اجتبا خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اجتبا: گزينش بندگان خاص براى رهايى از تشتّت و بهرهمندى از فيضهاى ويژه
واژه اجتبا از باب افتعال و از ريشه «ج ب ى» است. لغويان، جبى را بهمعناى جمع كردن (گردآورى) دانستهاند;
[۱] بدين سبب حوض را كه محلّ گردآورى آب است، جابيه، و خراج را كه از اطراف و اكناف گردآورى مىشود، مَجْبى ناميدهاند.
[۲] از آنجا كه باب افتعال بر قصد و اختيار دلالت مىكند مىتوان اجتبا را بهمعناى اختيار كردن شىء براى گردآورى و رهايى بخشيدن آن از تشتّت و پراكندگى دانست.
[۳] اجتبا و برگزيدن بنده از ناحيه خداوند بهمعناى اختصاص دادن او به فيضهاى خاص الهى است كه نتيجه آن حاصل شدن انواع نعمتها براى او، بدون هيچگونه سعى و تلاشى است و اين موهبت تنها براى پيامبران و صديقان و شهدا خواهد بود.
[۴] در قرآن كريم، مشتقّات «جبى» ۱۲ بار بهكار رفته كه ۱۰ مورد آن به بحث «اجتبا» مربوط است. در موارد يادشده، به جز يك مورد كه بهمعناى لغوى اجتبا (اعراف/۷، ۲۰۳) ارتباط دارد، به حقيقت اجتبا (معناى مصطلح آن) همراه با علم به تأويل احاديث (يوسف/۱۲، ۶) و هدايت (مانند نحل/۱۶، ۱۲۱; انعام/۶، ۸۷ و...) و صلاح (قلم/۶۸، ۵۰) و علم به غيب (آلعمران/۳، ۱۷۹) و
نفى حرج (حج/۲۲، ۷۸) اشاره شده است.
حقيقت اجتبا:
همانگونه كه از تأمّل در معناى لغوى و اصطلاحى اجتبا بهدست مىآيد و نيز دقّت در موارد كاربرد آن در قرآن مؤيّد است، حقيقت اجتبا آن است كه خداوند، بنده خود را برگزيند و وى را از هرگونه تشتّت و تفرّق و سرگردانى و تمايل به جوانب گوناگون و متضادّ رهايى بخشد; آنگاه او را بهسوى خود متمايل و راه هدايت و رستگارى را برايش فراهم آورد.
[۵] برخى مفسّران، ذيل آيه۶ يوسف/۱۲ آوردهاند: در همه موارد كاربرد و همه مشتقّات اين مادّه (جبايه) جمعآورى چيزى و حفظ آن از تفرقه و تشتّت لحاظ شده است; بنابراين، اجتباى بندهاى از بندگان خداى سبحان بهوسيله او به اين معنا است كه بخواهد او را مشمول رحمت خود سازد و به مزيد كرامت، اختصاص دهد و به اين منظور، او را از تفرّق در راههاى پراكنده شيطانى حفظ كرده، در شاهراه صراط مستقيمش بيندازد.
[۶] از آنچه گفته شد، روشن مىشود كه تفسير اجتبا به مطلق برگزيدن، درست نيست; زيرا گزينش، معنايى است كه ما آن را از صيغه افتعال كه بر قصد و اختيار دلالت دارد، استفاده مىكنيم و به مادّه اجتبا اختصاص ندارد; بلكه معناى مزبور را از هر مادّهاى كه به باب افتعال برده شود مىتوان فهميد. بلى مىتوان گفت: شخصى كه مُجْتَبى است، او را براى اختصاص به مقام اجتبا يا جهت كارهاى خطيرى چون رسالت و امامت و ولايت برمىگزينند;
[۷] ولى بايد توجّه داشت كه برگزيدن اوّل، سابق بر اجتبا يا همراه آن است و برگزيدن بعدى، متفرِّع بر اجتبا خواهد بود.
