• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توغ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



توغ، شعار یا عَلَمی مخصوص‌ تجمعات و تظاهرات آیینی ـ مذهبی شیعیان ایران است. شیعیان در ایام سوگواری و ماه‌های محرم و صفر در پای توغ گرد می‌آیند و سینه می‌زنند و آن را با خود همراه عَلَم و علامت‌های دیگر در گذرها و محله‌ها می‌گردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه ، حسینیه ، قهوه‌خانه ، یا خانۀ یکی از بزرگان محله نگه می‌دارند.



این شعار ــ که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربُردی زیادی یافته است. توغ را واژه‌ای ترکی و در لهجۀ اویغوری «توک» و برگرفته از «تو» ‌یِ چینی دانسته‌اند.
[۱] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
در نوشته‌های چینی کهن «تو» عَلَمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان می‌کشیدند.
[۲] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتَنی موسوم به یاگ بود که همچون طُرّه بر سر نیزه و علم نصب می‌کردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم‌گونه‌اش در فارسی غَژغاو (= کژگاو: گاو ابریشم)، و در زبان‌های اروپایی به همان نام تبتی یاک‌ و در ترکی قُطاس می‌نامیدند.
[۳] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۲۹۵، تهران، ۱۳۳۱ش.



کهن‌ترین نشانه از کاربرد موی کژگاو به مثابۀ عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سدۀ ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و علم‌های پایوران (سپاهیان) هندی در میدان‌های جنگ با طره‌هایی از موی این حیوان اشاره می‌کند.
[۴] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۰، تهران، ۱۳۳۱ش.
گروهی از قبایل ترک که احتمالاً به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و پرچم می‌ساختند و بر سر عَلَم یا نیزه یا به کلاه‌خود‌های خود نصب می‌کردند و سر آن‌ها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه می‌آراستند. این علامت بزرگ‌ترین نشان آنان بود که توغ نامیده می‌شد.
[۵] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان‌دهندۀ مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ می‌نامیدند.
[۶] اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، ج۱، ص۴۶۳، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۷] اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولت‌های قراقوینلو و آق‌قوینلو»، ج۱، ص۵۶، ترجمۀ وهاب‌ولی، تحقیقات‌تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
مثلاً در سلسله‌ مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در زمان جنگ ۷ یا ۹ توغ داشتند. همچنین دریادار را توغ میرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال می‌گفتند.
[۸] اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، ج۱، ص۴۶۳، تهران، ۱۳۵۰ش.
در دیوان لغات الترک عَلَم، غبارِ برخاسته از سُمّ اسبان، کوس و طبل و آب‌بند
[۹] محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، ج۳، ص۹۲، استانبول، ۱۳۳۰ق.
در لغت چغتای و ترکی عثمانی توک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بیرق، قیل (موی) و پشم
[۱۰] سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، ج۱، ص۱۲۰، استانبول، ۱۲۹۸ق.
نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ به معنای توغ آمده است. بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرق‌های امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبـری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسد بن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیرخُتَلان در ۱۰۹ق/۷۲۷م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره می‌کند.
[۱۱] طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۱۶.
[۱۲] طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۲۳.
[۱۳] طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۲۷.
توغ از بیرق‌های سپاهیان مغول بود. چنگیزخان (حک‌ ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید ۹ پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگ‌ها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو می‌کرد.
[۱۴] رشید‌الدین فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۵] رشید‌الدین فضل‌الله، تاریخ مبارک غازانی، ج۱، ص۵۷، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
توق‌ سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل می‌کرد.
[۱۶] ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ج۱، ص۲۹۱، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.
در تشکیلات دولت قراقویونلو و آق‌قویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شمارۀ توغ‌هایش شناخته می‌شد.
[۱۷] اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولت‌های قراقوینلو و آق‌قوینلو»، ج۱، ص۴۰، ترجمۀ وهاب‌ولی، تحقیقات‌تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.



در دورۀ صفوی (سل‌ ۹۰۷- ۱۱۴۸ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علم‌ها را کسانی که به آن‌ها توغچی
[۱۸] سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، ج۱، ص۱۲۰، استانبول، ۱۲۹۸ق.
می‌گفتند، در پیشاپیش سپاه حمل می‌کردند.
[۱۹] علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۱_۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
بر سر این علم‌ها معمولاً ماهچه‌ای نصب می‌کردند.
[۲۰] اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۹۵، تهران، ۱۳۵۰ش.
در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر می‌شد، یک «طبل و علم» ـ که نشانۀ امیری بود ــ برای او می‌فرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفته‌اند.
[۲۱] قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۱، ص۹۰، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۲۲] قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۲، ص۹۴۴، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۲۳] رهربرن، ک م، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ص۴۰، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش.
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سل‌ ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایران ، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبـی ـ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقت‌های عرفانی راه پیدا کرد و در زمرۀ شعارها و علم‌های مقدس دینی قرار گرفت.
[۲۴] علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزۀ پرچم‌دار و از علامات مخصوص این گروه معرفی می‌کند و در معنای آن می‌نویسد: توغ را در لشکرگاه می‌زدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکه‌گیری‌ها هر جا که مداحان توغ نصب می‌کردند، هر معرکه‌گیر به واسطۀ آن به حد و مقام خود پی می‌برد.
[۲۵] علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۲۸۶_۲۸۸، تهران، ۱۳۸۳ش.



