• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سنت در نگاه فریقین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



الحمدلله الذی خلق فرزق والهم فانطق وابتدع فشرع وعلا فارتفع و قدَّر فاحسن و صوّر فاتقن واحتَجَّ فابلغ وانعم فاسبغ واعطی فاجزل و منح فافضل والصلاة والسلام علی رسوله الکریم محمد و آله الطاهرین.
مجموع معارف اسلامی، اعمّ از اصول و اخلاق و فروع فقهی و علوم و آثار دیگر، که از مبدأ اعلی به پیامبر اکرم رسیده است، به‌وسیله آن حضرت، از دو طریق، به جامعه بشری منتقل شده است: کتاب و سنّت.



کتاب، یعنی مجموعه الفاظی که از زبان مبارک پیامبر اسلام شنیده شده، لکن الفاظ و معانی آن، هر دو از طرف حق‌تعالی به‌عنوان اعجاز و کلام باقی و خالد و همیشگی، تحویل جامعه انسانی داده شده است. این مجموعه، به نام «کتاب الله» و «کلام‌الله» و «قرآن» و «فرقان» نامیده می‌شود: نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین، بلسانٍ عربیٍ مبین.
و امّا حدیث قدسی، آن نیز کلام منقول از حق‌تعالی است؛ لکن الفاظی است که خداوند به پیامبران سابق نیز القاء فرموده است.


سنّت که روایت و حدیث و نص نیز بدان اطلاق می‌شود، کلامی است که الفاظ آن از پیامبر اکرم و محتوا و معانی آن از خداوند است. البته سنّت در علم اصول، سه قسم است: قول، فعل و تقریر معصوم؛ لکن مراد اصولیّین، سنّت صادره از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و لذا، کتابت را جزء سنّت نیاورده‌اند. روشن است که اگر سنّت به‌واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمی هم خواهد داشت و آن، کتابت است.
کتاب و سنّت، هر دو باید از پیامبر اکرم به جامعه برسد تا مورد عمل قرار گیرد. دررسیدن «کتاب» به انسان‌ها، نسلاً بعد نسلٍ تا به امروز، اشکالی نداریم. بحمدالله کتاب خدا با همان الفاظ و کلمات و خصوصیّات وارده، به‌صورت متواتر و قطعی، به ما رسیده و تغییر و تحریفی در آن واقع نشده است و تشکیک در این مسئله و قول به «تحریف کتاب الله» که از برخی علمای فریقین صادرشده، باطل است و موردقبول نیست؛ بلکه اشتباه و لغزش است و زَلَّة الکبیر، زلَّةٌ کبیرة.لغزش بزرگان، لغزشی بزرگ است.


درباره «سنّت» و حدیث ـ که موضوع نوشتار ما نیز هست، ـ بحث است که اوّلاً، کیفیّت رسیدن سنّت و کلمات پیامبر اکرم به جامعه اسلامی از صدر اسلام تا به امروز، چگونه است؟ و ثانیاً، در این روش دستیابی به سنّت، چه اختلافی میان مسلک ما (شیعه امامیّه) و مسلک سایر برادران مسلمانمان (از غیر امامیّه) هست؟
در این زمینه به نکاتی چند اشاره می‌شود:
سنّت و حدیث در نزد اهل تشیّع، همان سنّت و حدیث در نزد اهل تسنّن است و مراد فریقین از آن، «الفاظ و مطالبی است که از پیامبر گرامی اسلام صادر شده و به‌عنوان علوم و معارف الهی، در مقام بیان، القاء شده است». و توهّم آنکه سنّت در نزد شیعه امامیه و فرقه جعفریّه معنای دیگری دارد و این توهم که آنها معتقدند ائمه معصومین (علیهم‌السلام)، خود بالاستقلال مطالب را از حضرت حق دریافت می‌کنند و برای مردم بیان می‌نمایند، باطل است؛ بلکه در عالم تشیّع و در نزد امامیّه، اعتقاد بر این است که احکام الهی و معارف دینی، اعمّ از اصول و فروع و غیر آنها، که از ائمّه معصومین صادر شده، جملگی به‌عنوان نقل سنّت پیامبر و معارفِ دریافت شده از آن حضرت است.

