• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فلسفه خداشناسی ارسطو

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: ارسطو (مقالات مرتبط).

فلسفه خداشناسی ارسطو، ارسطو فلسفۀ خود را از جهان فرودین (ناسوت) آغاز می‌کند و به جهان فرازین (لاهوت) پایان می‌دهد. وی حرکت را بنیاد طبیعت و پدیده‌های طبیعی می‌داند و موجودات را از نظر حرکت به ۳گونه تقسیم می‌کند: آنچه متحرک است، اما محرک نیست؛ آنچه هم محرک است، هم متحرک؛ و آنچه محرک است، اما خود متحرک نیست. از سوی دیگر، وی حرکت را جاویدان، یعنی بی‌آغاز و بی‌انجام (ازلی و ابدی) می‌داند و نخستین محرک همچون علت غایی انگیزۀ حرکت می‌شود؛ او همچون معشوق به حرکت می‌آورد؛ او هدف یا موضوع شوق و تعقل است. تنها جوهر حقیقی، نخستین و مطلقاً موجود، الوهیت است، خدا جوهر به اعلى درجه است، او موجود بماهو موجود واقعی است که متافیزیک در جست‌وجوی آن است. مفهوم خدا موضوع، هدف و انگیزۀ همۀ متافیزیک است.



خدا در فلسفۀ ارسطو، جایگاه و اهمیت ویژه‌ای دارد. مسائل مربوط به الٰهیات، از همان دوران جوانی وی و زمانی که هنوز وابسته به آکادمیای افلاطون بوده، اندیشۀ او را به خود مشغول می‌داشته است. وی در نخستین نوشته‌های همگانی (بیرونی) خودش، در اثبات وجود «مبدأ نخستین» و هستی خدا می‌کوشیده است. بهترین نمونه‌های اینگونه نوشته‌ها در پاره‌های بازمانده از دیالوگ وی با عنوان «دربارۀ فلسفه» دیده می‌شود. وی در یکی از پاره‌های آن، پس از توضیحی دربارۀ واژۀ «سفیا» که از ریشه‌ای به معنای نور یا روشنایی گرفته شده است، می‌گوید که انسانها در طی دورانها در ۴ مرحله به هنرهای بسیار دست یافتند و کمال هریک را سفیا نامیدند. در مرحلۀ پنجم، انسانها سفیا را در پیوند با اوسیاهای (جوهرهای) الٰهی و دگرگون ناشدنی به کار بردند و شناخت این چیزها را، برترین فرزانگی نامیدند.
[۱] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۸
(همچنین دربارۀ اثبات وجود خدا،
[۲] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۲۱
[۳] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۹c
[۴] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۸
[۵] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۳
[۶] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۲b
[۷] .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۲a
)


نگاهی کلی به جهان‌بینی فلسفی ارسطو نشان می‌دهد که وی فلسفۀ خود را از جهان فرودین (ناسوت) آغاز می‌کند و به جهان فرازین (لاهوت) پایان می‌دهد.


چنانکه در فلسفۀ طبیعت ارسطو دیدیم، وی حرکت را بنیاد طبیعت و پدیده‌های طبیعی می‌داند و موجودات را از نظر حرکت به ۳گونه تقسیم می‌کند: آنچه متحرک است، اما محرک نیست؛ آنچه هم محرک است، هم متحرک؛ و آنچه محرک است، اما خود متحرک نیست. از سوی دیگر، وی حرکت را جاویدان، یعنی بی‌آغاز و بی‌انجام (ازلی و ابدی) می‌داند. هر چیزی که حرکت می‌کند، باید چیز دیگری آن را به حرکت آورده باشد و به همین‌سان، باید آن را تا بی‌پایان دنبال کنیم و محرکها و متحرکها را به بازپس بازگردانیم. اما ممکن نیست که محرکهایی را تا بی‌پایان به چیزهایی که خودشان از سوی چیز دیگری حرکت دارند، بازپس گردانیم. پس ناگزیر باید به چیزی برسیم که جنبانندۀ چیزهای دیگر است، اما خودش متحرک نیست. در اینجا باید یادآوری شود که مباحث فیزیک ارسطو، با آنچه وی «ثئولوگیا» (خداشناسی، الٰهیات) می‌نامد، دارای پیوندی استوار است، چنانکه خودش تصریح می‌کند: لابد دراین‌باره پژوهش کنیم (یعنی دربارۀ آغاز حرکت) که چگونه است؛ زیرا این کار نه تنها برای بینش حقیقت دربارۀ امور طبیعی سودمند است، بلکه همچنین برای ره‌یافت به بینش دربارۀ مبدأ (اصل) نخستین مفید است.
[۸] .کتاب VIII، فصل ۱، گ ۲۵۱a، سطرAristotle، Physica، ۷
اشاره ارسطو در اینجا به مباحث «فلسفه نخستین» است، یعنی راه یافتن به مبدأ نخستین حرکتها و آنچه که وی آن را در کتاب دوازدهم متافیزیک دنبال می‌کند. ارسطو در کتاب هشتم فیزیک، پس از پی‌گیری مبحث حرکت به این نتیجه می‌رسد که چون حرکت باید همیشگی و ناگسستنی باشد، پس ناگزیر باید چیزی جاودان موجود باشد که محرک است و خودش متحرک نیست و آن «نخستین محرک نامتحرک» است.
[۹] .کتاب VIII، فصل ۶، گ ۲۵۸b، سطرAristotle، Physica، ۱۵-۱۰



