• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ادبیات ترکی شاخه شرقی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ادبیات ترکی شرقی از نظر شکل و محتوا تحت تأثیر ادبیات اسلامی عربی و فارسی و مخصوصاً فارسی بود و شاعران ترک به طور کلی تربیت یافته‌ی آن دو بودند و اغلب پیش از نوشتن به زبان مادری خود یا در کنار آن آثاری نیز به این زبان‌ها پدید آورده بودند و می‌آوردند. بسیاری از ترک‌زبانان عربی‌نویس یا فارسی‌نویس هم بودند که هرگز فرصت نوشتن به زبان مادری خود را نیافتند.



ادبیات ترکی شرقی را می‌توان به چند دوره یا گونه تقسیم کرد: نخست ترکی شرقی عصر قراختاییان، دوم ادبیات ترکی شرقی خوارزمی، سوم ادبیات ترکی شرقی قپچاقی یا زبان ادبی آلتایی اوردا (آلتین اردو = اردوی زرین)، چهارم ادبیات ترکی جغتایی (مکتب هرات و...) که تداوم آن به ادبیات ازبکی انجامیده است.
[۱] گنجه‌ای، تورخان، سه مقاله، ج۱، ص۱۰، لندن، ۱۹۹۸م.


۱.۱ - ترکی عصر قراختاییان

در سدۀ ۳ق/۹م یبغوی قارلوق (قرلق) دولت قراخانی (خاقانیان، خانیۀ ایلگ‌خانیان، آل افراسیاب) را در ترکمنستان غربی تأسیس کرد و یک سده بعد به سال ۳۳۳ق/۹۴۵م ساتوق بُغرا (بوغرا) خان پادشاه قراخانی مسلمان شد و اسلام را به عنوان دین رسمی قلمرو خویش اعلان داشت، اگر چه پیش از آن گروه‌های بسیاری از ترک زبانان از جمله اغوزان و قارلوقان به آیین اسلام گرویده بودند، اما با گروش وی به اسلام نخستین دولت مسلمان ترک (زبان) تأسیس گردید و با بر افتادن فرمانروایی سامانیان قلمرو آنان میان غزنویان و قراخانیان تقسیم شد و سرزمین‌های تحت تصرف قراخانیان گسترش یافت. قراخانیان با ادبیات فارسی آشنا و بدان دلبستگی داشتند و شاعران فارسی‌سرای بسیاری از جمله سوزنی سمرقندی، عمعق بخارایی، رشیدی سمرقندی، رضی‌الدین نیشابوری، شهاب‌الدین نسفی، شمس طبسی و دیگران با دربار آنان ارتباط داشته، و آنان را مدح گفته، و از آنان صله‌های گران ستاده‌اند و رشیدی سمرقندی سیدالشعرا، سوزنی تاج الشعرا و عمعق امیرالشعرا لقب داشته‌اند
[۲] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۵۳۵-۵۳۹، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۵۴۷_۵۴۸، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۶۲۲، تهران، ۱۳۶۳ش.
و برخی از پادشاهان و امیران آن خاندان خود به فارسی شعر می‌سروده‌اند، اما به هر حال در روزگار آنان بود که طلیعۀ ادبیات ترکی اسلامی با تأثیرپذیری فراوان از زبان و ادبیات فارسی پدیدار شد و نخستین اثر بازمانده از آن دوره مثنوی معروف قوتادغو بیلیگ است.
[۵] Banarlı، N S، ج۱، ص۲۳۲، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
[۶] Caferoğlu، A، ج۲، ص۵۱، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
آن مثنوی بر وزن شاهنامه سروده شده، و از آن تأثیر بسیار پذیرفته است.
[۷] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۰۰، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۸] Dankoff، R، ج۱، ص۱، introd Wisdom of to Yalglary) Kutadgu bilig (، Chicago/London، ۱۹۸۳.
قوتادغو بیلیگ مرکب است از قوتادغو (= سعادت بخش، بخت‌ساز) وبیلیگ (از مادۀ ترکی بیل به معنای دانستن = دانش، علم) و در کل به معنی دانش سعادت بخش و یا علم شایستۀ پادشاهان است
[۹] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۴، استانبول، ۱۹۲۶م.
و سرایندۀ آن یوسف خاص حاجب است که آن را در بلساغون (بلاساغون) و کاشغر سروده، و به سال ۴۶۲ق/ ۱۰۷۰م به طفغاچ بُغرا‌خان، امیرکاشغر تقدیم داشته است
[۱۰] بارتولد، و، اورته آسیا تورک تاریخی حقنده درسلر، ج۱، ص۱۱۳، استانبول، ۱۹۲۷م.
و آن پندنامۀ‌شاهان، از قبیل سیاست‌نامه و نصیحة‌الملوک است. متن از جنبه‌های فلسفی خالی نیست و برخی سراینده را از شاگردان مستقیم و یا غیرمستقیم ابن‌سینا قلمداد کرده‌اند.
[۱۱] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۸-۲۰۰، استانبول، ۱۹۲۶م.

