اصحاب القریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَصحاب القَرْيَه ساكنان
شهر ى عذاب شده در پى مخالفت با فرستادگان الهی يا
حضرتعیسی(عليه السلام).
سرگذشت
مردم اين شهر تنها در
سوره یس گزارش شده است، ازاينرو به ايشان «
اصحاب يس»
نيز مىگويند. خداوند به
پیامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمان داد تا زندگى مردم اين شهر را براى مردم بازگو كند: «واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحـبَ القَريَةِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون» (يس/۳۶،۱۳) و در پى آن فرمود: هنگامى كه ما آن دو
رسول را براى هدايت آنها فرستاديم، پس آنان را تكذيب كرده، ما
رسول سوم را براى آنها فرستاديم. فرستادگان همگى گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستيم: «اِذ اَرسَلنا اِلَيهِمُ اثنَينِ فَكَذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالوا اِنّا اِلَيكُم مُرسَلون» (يس/۳۶، ۱۴); امّا مردم اين شهر از بندگى خداوند سر باز زده، آنها را دروغگو خطاب كردند،از لحن ادامه آيات برمىآيد كه رسول این شهربه دست مردم كشته و به او وعده بهشت داده شد: «قيلَ ادخُلِ الجَنَّةَ قالَ يــلَيتَ قَومى يَعلَمون». (يس/۳۶،۲۶)
مراد از
قریه در
آیه،
انطاکیه، از شهرهاى
روم است.
ازظاهر
آیاتقرآن بر می آیدکه آنان فرستادگان
خداوند هستند كه به آن اشاره دارد: «اِذ اَرسَلنا اِلَيهِمُ اثنَينِ ... فَعَزَّزنا بِثالِث...» (يس/۳۶، ۱۴).برخى مفسران نيز رسولان را فرستادگان
حضرت عیسی(عليه السلام)مىدانند.جمع بين اين دو قول چنين است كه چون
حضرت عیسی(عليه السلام)پيامبر خدا بوده است، فرستاده وى را نيز مىتوان فرستاده خدا دانست.
خداوند دو
رسول براى هدايت مردم اين شهر فرستاد. آنان پيش از ورود به
شهر به شخصى كه خانهاش در انتهاى شهر بود، برخوردند و او را به پرستش خداوند فرا خواندند. وى از ايشان معجزهاى خواست و ايشان فرزند او را كه بيمار بود شفا دادند. او به خداوند يكتا ايمان آورد. مفسران نام آن مرد را
حبیب نجّار ذكر كرده
و برخى وى را «صاحب يس» يا «
مؤمن آلیاسین» ناميدهاند.
اين دو فرستاده پس از ورود به شهر مردم را به
عبادت خداوند و ترك عبادت بتها فرا خواندند
; اما پادشاه شهر آنها را در محل نگهدارى بتها زندانى كرد.
نام اين دو فرستاده را
صادق و صدوق يا
پولس و
یوحنا گفتهاند. نامهاى ديگرى هم براى آنان ذكر شده است.
خداوند سومين رسول را براى هدايت مردم و نجات آن دو فرستاد. نام اين شخص را برخى شمعون دانستهاند. نامهايى ديگر نيز براى وى ذكر شده است.
شمعون در ابتدا كوشيد تا خود را به پادشاه نزديك كند و از نزديكان وى گردد. پس از مدّتى، از پادشاه درباره آن دو زندانى سؤال كرد و
پادشاه را به مناظره با آنان دعوت كرد. در طى مناظره، شمعون از آنها خواست تا پسر پادشاه را كه مدتى قبل در گذشته بود زنده كنند. آنها پس از عبادت خداوند دست به
دعا برداشته، براى زنده شدن او
دعا كردند و خداوند او را زنده كرد. فرزند پادشاه پس از زنده شدن، به ايشان ايمان آورده و ماجراى زنده شدن خويش را بازگو كرد. پادشاه و جمع بسيارى به خداوند ايمان آوردند. برخى از بزرگان
یهود كه حكومت خويش را در خطر مىديدند تصميم گرفتند
شمعون و دو فرستاده ديگر را بكشند. در اين هنگام
حبیب نجّار كه به خداوند يكتا ايمان آورده بود مردم را به سوى حق دعوت مىكرد; اما مردم به سوى او هجوم آورده، او را كشتند. بعضى گفتهاند: سه فرستاده
خداوند را نيزكشتند.
درباره چگونگى عذابشان نقل شدهبا فرمان خداوند پس از كشته شدن پیامبر این قوم،
جبرئیل مردم را با
صیحهاى
آسمان ى
نابود كرد: «اِن كانَت اِلاّ صَيحَةً واحِدَةً فَاِذا هُم خـمِدون»
قرآن پس از گزارش سرگذشت آنان، بندگان سركش را از آن رو كه پيامبران الهى را به تمسخرگرفته، انكار كردند سزاوار تأسف و حسرت مىداند: «يـحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما يَأتيهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون». (يس/۳۶، ۳۰)
سایت دانشنامه موضوعی قرآن