همین نظریه در متافیزیک ارسطو نیز بازتاب می‌یابد. وی در کتاب دوازدهم پس از اشاره به انواع سه‌گانۀ جوهرها (یعنی جوهرهای محسوسی که جاویدانند، جوهرهای محسوسی که تباهی‌پذیرند و جوهری که نامتحذک است)، می‌گوید: وجود یک اوسیایِ (جوهرِ) جاویدان نامتحرک لازم است. آن جوهر، سرمدی و جدای از محسوسات است، و ممکن نیست که ستبرا داشته باشد، بلکه بی‌جزء و تقسیم‌ناپذیر است، همچنین انفعال‌ناپذیر و دگرگون ناشدنی است. از سوی دیگر، حرکت ممکن نیست که پدید آمده باشد، یا تباه شود. زیرا همیشه بوده است، مانند زمان، پس حرکت به همان‌سان متصل است که زمان؛ چون زمان یا خود حرکت، یا انفعالی از حرکت است. از سوی دیگر، محرک نخستین باید در خودش فعلیت داشته باشد و نیز فعال باشد، زیرا اگر محرکی یا فاعلی وجود داشته باشد، ولی درواقع فعالیت نکند، حرکتی هم وجود نخواهد داشت. چون ممکن است آنکه توانمند است، کاری انجام ندهد. آنچه بالقوه است، نیز نمی‌تواند منشأ حرکت باشد. پس باید مبدأی وجود داشته باشد که جوهرش فعلیت است.
[۱۰] .کتاب XII، فصل ۶، گ ۱۰۷۱b، سطرAristotle، Metaphysica، ۲۱-۶
[۱۱] ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، ص۳۹۵-۳۹۶.
بدین‌سان محرک نخستین باید فعلیت محض باشد.


اکنون می‌توان پرسید که محرک نخستین چگونه انگیزۀ حرکت می‌شود؟ و اگر فعلیت است، فعلیت او چیست؟ ارسطو در پاسخ پرسش نخست می‌گوید: نخستین محرک همچون علت غایی انگیزۀ حرکت می‌شود. او همچون معشوق به حرکت می‌آورد. او هدف یا موضوع شوق و تعقل است. چیز آرزو شده یا موضوع شوق و چیز اندیشیده شده موجب حرکت می‌شوند، اما خودشان متحرک نیستند؛ زیرا موضوع شوق، پدیدار زیباست و نخستین خواسته شده، موجود زیباست. اندیشه نیز مبدأ حرکت است. زیرا عقل به وسیلۀ معقول به حرکت می‌آید. از آنجا که محرکی هست که خودش متحرک نیست و وجود بالفعل است، موجب حرکت می‌شود، چون وجوباً موجود است و همچون موجود واجب، نیکی و زیبایی (خیر و جمال) است و بدین‌سان مبدأ است. آسمان و طبیعت به چنین مبدأی وابسته‌اند. گذران زندگی او، از آن بهترین گونه‌ای است که ما فقط اندک زمانی از آن برخورداریم. او باید همیشه بدان‌سان باشد، چون فعلیت او همچنین لذت است، او به خودش می‌اندیشد. اندیشه‌ای که به خودی خود است، معطوف به آن چیزی است که پیوسته و همواره فعلیت است و آن فعالیت عقلی یا اندیشه‌ای است، عقل یا اندیشه از راه اتحاد یا اشتراک با اندیشیده (معقول) به خودش می‌اندیشد و خودش نیز در تماس و تعقل آن، معقول می‌شود، چنانکه عقل و معقول یکی و همانند؛ زیرا پذیرای معقول و جوهر عقل است. عقل هنگامی فعالیت می‌کند که دارای معقول است. بنابراین، چنین فعالیتی بیشتر درخور عقل الٰهی است. مشاهدۀ عثلی نیز لذت‌بخش‌ترین و بهترین چیز است. اکنون اگر خدا همیشه در آن حال خوشی است که ما گه‌گاه در آنیم، شگفت‌انگیز است. ولی حال خدا چنین است. زندگی نیز از آن اوست؛ زیرا فعلیت یا فعالیت عقل، زندگی است. او فعلیت است، فعلیت بالذات او، بهترین زندگی و جاویدان است. از اینجاست که ما می‌گوییم خدا زنده، جاویدان و بهترین است، چنانکه زندگی جاودانه و هستی پیوسته و جاودانه از آن خداست.
[۱۲] .کتاب XII، فصل ۷، گ ۱۰۷۲b، سطرAristotle، Metaphysica، ۳۰-۱۰
[۱۳] ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، ص۳۹۹-۴۰۲.