قوتادغوبیلیگ اندکی از عناصر ادبیات شفاهی ترکی را نیز در بردارد.
[۱۲] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۰۰-۲۰۱، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۱۳] Dankoff، R، ج۱، ص۸، introd Wisdom of to Yalglary) Kutadgu bilig (، Chicago/London، ۱۹۸۳.
و نیز می‌توان در آن آگاهی‌هایی دربارۀ نظام حکومتی قراخانیان به دست آورد. هر سه نسخۀ باقی‌مانده و یافت‌شدۀ آن به خط اویغوری است و اگر چه یکی از منابع مهم و کهن ادبیات ترکی شرقی به شمار می‌رود، در روزگاران بعد چندان مورد توجه قرار نگرفته است و به ظاهر در عصر عثمانیان آن را نمی‌شناخته‌اند، به رغم آن‌که آثاری با این‌گونه محتوا مورد نظر پادشاهان عثمانی بود و قابوس‌نامه طی سده‌های ۸ و ۹ق ۵ بار به ترکی عثمانی ترجمه شده، از آن مثنوی یادی نکرده، و آن را به زبان خویش برنگردانیده‌اند.
[۱۴] Dankoff، R، ج۱، ص۳، introd Wisdom of to Yalglary) Kutadgu bilig (، Chicago/London، ۱۹۸۳.

قوتادغوبیلیگ در سال‌های ۱۹۴۲-۱۹۴۳م به کوشش رشید رحمتی آراد (آرات) تصحیح و به ترکی معاصر ترجمه و منتشر شده است. همان متن در ۱۹۸۳م به انگلیسی و در همان سال به اویغوری، در ۱۹۹۰م به ازبکی و در ۱۹۹۳م به قرقیزی ترجمه شده است. پس از قوتادغو بیلیگ منظومۀ دیگری نیز در کاشغر سروده شده که عتبة‌الحقایق و یا هبة... عیبة... و غیبة الحقایق نام داشته، و منظومه‌ای اخلاقی و دینی است که توسط ادیب احمد یوکناکی شاعر نابینا به احتمالی در نیمۀ نخست سدۀ ۶ق و مانند مثنوی پیشین در وزن شاهنامه سروده شده است.
[۱۵] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۰۴-۲۱۰، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۱۶] Caferoğlu، A، ج۲، ص۷۵-۷۹، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
[۱۷] Banarlı، N S، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۶، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
[۱۸] Pekolcay، ج۱، ص۵۱-۵۸.
[۱۹] Kabaklı، A، ج۲، ص۴۰-۴۱، Trk edebiyatı، Istanbul، ۱۹۶۶.

محمود کاشغری کتاب دیوان لغات الترک را در سال‌های نزدیک به تألیف قوتادغو بیلیگ، در نیمۀ دوم سدۀ ۵ق به انجام رسانید. دیوان لغات الترک فرهنگ واژه‌های ترکی و مباحثی در دستور زبان است که به زبان عربی تألیف شده است.
[۲۰] Atalay، B، ج۱، ص۸-۳۶، introd Divan Lugat-it-trk، Ankara، ۱۹۹۸-۱۹۹۹.
[۲۱] صادقی کتابدار، تذکرۀ مجمع الخواص، ص۳۸۱_۳۸۲، ترجمۀ عبدالرسول خیام‌پور، تبریز، ۱۳۲۷ش.
و آن را نمی‌توان متنی در ادبیات ترکی برشمرد، اما این فرهنگ ارزشمند، ابیات قابل توجهی از شعر ترکی را نیز دربردارد که به احتمال بسیار از سروده‌های روزگار قراخانیان است و بیش‌تر این سروده‌ها در زمرۀ ادبیات عامه و شفاهی تلقی می‌شود.
[۲۲] Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۴۸۳، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۲۳] Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۴۵۶، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۲۴] Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۲۵] Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۳۰۱، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۲۶] Banarlı، N S، ج۱، ص۲۶۸، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
تذکرۀ ساتوق بغراخان و داستان حماسی ماناس (که به قرقیزان منسوب است) از ساخته‌های دورۀ قراخانیان به شمار می‌رود.
[۲۷] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۳، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۲۸] Banarlı، N S، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۶، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
تذکرۀ ساتوق بغراخان به نثر است و نخستین و تنها اثر منثور آن دوره به زبان ترکی شرقی است
[۲۹] Banarlı، N S، ج۱، ص۱۰۰، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
[۳۰] Sepetioğlu، N، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۳، Trk destanları، Istanbul، ۱۹۷۲.
و ماناس منظومۀ داستانی بسیار بلندی است.
[۳۱] Boratav، P N، ج۱، ص۳۷، ۱۰۰ Soru da Trk halk edebyatı، Istanbul، ۱۹۷۳.
این هر دو اثر مایۀ دینی و اسلامی دارند.
[۳۲] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۳، استانبول، ۱۹۲۶م.

اندکی بعد در سدۀ ۶ ق ادبیات صوفیانۀ ترکی که ساده و روان بوده، و با ادبیات عامه و شفاهی پیوند نزدیک و تنگاتنگ داشته است، پدید آمد و دیوان حکمت منسوب به خواجه احمدیسوی (د ۵۶۲ ق) معروف به پیر ترکستان و بنیان‌گذار طریقت یسویه، نمونۀ بارز این‌گونه از ادبیات در ترکی شرقی است. البته شاعران دیگری در دوران‌های بعدی سروده‌هایی بر آن افزوده‌اند.
[۳۳] احمد یسوی، دیوان حکمت، ج۱، ص۱۷، به کوشش رسول اسماعیل‌زاده دوزال و دیگران، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۴] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۱، استانبول، ۱۹۲۶م.