۳.۱ - اتصال احادیث به پیامبر

هشام بن سالم و حماد و غیر آنها می‌گویند: سمعنا اباعبدالله (علیه‌السلام) یقول: «حدیثی حدیث‌ابی وحدیث‌ابی حدیثُ‌جَدّی وحدیث‌جَدّی حدیث‌الحسین وحدیث‌الحسین حدیث‌الحسن و حدیث‌الحسن حدیث‌امیرالمؤمنین و حدیث‌امیرالمؤمنین حدیث‌رسول الله وحدیث‌رسول الله قول‌الله عزّوجلّ»
از جابر انصاری نیز نقل است که گفت: «قلتُ لابی جعفر (علیه‌السلام) اذا حدثتنی بحدیثٍ فاسنده لی، فقال: «حدّثنی ابی عن جَدّی عن رسول الله عن جبرئیل عن الله تبارک و تعالی و کلّ ما اُحدّثک بهذا الاسناد؛
[۸] قطب راوندی، سعید بن هبه‌الله، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۹۳
به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم که چون برای من حدیثی نقل می‌کنید، سلسله راویان آن را نیز برای من ذکر کنید. پس حضرت فرمود: حدیث کرد برای من، پدرم از جدّم از رسول خدا از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالی؛ و هر چه برای تو حدیث می‌کنم، با همین سند است»

۳.۲ - امامان واسطه اتصال

فرق میان ما و اهل سنّت، در طریق وصول و سلسله سند سنّت و حدیث است. آنچه به‌عنوان «سنت نبی» از پیامبر گرامی به‌دست ما رسیده، (با اکثریّتی قاطع) به‌وسیله امامان معصوم و همان دوازده نفر خلیفه منصوب از طرف پروردگار است که آنان، به عقیده همه اهل اسلام، انسان‌هایی پاک و مورد تعظیم و تکریم و به عقیده طایفه امامیّه، معصوم از گناه و خطا و اشتباهند.
از دیدگاه شیعه، چون طول مدّت زندگی امامان معصوم (تا غیبت آخرین آنان)، تا سنه ۲۶۰ هجری بود، بنابراین، احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و سنّت آن حضرت، تا سنه مزبور، مصون از خطا و اشتباه بوده است و سلسله راویان غیر معصوم، مربوط به فاصله زمانی میان ما و آخرین معصوم است. ولی ازنظر اهل سنّت، سلسله روات غیر معصوم، از حین ارتحال پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آغاز می‌شود. به تعبیر دیگر، عمر پیامبر اسلام از جنبه بیان شریعت و مصون داشتن احکام الهی و معارف اسلامی و حلال و حرام دینی، در دیدگاه اهل سنّت، ۲۳ سال (یعنی از هنگام بعثت تا زمان رحلت آن حضرت) و ازنظر شیعه، ۲۷۳ سال (یعنی از بعثت پیامبر تا حین رحلت امام یازدهم) است.
درنتیجه، احکام و معارف اسلامی و علوم رسیده از معصوم، ازنظر شیعه، در کمیّت، زیادتر و در کیفیّت، قریب العهد به زمان معصوم است و از نگاه عامّه، مجموع احادیث نقل شده و فراگرفته شده، محدود به همان مدّت ۲۳ سال است، بافاصله‌ای بیشتر و عهدی طولانی‌تر.
ضمناً روشن است که فرقه شیعه معتقد است پیامبر گرامی، تمام آنچه را که برای جوامع بشری لازم است، اعمّ از احکام اصولی و فروعی و غیر این دو، برای خلفای معصوم خود بیان و به آنها منتقل نموده و در نزد آنها ودیعه است. طبق احادیثِ رسیده، که از آن جمله، کلمات پیامبر گرامی در خطبه حَجّة الوداع است، آن حضرت، بارها به این موضوع تصریح فرموده‌اند که: «یا ایها الناس! والله ما من شیءٍ یُقرّبکم من الجنّة و یباعدکم من النار الّا وقد امرتُکم به، و ما مِن شیءٍ یقرّبکم من النار و یباعدکم من الجنة الّا وقد نَهَیتکم عنه؛ ای مردم! هیچ‌چیزی که شمارا به بهشت نزدیک گرداند و از آتش دور سازد نیست، مگر آنکه من شمارا بدان امر کرده‌ام و هیچ‌چیزی که شمارا از بهشت دور می‌سازد و به آتش نزدیک می‌نماید نیست، مگر آنکه من شمارا از آن نهی کرده‌ام»
و چنین مطلبی را علمای اهل سنّت ادّعا نمی‌کنند و اگر ادّعا کنند، چه کسی را مصداق این مقام می‌دانند؟

