فهم عقلانی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درباره نقش
عقل و
علم در فهم
قرآن مباحث فراوانی از سوی اندیشمندان مطرح شده است. در این مجال به بررسی گوشهای از آن مباحث می پردازیم.
خدای سبحان در زمینه فهم قرآن میفرماید: «تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»
در این آیهی کریمه دو
پیام اصلی وجود دارد که به خوبی نقش عقل و علم را در
فهم قرآن کریم روشن میسازد:
نکته اول آنکه مثلهای قرآن کریم ساده نیست و باید آنها را
تعقل کرد و شرط بهره مندی از آنها تعقل آنهاست.
نکته دوم آن است که تعقل
امثال قرآن، تنها در توان عالمان است اگر مثلهای قرآن که رقیق شده
معارف عمیق آن است، نیاز به تعقل و علم دارد، به طور
یقین در فهم و درک معارف بلند و لطایف دقیق قرآن نیز این دو عنصر کلیدی ضرورت دارد.
قرآن کریم در
آیات فراوانی منکران خود را افرادی
سفیه و کم عقل معرفی میکند، که در مباحث گذشته کم و بیش ذکری از آنها شد، و درباره مؤمنان میفرماید: «وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ»
یعنی کسانی که عالمند، قرآن را خوب میفهمند و چون آن را فهمیدند، به
حق بودن آن و نازل شدن آن از سوی خداوند
ایمان میآوردند.
علم
نردبان عقل است و تعقل وقتی بهتر صورت میپذیرد که علم بیشتری در اختیار
انسان متعقل باشد. در بحث تاویل گذشت که
راسخان در علم به همه قرآن و به
محکمات و
متشابهات آن ایمان دارند «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»
و پس از آن میفرماید: «وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»
یعنی تنها صاحبان
خرد از قرآن بهره مند و از تذکرهای سودمند آن متذکر میشوند.
البته عقل اصل
دین را میفهمد که بشر به
قانون ماورای طبیعت نیازمند است و خطوط کلی مسائل
فقه و مسائل حقوقی و اخلاقی را نیز میفهمد اما صدها مسئله
حرام،
حلال،
واجب و
مستحب وجود دارد که عقل آنها را درک نمیکند. عقل در خطوط کلی، «
میزان» بسیار قوی است؛ چنانکه در بعضی از مسائل هم «
کلید» است، یعنی تا نزدیک در گنجینه علوم میآید و در را باز میکند و به انسان میگوید اکنون از این گنجینه قرآن یا روایات استفاده کن و از آنجا به بعد «
چراغ» است؛ یعنی وقتی انسان وارد گنجینه قرآن شد، همراه انسان است و در فهم قرآن
جامعه را راهنمایی میکند.
به عنوان مثال، اگر ظاهر آیهای دلالت دارد بر اینکه از پیامبری گناهی سر زده، چون عقل صدور گناه از
پیامبران را
محال عادی میداند، پس باید به دنبال فهم درست و دقیق
آیه بود و آن را به گونهای فهمید که با مقدمات روشن و روشنگر مورد قبول عقل
منافات نداشته باشد.
نیز در آیاتی که
سخن گفتن خدا، دیدن و شنیدن صدای
خدا، بیان شده، عقل میگوید محال است که خدا مادی و جسمانی باشد و اگر چنین است پس نه میتوان با
چشم سر خدا را دید و نه خداوند چشم و
گوش و
زبان مادی دارد.
خدای سبحان
قرآن کریم را به صفتهای
نور و
هدایت و
تبیان معرفی کرده، که نشانگر بی نیازی قرآن در تعلیم و
ابلاغ رسالت خود از علوم است. قرآن کریم نه از حیث
محتوا نیازمند خارج خود است و نه از حیث
دلالت محتاج چاره جویی بیرونی؛ ولی این معنی، مستلزم آن نیست که
انسان با قرآن کریم برخورد جاهلانه نماید و نقش علوم و معارف را در
فهم قرآن نادیده بگیرد.
تحصیل
علوم تجربی و مانند آن ظرفیت دل را گسترش میدهد و توانایی فهم و تحمل
معارف قرآن را بالا میبرد و به انسان
شرح صدر میدهد. «إِنَّ هذهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ، فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا»
هر قلبی که از اندیشههای مستدل برخوردار است، آمادگی آن برای تحمل و دریافت
علوم قرآنی بیشتر است و هر چه انسان در اندیشه
جهان آفرینش، از آیات کتاب تکوینی خداوند بهره ببرد قدرت او در
فهم آیات کتاب تدوینی از قرآن کریم افزونتر میگردد.
آنچه در این میان
مذموم و نادرست شمرده میشود، این است که بافتههای علوم تجربی را قبل از آنکه به عنوان یافته علمی برسند بر قرآن
تحمیل کنیم و معنای آیات قرآن را به گونهای بیان کنیم که بر اساس
فرضیات باشد. علت نادرستی این عمل نیز روشن است؛ زیرا
فرضیات علمی و تجربی دائما در حال تغییر و تحولند و بسیار میشود که پس از مدتی فرضیهای جدید، فرضیه سابق را
باطل میسازد و اگر ما قرآن را با این فرضیات موقت هماهنگ سازیم، معنایش ایجاد دگرگونی و فرسایش در معارف قرآن است؛ در حالی که قرآن از هر بطلانی
مصون و محفوظ است: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»
. البته فرضیهها قبل از آنکه به نصاب قطعیت برسند میتوانند به عنوان یکی از وجوه و احتمالهای تفسیری یاد شوند و هنگامی که به مرحله قطعیت رسیدند میتوانند به عنوان معنای
تفسیر مورد قبول قرار گیرند.