۱.۲ - ترکی شرقی خوارزمی

خوارزم خاستگاه دورۀ دوم ادبیات ترکی شرقی اسلامی است. مردم خوارزم به زبان خوارزمی سخن می‌گفته‌اند که یکی از زبان‌های ایرانی میانه به شمار می‌رود.
[۳۵] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۳۳-۲۳۶، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۳۶] ارانسکی، ا م، مقدمۀ فقه‌اللغۀ ایرانی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۳۷] خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۲۰۱، تهران، ۱۳۶۶ش.
دانسته نیست که زبان خوارزمی تا چه زمانی زنده بوده، و به کار می‌رفته، اما بی‌گمان تا پایان سدۀ ۶ ق پایدار بوده است و کتاب عربیِ مقدمة الادب زمخشری (د ۵۳۸ ق) گذشته از فارسی بدان زبان نیز ترجمه شده است و این ترجمه بی‌گمان نه به وسیلۀ خود، بلکه به وسیلۀ کسان دیگر و به احتمالی پس از مرگ او انجام یافته است.
[۳۸] Banarlı، N S، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
[۳۹] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۶، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
[۴۰] IA، ج۳، ص۵۱۲_۵۱۳.

از دیرباز گروه‌هایی از ترکان صحرانشین به خوارزم مهاجرت می‌کرده‌اند و به احتمال بسیار در اواخر دورۀ خوارزمشاهی و در روزگار تکش و پسرش سلطان محمد خوارزمشاه در سال‌های پایانی سدۀ ۶ و آغاز سدۀ ۷ق که با قنقلیان قپچاق خویشاوندی و پیوند یافتند و آنان را به کار سپاهی‌گری گماردند، جمعیت ترکان خوارزم و به ویژه گرگانج پایتخت آن افزونی و بر جمعیت بومی غلبه یافته، و زبان آن سرزمین به ترکی گراییده است. نخستین نوشتۀ ترکی خوارزمی ترجمۀ همان کتاب زمخشری است که احتمال می‌رود در نیمۀ دوم سدۀ ۶ق صورت گرفته باشد. آن کتاب بعدها به زبان مغولی نیز ترجمه گردید. دومین اثر ترکی پدید آمده در خوارزم و یا در واقع مرتبط با زبان ترکی آن دیار کتاب گم شدۀ تبیان اللغات الترکی علی لسان القنقلی نوشتۀ شمس‌الدین محمد بن قیس است که گمان می‌رود مؤلف این اثر همان محمد بن قیس رازی، مؤلف المعجم فی معاییر اشعار العجم باشد.
[۴۱] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۴۱-۲۴۲، استانبول، ۱۹۲۶م.
زبان کتاب عربی و شاید فارسی بوده است و خبر ما از آن تنها به وسیلۀ ابن مهنّا ست که در تألیف عربی خویش حلیة الانسان و حلبة اللسان برای آموزش فارسی و ترکی و مغولی
[۴۲] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۴۵-۱۴۹، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
از آن سود جسته، و یاد کرده است.
[۴۳] Banarlı، N S، ج۱، ص۲۲۷، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.

قصۀ یوسف سرودۀ علی نامی به سال ۶۳۰ ق/۱۲۳۳م که ویژگی‌هایی از ترکی غربی اغوزی نیز دارد و از دیوان حکمت احمدیسوی متأثر بوده، کهن‌ترین اثر ترکی غربی به شمار آمده است
[۴۴] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۷۶-۲۷۷، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۴۵] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۳۶-۱۴۱، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
و قصص الانبیاء ربغوزی که در ۷۱۱ ق/۱۳۱۱م تألیف و به ناصرالدین توق بُغا از امیران مسلمان مغول اهدا شده، رابط میان ترکی خاقانیۀ کهن و لهجۀ ادبی ترکی جغتایی
[۴۶] Caferoğlu، A، ج۲، ص۸۸-۸۹، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
[۴۷] Banarlı، N S، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۶، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
[۴۸] Gzel، A R، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۲، Dini-Tasavufi Trk edebiyatı، Ankara، ۲۰۰۴.
و نهج‌الفرادیس محمود بن علی کردری مقیم سرای پایتخت اردوی زرین تألیف شده در ۷۶۱ ق/۱۳۶۰م را که شرح ۴۰ حدیث برگزیده است، می‌توان از نوشته و ادبیات دورۀ گذار از ترکی خاقانیه به ترکی جغتایی برشمرد.
[۴۹] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۳۴۴-۳۴۷، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۵۰] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۱۶، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
[۵۱] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۴، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
[۵۲] Pekolcay.

کتاب منظومۀ جمجمۀ سلطان که ترجمه گونه‌ای‌ است از مثنوی بی‌سرنامه‌ منسوب‌ به ‌عطار، سرودۀ ۷۷۰ق/ ۱۳۶۹م، و نیز مثنوی‌های خسرو و شیرین قطب و محبت‌نامۀ خوارزمی که هر دو از سروده‌های میانۀ سدۀ ۸ ق است، از آثار مشترک ترکی خوارزمی و قپچاق به شمار می‌رود.
[۵۳] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۳۵۸-۳۶۴، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۵۴] Banarlı، N S، ج۱، ص۳۵۷-۳۵۸، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.