اکنون اگر بپرسیم که موضوع عقل الٰهی یا اندیشیدن او چیست؟ پاسخ ارسطو این است که او به الٰهی‌ترین چیز می‌اندیشد. عقل الٰهی چون برترین چیز است، به خودش می‌اندیشد و اندیشیدن او، اندیشیدن به اندیشیدن است. او در سراسر دهر، اندیشه به خویشتن خویش است.
[۱۴] .کتاب XII، فصل ۹، گ ۱۰۷۴b، سطرAristotle، Metaphysica، ۳۵-۲۵
[۱۵] ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، ص۴۰۸-۴۰۹.



در پایان می‌توان پرسید که واپسین هدف متافیزیک ارسطو چیست؟ شاید در میان همۀ آنچه ارسطوشناسان در پاسخ این پرسش گفته‌اند، داوری فیلسوف و ارسطوشناس آلمانی شوِگلر (۱۸۱۹-۱۸۵۷م) به حقیقت نزدیک‌تر باشد که می‌گوید: تنها اوسیای حقیقی، نخستین و مطلقاً موجود، الوهیت است. خدا اوسیا به اعلى درجه است. او موجود بماهو موجود واقعی است که متافیزیک در جست‌وجوی آن است. مفهوم خدا موضوع، هدف و انگیزۀ همۀ متافیزیک ارسطویی است. متافیزیک برای ارسطو الٰهیات است.
[۱۶] .Schwegler، K. F.، Aristoteles، Metaphysica، ۱۸۴۷-۱۸۴۸، IV/P۳۵



در اینجا گزیده‌ای از مهم‌ترین پژوهش‌های نوین دربارۀ متافیزیک و خداشناسی ارسطو افزون بر آنچه در مآخذ خواهد آمد، آورده می‌شود:
.Arnim، H.، «Die Entwicklung der aristotelischen Gotteslehre»، Sitzungsberichte der Akademie der Wissen-schaften in Wien، ۱۹۳۱، CCXII/ ۳-۸۰
.Auben، P.، Le Probléme delʾêtre chez Aristote، Paris، ۱۹۶۰
.Chroust، A. H.، «The Origin of Metaphysics»، Revue Métaphysique، ۱۹۶۱، XIV/ ۶۰۱-۶۱۶
.Chung-HwanChen، Sophia، the Science Aristotle Sought، New York، ۱۹۷۶، Guthrie، W. K. C.، «The Development of Aristotle’s Theology»، Classical Quarterly، XXVII/ ۱۶۲-۱۷۱، ۱۹۳۳، XXVIII/ ۹۰-۹۸، ۱۹۳۴
.Mansion، A.، «Philosophie première، philosophie seconde et métaphysique chez Aristote»، Revue Philosophique de Louvain، ۱۹۵۸، LVI/ ۱۶۵-۲۲۱
.Merlen، P.، From Platonism to Neoplatonism، ۱۹۷۵
.Merlen، P.، «Metaphysik، Name und Gegenstand»، The Journal of Hellenistic Studies، ۱۹۵۷، LXXVII/ ۸۷-۹۹
.Owens، J.، The Doctrine of Being in the Aristotelian Metaphysics، ۱۹۷۸
.Patzig، G.، «Theologie und Ontologie in der Metaphysik des Aristoteles»، Kant Studien، LII/ ۱۸۵-۲۰۵
.Vianney، D.، L’objet de la métaphysicque selon Aristote، Paris، ۱۹۷۲
.Wagner، H.، «Zum Begriff des aristotelischen Metaphysik»، Philosophische Rundschau، ۱۹۵۹، VII/ ۱۲۹-۱۴۸


در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲) .Aristotle، Metaphysica
(۳) .Aristotle، Physica
(۴) .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵
(۵) .Schwegler، K. F.، Aristoteles، Metaphysica، ۱۸۴۷-۱۸۴۸


۱. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۸
۲. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۲۱
۳. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۹c
۴. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۸
۵. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۳
۶. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۲b
۷. .Ross، D. W.، Aristotelis، fragmenta selecta، Oxford، ۱۹۵۵، pt۱۲a
۸. .کتاب VIII، فصل ۱، گ ۲۵۱a، سطرAristotle، Physica، ۷
۹. .کتاب VIII، فصل ۶، گ ۲۵۸b، سطرAristotle، Physica، ۱۵-۱۰
۱۰. .کتاب XII، فصل ۶، گ ۱۰۷۱b، سطرAristotle، Metaphysica، ۲۱-۶
۱۱. ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، ص۳۹۵-۳۹۶.
۱۲. .کتاب XII، فصل ۷، گ ۱۰۷۲b، سطرAristotle، Metaphysica، ۳۰-۱۰
۱۳. ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، ص۳۹۹-۴۰۲.
۱۴. .کتاب XII، فصل ۹، گ ۱۰۷۴b، سطرAristotle، Metaphysica، ۳۵-۲۵
۱۵. ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‌الدین خراسانی (شرف)، ص۴۰۸-۴۰۹.
۱۶. .Schwegler، K. F.، Aristoteles، Metaphysica، ۱۸۴۷-۱۸۴۸، IV/P۳۵



شرف الدین خراسانی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ارسطو».    


رده‌های این صفحه : ارسطو | خداشناسی | فلسفه




جعبه ابزار