از آنچه گفته شد، روشن مىشود كه مرادف دانستن اجتبا با واژههايى چون اصطفا و اخلاص (خالص گردانيدن)، درست نيست; زيرا اصطفا از مادّه صفو (=صاف و خالص بودن)
[۸] و بهمعناى گزينش كسى جهت خالص و پاكيزه ساختن وى از آلودگىها است،
[۹] و اخلاص نيز از آنجا كه از باب افتعال و مفيد معناى اختيار نيست نمىتواند مرادف اجتبا قرار گيرد. برخى مفسّران به رغم آنكه اجتبا را به گزينش تفسير كردهاند، با كمك حديث «إذا أحبّ اللّه عبداً ابتلاه فإن صبر اجتباه و إن رضى اصطفاه»، اجتبا را مقدّمه اصطفا دانسته و گفتهاند: آنچه در روايت آمده، مراتب محبّت خدا است; خواست و گرفتارى و درگيرى، آنگاه پاىدارى و كوشش و پذيرش و گزيدگى، سپس خلوص و تصفيه.
[۱۰] اجتبا و هدايت:
خداوند درباره شمارى از پيامبران مىفرمايد: ما آنها را اجتبا، و به راه راست هدايتشان كرديم: «واجتَبَينـهُم و هَدَينـهُم اِلى صِرط مُستَقيم» (انعام/۶، ۸۷). آمدن اجتبا همراه هدايت بهويژه پيش از هدايت، گوياى اين نكته است كه
بين اجتبا و هدايت، رابطه علّى و معلولى برقرار است و نيز تقدّم ذكرى «اجتَبَينـهُم» بر «هَدَينـهُم» بر زمينهساز بودن اجتبا براى هدايت دلالت دارد.
[۱۱] گويا خداى متعالى خواسته است بگويد: ما پيامبران يادشده را از سرگردانى ميان كثرات و تمايل و ركون به مظاهر خلقيّة نجات داده و آنها را بهسوى خود متمايل ساخته و به صراط مستقيم• هدايتشان كردهايم.
[۱۲] برخى به رغم اينكه اجتبا را در آيه يادشده به مطلق برگزيدن معنا نكرده بلكه برگزيدن را لازمه آن دانستهاند، در تصوير معناى جمع بهگونهاى ديگر مشى كرده و گفتهاند: اين معنا (برگزيدن) گرچه از موارد كاربرد اجتبا استفاده مىشود; ولى معناى اصلى آن نيست; بلكه لازم آن معنا بهشمار مىرود و معناى اصلى اجتبا همان جمعآورى است و از سياق آيات مورد بحث بهدست مىآيد كه همان معناى اصلى لغت مورد عنايت است و خواسته براى
بيان هدايت• به صراط مستقيمى كه بعد ذكر مىكند، زمينهسازى كرده باشد. گويى فرموده است: ما سلسله جليله انبيا(عليهم السلام) را كه در طول تاريخ بشر متفرّق بودهاند و هر يك از آنان در زمانى مىزيسته، يك جا جمع، و همه را با يك عنايت، بهسوى صراط مستقيم هدايت كرديم. مقصود از سياق اين آيات،
بيان اتّصال رشته هدايتيافتگان به هدايت فطرى الهى است و مناسب چنين بيانى اين است كه اين سلسله يكجا تصوّر شده و هدايتشان يك هدايت و صراط مستقيمشان يك صراط گرفته شود تا آنكه اختلاف در زمان و احوال و اختلاف پويندگان باعث اختلاف در هدايت و صراط نشود.
[۱۳] در آيات ۱۳ شورى/۴۲ ۵۸ مريم/۱۹; ۱۲۲ طه/۲۰، و ۱۲۱ نحل/۱۶ نيز رابطه اجتبا و هدايت مطرح شده است. در خصوص آيه۱۳ شورى، اجتباى خداوند مسبوق به نهى از تفرقه و سابق بر هدايت ذكر شده است و اين خود، گوياى سير طبيعى تبدّل تفرقه به جمع و زمينهسازى جمع جهت هدايت است:
[۱۴] «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدّينِ ماوصّى بِهِ نوحـًا والَّذى اَوحَينا اِلَيكَ و ماوصَّينا بِهِ اِبرهيمَ و موسى و عيسى اَن اَقيموا الدّينَ و لاتَتَفَرَّقوا فيهِ كَبُرَ عَلَى المُشرِكينَ ماتَدعوهُم اِلَيهِ اللّهُ يَجتَبى اِلَيهِ مَن يَشاءُ و يَهدى اِلَيهِ مَن يُنيب».