۱.۳ - ادبیات ترکی اردوی زرین

مجموعۀ کودکس کومانیکوس نمونۀ بارز ادبیات ترکی اردوی زرین (قپچاقی) به شمار می‌رود. این مجموعه به ظاهر برای آموزش زبان ترکی قپچاق به اروپاییان به ویژه ایتالیاییان و آلمانیان فراهم آمده است و در واقع بیش‌تر واژه‌نامه‌ای است به شیوه‌های گوناگون که حدود ۵۰۰۱ واژۀ فارسی نیز در آن موجود و آوانویسی شده است و مقداری از ترجمۀ کتاب‌های دینی ترساییان را نیز شامل است و نشان از فعالیت مبلغان مسیحی در دشت قپچاق دارد که حضور آنان در منابع دیگر از جمله سفرنامۀ ابن‌بطوطه
[۵۵] ابن بطوطه، محمد، سفرنامه، ج۱، ص۳۶۱_۴۰۳، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، ۱۳۵۹ش.
نیز تأیید شده است.
[۵۶] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۶۱-۱۷۳، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.

زبان قپچاقی اگرچه شاخۀ شمالی زبان‌های ترکی غربی به شمار می‌رود، اما از زبان شرقی رایج در خوارزم تأثیر بسیار پذیرفته، و ادبیات پرباری از آن بر جای نمانده است. بردگان قپچاقی توسط ایوبیان مصر و مملوکان جانشین آنان خریداری می‌شدند و بخش بزرگی از سپاه آنان را با عنوان ممالیک البحریـه و یا بحریون تشکیل می‌دادند و در دورۀ مملوکان نفـرات آنان افزون‌تر گـردید و بیش‌تر شاهان مملوک از میان آنان برخاسته بودند. اگر چه زبان اداری و مکتوب مصریان عربـی بود و بسیاری از این ترکان قپچاقی زبان عربی را به نیکی آموختند و بدین زبان تألیفات فراوان بر جای نهادند، اما به ظاهـر این پادشاهان به زبان ترکی نیز توجه داشته‌اند و زبان مادری آنـان در مصر مورد توجه دیگران قرار گرفته، و آثاری دربارۀ زبان قپچاقی و به کتاب‌هایی در باب تیراندازی، سوارکـاری، انساب و فقـه به این زبان نوشته شده است.
[۵۷] EI۲، ج۱۰، ص۷۱۷.
برکـۀ فقیه که چند بیتـی شعر ترکـی از او بازمانده است و سیف سرایـی شاعر، نویسنده و مترجم گلستان به ترکی قپچاقی از قپچاقیان اهل ادب مقیم مصر به شمار می‌روند
[۵۸] کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۳۷۱-۳۷۳، استانبول، ۱۹۲۶م.
[۵۹] Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۱، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
[۶۰] EI۲، ج۱۰، ص۷۱۷_۷۱۸.


۱.۴ - ترکی جغتایی

ترکی جغتایی مرحلۀ پختگی و کارآیی و باردهی زبان ترکی شرقی به شمار می‌رود و در حقیقت در این مرحله است که می‌توان زبان ترکی شرقی و در واقع زبان ترکی را زبانی دارای ادبیات به شمار آورد. نام این زبان برگرفته از نام جغتای دومین پسر چنگیزخان است که فرمانروایی فرارود (ماوراء‌النهر) به وی و پس از او به خاند‌انش تعلق داشت و تیمور گورکان به آنان منسوب و وارث و جانشین آنان بود.
[۶۱] Iranica، ج۵، ص۳۴۳-۳۴۷.

زبان ترکی جغتایی در روزگار فرزندان تیمور رواج یافت. ترکی جغتایی همانند دیگر زبان‌های ترکی دورۀ اسلامی سخت تحت تأثیر زبان و ادبیات فارسی بود و شمار واژگان فارسی و عربی دخیل در فارسی در آن زبان اگر از واژگان ترکی بیش‌تر نبوده باشد، کمتر هم نیست و شاید بتوان گفت بدون این واژگان دخیل، سرودن شعر عروضی در اوزان گو‌ناگون در آن زبان مقدور نبوده است. یانوس اکمن مراحل ادبیات ترکی جغتایی را سه دوره دانسته است: نخستین دوره را پیش از کلاسیک از آغاز تا ۸۷۰ ق/۱۴۶۶م (تاریخ تألیف اولین دیوان ترکی امیرعلیشیر نوایی)، دومین را کلاسیک از آن تاریخ تا ۱۰۰۸ق/ ۱۵۹۹م، و سومین دوره یعنی پس از کلاسیک را از ۱۰۰۸ تا ۱۳۳۱ق/ ۱۵۹۹-۱۹۱۲م.
[۶۲] ج۵، صV/۳۳۹، Iranica.
[۶۳] Iranica، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۷.
[۶۴] Ali Sir Nevai، ج۱، ص۵۲، Levend، A، Ali Sir Nevai، hayatı، sanatı، ve kisiliği، Ankara، ۱۹۶۵.

به عنوان نخستین کسانی که پیش از امیر علیشیر به ترکی جغتایی شعر سروده‌اند، می‌توان از امیر سیف‌الدین بارلاس
[۶۵] دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعرا، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
و ارسلان خواجه ترخان نام برد که چندانی از آثارشان باز نمانده است.
[۶۶] کوپریلی، فؤاد، مقدمه بر کلیات فضولی، ج۲، ص۱۰۲، استانبول، ۱۳۴۲ق.
امیرعلیشیر در مجالس النفایس
[۶۷] امیر علیشیر نوایی، مجالس النفایس، ج۱، ص۴۹_۵۱، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
و محاکمة اللغتین
[۶۸] امیر علیشیر نوایی، محاکمة اللغتین، ج۱، ص۳۴، ترجمۀ تورخان گنجه‌ای، تهران، ۱۳۲۷ش.
از شماری از شاعران ترکی گوی چون سکاکی، حیدر خوارزمی، مقیمی، یقینی، امیری، گدایی، اَتایی بلخی، احمد و لطفی نام برده، و تنها لطفی را به سرودن قصاید ماهرانه و غزل‌های عاشقانه و صوفیانه ستوده است. لطفی مورد توجه شاهر‌خ و سلطان حسین بایقرا بوده، و مثنوی گل و نوروز جلال‌الدین طبیب و ظفرنامۀ یزدی را از فارسی به ترکی جغتایی ترجمه کرده است
[۶۹] EI۲، ج۱۰، ص۷۲۱.
[۷۰] Devereux، R، ج۱، ص۴۱، introd and nots on Muhākamat al-lughatin، Leiden، ۱۹۶۶.

