا كه فهم مصاديق و بطون قرآن نيازمند بيان رسول خدا(ص) از طريق ارجاع متشابهات به محكمات است و دانش اين ارجاع در انحصار او و خاندان گرامى ايشان مىباشد. اين مساله در تمام قرآن جريان دارد؛ زيرا اقرار و پذيرش آن در يك مورد، مستلزم پذيرش آن در همه آيات است و اهلبيت: مطمئنترين راه وصول به نور و حقيقت قرآن، و مردم بر حسب تفاوت فكرى خود، نيازمند ابزارى مطمئن و صحيح مىباشند.
بر حسب آنچه ذكر گرديد، تفسير صحيح و رسيدن به مقاصد الهى به مقدماتى نيازمند است؛ از جمله:
الف: احاطه كامل بر مقدمات علمى تفسير؛
ب: تدبر در آيات؛
ج: ارتباط پيوسته و پايدار با مجارى وحى (قرآن و عترت:)اينك به طور فشرده، درباره آنها بحث مىشود:
تفكر و تدبر در قرآن به مواردى نيازمند است تا به نتيجه كامل و كارساز برسد. آن موارد عبارتند از:
۱- تفكر در سورهها از حيث زمان و مكان نزول، افق نزول، مخاطبان، مصاديق نخستين، شان نزول و سياق آيات؛ سنجيدن آيات با ويژگىهاى مخاطبان نخستين كه آيا مضمون آيات با آن ويژگىها وفق مىدهد (در نظر گرفتن عنصر زمان و مخاطبان.)
با بررسى موارد نزول آيات، از جنبه فكرى، عقلى، خيالى، قلبى، روحى، اقتصادى و اجتماعى مىتوانيم به موضوع سوره نزديكتر شويم. اين مساله بسيار مهم است و بدون ارزيابى، هيچ موفقيتى به دست نمىآيد، به ويژه اگر دقت كنيم كه ترتيب آيات بدين صورت بر پايه حكمت خداوند حكيم است و رمز و رازى دارد.
[۲۳] به عنوان نمونه، به ترتيب شگفتانگيز آيات سوره مباركه حمد توجه كنيد:
الف: ستايش خداوند آنگونه كه هست؛
ب: اظهار اخلاص در عبادت؛
ج: تقاضاى ايصال به مطلوب.
[۲۴] ۲- تفكر در آيههاى يك سوره به صورت مجموعههاى كوچك، به همان روشى كه در سورهها گفته شد، يعنى ارتباط تنگاتنگ آيات با همديگر. اين قسمت از بحثبه قدرى با اهميت است كه دانشمندان بلاغت آن را «انحصار در شناخت فصل و وصل» دانستهاند. در اين مرحله، بايد به كيفيت ترتيب قرآن به صورت حاضر، كه يك نظم توقيفى است، عنايت ويژه كرد.
[۲۵] ۳- تفكر در ارتباط با اجزاى آيهها با يكديگر و اجزاى يك آيه با ديگر اجزاى آن؛ قرآن داراى يك هدف كلى است و هر سوره و آيه، حتى صدر و ذيل هر آيه و هر سوره، ضمن اشتراك در هدف مافوق خود، خود نيز داراى يك هدف ارجمند است كه با اشراف به آن اهداف، انسان مىتواند به هدف كلى قرآن (هدايت انسان به مقاصد الله) و ديگر اهداف جزئى و كلى آن پى ببرد. اين مرحله به حدى مهم است كه اگر يك حرف آن جا به جا گردد، ديگر آن خاصيت هدايتى را نخواهد داشت. از اينرو، مىگويند تحريف قرآن عملا امكانپذير نيست.
۴- مرحله بعدى بررسى صدر و ذيل سورهها و آيهها و مقايسه ميان احتمالاتى است كه در مورد آيه يا سوره داده مىشود.
[۲۶] در خاتمه اين بحث، به حديث امام صادق(ع) اشاره مىكنيم كه فرمود: «ان هذا القرآن منار الهدى و مصابيح الدجى فليجل جال بصره و يفتح للضياء فان التفكر حياة قلب البصير كما يمشى المستنير فى الظلمات بالنور.»
