• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حضرت ‌یونس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یونس (علیه‌السّلام) از پیامبران بنی اسرائیل است كه بعد از سلیمان ظهور كرد، و بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) دانسته‌اند، و به خاطر این‌كه در شكم ماهی قرار گرفت، با لقب «ذو النّون» و «صاحب الحوت» خوانده می‌شد.



حضرت یونس (علیه‌السّلام) یکی از پیامبران و رسولان خداست، که نام مبارکش در قرآن چهار بار آمده، و یک سوره قرآن (سوره دهم) به نام او است. یونس (علیه‌السّلام) از پیامبران بنی اسرائیل است که بعد از سلیمان ظهور کرد، و بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) دانسته‌اند،
[۱] آلوسی، سیدمحمود، تفسیر آلوسی، ج۷، ص۱۸۴.
[۲] دائره المعارف فرید و جدی، ج۱۰، ص۱۰۵۵.
و به خاطر این که در شکم ماهی قرار گرفت، با لقب «ذو النّون.» (نون به معنی ماهی است) و «صاحب الحوت» خوانده می‌شد.
پدر او «متّی» از عالمان و زاهدان وارسته و شاکر الهی بود، به همین جهت خداوند به حضرت داود (علیه‌السّلام) وحی کرد که همسایه تو در بهشت، «مَتّی» پدر یونس (علیه‌السّلام) است. داوود (علیه‌السّلام) و سلیمان به زیارت او رفتند و او را ستودند. (چنان که داستانش در ضمن داستان‌های حضرت داود (علیه‌السّلام) ذکر شد.)
به گفته بعضی، او از ناحیه پدر از نواده‌های حضرت هود (علیه‌السّلام)، و از ناحیه مادر از بنی اسرائیل بود.
[۳] عمادزاده، ‌عمادالدین حسین، تاریخ انبیاء، ص۶۸۶.
ماجرای حضرت یونس (علیه‌السّلام) غم‌انگیز و تکان‌دهنده است، ‌ولی سرانجام شیرینی دارد. آن حضرت به اهداف خود رسید و قومش توبه کرده و به دعوت او ایمان آوردند، و تحت رهنمودهای او، دارای زندگی معنوی خوبی شدند.