۳.۳ - اتقان طریق

مطلب دیگر مسئله اتقان طریق و استحکام نقل و اطمینان به صدور و وصول احادیث نبیّ گرامی است که برحسب مسلک تشیّع، تا سنه ۲۶۰ هجری ثابت است و عامّه آن را نپذیرفته‌اند. توضیحاً باید اشاره کرد که اهل بیت پیامبر گرامی اسلام، اگر فرض کنیم که امامتشان هم ثابت نباشد، باید بپذیریم که حجّیّت گفتار و نقل احادیث و نیز وجوب تمسّک به آنها در اخذ احکام الهی و علوم و معارف قرآنی، امری ثابت و مسلّم است؛ به دلیل آیه شریفه: «انّما یُریدُالله لیُذهب عنکم الرّجسَ اهلَ البیت و یُطَهّرکم تطهیراً.»
و نیز به دلیل گفتار پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله): «انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی اهلَ بیتی، ما ان تمسّکتم به هما لَنْ تضلّوا»
پس کتاب و سنّت، هر دو پشتوانه حجّیّت قول اهل بیت (علیهم‌السّلام) و بیانگر لزوم مراجعه به ایشان و اخذ احکام از آنان است و بی‌تردید آنان با امثال اَنَس و عِکرمه و ابو هُریره و... فرق اساسی دارند و احادیثشان قابل‌مقایسه با هیچ حدیثی از غیر آنها نیست. چه آنکه «دروغ»، پلیدی و رجسِ روح و روان است و آیه شریفه مذکور، آنها را از هر رجس و پلیدی دور داشته و پاکیزه شمرده است. چنانچه حدیث متواتر ثقلین نیز همه امّت را به فراگیری و اخذ از ایشان و تمسّک به علوم آنها دعوت می‌کند.


مطلب مهم دیگر آن است که برای هر کس که دقّت و تامّلی در احادیث رسیده از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بنماید روشن می‌گردد که سنّت در مسیری که به طول تاریخ از حین صدور حدیث تا امروز است، در عالم تشیّع هیچ‌گاه دچار محذور سنّت عامّه نشده؛ زیرا سنّت رسیده از طریق عامّه، مدّت مدیدی گرفتار ممنوعیّت کتابت بوده و فقط از طریق السنه و اذهان سابقین به لاحقین منتقل می‌شده است. چه آنکه خلیفه دوم پس از ارتحال رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، نوشتن احادیث را شدیداً قدغن کرد و به دلیل «کفانا کتاب الله» یا نظیر آن، کتابت سنّت و حدیث را ممنوع داشت؛ به‌طوری که برخی را به خاطر نوشتن حدیث، شلّاق زد و این قضیّه تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی ادامه داشت و البته واضح است که در انتقال مطلب از ذهنی به ذهن دیگر، چه خطراتی پیش می‌آید و الفاظ و نکات و معانی، تا چه اندازه در معرض تغییر و تحریف (به‌دست افراد مختلف الحال) قرار می‌گیرد.