[۲۷]
چرا كه ناپاكان و بيماردلان از درك آن محرومند. («لا يمسه الا المطهرون» (واقعه:۸۰)؛ «الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه...» (آلعمران:۷)) اما همه آيات و حروف و زير و زبر آن با مؤمن سخن مىگويد و روح و دل و عقل و همه وجود او را به تفكر و احساس وامىدارد. خداوند، خود فرمود: «هدى للمتقين.» (بقره:۲)
چنين ايمانى عارفانه به قرآن، روح مفسر را به نور قرآن روشن مىگرداند و با اين نور، به مقصد مىرسد. خداوند فرمود: «ولكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا.» (شورى:۵۲) در اين مرحله، مفسر علاوه برداشتن ايمان راستين، بايد عوامل بازدارنده را نيز از خود دور سازد؛ مانند: پيروى از هواى نفس، تحميل راى خود بر قرآن، تعصب كور، پيشداورىها، خودباختگى، نفاق، بيمارى دل، شرك باطنى، معاصى و....
الف: صرف، نحو، لغت، بلاغت: زبان قرآن عربى است. با احاطه به رمز و راز اين زبان، مىتوان زمينه فهم آن را فراهم ساخت. رسول خدا(ص) فرمود: «اعربوا القرآن والتمسوا غرائبه.»
[۲۸] به همين دليل، مستشرقان به طور كلى، به انحراف افتادهاند.
[۲۹] ب: بايد دانست كه جا به جايى كلمات قرآن به هيچ وجه امكانپذير نيست
[۳۰] و لغزشهاى فراوانى از مفسران در اين زمينه رخ داده است.
ج: شناخت مواضع تقديم و تاخير موضوعات: مانند: تقدم امر به معروف بر نهى از منكر يا هجرت بر جهاد يا صفح بر جهاد يا تزكيه بر تعليم يا ولاية الله بر ولاية المؤمن و....
د: بررسى ارتباطات آيات با يكديگر: بيشترين لغزش مفسران در همين زمينه است.
ه: تفسير آيات به كمك يكديگر: در اين باره، به طور مفصل بحثشد.
و: توجه به قانون جرى و اطباق؛
ز: توجه به تاريخ نزول آيات؛
ح: شناخت اسباب نزول؛
ط: آشنايى با محكمات و متشابهات؛
ى: شناخت كامل ناسخ و منسوخ؛
ك: تفسير موضوعى؛
ل: نقد و بررسى اقوال مفسران؛
م: شناختن مواضيع علوم قرآن - به طور كلى؛
ن: رعايت مبهمات لفظى قرآن، پرهيز از تفسير به راى و تطبيق آن با پيشفرضها و اهداف خود؛
س: رعايتخصوصيات صناعتى (آنچه در علوم اصول الفقه در بحث دليليتبررسى مىشود) و ناسخ
[۳۱] و منسوخ
[۳۲] ۳- مراجعه به مجارى وحى (ثقلين): اين مطلب به تفصيل مورد بررسى قرار گرفت و چنين نتيجهگيرى شد كه به حكم كتاب و سنت متواتر رسول خدا(ص) و عقل، امت اسلامى در مقام فهم كتاب و سنت و شكل كلى دين و احكام جزئى آن، در همه مراحل و ادوار، بايد به عترت رسول خدا(ص)، كه حاملان علوم آن حضرتاند، مراجعه نمود.
[۳۳] سيد رضى نهجالبلاغه، خ۱۸۹
[۳۴] سيد محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ص ۱۸-۲۱؛ محمدتقى مصباح يزدى، قرآنشناسى، ص ۱۲۰-۱۲۴.
[۳۵] سيد قطب، التصوير الفنى فى القرآن على جهرمى، نمونههايى از تاثير قرآن.
[۳۶] ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص ۱۶۵.
[۳۷] نهجالبلاغه، خ ۱۷۵؛ محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج۱، ص۴۸.
[۳۸] محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج۶۹.۱.