به گفته بعضی یونس (علیه‌السّلام) در حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد، در سرزمین نینوا ظهور کرد. نَینوا شهری در نزدیک موصل (در عراق کنونی) یا در اطراف کوفه در سمت کربلا بود. هم اکنون در نزدیک کوفه در کنار شطّ، قبری به نام مرقد یونس (علیه‌السّلام) معروف است. شهر نینوا دارای جمعیتی بیش از صد هزار نفر بود. چنان که در آیه ۱۴۷ سوره صافات آمده: «و یونس را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری یا بیشتر فرستادیم.»
مردم نینوا بت‌پرست بودند و در همه ابعاد زندگی در میان فساد و تباهی‌ها غوطه می‌خوردند. آنان نیاز به راهنما و راهبری داشتند تا حجّت را بر آنها تمام کند و آنان را به سوی سعادت و نجات دعوت نماید. حضرت یونس (علیه‌السّلام) همان پیامبر راهنما بود که خداوند او را به سوی آن قوم فرستاد. یونس (علیه‌السّلام) به نصیحت قوم پرداخت و با برنامه‌های گوناگون آنها را به سوی توحید و پذیرش خدای یکتا، و دوری از هر گونه بت‌پرستی فرا خواند.
یونس همچنان به مبارزات پی‌گیر خود ادامه داد، و از روی دلسوزی و خیرخواهی مانند پدری مهربان به‌ اندرز آن قوم گمراه پرداخت، ولی در برابر منطق حکیمانه و دلسوزانه چیزی جز مغلطه و سفسطه نمی‌شنید. بت‌پرستان می‌گفتند: ما به چه علّت از آیین نیاکان خود دست بکشیم و از دینی که سال‌ها به آن خو گرفته‌ایم جدا شده و به آیین اختراعی و نو و تازه اعتقاد پیدا کنیم.
یونس (علیه‌السّلام) می‌گفت: بت‌ها اجسام بی‌شعور هستند و ضرر و نفعی ندارند، و هرگز نمی‌توانند منشا خیر گردند. چرا آنها را می‌پرستید؟ هر چه یونس (علیه‌السّلام) آنها را تبلیغ و راهنمایی می‌کرد، آنها گوش فرا نمی‌دادند، و یونس (علیه‌السّلام) را از میان خود می‌راندند و به او اعتنا نمی‌کردند. یونس (علیه‌السّلام) در سی سالگی به نینوا رفته و دعوتش را آغاز نموده بود. سی و سه سال از آغاز دعوتش گذشت اما هیچ کس جز دو نفر به او ایمان نیاوردند، یکی از آن دو نفر دوست قدیمی یونس (علیه‌السّلام) و از دانشمندان و خاندان علم و نبوّت به نام «روبیل» بود و دیگری، عابد و زاهدی به نام «تنوخا» بود که از علم بهره‌ای نداشت. کار روبیل دامداری بود، ‌ولی تنوخا هیزم‌کن بود، و از این راه هزینه زندگی خود را تامین می‌کرد.
یونس (علیه‌السّلام) از هدایت قوم خود مایوس گردید و کاسه صبرش لبریز شد، و شکایت آنها را به سوی خدا برد و عرض کرد: «خدایا! من سی ساله بودم که مرا به سوی قوم برای هدایت‌شان فرستادی، آنها را دعوت به توحید کردم و از عذاب تو ترساندم و مدت ۳۳ سال به دعوت و مبارزات خود ادامه دادم، ولی آنها مرا تکذیب کردند و به من ایمان نیارودند، رسالت مرا تحقیر نمودند و به من اهانت‌ها کردند. به من هشدار دادند و ترس آن دارم که مرا بکشند، عذابت را بر آنها فرو فرست، زیرا آنها قومی هستند که ایمان نمی‌آورند.»
یونس (علیه‌السّلام) برای قوم عنود خود تقاضای عذاب از درگاه خدا کرد، و آنها را نفرین نمود، و در این راستا اصرار ورزید، سرانجام خداوند به یونس (علیه‌السّلام) وحی کرد که: «عذابم را روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید بر آنها می‌فرستم، و این موضوع را به آنها اعلام کن.» یونس (علیه‌السّلام) خوشحال شد و از عاقبت کار نهراسید و نزد تنوخا (عابد) رفت و ماجرای عذاب و وقت آن را به او خبر داد.
سپس گفت: «برویم این ماجرا را به مردم خبر دهیم.» عابد که از دست آنها به ستوه آمده بود، گفت: «آنها را رها کن که ناگهان عذاب سخت الهی به سراغشان آید.»، یونس (علیه‌السّلام) گفت: «بجاست که نزد روبیل (عالِم) برویم و در این مورد با او مشورت کنیم، زیرا او مردی حکیم از خاندان نبوّت است.» آنها نزد روبیل آمدند و ماجرا را گفتند. روبیل از یونس (علیه‌السّلام) خواست به سوی خدا بازگردد، و از درگاه خداوند بخواهد که عذاب را از قوم به جای دیگر ببرد، زیرا خداوند از عذاب کردن آنها بی‌نیاز و نسبت به بندگانش مهربان است. ولی تنوخا درست بر ضدّ روبیل، یونس (علیه‌السّلام) را به عذاب رسانی تحریص کرد، روبیل به تنوخا گفت: ساکت باش تو یک عابد جاهل هستی.
سپس روبیل نزد یونس (علیه‌السّلام) آمد و تاکید بسیار کرد که از خدا بخواه عذاب را برگرداند، ولی یونس (علیه‌السّلام) پیشنهاد او را نپذیرفت و همراه تنوخا به سوی قوم رفتند و ‌آنها را به فرا رسیدن عذاب الهی در صبح روز چهارشنبه در نیمه ماه شوّال، هشدار دادند. مردم با تندی و خشونت با یونس و تنوخا برخورد کردند، و یونس (علیه‌السّلام) را با شدّت از شهر نینوا اخراج نمودند. یونس همراه تنوخا از شهر بیرون آمد، تا از آن منطقه دور گردند، ولی روبیل در میان قوم خود ماند.


