خاندان تغاتیمور
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تُغاتیمور، از خانهای
مغول و
حاکم غرب
خراسان و جرجان در سدة هشتم، وی پسر سودای کاون/ سودی کاون و احتمالاً نوادة اوتکین، برادر چنگیزخان، بوده است.
نام او در بیشتر منابع به صورت طغای تیمورخان، طغاتیمور، و پادشاه طغاتیمور آمده است.
اسمیت
با توجه به معادل اویغوری این نام، ضبط آن را طَغای تیمور دانسته است. از زندگی او و خاندانش تا پیش از ۷۳۳ اطلاعات اندک و متناقضی در منابع وجود دارد. خاندان او در ۷۰۵ با ده هزار تن (تومان •) در خراسان به خدمت الجایتو (حک: ۷۰۳ـ۷۱۶) در آمدند، اما در ۷۱۵ که بابابهادر، جد تغاتیمور، به خوارزم حمله کرد، به دستور الجایتو، بابابهادر و پسرش سودی به
هلاکت رسیدند و قبیلة بابا در
مازندران ساکن شدند. اما به گفتة شبانکاره ای
سودی کاون در ۷۳۳ به فرمان سلطان ابوسعید بهادر (حک: ۷۱۶ـ۷۳۶)، با اتباعش به خراسان آمد و در سرخس ساکن شد و در زمستان همان
سال در مازندران وفات یافت. همچنین حافظ ابرو
ذیل شرح رویدادهای ۷۱۲، از سوتای و پسر او تغاتیمور نام برده که احتمالاً این سوتای همان سودای است که همراه الجایتو به شام لشکر کشید و بعد از آن الجایتو، وی را به حکومت دیارْبَکر فرستاد. بنابراین، چنین مینماید که تغاتیمور ابتدا در خدمت الجایتو و سپس در خدمت سلطان ابوسعید بهادر بوده و بعداً در خراسان از ملازمان امیر شیخ علی، امیرالامرای خراسان و مازندران، شده است.
با درگذشت سلطان ابوسعید در ۷۳۶ و کشمکش میان امرای ایلخانی بر سر
قدرت، قلمرو ایلخانان دستخوش نابسامانی شد.
هنگامی که حسنِبزرگ (شیخ حسن ایلکانی؛ حک: ۷۳۶ـ۷۵۷)، به نام محمدخان پسر هولاکو در
آذربایجان قدرت را به دست گرفت، امیران مخالف او از جمله ارغونشاه (متوفی ۷۴۶) و امیر شیخ علی، تغاتیمور را که در مازندران بود به
حکومت رساندند و به نام او سکه زدند و خطبه خواندند و علاءالدین محمد را وزیر او کردند.
تغاتیمور به همراه این امیران به آذربایجان تاخت و در ۷۳۷ سلطانیه را گرفت.
شیخ حسن بزرگ ناگزیر به اران رفت و با شاهزاده ساتی بیک • (حک: ۷۳۹ـ۷۴۰) و پسر او، سورغان/ سیورغان، متحد شد. لشکریان خراسان به همراه تغاتیمور در
عراق عجم دست به چپاول زدند و موسی خان ایلخانی (حک: ۷۳۶ـ ۷۳۸)، مدعی دیگر حکومت، را شکست دادند. موسی خان ناگزیر با تغاتیمور
صلح کرد. در ۷۳۷ آن دو در
مراغه، حدود کتپو، با شیخ حسن بزرگ روبرو شدند، اما تغاتیمور از جنگیدن اجتناب کرد و به خراسان بازگشت؛ در نتیجه، موسی خان شکست خورد و پس از چندی به
قتل رسید.
ارغونشاه که پیش از این رویداد با تغاتیمور به مخالفت برخاسته بود، تغاتیمور را در نزدیکی سملقان/ سمنغان دستگیر کرد و امیر شیخ علی را کشت. به گفتة شبانکاره ای
این واقعه در ۷۳۶ روی داده است. شیخ حسن بزرگ پس از مطلع شدن از این واقعه، شخصی به نام شیخ محمد مولاید را امیر خراسان کرد، اما ارغونشاه او را نیز از بین برد و پس از مشورت با امرای خراسان، تغاتیمور را در ۷۳۹ در
نیشابور به سلطنت رساند.
شیخ حسن بزرگ که در آن
زمان با شیخ حسن چوپانی (حسنِ کوچک؛ متوفی ۷۴۴) درگیر شده بود، پادشاهی تغاتیمور را پذیرفت و در
بغداد به نام او خطبه خواند و وی را به بغداد دعوت کرد؛ حافظ ابرو
این رویداد را در ۷۳۸ ضبط کرده است.
تغاتیمور به همراه ارغونشاه ــ که در آن زمان حاکم
طوس و مشهد بود ــ در
رجب ۷۳۹ به سلطانیه رفتند و ارغونشاه به شیخ حسن بزرگ قول سرکوب چوپانیان را داد.
هنگامی که شیخ حسن چوپانی از اران به اوجان آمد، با شیخ حسن بزرگ و تغاتیمور مکاتبه کرد و آن دو را به
صلح دعوت نمود، اما از یک سو شیخ حسن بزرگ را از اتحاد با تغاتیمور بر حذر داشت و از سوی دیگر، تغاتیمور را به
ازدواج با ساتی بیک تطمیع کرد و قول داد چوپانیان را به
اطاعت او در آورد. شیخ حسن چوپانی از تغاتیمور خواست تا با او متحد شود و اتحادش را مکتوب کند، اما به محض دریافت مکتوب تغاتیمور، آن را برای شیخ حسن بزرگ فرستاد و او آن را به تغاتیمور نشان داد. تغاتیمور از شدت شرمساری شبانه به خراسان بازگشت.