توغ‌هایی از دورۀ صفوی بازمانده که کاربُرد آیینی ـ مذهبی داشته است و وقف تکیه‌ها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بوده‌اند؛ از جمله کهن‌ترین آن‌ها، توغ اهدایی شیخ‌حیدر ، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسلۀ صفویه به تکیۀ اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد.
[۲۶] محمدعلی گلریز، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، ج۱، ص۳۸۰_۳۸۱، تهران، ۱۳۳۷ش.
از توغ‌های کتیبه‌دار با تاریخ دورۀ صفوی، توغ‌های موجود در حسینیه‌های کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ محلۀ سیغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ق؛ توغ حسینیۀ محلۀ تودۀ بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ق؛ و توغ حسینیۀ خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ق.
[۲۷] حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۹_۵۸۰، قم، ۱۳۷۸ش.
[۲۸] حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۸۳، قم، ۱۳۷۸ش.



توغ مذهبی معمولاً یک تیغۀ فلزی با سر فولادیِ گلابی‌شکل یا سرومانند با زبانه‌ای بلند دارد که روی یک صندوقچۀ فلزی کوچک مشبک ضریح‌مانند و بر پایه‌ای چوبی یا فلزی چلیپا‌شکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایۀ توغ معمولاً دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچۀ مشبک، و روی دو زایدۀ فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهان‌گشودۀ فلزی برآمده است. تندیس‌های طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعۀ شیعۀ ایران بوده است. تیغه‌های توغ‌های قدیمی دو بدنۀ گلابی‌شکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغۀ چهار پر منحنی‌شکل را می‌ساختند.
[۲۹] علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۳۰] علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۳۱] منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.



در قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوه‌خانه یا در خانۀ یکی از بزرگان و روحانیان یا سر محله‌ها نگهداری می‌کردند. مثلاً شهر قم ۵ توغ تاریخی داشت (ظاهراً هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از محله‌های پنج‌گانۀ قدیمی شهر تعلق داشت.
[۳۲] علی‌اصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، ج۱، ص۲۷۸، قم، ۱۳۵۰ش.
محله‌های قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند.
[۳۳] حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۶_۵۷۷، قم، ۱۳۷۸ش.
توغ‌ها علامت و نماد محله‌ها و جماعت ساکن در آن‌ها بودند. جاها و محله‌هایی را که توغ در آن‌ها نگهداری می‌شد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) می‌نامیدند.
[۳۴] علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
در تهران پیش از دورۀ قاجار و در دورۀ شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محلۀ یهودیها معروف بود.
[۳۵] منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
در دورۀ مظفرالدین شاه، شهر تهران را به ۵ محله، و هر محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند.
[۳۶] آمار دارالخلافۀ تهران، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
پاتوغ‌داران از سرشناسان و گاهی ریش‌سفیدان و پهلوانان خوش‌نام محله انتخاب می‌شدند.
[۳۷] منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
هر پاتوغ به نام پاتوغ‌دار آن محله شناخته می‌شد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس.
[۳۸] آمار دارالخلافۀ تهران، ج۱، ص۳۵۹، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۳۹] منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
‌ قهوه‌خانه‌هایی که در آن‌ها توغ نگهداری می‌شد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه ، و به اصطلاح پاتوغ آن‌ها شد.
[۴۰] علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۸_۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
کسانی را که در یکی از این قهوه‌خانه‌ها و اطراف توغ‌ها گرد می‌آمدند، پاتوغی می‌خواندند.
[۴۱] علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۴۲] علی‌اصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، ج۱، ص۲۷۸، قم، ۱۳۵۰ش.
پاتوغ‌داری، یا پیشوایی و ریاست پاتوغ‌های هر قهوه‌خانه را مانند پاتوغ‌داری در هر محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیش‌کسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیک‌رفتار برعهده داشت‌.


در ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محلۀ خود را که نشان و امتیاز محله‌شان به شمار می‌رفت، حرکت می‌دادند و پیشاپیش دستۀ سینه‌زن در شهر می‌گرداندند. توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاق‌شال ترمه و چند قواره پارچۀ سبز بر روی محور افقی آن می‌آراستند.
[۴۳] علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
توغ را در روزهای خاصی حرکت می‌دهند. مثلاً در کاشان توغ را در شب و روز عاشورا ، روز هفتِ امام (ع)، در روز رحلت پیامبر (ص) در ۲۸ صفر و روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی‌ (ع) در ۲۱ ماه رمضان از محله‌های خود بیرون می‌آورند و در پای آن سینه می‌زنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار می‌گردانند.
[۴۴] حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۶، قم، ۱۳۷۸ش.
توغ‌کشان توغ را به نشانۀ کشته‌شدن حضرت ابوالفضل‌عباس ، علمدار امام‌حسین (ع) و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل می‌کنند.
[۴۵] حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۸۴_۵۸۵، قم، ۱۳۷۸ش.
در شاهرود هر ساله مراسم توغ‌بندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار می‌شود. در این روز معمّران محلۀ تکیۀ زنجیری بازار، توغ‌ها را از خانه‌های محله‌ها جمع می‌کنند و به مساجد و تکیه‌های محله‌های خود می‌برند. بعداً توغ‌ها را از آن‌جا به محلۀ قلعه ولووا منتقل می‌کنند و در آن‌جا آن‌ها را به یکدیگر وصل می‌کنند و دسته‌های «طوق‌بندان» (توغ بندان) تشکیل می‌دهند و با سینه‌زنی و نوحه‌خوانی آن‌ها را به مزار کهنه می‌برند و باز می‌گردانند.
[۴۶] علی‌اصغر شریعت‌زاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، ج۱، ص۲۹۲_۲۹۵، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.



(۱) آمار دارالخلافۀ تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۳) اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولت‌های قراقوینلو و آق‌قوینلو»، ترجمۀ وهاب‌ولی، تحقیقات‌تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۴) اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۵) سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ق.
(۶) برهان قـاطع، محمـدحسیـن بن خلف تبـریزی، به کوشش محمـدمعین، تهـران، ۱۳۷۶ش.
(۷) علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۸) علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۹) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۱۰) رشید‌الدین فضل‌الله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
(۱۱) رشید‌الدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۲) رهربرن، ک م، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۳) منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۴) علی‌اصغر شریعت‌زاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۱۵) طبری، تاریخ.
(۱۶) علی‌اصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ش.
(۱۷) قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۱۸) محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۰ق.
(۱۹) حسین کاشفی، فتوت‌نامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۲۰) محمدعلی گلریز، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۲۱) علی اکبر، لغت‌نامۀ دهخدا.
(۲۲) حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش.
(۲۳) محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۴) ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.


۱. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
۲. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
۳. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۲۹۵، تهران، ۱۳۳۱ش.
۴. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۰، تهران، ۱۳۳۱ش.
۵. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
۶. اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، ج۱، ص۴۶۳، تهران، ۱۳۵۰ش.
۷. اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولت‌های قراقوینلو و آق‌قوینلو»، ج۱، ص۵۶، ترجمۀ وهاب‌ولی، تحقیقات‌تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۸. اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، ج۱، ص۴۶۳، تهران، ۱۳۵۰ش.
۹. محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، ج۳، ص۹۲، استانبول، ۱۳۳۰ق.
۱۰. سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، ج۱، ص۱۲۰، استانبول، ۱۲۹۸ق.
۱۱. طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۱۶.
۱۲. طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۲۳.
۱۳. طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۲۷.
۱۴. رشید‌الدین فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۱۵. رشید‌الدین فضل‌الله، تاریخ مبارک غازانی، ج۱، ص۵۷، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
۱۶. ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ج۱، ص۲۹۱، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.
۱۷. اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولت‌های قراقوینلو و آق‌قوینلو»، ج۱، ص۴۰، ترجمۀ وهاب‌ولی، تحقیقات‌تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۱۸. سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، ج۱، ص۱۲۰، استانبول، ۱۲۹۸ق.
۱۹. علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۱_۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
۲۰. اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۹۵، تهران، ۱۳۵۰ش.
۲۱. قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۱، ص۹۰، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
۲۲. قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۲، ص۹۴۴، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
۲۳. رهربرن، ک م، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ص۴۰، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش.
۲۴. علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
۲۵. علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۲۸۶_۲۸۸، تهران، ۱۳۸۳ش.
۲۶. محمدعلی گلریز، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، ج۱، ص۳۸۰_۳۸۱، تهران، ۱۳۳۷ش.
۲۷. حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۹_۵۸۰، قم، ۱۳۷۸ش.
۲۸. حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۸۳، قم، ۱۳۷۸ش.
۲۹. علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۸۳ش.
۳۰. علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
۳۱. منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۲. علی‌اصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، ج۱، ص۲۷۸، قم، ۱۳۵۰ش.
۳۳. حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۶_۵۷۷، قم، ۱۳۷۸ش.
۳۴. علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
۳۵. منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۶. آمار دارالخلافۀ تهران، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
۳۷. منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۸. آمار دارالخلافۀ تهران، ج۱، ص۳۵۹، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
۳۹. منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
۴۰. علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۸_۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
۴۱. علی بلوکباشی، نخل‌گردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
۴۲. علی‌اصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، ج۱، ص۲۷۸، قم، ۱۳۵۰ش.
۴۳. علی بلوکباشی، قهوه‌خانه‌های ایران، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
۴۴. حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۶، قم، ۱۳۷۸ش.
۴۵. حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۸۴_۵۸۵، قم، ۱۳۷۸ش.
۴۶. علی‌اصغر شریعت‌زاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، ج۱، ص۲۹۲_۲۹۵، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توغ»، ج۱۶، ص۵.    



جعبه ابزار