برخى از مفسّران، ذيل آيه۱۲۲ طه/۲۰ «ثُمَّ اجتَبـهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيهِ و هَدى» گفتهاند: كلمه اجتبا بهمعناى جمع كردن براى برگزيدن است. در اين آيه نيز خداى متعالى بنده خود (آدم) را براى خويش جمعآورى كرده، بهطورى كه كسى غير از خدا در او شريك نباشد. بنابراين معنا است كه تفرّع جمله «فَتابَ عَلَيهِ و هَدى» بر آن به خوبى روشن مىشود. گويا او را داراى اجزايى فرض كرده و اجزايش را از اينجا و آنجا گرد آورده، سپس به او رجوع و هدايتش كرده و بهسوى خود به راهش انداخته است.
[۱۵] اين مفسّر، ذيل آيه۱۲۱ نحل/۱۶ (شاكِرًا لاَِنعُمِهِ اجتَبـهُ و هَدهُ اِلى صِراط مُستَقيم) كه به حضرت ابراهيم(عليه السلام)مربوط است، پس از اشاره به ريشه واژه اجتبا نيز آورده است: اجتباى انسان بهوسيله خدا به اين است كه او را براى خود خالص، و از مذهبهاى گوناگون جمعآورى كند.
[۱۶] اجتبا و
نفى حرج:
در آيه ۷۸ حج/۲۲، به رابطه ميان
نفى حرج و اجتبا اشاره شده است: «وجـهِدوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَبـكُم و ما جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدّينِ مِن حَرَج». اين آيه را خواه خطاب به همه امّت اسلامى بدانيم ـ همانگونه كه بيشتر مفسّران گفتهاندـ
[۱۷] و خواه خطاب به اهلبيت عصمت و طهارت ـ همانطور كه مفاد برخى از روايات است و برخى از مفسّران نيز آن را پسنديدهاندـ
[۱۸] بين نفى حرج و حقيقت اجتبا رابطه علّى و معلولى برقرار است; زيرا حرج و هرگونه گرفتارى دست و پاگيرى، اضطراب و تشتّت را بر انسان حاكم كرده، اطمينان و تمركز وى را از
بين مىبرد و در نتيجه نخواهد توانست به آسانى بهسوى ملكوت روى آورد و در جهت آن حركت كند و به هدف نايل آيد; برخلاف صورتى كه حرج از او
نفى، و گرفتارىهاى دست و پاگير زندگى از مسير تكاملى وى برداشته شود; زيرا در اين صورت، تشتّت و تفرّق انسان به تمركز، و اضطراب او به آرامش مبدّل مىشود و سير او را به سمت ملكوت آسانمىكند.
علم به غيب و اجتبا:
سر از راز غيب درآوردن و بر امور غيبى مطّلع شدن، نصيب كسى كه در كثرات منغمر است و تفرّق و تعدّد مظاهر گوناگون عالمِ كثرت، او را متفرّق كرده و هر جزئى از اجزايش را به جانبى مىكشاند، نمىشود. اطّلاع بر غيب، تمركز مىطلبد و تمركز، تجمع مىخواهد; ازاينرو، خداوند در آلعمران/۳ آيه۱۷۹ مىفرمايد: اينگونه نيست كه خدا شما را از غيب آگاه سازد; بلكه او از ميان پيامبران، عدّهاى را به مقام اجتبا اختصاص داده; آنگاه آنان را بر امور غيبى آگاه مىسازد:
[۱۹] «وماكانَ اللّهُ لِيُطلِعَكُم عَلَى الغَيبِ و لـكِنَّ اللّهَ يَجتَبى مِن رُسُلِهِ مَن يَشاءُ» و نيز به همين جهت، حق تعالى در آيه۶ يوسف/۱۲، علم به تأويل احاديث را كه خود نوعى از آگاهى بر غيب شمرده مىشود، پس از اجتباى حضرت يوسف(عليه السلام)مطرح مىكند: «وكَذلِكَ يَجتَبيكَ رَبُّكَ و يُعَلِّمُكَ مِن تَأويلِ الاَحاديثِ...».