لکن سیر سنّت در میان شیعه، طور دیگری بوده است و از همان اوایل امر که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «قیّدوا العلمَ بالکتاب؛ علم را با «نوشتن» به بند کشید» و در برخی نقل‌ها چنین آمده است، ج«قال رسول الله: قیدواالعلم. قلتُ و ما تقییدُه؟ قال: کتابتُه»

۵.۱ - مصحف‌های اهل بیت

آنچه پیامبر اکرم می‌فرمود، علی (علیه‌السلام) می‌نوشت و لذا در نزد اهل بیت (علیهم‌السلام)، کتابی بود که غالباً برای اصحاب نزدیک، از آن نقل می‌فرمودند و آن، املای رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نوشته علی (علیه‌السلام) بود و این، افزون بر علوم و معارفی بود که آن بزرگواران، خود به اصحاب و شاگردان تعلیم و به نوشتن آن، دستور می‌دادند.
کتاب دیگری نیز با املای حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و کتابت حضرت امیر (علیه‌السلام) در علوم و احکام متنوّعی که زهرای مرضیّه از پیامبر اکرم آموخته بود یا خود به الهام الهی در ذهن داشت، نزد اهل بیت (علیهم‌السّلام) بوده است.
همچنین در روایات اهل بیت آمده است: «اکتبوا ما تسمعون، فانّکم سوف تحتاجون الی‌ها؛ بنویسید آنچه را می‌شنوید؛ زیرا به زودی به آن نیازمند می‌شوید»
«اکتبوا فانّکم لا تحفظونَ حتّی تکتبوا؛ بنویسید، زیرا بدون نوشتن، نمی‌توانید نگهداری کنید»
یونس بن عبدالرحمان می‌گوید: کتابی از امیر مؤمنان در باب «فرائض» به من رسیده بود. آن را بر امام هشتم علی بن موسی‌الرضا (علیه‌السلام) عرضه داشتم؛ فرمودند صحیح است.
همچنین عمرو متطبّب می‌گوید: کتاب «دیات» ظریف بن ناصح را بر امام صادق (علیه‌السلام) عرضه داشتم؛ تأیید فرمودند.
حسن بن الجهم نیز نقل می‌کند که همین کتاب (دیات) را بر امام رضا (علیه‌السلام) عرضه داشته و ایشان تأیید فرموده‌اند.

۵.۲ - نگارش در خطبه نبوی

افزون بر دلایلی که تا اینجا ذکرشان گذشت، کلام پیامبر اکرم در خطبه مسجد خیف که فرمود: «نَضّرالله عبداً سمع مقالتی فوعاها و حَفظها و بلَّغَها مَن لم تبلغه؛ خداوند خرّم سازد بنده‌ای را که سخن مرا بشنود و ازبر کند و نگاه دارد و به کسی که به او نرسیده برساند.»
دلیل روشن دیگری بر لزوم نوشتن است. چه آنکه بهترین مصداق حفظ، نوشتن است و در روایت آمده که سفیان ثوری، از یکی از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) درخواست کرد که او را به حضور آن حضرت ببرد. او اجازه گرفت و سفیان در وقت مقرّر رفت و پس از استجازه ورود، درخواست قلم و دوات نمود و گفت: «خطبه رسول الله در مسجد خیف را بیان فرما». حضرت فرمود: «اکتب بسم الله الرحمن الرحیم. خطبة رسول الله فی مسجد الخیف، فقال: نَضَّرالله عبداً سمع مقالتی فَوَعاها و...» (که گذشت)
بدین ترتیب، باید گفت سنّت در دیدگاه تشیّع، از آغاز صدور، همراه با تمامی جنبه‌های حفظ و رعایت، و ازجمله مقیّد به کتابت بوده است. چنین حالتی در سنّت ازنظر عامّه نیست مگر دراندکی از آن؛ و لذا در نزد آنها معروف است: «کلّ حدیثٍ رَواه الشافعی عن مالک عن نافع عن ابن عمر، فهو سلسلة الذَّهَب». ولی در نزد علمای شیعه، «کلّ حدیثٍ صَدَر مِن المعصومین مِن علیٍ (علیه‌السلام) الی مولینا العسکری، فهو سلسلة الذّهب» و علاوه بر آن، در حدّ فاصل میان علمای ما و معصومین نیز راویانی هستند که احادیث رسیده به‌وسیله آنها سلسلة الذهب است؛ کسانی نظیر زراره و محمد بن مسلم و ابان و ابن ابی عمیر و یونس و غیر ایشان.


