انسان و اخلاق در نظام اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان موضوع اصلي: اخلاق
عنوان موضوع فرعي اول: فلسفه اخلاق
عنوان موضوع فرعي دوم: مكاتب اخلاقى
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مصباح يزدي
عنوان مقاله: انسان و اخلاق در نظام اسلام
چكيده مقاله: متن مقاله: نظام اخلاقى اسلام، مبتنى بر نوعى جهان بينى است كه وجود خداوند را به عنوان مبداء و آفريننده موجودات و انسان را به عنوان موجودى وابسته و نيازمند به او معرفى مىكند. انسان در اين بينش فقر محض است و نسبت به خداوند وجودى رابطى بيش ندارد. خداوند در قرآن مىفرمايد:
يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد.
[۱] اى مردم شما نيازمندان به خدا هستيد و فقط خداوند بىنياز و ستوده است.
طبيعى است اين نظام براى آنكه سيرش مبتنى بر حقايق و هماهنگ با واقعيتها و بركنار از اوهام و تخيلات باشد ناگزير است رابطهء عبوديت و ربوبيت فوق را مورد توجه قرار دهد و براساس اين اصل و با ملاحظهء آن برنامه ريزى كند.
البته بايد توجه داشت آنچه در بالا گفتيم از ويژگيهاى انسان نيست؛ بلكه تمام موجودات بدون استثنا نسبت به خداوند از چنين موقعيتى برخوردار بوده و به تمام معنى وابستهاند و از اعماق هستى نيازمند به خداوند؛ ولى، از آنجا كه ما دربارهء نظام اخلاقى بحث مىكنيم؛ صرفاً، از وابستگى انسان ياد كرديم.
با توجه به اين وابستگى عمومى به اين نتيجهء روشن دست پيدا مىكنيم كه هر گاه انسان در اشياء دخالت و تصرف مىكند و از آنها بهرهمند مىشود بايد بداند كه در ملك خداوند تصرف كرده است. البته ما منكر اين نيستيم كه انسان بيك لحاظ و در يك مرتبه در ملك خود تصرف مىكند؛ حال يا در ملك تكوينى خود مثل اعضاى بدنش و ياد در ملك تشريعى و اعتبارى خود مثل اشياء خارجى كه براساس قرار و قانون، ملك او شمرده مىشوند؛ ولى، از اين حقيقت نبايد غافل شد كه همه اينها نهايتاً و در يك مرحلهء عاليتر مربوط به خداوند بوده و مالك حقيقى همه اشياء، او است.
حفظ اين رابطه، نتيجه ديگرى نيز بدنبال دارد و ما را بر آن مىدارد تا حتى اگر كارى را فرض كنيم كه به نفع زندگى دنيوى انسان نباشد و خود بخود در سعادت اخروى وى نيز تاءثيرى نداشته باشد؛ ولى، معالوصف، همين كار غير مفيد و بىخاصيت، مورد امر خداوند قرار گيرد كه بايد آن را انجام دهى ما را بر آن مىدارد كه حتى اطاعت امر خداوند را در چنين مواردى نيز لازم بدانيم.
انسان با حالت انقياد كامل و بدون هيچگونه اعتراضى بايد در برابر اوامر و نواهى خداوند تسليم محض باشد؛ زيرا اعتقاد به ربوبيت تكوينى و تشريعى خداوند چنين اقتضايى دارد كه انسان در مقام عمل، گوش به فرمان او بوده و مراقب باشد تا چه كارى از وى مىخواهد و چه كارى را منع مىكند.
اين حقيقت، واضح است كه اوامر و نواهى خداوند، تابع مصالح و مفاسد هستند. و مصالح و مفاسد نيز صرفنظر از اوامر و نواهى خداوند، واقعيت دارند و ما اين حقايق را انكار نمىكنيم؛ سخن ما اين است كه حتى چاگر هم تابع مصالح و مفاسد نمىبودند، اطاعت آنها بر انسان واجب بود و او در چنين فرضى نيز در برابر، خداوند بايد چنين توطين نفسى داشته باشد.
اكنون، اگر سوءال شود كه آيا سخن فوق، يك تئورى محض است يا واقعيت دارد و تاكنون چنين فرمانى از جانب خداوند صادر گرديده است؟ در پاسخ بايد بگوييم: صدور چنين امرى از جانب خداوند آنچنان هم دور از باور نيست و به عنوان نمونه مىتوان از فرمان خداوند به حضرت ابراهيم(ع) بر ذبح فرزندش حضرت اسماعيل(ع) نام برد؛ زيرا، كشتن فرزند خود بخود نه سعادت دنيا را نتيجه مىدهد و نه سعادت آخرت را كه با هيچيك از آن دو رابطهء تكوينى ندارد و اگر خداوند چنين فرمان نداده بود اقدام به ذبح اسماعيل موجب سعادت آخرت نمىشد و حضرت ابراهيم هرگز، چنين كارى را تجويز نمىكرد و انجام نمىداد؛ معالوصف ،خداوند دربارهء حضرت اسماعيل(ع) كه در آن زمان حاكميت شرك، از جمله معدود موحدين و عزيزترين جبندهء خدا پس از ابراهيم در روى زمين بود، چنين فرمان مىدهد و حضرت ابراهيم(ع) نيز بدون كوچكترين اعتراضى و با انقياد كامل به اجراء اين فرمان تن مىدهد و خود حضرت اسماعيل(ع) پدر را به اجراء آن ترغيب مىكند كه به گفته قرآن:
يا ابت افعل ما تومر.