از میان نام بردگان حیدر خوارزمی مخزن الاسرار نظامی را به شعر ترکی‌ ترجمه کرده
[۷۱] امیر علیشیر نوایی، مجالس النفایس، ج۱، ص۱۲۴، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۲] IA، ج۳، ص۲۹۰_۲۹۱.
و گدایی مثنویی به نام ده‌نامه داشته که به بایسنقر میرزا تقدیم کرده است و مثنوی دیگری به نام مناظرۀ بنگ و چاغر (شراب) سروده است
[۷۳] دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعرا، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
و از یقینی اثری به نام مناظرۀ تیر و کمان بازمانده‌ است‌.
[۷۴] Ali Sir Nevai، ج۱، ص۲۶_۲۷، Levend، A، Ali Sir Nevai، hayatı، sanatı، ve kisiliği، Ankara، ۱۹۶۵.

مرگ شاهرخ که کمابیش بر قلمرو پدر تسلط یافته بود، به جنگ و ستیز میان شاهزادگان رقیب تیموری انجامید و پس از ربع قرن کشاکش و نابسامانی، فرمانروایی سلطان حسین بایقرا بر بخشی از آن قلمرو به پایتختی هرات تحقق یافت و در آن‌جا آرامشی پدید آمد و این آرامش و امنیت موجب توسعۀ اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی و فرهنگی گردید و هرات به کانون شکوفایی فرهنگی و هنری تبدیل شد. از آن رو که درگیری‌های گاه‌ به گاه بیرون این محدودۀ کوچک در تمامی سرزمین‌های گشوده شده به دست تیمور ادامه داشت، دانشمندان و هنرمندان و شاعران و نویسندگان از هر سو روی به هرات نهادند و در جذب آن شخصیت‌ها وزیر شاعر و با فرهنگ سلطان‌حسین، امیرعلیشیر نوایی نقش‌چشمگیر داشت و در آن‌جا و در آن دوران ادبیات‌ واقعی جغتایی‌ در جوار ادبیات ‌فارسی و با بهره‌گیری از آن پدید آمد و به کمال رسید.
[۷۵] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۶] براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ج۳، ص۷۳۰-۷۴۴، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۷۷] یگانیانس، لیدیا، میرعلیشیر نوایی و عصـر او، ج۱، ص‌۳۲-۴۶، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، ۱۳۲۷ش، س ۱، شمـ ۵.
[۷۸] Devereux، ص۷-۱۲.


۱.۴.۱ - سرآمد جغتایی سرایان

پیشاهنگ و سرآمد جغتایی سرایان و جغتایی‌نویسان این دوران خود امیرعلیشیر نوایی است. وی به تقلید از منظومه سرایان فارسی‌زبان مانند نظامی، امیر خسرو دهلوی، خمسه‌ای در ۳۲ هزار بیت به نام‌های حیرت الابرار، فرهاد و شیرین، لیلی و مجنون و سبعۀ سیاره (در برابر هفت گنبد) و سدسکندری سروده و دیوان غزلیات خود را که خود مرکب از چهار دیوان بود: غرایب الصغر، نوادر الشباب، بدایع الوسط و فواید الکبر، خزائن المعانی نامید؛.
[۷۹] دایرةالمعارف فارسی.
[۸۰] Devereux، R، ج۱، ص۱۰-۱۱، introd and nots on Muhākamat al-lughatin، Leiden، ۱۹۶۶.
[۸۱] Iranica، ج۵، ص۳۴۰‌.
به هر حال آثار امیر علیشیر نوایی که دیوانی هم به زبان فارسی دارد،
[۸۲] براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ج۱، ص۷۴۲، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۸۳] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۸۵، تهران، ۱۳۶۳ش.
به ویژه آثار ترکی او در روزگار او و پس از وی در میان ترکی زبانان و ترکی‌دانان حوزۀ ترکی جغتایی و در ایران و عثمانی مورد توجه و اقبال بوده، و بدان سبب چندین فرهنگ برای فهم آثار او در عثمانی و ایران فراهم آمده است
[۸۴] کوپریلی، فؤاد، مقدمه بر کلیات فضولی، مقدمه بر کلیات فضولی، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹، استانبول، ۱۳۴۲ق.
[۸۵] کوپریلی، فؤاد، مقدمه بر کلیات فضولی، ج۲، ص۱۴۳، استانبول، ۱۳۴۲ق.
که مهم‌ترین و معروف‌ترین آن‌ها بدایع‌اللغه اثر طالع ایمانی هروی در اواخر روزگار صفویان و به ویژه فرهنگ سنگلاخ تألیف میرزا مهدی خان استرابادی دبیر و وقایع نگار دربار نادرشاهی است. استرابادی برای بیش‌تر واژگان کتاب از آثار منظوم و گاه منثور امیرعلیشیرنوایی شاهد آورده است.
[۸۶] محمدزادۀ صدیق، حسین، مقدمه بر دیوان ترکی ابوالقاسم نباتی، ج۱، ص۲۲- ۲۹، تبریز، ۱۳۷۲ش.