[۳۹] عبدالحميدجعرابه، المدخلالىالتفسير، ص ۱۴۴؛ عميد زنجانى روشهاى تفسيرى، ص۳۰۳؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۲، ص۱۸۹.
[۴۰] محمدبن جرير طبرى، دلائل الامامة، ص۱۰۴-۱۰۸ ؛ محمد بن جرير طبرى، پيشين، ص ۱۰۴_۱۰۸؛ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۲، ص۱۸۳-۱۸۹.
[۴۱] جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج ۲، ص۱۹۶
[۴۲] جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج ۴، ص ۲۳۴؛ نهجالبلاغه، خ ۲۱۰؛ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۲، ص۹۹ .
[۴۳] سيد محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ۶۱
[۴۴] طالقانى، پرتوى از قرآن، ج ۴، ص ۱۹۵؛ علامه طباطبائى، الميزان، ج ۲، ص ۲۳۰؛ علامه طباطبائى، الميزان، ج۳، ص ۶۲؛ ابوعبدالله زنجانى، تاريخ القرآن، ص۹.
[۴۵] كازرونى، مرآة الانوار، ص۵؛ سيد جعفر مرتضى، حقايقى پيرامون قرآن، ص۱۷۶ -۱۸۶
[۴۶] سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج۳، ص ۶۴ -۶۷
[۴۷] علامه طباطبائى، الميزان، ج۳، ص ۵۴ - ۵۵؛ علامه طباطبائى، الميزان، ج۳، ص ۶۹ - ۷۱.
[۴۸] سيدعلى دزفولى، شناخت قرآن، ص ۳۰ -۴۳
[۴۹] سيدمحمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام،۴۶ -۴۹.
[۵۰] تفسير برهان، ج ۱، ص ۱۵ - ۲۵ .
[۵۱] سيد محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ص۴۸.
[۵۲] تفسير برهان، ج ۱، ص۱۹، حديث ۱؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۷۸؛ تفسير برهان، ج ۱، ص ۲۱، حديث۷.
[۵۳] شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، كتاب الجهاد.
[۵۴] فخر رازى، تفسير كبير، ج ۱، ص ۱۷۸؛ تناسب الآيات، ترجمه نگارنده، ص ۳۸ - ۴۰.
[۵۵] نگارنده، تناسب الآيات، به بحث «فصل و وصل».
[۵۶] محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج ۴، ص۴۴۷
[۵۷] عبدالجبار شراره، بحوث فى القرآن الكريم، ص۱۳۹
[۵۸] تطور الاستشراق فى دراسة التراث العربى، ص ۸۵
[۵۹] عبدالجبار شراره، بحوث فى القرآن الكريم، ص ۱۳۸ - ۱۵۱؛ عليرضا صدرالدينى، كليدهاى فهم قرآن، ج ۲، ص ۱ - ۹۵؛ ابوالحسن العاملى اصفهانى، مقدمه تفسير البرهان، ص۱۹ - ۱۸ به نقل از: سليم بن قيس هلالى؛ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج۳، ص ۸۴؛ عباسعلى عميد زنجانى، مبانى و روشهاى تفسيرى، ص ۳۲۸ - ۳۳۸؛ عبدالستار فتحالله سعيد، المدخل الى التفسير الموضوعى.
[۶۰] عبدالجبار شراره، بحوث فى القرآن الكريم، ص ۱۳۸ - ۱۵۱؛ عليرضا صدرالدينى، كليدهاى فهم قرآن، ج ۲، ص ۱ - ۹۵؛ ابوالحسن العاملى اصفهانى، مقدمه تفسير البرهان، ص۱۹ - ۱۸ به نقل از: سليم بن قيس هلالى؛ سيد محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ج۳، ص ۸۴؛ عباسعلى عميدزنجانى، مبانى و روشهاى تفسيرى، ص ۳۲۸ - ۳۳۸؛ عبدالستار فتحالله سعيد، المدخل الى التفسير الموضوعى.
منابع: فصلنامه معرفت شماره ۲۶