وقتی قوم یونس اورا دروغگو خواندند واز خود راندند و او نیز همراه عابد (تنوخا) از شهر بیرون رفت، ولی «روبیل» كه عالمی حكیم از خاندان نبوّت بود در میان قوم باقی ماند. هنگامی كه ماه شوال فرا رسید، روبیل بالای كوه رفت و با صدای بلند به مردم اطّلاع داد و فریاد زد: «ای مردم! موعد عذاب نزدیك شد،‌ من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم، اكنون تا فرصت دارید استغفار و توبه كنید تا خداوند عذابش را از سر شما برطرف كند.» مردم تحت تأثیر سخنان روبیل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: «ما می‌دانیم كه تو فردی حكیم و دلسوز هستی، به نظر تو اكنون ما چه كار كنیم تا مشمول عذاب نگردیم؟»
روبیل گفت: كودكان را همراه مادرانشان، به بیابان آورید و آنها را از همدیگر جدا سازید، و همچنین حیوانات را بیاورید و بچه‌هایشان را از آنها جدا كنید، و هنگامی كه طوفان زرد را از جانب مشرق دیدید، همه شما از كوچك و بزرگ، صدا به گریه و زاری بلند كنید و با التماس و تضرّع، توبه نمایید و از خدا بخواهید تا شما را مشمول رحمتش قرار دهد.
همه قوم سخن روبیل را پذیرفتند هنگام بروز نشانه‌های عذاب، همه آنها صدا به گریه و زاری و تضرّع بلند كردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند. ناگاه دیدند هنگام طلوع خورشید، طوفان زرد و تاریك و بسیار تندی وزیدن گرفت، ناله و شیون و استغاثه انسان‌ها و حیوانات و كودكان‌شان از كوچك و بزرگ برخاست و انسان‌ها حقیقتاً توبه كردند. روبیل نیز شیون آنها را می‌شنید و دعا می‌كرد كه خداوند عذاب را از آنها دور سازد. خداوند توبه آنها را پذیرفت و به اسرافیل فرمان داد كه طوفان عذاب آنها را به كوه‌های اطراف وارد سازد. وقتی مردم دیدند عذاب از سر آنها برطرف گردید به شکر و حمد خدا پرداختند، روز پنجشنبه یونس و عابد، جریان رفع عذاب را دریافتند، یونس به سوی دریا رفت و از نینوا دور شد و سرانجام سوار بر كشتی شده و در آن جا ماهی بزرگ او را بلعید و تنوخا (عابد) به شهر بازگشت و نزد روبیل آمد و گفت: «من فكر می‌كردم به خاطر زهد بر تو برتری دارم، اكنون دریافتم كه علم همراه تقوا، بهتر از زهد و عبادت بدون علم است.» از آن پس عابد و عالم رفیق شدند و بین قوم خود ماندند و آنها را ارشاد نمودند.
[۶] آصفی، مهدی، تفسیر برهان، ج ۴، ص۳۵ـ۳۷.



حضرت یونس (علیه‌السلام)حق داشت كه ناراحت گردد زیرا ۳۳ سال آنها را دعوت كرد، تنها دو نفر به او ایمان آوردند، از این‌رو به طور كلّی از آنها ناامید شد و بر ایشان نفرین كرد، و از میان آنها بیرون آمد كه از عذاب آنها نجات یابد، ولی اگر او در میان قوم می‌ماند و باز آنها را دعوت می‌كرد بهتر بود، چرا كه شاید در همان روزهای آخر، ایمان می‌آوردند، ولی یونُس كه كاسه صبرش لبریز شده بود، آن كار بهتر را رها كرد و از میان قوم بیرون آمد، همین ترك اولی باعث شد كه دچار غضب سخت الهی گردید.