صلاح و اجتبا:
در سوره قلم، آيه۵۰ خداوند، پس از آنكه به قصّه حضرت يونس و گرفتارى و سرگردانى وى اشاره مىكند، مىفرمايد: اگر نعمتى از پروردگارش به فريادش نرسيده بود، درحالىكه نكوهيده بود، به هامون افكنده مىشد; ولى پروردگارش او را به مقام اجتبا اختصاص داد و از صالحانش قرار داد: «فَاجتَبـهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّــلِحين». در اين آيه، تأخّر اجتبا از حالت خاص يونس و تقدّم آن بر «فَجَعَلَهُ مِنَ الصّــلِحين» آن هم با فاى تفريع مفيد اين معنا است كه اجتبا، يونس را از تفرّق بال و تشتّت و حيرانى رهايى بخشيد; آنگاه وى را لايق درجه صالحان كرد.
كاربرد «اجتبا» در آيه۲۰۳ اعراف/۷، به اجتباى اصطلاحى ربطى ندارد; بلكه فقط معناى لغوى آن مقصود است; زيرا اين آيه به تعريض مشركان هنگام تأخير نزول وحى بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)اشاره دارد و مىگويد: آنان وقتى براى مدتّى وحى نازل نمىشد و رسولخدا(صلى الله عليه وآله)منتظر نزول وحى بود، مىگفتند: آيات پيشين را كه از اين سو و آن سو جمع كردهاى، حال نيز چنين كن: «واِذا لَمتَأتِهِم بِـايَة قالوا لَولاَ اجتَبَيتَها».
منابع:
البرهان فى تفسير القرآن; پرتوى از قرآن; التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير منهج الصادقين; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; دائرةالفرائد در فرهنگ قرآن; الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه;الكافى; لسانالعرب; لغتنامه; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; المنجد فى اللغه; الميزان فى تفسيرالقرآن; النهايه فى غريب الحديث والاثر.
[۲۰] . لسانالعرب، ج۲، ص۱۷۴; الصحاح، ج۶، ص۹۷; ترتيبالعين، ص۱۲۶.
[۲۱] . النهايه، ج۱، ص۲۳۱; ترتيب العين، ص۱۲۶.
[۲۲] . التّحقيق، ج۲، ص۵۳.
[۲۳] . مفردات، ص۱۸۶، «جبى»; دائرةالفرائد، ج۵، ص۴۱.
[۲۴] . الميزان، ج۱۱، ص۷۹.
[۲۵] . الميزان، ج۱۱، ص۷۹.
[۲۶] . مجمعالبيان، ج ۳، ص۵۱۱; التبيان، ج ۹، ص۱۵۱.
[۲۷] . ترتيب العين، ص۴۵۲; لسانالعرب، ج۷، ص۳۷۰.
[۲۸] . لسانالعرب، ج۷، ص۳۷۰.
[۲۹] . پرتوى از قرآن، ج۵، ص۹۴ـ۹۵.
[۳۰] . الميزان، ج۷، ص۲۴۶ـ۲۴۷.
[۳۱] . الميزان، ج۷، ص۲۴۷.
[۳۲] . همان، ص۲۴۶ـ۲۴۷.
[۳۳] . منهجالصادقين، ج۸، ص۲۰۹; الميزان، ج۱۸، ص۳۱.
[۳۴] . الميزان، ج۱۴، ص۲۲۳.
[۳۵] . الميزان، ج۱۲، ص۳۶۸.
[۳۶] . تفسير ابنكثير، ج۳، ص۲۴۶; تفسير قرطبى، ج۱۲، ص۶۷.
[۳۷] . الكافى، ج۱، ص۱۹۷; البرهان، ج۳، ص۹۱۰ـ۹۱۱.
[۳۸] . الميزان، ج۴، ص۷۹.