أَلْباب (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَلْباب: (یآ اُولِی الاَلْبابِ) «اَلْباب» جمع
«لُب» به معنای
«مغز» است و از آنجا که مغز هر چیز، بهترین و اساسیترین قسمت آن است به
«عقل» خالص و
«خرد»، «لُب» گفته میشود. بنابراین نقطه مقابل
«اولوا الالباب» افراد بیمغز، پوک، میانتهی و بیمحتوا هستند.
(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ) (آيا كسى كه مىداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند).
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
(وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ) ... اين جمله خاطرنشان مىسازد كه اعمال از خداى تعالى غايب و پنهان نيست، و كسانى را كه مشغول به اطاعت خدايند دعوت مىكند به اينكه در حين عمل از حضور قلب و از روح و معناى عمل غافل نمانند، و اين دأب
قرآن كريم است كه اصول معارف را بيان مىكند، و قصهها را شرح داده شرايع و احكام را ذكر مىكند، و در آخر همه آنها موعظه و سفارش مىكند، تا علم از عمل جدا نباشد، چون علم بدون عمل در اسلام هيچ ارزشى ندارد، و بهمين جهت دعوت نامبرده را با جمله:
(وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ) ختم كرد، و در اين جمله بر خلاف اول آيه كه مردم غايب فرض شده بودند، مخاطب قرار گرفتند، و اين تغيير سياق دلالت مىكند بر كمال اهتمام خداى تعالى به اين سفارش، و اينكه تقوا وسيله تقرب و وظيفهاى است حتمى و متعين.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ) (دانش و حكمت را به هر كس بخواهد و شايسته باشد مىدهد؛ و به هر كس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است و جز خردمندان، اين حقايق را درك نمىكنند، و متذكّر نمىگردند).
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: كلمه ألباب جمع لب است، و لب در انسانها به معناى عقل است، چون عقل در آدمى مانند مغز گردو است نسبت به پوست آن، و لذا در
قرآن لب به همين معنا استعمال شده، و گويا كلمه عقل به آن معنايى كه امروز معروف شده يكى از اسماء مستحدثه است، كه از راه غلبه استعمال اين معنا را به خود گرفته، و بهمين جهت كلمه عقل هيچ در
قرآن نيامده، و تنها افعال مشتق شده از آن در
قرآن استعمال شده است، مانند يعقلون.
(دیدگاه شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
(أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ) (حجّ، در ماههاى معينى است. و كسانى كه با بستن احرام، در اين ماهها حجّ را بر خود فرض كردهاند، بايد بدانند كه در حجّ، آميزش جنسى، و گناه و جدال، روا نيست و هر كار نيكى انجام دهيد،
خدا آن را مىداند. و زاد و توشه تهيه كنيد، و بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. و از مخالفت من بپرهيزيد اى خردمندان!).
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: حق در دلهاى اين طائفه كه دعوت پروردگار خود را پذيرفتند جاىگير گشته و دلهايشان الباب و دلهاى حقيقى مىگردد، كه آثار و بركات يك دل واقعى را دارد، و آن آثار عبارتست از تذكر و بينايى. و نيز از خواص اين گونه دلها كه صاحبانش با آن خواص شناخته مىشوند اين است كه صاحبانشان كه همان(أُولُوا الْأَلْبابِ) باشند بر وفاى به عهد
خدا پايدارند، و آن عهدى را كه خداوند به فطرتشان از ايشان (و از همه كس) گرفته نقض نمىكنند، و نيز بر احترام پيوندهايى كه خداوند ايشان را با آنها ارتباط داده استوارند، يعنى همواره صله
رحم مىكنند، و از در خشيت و ترس از
خدا پيوند خويشاوندى را كه از لوازم خلقت بشر است محترم مىشمارند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «أَلْباب»، ص۶۴.