اگر چه علیشیر نوایی چه در ترکی جغتایی و چه در فارسی شاهکاری خلق نکرده، اما در پیدایش ادبیات ترکی چه در زبان ترکی جغتایی و چه در زبان ترکمنی و ترکی عثمانی و آذربایجانی نقش آشکار داشته، و ترک زبانان را در به کارگیری زبان خویش در نوشتن و سرودن شعر تشویق و تحریض کرده است
[۸۷] براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ج۱، ص۶۶۲، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۸۸] Devereux، R، ج۱، ص۱۰_۱۱، introd and nots on Muhākamat al-lughatin، Leiden، ۱۹۶۶.
و پس از او گویندگان هر چهار شاخۀ زبان ترکی از وی تقلید کرده‌اند. از نمایندگان ادبیات کلاسیک ترکی جغتایی پس از امیرعلیشیر باید از حامدی سرایندۀ مثنوی یوسف و زلیخا، و سلطان حسین بایقرا که دیوان غزلیاتی ازو بازمانده (گویا همه در یک وزن)، باید نام برد.
[۸۹] سام میرزا، تحفۀ سامی، ج۱، ص۱۴-۱۶، به کوشش رکن‌الدین همایون‌فرخ، تهران، انتشارات علمی.


۱.۴.۲ - ادبیات جغتایی در هندوستان

ادبیات جغتایی در هندوستان و در قلمرو شیبانیان در فرارود (ماوراء‌النهر) تداوم یافت. تیموریان نتوانستند در برابر شیبانیان ایستادگی کنند و روی به سوی افغانستان و هندوستان نهادند. اینان بر قلمرو تیموریان در آسیای میانه و ماوراء‌النهر دست یافتند و هرات در ۹۱۳ ق/۱۵۰۷م به دست آنان و در ۹۱۷ق/۱۵۱۰م به دست صفویان افتاد و از رونق بازماند، اما سمرقند و بخارا به کانون علم و فرهنگ تبدیل شد. پادشاهان شیبانی مردمی ادب دوست و مأنوس با ادبیات فارسی و عربی و ترکی بودند. شیبانی‌خان فاتح ماوراء‌النهر خود به ترکی جغتایی معیار (دیوانی) و گاه به شیوۀ صوفیانۀ عامیانه از گونۀ سروده‌های احمد یسوی شعر می‌سرود و از برادرزاده‌اش عبیدالله خان نیز سروده‌هایی به فارسی و ترکی جغتایی بر جای مانده است. در این ایام به تشویق آنان چند متن تاریخی و دینی از فارسی به ترکی ترجمه شد.
[۹۰] Kprl، Trk edebiyatında ilk mutasaviflar، ج۲، ص۱۵۱-۱۶۲، ed O Kprl، Ankara، ۱۹۷۶.
اما دولت شیبانیان چندان نپایید و در اواخر سدۀ ۱۰‌ق از هم پاشید و به ۳ امارت بخارا و خیوه و خجند تقسیم و منحصر شد. در خان نشین خیوه ادبیات جغتایی حیاتی نویافت
[۹۱] هیئت، جواد، سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی، ص۱۰۵، تهران، ۱۳۶۵ش.
و ابوالغازی بهادرخان (۱۰۱۲-۱۰۷۴ق) که در ۱۰۵۴ق/۱۶۴۴م به فرمانروایی رسیده بود، دو کتاب مهم تاریخی شجرۀ ترک و دیگر شجرۀ تراکمه را به این زبان تألیف نمود. محققان نثر زیبا و یکدست و روان او را در ترکی جغتایی ستوده‌اند و دورۀ او را پس از کلاسیک ترکی جغتایی دانسته‌اند و برآن‌اند که ادبیات ازبکی در دهۀ سوم سدۀ ۲۰ م تداوم طبیعی ادبیات جغتایی بوده است.
[۹۲] lmez، Z K، ج۱، ص۳۱، introd Sere-i terakime Ebulgazi Bahadurhan، Ankara، ۱۹۸۶.

ظهیرالدین محمدبابر که به سبب ناتوانی از برابر شیبانیان روی به هندوستان نهاده بود، بخش بزرگی از آن سرزمین را تصرف کرد و در آن‌جا حکومتی بنا نهاد که ۳ قرن پایدار ماند. سرزمین هند کوتاه مدتی به کانون ادبیات جغتایی تبدیل شد. بابر خود بدان زبان شعر می‌سرود و برخی او را بزرگ‌ترین شاعر زبان جغتایی پس از علیشیر نوایی دانسته‌اند.
[۹۳] Kabaklı، A، ج۲، ص۶۳، Trk edebiyatı، Istanbul، ۱۹۶۶.
او خاطرات خویش را در کتابی به نام وقایع بابری یا بابرنامه به نثر روان و شیرین جغتایی نوشته است و خاطرات او از منابع مهم تاریخی روزگار وی به شمار می‌رود
[۹۴] دایرةالمعارف فارسی، ج۱، ص۳۵۸.
[۹۵] IA، ج۲، ص۱۸۴_۱۸۵.
شاعرانی از هر سوی به دربار او کشانده شدند و در میان آنان، امیرخواجه کلان متخلص به پناهی و میرم بک و میرزا ابراهیم جانی از دیگران مشهورترند. بابر و پسرش میرزا کامران و تمامی شاعران دربارش به ترکی جغتایی و فارسی شعر می‌سروده‌اند. در دوران‌های بعد بایرام بیک قراقویونلو و پسر وی عبدالرحیم خان در شعر از دنباله‌ روان و مقلدان او به شمار می‌رفتند؛ اما در نیمۀ دوم قرن ۱۰ق ترکی‌سرایی از دربار تیموریان (مغلان) هند رخت بر بست و چون زبان فارسی همواره زبان رسمی دربار تیموریان بود، شعر فارسی نیز به پایمردی آنان در هند پا گرفت و توسعه یافت.
[۹۶] Kprl، Trk edebiyatında ilk mutasaviflar، ج۲، ص۱۶۶-۱۶۷، ed O Kprl، Ankara، ۱۹۷۶.
[۹۷] EI۲، ج۱۰، ص۷۲۲.