یونس از نینوا خارج شد و به راه خود ادامه داد تا به كنار دریا رسید. در آن جا منتظر ماند، ناگاه یك كشتی مسافربری فرا رسید. آن كشتی پر از مسافر بود و جا نداشت، امّا یونس (علیه‌السلام) از ملوان كشتی تقاضا و التماس كرد كه به او جا بدهند، سرانجام به او جا دادند، و او سوار كشتی شد و كشتی حركت كرد. در وسط دریا ناگاه ماهی بزرگی (در مورد این ماهی بزرگ، مطالبی گفته شده مانند این كه: نهنگ یا بالِن بوده است. در فرهنگ عمید آمده: «بالِن ماهی بزرگی است كه دِرازی بدنش تا سی متر، و وزنش تا سی تُن می‌رسد، معده‌اش بسیار بزرگ است كه چند خروار غذا در آن جا می‌گیرد، برای تنفس همیشه روی آب حركت می‌كند، و بیش از یك ساعت نمی‌تواند در زیر آب بماند. در روایتی آمده: «خداوند به آن ماهی وحی كرد كه هیچ استخوانی را از یونس مشكن، و هیچ پیوندی را از او قطع نكن.» ناگفته نماند كه زنده ماندن یونس در شكم ماهی به اعجاز الهی است، و نمی‌توان آن را از نظر طبیعی حل كرد.)، سر راه كشتی را گرفت، در حالی كه دهان باز كرده بود، گویی غذایی می‌طلبید، سرنشینان كشتی گفتند به نظر می‌رسد گناهكاری در میان ما است كه باید طعمه ماهی گردد. بین سرنشینان كشتی قرعه زدند، قرعه به نام یونس (علیه‌السلام) اصابت كرد، حتی سه بار قرعه زدند، هر سه بار به یونس (علیه‌السلام) اصابت نمود. یونس را به دریا افكندند، آن ماهی بزرگ او را بلعید در حالی كه مستحقّ ملامت بود. و
ماهی یونس (علیه‌السلام) را به دریا برد، طبق روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: یونس (علیه‌السلام) چهار هفته (۲۸ روز) از قوم خود غایب گردید، هفت روز هنگام رفتن به سوی دریا، هفت روز در شكم ماهی، هفت روز پس از خروج از دریا زیر درخت كدو، و هفت روز هنگام مراجعت به نینوا.
در مورد این كه: یونس (علیه‌السلام) چند روز در شكم ماهی، روایات گوناگون وارد شده، از نُه ساعت، سه روز تا چهل روز گفته شده است، و این موضوع به خوبی روشن نیست. یونس در درون تاریكی‌های سه گانه: تاریكی درون دریا، تاریكی درون ماهی و تاریكی شب قرار گرفت، ولی همواره به یاد خدا بود، و توبه حقیقی كرد، و مكرّر در میان آن تاریكی‌ها می‌گفت: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ ای خدای بزرگ معبودی یكتا جز تو نیست، تو از هر عیب و نقصی منزه هستی و من از ستمگران می‌باشم.»
سرانجام خداوند دعای او را به استجابت رسانید، و توبه او را پذیرفت و به ماهی بزرگ فرمان داد تا یونس (علیه‌السلام) را كنار دریا آورده و او را به بیرون اندازد، و او فرمان خدا را اجرا نمود. آری یونس حقیقتاً توبه كرد و تسبیح خدا گفت و اقرار به گناه خود نمود تا نجات یافت، و در غیر این صورت، هم چنان در شكم ماهی می‌ماند، چنان‌كه در آیه سوره صافّات می‌خوانیم:«فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ ، لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ؛ و اگر او از تسبیح كنندگان نبود تا روز قیامت در شكم ماهی می‌ماند.»
[۱۳] آصفی، مهدی، تفسیر برهان، ج ۴، ص۳۵ـ۳۷.



پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) و امامان (علیه‌السلام) در مناجات و راز و نیاز خود به خدا عرض می‌كردند: «اَللّهُمَّ لا تَكِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَهَ عَینٍ اَبَداً؛ خدایا مرا به اندازه یك چشم به هم زدن، هرگز به خودم وانگذار.»
اُمّ سلمه (علیهاالسلام) شبی پیامبر اكرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) را در این حال دید كه این دعا را می‌كرد. علّت را پرسید. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) فرمود: «ایمن نیستم. خداوند یك لحظه یونس (علیه‌السلام) را به خودش واگذارد، آن همه دچار بلا شد.» آری راه، بسیار باریك است. باید از درگاه خدا همواره استمداد نمود، و گرنه یك لحظه هوس‌رانی، یك عمر پشیمانی را به دنبال خواهد آورد. باید هم چون یونس (علیه‌السلام) در سختی‌ها و شدّت‌ها با گفتن: «لا اله الا اللهُ سُبْحانَكَ اِنّی كُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ.» خود را به معراج ببریم، و در ملكوت اعلی سیر كنیم تا نجات یابیم.


۱. آلوسی، سیدمحمود، تفسیر آلوسی، ج۷، ص۱۸۴.
۲. دائره المعارف فرید و جدی، ج۱۰، ص۱۰۵۵.
۳. عمادزاده، ‌عمادالدین حسین، تاریخ انبیاء، ص۶۸۶.
۴. صافات/سوره۳۷، آیه۱۴۷.    
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۷۹-۳۸۰.    
۶. آصفی، مهدی، تفسیر برهان، ج ۴، ص۳۵ـ۳۷.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار،‌ج ۱۴، ص۳۹۳.    
۸. صافات/سوره۳۷، آیه۱۳۹-۱۴۱.    
۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۴۰۰.    
۱۰. بحار، ج ۱۴، ص ۳۹۸    
۱۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۷-۸۸.    
۱۲. صافات/سوره۳۷، آیه۱۴۳-۱۴۴.    
۱۳. آصفی، مهدی، تفسیر برهان، ج ۴، ص۳۵ـ۳۷.
۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۸۴.    



اندیشه قم    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «زندگی حضرت یونس (ع) و قوم او»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۲/۱۶.    



جعبه ابزار