[۲] پدرم! آنچه بدان ماءمور گشتهاى انجام بده.
در هيچ نظام اخلاقى غير الهى، چنين چيزى قابل توجيه نيست. اما از آنجا كه حقيقت ديگرى هم وجود دارد يعنى، همه چيز رابطه وابستگى به خداوند دارد و مملوك خداوند است در نظامهاى الهى هر كارى كه او مىگويد بايد انجام داد خواه مصلحتى براى فرد يا جامعه در برداشته باشد و خواه نداشته باشد همهء اينها ملك خداوند است و مكلف، حق ندارد چون و چرا كند.
رابطهء عبوديت انسان نسبت به ربوبيت خداوند مىتواند به تمام كارهاى انسان رنگ بزند و چنانكه بعد از اين توضيح مىدهيم، رنگى جالبتر و موءثرتر از هر چيز ديگر در وصول انسان به سعادت خويش كه خداوند دربارهء آن مىفرمايد:
صبغْ الله و من احسن من الله صبغة.
[۳] رنگ خدايى است و چه كسى در رنگ آميزى توحيد از خدا بهتر است.
مىتوان گفت: در حقيقت ، اين موضوع سبب شد بعضى از انديشمندان مسلمان، چنين گمان كنند كه اساس ارزشهاى اخلاقى در اسلام، چيزى جز امر و نهى خداوند نيست. خوب آن است كه خداوند به آن، امر مىكند و خوبى آن به لحاظ همين امر است و بد آنكه خداوند از آن نهى مىكند و سرچشمه بدى آن همان نهى مىباشد. آنان گفتند: كار خود بخود، نه خوب است و نه بد بى تفاوت و خنثى است هيچ مطلوبيت يا مبغوضيتى ندارد، حسن و قبح، ذاتى افعال نيست بلكه تابع امر و نهى خداوند خواهد بود.
بايد بگوييم: اين هم اشتباه بزرگى بود كه اين گروه مرتكب شدند؛ زيرا، چنين نيست كه خوبى و بدى افعال دربست از طرف امر و نهى خداوند بيايد و ذاتاً، عارى از خوبى و بدى باشند. حقيقت اين است كه حيثيت امر و نهى نيز حيثيتى است جداى از حيثيت ذاتى افعال كه چون مورد امر يا نهى خداوند قرار گرفتند، علاوه بر ارزش ذاتى خود، زمينهء چنين ارزش مثبت يا منفى را نيز براى انسان بوجود مىآورند. يعنى، ارزش حبندگى، اطاعت و انقياد نسبت به خداوند و فرامين او و يا بىبند و بارى، مخالفت و تجرى نسبت به او خواه، مصلحت و مفسدهاى هم در متعلق امر و نهى لحاظ شده باشد نظير اكثر قريب به اتفاق احكام و فرامين الهى يا نشده باشد نظير نمونهاى كه يادآورى گرديد.
آيات قرآن خود شاهدى بر مدعاى ما هستند و از ارزش ذاتى افعال پرده برداشتهاند خداوند مىفرمايد:
ان الله يامر بالعدل والاحسان.
[۴] محققاً خداوند به عدالت و نيكى كردن فرمان مىدهد.
و مىفرمايد:
قل ان الله لايامر بالفحشاء.
[۵] بگو محققا خداوند به انجام كار زشت فرمان نمىدهد.
از آيات فوق به خوبى مىتوان دريافت كه: عدل و احسان، متعلق فرمان خداوند هستند و قبل از اينكه به آنها امر شود به صورت خصيصه ذاتى يك سرى از افعال انسان وجود و واقعيت دارند و اين افعال به لحاظ همين ويژگى ذاتى، مورد امر خداوند قرار مىگيرند نه آنكه چون خداوند امر كرده است خصيصه عدل و احسان به آن افعال داده مىشود.
چنانكه فحشا نيز به صورت خصيصهء ذاتى براى يك سرى از افعال ديگر وجود دارد و از اين جهت، خداوند به انجام چنين كارهايى فرمان نمىدهد. بنابراين، عدل و احسان يا فحشا، بدون توجه به هيچ امر و نهى، داراى مصاديق خارجى انتزاعى هستند.
پاورقى
[۶] . فاطر ۱۵.
[۷] . صافات ۱۰۲.
[۸] . بقره ۱۳۸.
[۹] . نحل ۹۰.
[۱۰] . اعراف ۲۸.
منابع: اخلاق درقران ج۱ -ص۱۰۶
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۸۹/۰۹/۱۳