۱. گنجه‌ای، تورخان، سه مقاله، ج۱، ص۱۰، لندن، ۱۹۹۸م.
۲. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۵۳۵-۵۳۹، تهران، ۱۳۶۳ش.
۳. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۵۴۷_۵۴۸، تهران، ۱۳۶۳ش.
۴. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۶۲۲، تهران، ۱۳۶۳ش.
۵. Banarlı، N S، ج۱، ص۲۳۲، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۶. Caferoğlu، A، ج۲، ص۵۱، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۷. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۰۰، استانبول، ۱۹۲۶م.
۸. Dankoff، R، ج۱، ص۱، introd Wisdom of to Yalglary) Kutadgu bilig (، Chicago/London، ۱۹۸۳.
۹. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۴، استانبول، ۱۹۲۶م.
۱۰. بارتولد، و، اورته آسیا تورک تاریخی حقنده درسلر، ج۱، ص۱۱۳، استانبول، ۱۹۲۷م.
۱۱. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۸-۲۰۰، استانبول، ۱۹۲۶م.
۱۲. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۰۰-۲۰۱، استانبول، ۱۹۲۶م.
۱۳. Dankoff، R، ج۱، ص۸، introd Wisdom of to Yalglary) Kutadgu bilig (، Chicago/London، ۱۹۸۳.
۱۴. Dankoff، R، ج۱، ص۳، introd Wisdom of to Yalglary) Kutadgu bilig (، Chicago/London، ۱۹۸۳.
۱۵. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۰۴-۲۱۰، استانبول، ۱۹۲۶م.
۱۶. Caferoğlu، A، ج۲، ص۷۵-۷۹، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۱۷. Banarlı، N S، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۶، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۱۸. Pekolcay، ج۱، ص۵۱-۵۸.
۱۹. Kabaklı، A، ج۲، ص۴۰-۴۱، Trk edebiyatı، Istanbul، ۱۹۶۶.
۲۰. Atalay، B، ج۱، ص۸-۳۶، introd Divan Lugat-it-trk، Ankara، ۱۹۹۸-۱۹۹۹.
۲۱. صادقی کتابدار، تذکرۀ مجمع الخواص، ص۳۸۱_۳۸۲، ترجمۀ عبدالرسول خیام‌پور، تبریز، ۱۳۲۷ش.
۲۲. Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۴۸۳، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
۲۳. Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۴۵۶، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
۲۴. Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
۲۵. Kaԫgarlı، M، ج۱، ص۳۰۱، Divanu lgat-it trk، tr A iekli، Istanbul، ۱۹۷۰.
۲۶. Banarlı، N S، ج۱، ص۲۶۸، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۲۷. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۳، استانبول، ۱۹۲۶م.
۲۸. Banarlı، N S، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۶، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۲۹. Banarlı، N S، ج۱، ص۱۰۰، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۳۰. Sepetioğlu، N، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۳، Trk destanları، Istanbul، ۱۹۷۲.
۳۱. Boratav، P N، ج۱، ص۳۷، ۱۰۰ Soru da Trk halk edebyatı، Istanbul، ۱۹۷۳.
۳۲. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۹۳، استانبول، ۱۹۲۶م.
۳۳. احمد یسوی، دیوان حکمت، ج۱، ص۱۷، به کوشش رسول اسماعیل‌زاده دوزال و دیگران، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۴. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۱۱، استانبول، ۱۹۲۶م.
۳۵. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۳۳-۲۳۶، استانبول، ۱۹۲۶م.
۳۶. ارانسکی، ا م، مقدمۀ فقه‌اللغۀ ایرانی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
۳۷. خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۲۰۱، تهران، ۱۳۶۶ش.
۳۸. Banarlı، N S، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۳۹. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۶، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۴۰. IA، ج۳، ص۵۱۲_۵۱۳.
۴۱. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۴۱-۲۴۲، استانبول، ۱۹۲۶م.
۴۲. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۴۵-۱۴۹، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۴۳. Banarlı، N S، ج۱، ص۲۲۷، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۴۴. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۲۷۶-۲۷۷، استانبول، ۱۹۲۶م.
۴۵. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۳۶-۱۴۱، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۴۶. Caferoğlu، A، ج۲، ص۸۸-۸۹، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۴۷. Banarlı، N S، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۶، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۴۸. Gzel، A R، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۲، Dini-Tasavufi Trk edebiyatı، Ankara، ۲۰۰۴.