قرآن را به وسیله مصطلحات
فلسفه و
کلام و اصطلاحات ویژه
فقه و اصول نمیشود فهمید. چون برای خصوص فیلسوفان، متکلمان،
فقیهان و
اصولیین نازل نشده است، با عناوین ویژه
تاریخ و
ادبیات و
هنر و علوم تجربی هم نمیتوان آن را دریافت؛ چون تنها برای متخصصان این رشتهها نیامده است. قرآن برای
فطرت همه بشر آمده است و هر کس با فطرت سالم به محضر قرآن برود از آن بهره مند میشود و
آیات نورانی آن را میفهمد.
فطرت آن است که در مسائل عملی،
فجور و
تقوا را خوب درک میکند و در
مسائل علمی هم
بدیهیات را خوب میشناسد، یعنی میفهمد که
محال است یک شیء با حفظ جهات
وحدت، هم باشد و هم نباشد. اگر کسی با این دو سرمایه
حکمت نظری و عملی به محضر قرآن برود از آن بهره مند میشود هر چند از اصطلاحات آگاه نباشد ولی اگر
اصول از پیش ساخته را به همراه ببرد و بخواهد قرآن را بر اصول موضوعه رشته علمی خود تطبیق دهد و آن اصول را بر قرآن تحمیل کند، چیزی از خود قرآن نمیفهمد و بلکه آیات آن را در غیر معنای اصلی خود به کار میبرد.
از وجود مبارک
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایتی نقل شده که فرمودهاند: «القرآن مأدُبة الله فتعلّموا مأدُبَته ما اسْتطعتم»
در این روایت نورانی قرآن به عنوان «مادبة الله» معرفی شده است. «مادبه» به معنای
مائده و
سفره نیست بلکه غذای پخته و آماده را مادبه میگویند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که به فرموده
خدای سبحان بخل و ضنت ندارد و به فرموده خودش «اجود بنی آدم» و بخشندهترین انسانهاست، همه مردم را به قرآن که غذای آماده
روح و «مادبة الله» است دعوت کرده است. اگر قرآن سفره خالی میبود، میشد که هر کس غذایش را بیاورد و در این سفره بخورد ولی اگر قرآن غذای آماده است، نباید
انسان افکار و برداشتهای علمی و یا بافتههای خود را به همراه بیاورد و به اسم قرآن استفاده کند. اگر کسی با عقایدی خاص بیاید به محضر قرآن، هرگز از آن بهرهای نمیبرد و با همان افکاری که با خود آورده باز خواهد گشت.
برای
فهمیدن قرآن و بهره مندی از آن باید «
خالی الذهن» بود و با ذهن بی رنگ به محضر قرآن رفت. معنای این سخن آن نیست که یک مفسر یا محقق هیچ اصل موضوعی و هیچ برداشتی از انسان و
جهان در ذهنش نباشد ـ چنانکه بعضی چنین خیال کردهاند ـ تا اینکه بگویند
محال است ذهنی خالی باشد. مقصود آن است که انسان قصد تحمیل
دانش خود بر قرآن را نداشته باشد. اگر یک
قاضی، از پیش نسبت به یکی از دو طرف
منازعه گرایشی داشته باشد، در حکم و قضای خود به
انحراف میرود و عقل انسان نیز که در مسائل علمی، قاضی و
حاکم است، اگر در مراجعه خود به قرآن، به اصول موضوعه رشته علمی خود و به یافتههای درست یا نادرست خویش
گرایش داشته باشد و بخواهد با مراجعه به قرآن، فقط یافتههای خود را تایید کند و حاضر نباشد خطاهای خود را اصلاح کند، چگونه میتواند فهم درستی از
آیات داشته باشد؟
البته همانطورکه اشاره شد،
قرآن کریم با مسائل مسلم عقلی مطابق است و همیشه انسانها را دعوت به
تعقل و درست اندیشی میکند و با پیشرفت
علوم عقلی ، معارف اصول قرآنی نیز بهتر ظهور دارد و انسان از قرآن بهتر بهره برداری میکند ولی تحمیل نکات ادبی یا فقهی یا کلامی یا فلسفی و یا عرفانی بر قرآن کار درستی نیست و سر از «
تفسیر به رای» در میآورد که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) فرمود خدای سبحان میفرماید «ما آمن بی من فسر برایه کلامی»
ایمان به من نیاورده کسی که کلام مرا به رای و نظر خود
تفسیر کند.
در علوم تجربی اگر فرضیهای با پیشرفت علم، صحیح شناخته شد و تثبیت گردید و انسان به آیهای که مربوط به جهان
طبیعت است برخورد کرد، میتوان گفت که شاید نظر قرآن همین مطلب باشد. اما نمیتوان آن را به طور انحصار، به قرآن نسبت قطعی داد و اگر کسی هر سخن ناروای علمی را به قرآن نسبت دهد، از آنجا که قرآن کریم،
عزیز و نفوذ ناپذیر است وهیچ بطلانی در آن راه ندارد، تحمیل پذیر هم نیست و در آیندهای نه چندان دور، بطلان آن سخن، و
نزاهت خود را از آن، برای همگان آشکار میسازد.
البته اصول مبرهن هر کسی ناخودآگاه تاثیری در کیفیت استفاده وی از ظواهر
آیات قرآنی دارد ولی سلطه بر
ذهن، استیلای بر خاطرهها و فرض تخلیه ذهن از پیش داوریها در صورت امکان سهم مؤثری در استماع راستین و دریافت اصیل
پیام قرآنی دارد، و چنین کاری گرچه دشوار است لیکن، به دلیل تحول فکری که در برخی از صاحبان
مکاتب مادی بعد از
تدبر در قرآن پدید آمده ممکن است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «فهم عقلانی قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۹