بنابراین می‌توان گفت که «اهل سنّت حقیقی»، فرقه شیعه جعفری است و نه معروفین به «اهل سنّت» که چون ازنظر حدیث در مضیقه قرار گرفتند، قیاس و استحسان و استقراء و امثال آنها را مدارک و منابعی در عرض کتاب و سنّت قرار دادند. لکن انصاف این است که علمای اهل تسنّن، در نقل و تنظیم احادیث، بیش از ما زحمت کشیده‌اند؛ چنانکه در تفسیر کلام الله نیز مطلب همین‌طور است.
خداوند را به خاطر همه نعمت‌های بی‌دریغش، ازجمله نعمت دسترسی به «سنّت» که راهگشای حیات طیبّه است، و نعمت راه‌یابی به ولایت اهل بیت (علیه‌السلام) که امامان حق‌اند، شکر می‌گزارم... یا اهلَ بیت النبوّة!... عندکم ما نَزَلت به رسلُه و هبطت به ملائکته... مَوالیَّ!... بکم علَّمنا الله معالم دیننا و اصلح ما کان فَسَد مِن دنیانا..
اللهمّ انّا نشکرک علی ان عرّفتنا نفسک و رسلک و خاتمَ رسلک و حُجَجِک و خاتمَ حُججِک، و مانَدری ما نشکر اجمیل ما تنشرام قبیح ما تستر، ام عظیم ما ابلیتَ و اولیتَ‌ام کثیر ما منه نجیت و عافَیت، والسلام علیکم و رحمة الله.
برگرفته از فصلنامه علوم حدیث>شماره ۱


۱. شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرّضا (علیه‌السّلام)، ج ۲، ص ۱۸۵.    
۲. مجلسی، محمد باقر،بحار الانوار، ج ۸۵، ص ۲۵۷، ح ۳.    
۳. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۳-۱۹۵.    
۴. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۳، ح ۱۴.    
۵. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه،ج۱۸، ص۵۸، ابواب القضاء، ب ۸ ح ۲۶.    
۶. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، امالی المفید، ج۱، ص ۴۲.    
۷. بحرانی، سیدهاشم، حلیة الابرار، ج ۳، ص ۳۷۶.    
۸. قطب راوندی، سعید بن هبه‌الله، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۹۳
۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۴۸، ح ۲۱.    
۱۰. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۷۴، ح ۲.    
۱۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۳۱، ح ۱۹۱    
۱۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصّحیحین، ج۱، ص۱۸۸.    
۱۴. ابن ابی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی، ج۱، ص۶۸.    
۱۵. شهید ثانی، زین‌الدین علی بن احمد العاملی، منیة المرید، ج۲۶۷    .
۱۶. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمّال، ج۱۰، ص۲۴۹.    
۱۷. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۱.    
۱۸. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص ۱۶۳.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۷.    
۲۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۴۰.    
۲۱. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۲، ح ۹.    
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۲، ح ۱۰.    
۲۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۷، ص ۳۳۰، ح ۱.    
۲۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۷، ص ۳۲۴، ح ۹.    
۲۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۷، ص ۳۲۴، ح ۹.    
۲۶. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۰۳، ح ۱.    
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۰۳، ح ۲.    







جعبه ابزار