در ۷۴۲ شیخ علی کاون از برادرش، تغاتیمور، خواست تا او را برای فتح
عراق عجم ــ که سلیمان خان حاکم آنجا و دست نشاندة شیخ حسن چوپانی بود ــ بفرستد.
اما به گفتة قطبی اهری
امیر سورغان، تغاتیمور را به تسخیر عراق عجم ترغیب کرده بود. به هر حال شیخ علی کاون در
جنگ با ملک امیراشرف، برادر شیخ حسن چوپانی، در حوالی ابهر شکست خورد و به مازندران نزد تغاتیمور رفت،
اما در ذیل جامع التواریخ،
آمده است که شیخ علی کاون به خراسان رفت.
این رویداد مصادف با قدرت گرفتن سربداران • در خراسان به سرکردگی امیر وجیه الدین مسعود (مسعود سربداری؛ متوفی ۷۵۴) بود. در همین زمان معزالدین حسین، حاکم هرات و داماد تغاتیمور، با وجود استقلالش، حاکمیت تغاتیمور را پذیرفت،
اما سربداران به
اطاعت تغاتیمور در نیامدند. مرعشی، بی کفایتی تغاتیمور و
ظلم بی حد علاءالدین محمد به اهالی خراسان را از عوامل اصلی قیام سربداران معرفی کرده است. امیرمسعود، پس از چیره شدن بر امیران خراسان، از جام و باخَرْز تا حدود مازندران را تسخیر کرد (ص ۱۰۳ـ۱۰۴) و تغاتیمور به سبب فرستادن لشکریانش به عراق عجم و دوری از خراسان، نتوانست به امیران خراسان کمک برساند.
تغاتیمور، شیخ علی کاون را برای سرکوب سربداران به سبزوار فرستاد، اما در جنگی که در بیهق روی داد، سپاهیان تغاتیمور شکست خوردند و شیخ علی کاون کشته شد.
سپس تغاتیمور، ارغونشاه را به مقابلة آنان فرستاد که به شکست وی انجامید. سرانجام خود تغاتیمور به جنگ سربداران رفت، اما برای بار سوم شکست خورد و سرخس و زاوه و
طوس را از دست داد.
گزارش مرعشی از شرکت تغاتیمور در جنگ با سربداران، احتمالاً در بارة همین
جنگ است.
تغاتیمور پس از شکست به لارْقَصران گریخت و با ملوک رستمدار و ملک فخرالدوله، شاه مازندران، متحد شد. امیرمسعود در ذیقعدة ۷۴۳ به طرف آمل و ساری حرکت کرد و فیروزکوه و رستمدار را گرفت، اما در ۷۴۵ در رستمدار گرفتار و به دست ملوک آنجا کشته شد.
بدین ترتیب، تغاتیمور از شر مدعی قدرتمندش خلاص شد.
از این
تاریخ به بعد، از زندگی تغاتیمور تا
زمان درگذشتش، همینقدر دانسته است که در مازندران ساکن بود اما هنوز در خراسان عنوان سلطنت داشت و سکههایی که به نام او در خراسان ضرب شده بوده، مؤید این ادعاست.
پس از امیرمسعود، تعدادی از سربداران به حکومت رسیدند، آنان از سبزوار تا مازندران را در اختیار داشتند و به تغاتیمور خراج سالانه میپرداختند.
در ۷۵۲ خواجه یحیی کرّابی (کرّاوی)، امیر سربداران شد. وی بیهق و نیشابور و طوس را در اختیار داشت. تغاتیمور او را نزد خود خواند، اما وی دفع الوقت میکرد، ازینرو تغاتیمور چند بار لشکریانی برای مقابله با او فرستاد اما کاری از پیش نبرد.
در ۷۵۴، یحیی کرّاوی ظاهراً به تغاتیمور اظهار بندگی کرد و به رسم ایلی شدن با سیصد تن از همراهانش به اردوی تغاتیمور در سلطان دوین در نزدیکی اِستراباد رفت و در حمله ای غافلگیرانه تغاتیمور و اطرافیانش را کشت.
با درگذشت تغاتیمور، روزگار ایلخانان نیز پایان یافت.
شبانکاره ای، تغاتیمور را جامع کمالات سلطانی و عادل وصف کرده است (ص). ابن یمین (۶۸۵ـ۷۶۹)، مداح تغاتیمور، نیز در وصف کارهای پسندیدة او قطعاتی سروده است.
تغاتیمور در شهر مشهد عمارات زیبایی ساخته بوده است.
(۱) ابن بطوطه، سفرنامة ابن بطوطه، ترجمة محمدعلی موحّد، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲) جان ماسون اسمیت، خروج و عروج سربداران، ترجمة یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمة محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۴) عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، پنج رسالة تاریخی درباره حوادث دوران امیرتیمور کورکان، چاپ فلکس تاور، پراگ ۱۹۵۸.
(۵) همو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، چاپ خانبابا بیانی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۶) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی، چاپ محمد عباسی، تهران (۱۳۳۷ ش).
(۷) محمدبن علی شبانکاره ای، مجمع الانساب، چاپ میرهاشم محدّث، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۸) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج ۱، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۹) غیاث الدین فریومدی، ذیل مجمع الانساب شبانکاره ای، در محمدبن علی شبانکاره ای، مجمع الانساب.
(۱۰) ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، با مقدمه و ترجمة انگلیسی یوهانزفن لون، لاهه ۱۳۷۳.
(۱۱) ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ برنهارد دورن، پترزبورگ ۱۸۵۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۳۶۵۵.