۴۹. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۳۴۴-۳۴۷، استانبول، ۱۹۲۶م.
۵۰. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۱۶، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۵۱. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۴، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۵۲. Pekolcay.
۵۳. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۳۵۸-۳۶۴، استانبول، ۱۹۲۶م.
۵۴. Banarlı، N S، ج۱، ص۳۵۷-۳۵۸، Trk edebiyatı tarihi، Istanbul، ۱۹۷۱.
۵۵. ابن بطوطه، محمد، سفرنامه، ج۱، ص۳۶۱_۴۰۳، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، ۱۳۵۹ش.
۵۶. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۶۱-۱۷۳، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۵۷. EI۲، ج۱۰، ص۷۱۷.
۵۸. کوپریلی، فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی، ص۳۷۱-۳۷۳، استانبول، ۱۹۲۶م.
۵۹. Caferoğlu، A، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۱، Trk dili tarihi، Istanbul، ۱۹۷۰- ۱۹۷۴.
۶۰. EI۲، ج۱۰، ص۷۱۷_۷۱۸.
۶۱. Iranica، ج۵، ص۳۴۳-۳۴۷.
۶۲. ج۵، صV/۳۳۹، Iranica.
۶۳. Iranica، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۷.
۶۴. Ali Sir Nevai، ج۱، ص۵۲، Levend، A، Ali Sir Nevai، hayatı، sanatı، ve kisiliği، Ankara، ۱۹۶۵.
۶۵. دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعرا، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
۶۶. کوپریلی، فؤاد، مقدمه بر کلیات فضولی، ج۲، ص۱۰۲، استانبول، ۱۳۴۲ق.
۶۷. امیر علیشیر نوایی، مجالس النفایس، ج۱، ص۴۹_۵۱، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
۶۸. امیر علیشیر نوایی، محاکمة اللغتین، ج۱، ص۳۴، ترجمۀ تورخان گنجه‌ای، تهران، ۱۳۲۷ش.
۶۹. EI۲، ج۱۰، ص۷۲۱.
۷۰. Devereux، R، ج۱، ص۴۱، introd and nots on Muhākamat al-lughatin، Leiden، ۱۹۶۶.
۷۱. امیر علیشیر نوایی، مجالس النفایس، ج۱، ص۱۲۴، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
۷۲. IA، ج۳، ص۲۹۰_۲۹۱.
۷۳. دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعرا، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
۷۴. Ali Sir Nevai، ج۱، ص۲۶_۲۷، Levend، A، Ali Sir Nevai، hayatı، sanatı، ve kisiliği، Ankara، ۱۹۶۵.
۷۵. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۶۳ش.
۷۶. براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ج۳، ص۷۳۰-۷۴۴، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۱ش.
۷۷. یگانیانس، لیدیا، میرعلیشیر نوایی و عصـر او، ج۱، ص‌۳۲-۴۶، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، ۱۳۲۷ش، س ۱، شمـ ۵.
۷۸. Devereux، ص۷-۱۲.
۷۹. دایرةالمعارف فارسی.
۸۰. Devereux، R، ج۱، ص۱۰-۱۱، introd and nots on Muhākamat al-lughatin، Leiden، ۱۹۶۶.
۸۱. Iranica، ج۵، ص۳۴۰‌.
۸۲. براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ج۱، ص۷۴۲، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۱ش.
۸۳. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۸۵، تهران، ۱۳۶۳ش.
۸۴. کوپریلی، فؤاد، مقدمه بر کلیات فضولی، مقدمه بر کلیات فضولی، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹، استانبول، ۱۳۴۲ق.
۸۵. کوپریلی، فؤاد، مقدمه بر کلیات فضولی، ج۲، ص۱۴۳، استانبول، ۱۳۴۲ق.
۸۶. محمدزادۀ صدیق، حسین، مقدمه بر دیوان ترکی ابوالقاسم نباتی، ج۱، ص۲۲- ۲۹، تبریز، ۱۳۷۲ش.
۸۷. براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ج۱، ص۶۶۲، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۱ش.
۸۸. Devereux، R، ج۱، ص۱۰_۱۱، introd and nots on Muhākamat al-lughatin، Leiden، ۱۹۶۶.
۸۹. سام میرزا، تحفۀ سامی، ج۱، ص۱۴-۱۶، به کوشش رکن‌الدین همایون‌فرخ، تهران، انتشارات علمی.
۹۰. Kprl، Trk edebiyatında ilk mutasaviflar، ج۲، ص۱۵۱-۱۶۲، ed O Kprl، Ankara، ۱۹۷۶.
۹۱. هیئت، جواد، سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی، ص۱۰۵، تهران، ۱۳۶۵ش.
۹۲. lmez، Z K، ج۱، ص۳۱، introd Sere-i terakime Ebulgazi Bahadurhan، Ankara، ۱۹۸۶.
۹۳. Kabaklı، A، ج۲، ص۶۳، Trk edebiyatı، Istanbul، ۱۹۶۶.
۹۴. دایرةالمعارف فارسی، ج۱، ص۳۵۸.
۹۵. IA، ج۲، ص۱۸۴_۱۸۵.
۹۶. Kprl، Trk edebiyatında ilk mutasaviflar، ج۲، ص۱۶۶-۱۶۷، ed O Kprl، Ankara، ۱۹۷۶.
۹۷. EI۲، ج۱۰، ص۷۲۲.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ادبیات ترکی»، شماره۵۸۵۴.    



جعبه ابزار