قوم لوط
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لوط(ع) رسولی بود از ناحیه خدای تعالی بسوی اهالی
سرزمین"
مؤتفکات"که عبارت بودند از
شهر"
سدوم"از نواحی
فلسطین و شهرهای اطراف آن(و بطوری که گفته شده چهار شهر بوده: ۱ -
سدوم ۲ -
عموره ۳ -
صوغر ۴ -
صبوییم) مأموریت یافت تا
قوم خویش رابه سوی پاكی و
تقوا دعوت كند و با مفاسد و زشتیها به مبارزه برخیزد. وی با دلسوزی و محبت دعوت خویش را شروع كرد،
لوط سی سال
تبلیغ كرداما به جای ایمان آوردن،ایشان را تهدید به بیرون راندن از آن
دیار کردند.
لوط به خدا پناه آورد و سرانجام
عذاب الهی زندگانی آنها را در هم كوبید و دگرگون ساخت.
از كارهای زشت قوم
لوط گلوله پرانی با
کمان، و
هسته انداختن به یكدیگر (و حتی در بعضی موارد شرط بندی میكردند كه هسته به هر كسی خورد با او عمل زشت انجام دهند) و
آدامس جویدن در معابر عمومی (برای جذب افراد به خاطر شهوترانی).
هم چنین لباسهای فاخر بلند میپوشیدند (كه امروز
رقّاصههای
دنیا در جهان
غرب میپوشند) و دكمههای كت و پیراهنشان را میگشودند
و قلم از بیان بعضی از زشتكاریهای آنها شرم دارد، از جمله از كارهای آنها این بود كه راهها را برای زشتكاری میبستند و آشكارا در معرض دید مردم، منكرات را انجام میدادند و تفسیر آیه ۲۹ عنكبوت:
«وَ تَأْتُونَ فِی نادِیكُمُ الْمُنْكَرَ؛ آمده: با یكدیگر در ملأ عام كارهای ركیك و زشت انجام میدادند.
و در بعضی از تفاسیر، كلمه «
منکر» به هسته انداختن آنها
تفسیر شده كه آن هم به خاطر هوسهایشان بود.
از آیات قرآن از جمله از آیه ۲۸ سوره عنكبوت استفاده میشود، كه زشتكاری قوم
لوط به گونهای زننده بود كه در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان كه
لوط به آنها گفت:
«إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما كار بسیار زشتی انجام میدهید كه احدی از مردم
جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»
به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این
فساد بودند، بار
گناه كسانی را كه در آینده از آنها پیروی میكنند نیز به دوش خواهند كشید، بیآنكه از گناه آنان چیزی كم شود.
از زشتكاری قوم
لوط این كه: كف دست بر پشت یكدیگر میزدند، دشنامهای ركیك و زننده به همدیگر میگفتند،بازیهای بچه گانه داشتند،
قمار بازی میكردند، با انواع
آلات موسیقی سر و كار داشتند، سنگ پرانی و متلك گفتن از كارهای معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه میكردند و...
حضرت
لوط هر چه آنها را نصیحت كرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت
لوط این بود كه: «اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستی میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور
لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت
لوط با قلبی آكنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان».
یكی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت
لواط این بود كه آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه كاروانهای
شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، میخواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند، ولی كم كم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.
آری وفور
نعمت شامات كه
فرسخ در فرسخ پر از درختهای
میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند كه شعاع
آفتاب به
زمین نمیرسید، به جای این كه آنها را شاكر خدا كند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا كه كسی جرأت نداشت كه از شهرهایشان عبور كند، چرا كه اموال او را غارت میكردند، و او را به آلودگی جنسی میكشاندند.
فحشا در بین مردان و زنان شایع شده بود، مردان به مردان اکتفا کرده و با آنان
لواط می کردند و زنان با زنان مساحقه می نمودند.
حضرت
لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود كه حتی نزدیكترین فرد نسبت به او كه میبایست راز دار و حافظ اسرار و همكاری صدیق و صمیمی برای او باشد، و او را در هدفش كمك كند، نه تنها او را یاری نمیكرد بلكه به مخالفت با او اقدام میكرد و با نشانههایی چون روشن کردن آتش و یا سوت زدن به مخالفان یاری مینمود.
لوط سالهادر میان قوم خود همچون كوه ایستاد و در برابر آنها قیام كرد، و مكرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی مینمود و حجّت را بر آنها تمام میكرد.
لوط(ع)هم چون استادش
ابراهیم(ع) مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر كس بر او وارد میشد با كمال احترام از او پذیرایی میكرد.
ولی قوم او، وقتی كه مسافران و واردین غریب را میدیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر كس كه سنگش به كسی اصابت میكرد، اموالش را میگرفت و با او عمل زشت انجام میداد و سه
درهم به عنوان غرامت میپرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت میكرد.
و به طور كلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با
ساز و
آواز و
رقص و
عریان، در هم مخلوط میشدند (همچون مواردی كه هم اكنون در كشورهای غربی وجود دارد) و زشتكاری و كثافتكاری را به جایی رساندند كه
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «زمین گریه كرد تا حدی كه اشكش به
آسمان رسید و آسمان گریه كرد تا حدّی كه اشكش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد كه آنها را سنگباران كند.
در
سوره شعراء داستان قوم
لوط به این صورت آمده است:«هنگامی كه برادرشان
لوط ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: آیا پرهیزكاری را پیشه خود نمیسازید؟ من برای شما رسول امینی هستم. تقوای الهی پیشه كنید و از من پیروی نمایید من از شما پاداشی نمیخواهم،
پاداش من نزد پروردگار جهانیان است. آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس میروید (چه كار زشتی؟!) و
همسرانی را كه خدا برای شما آفریده است رها میكنید، راستی شما قوم تجاوزگری هستید.
قوم
لوط در پاسخ گفتند: ای
لوط اگر از این گفتار دوری نكنی، از اخراج شوندگان خواهی بود. (تو را از این سرزمین تبعید میكنیم)
لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم. پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام میدهند، رهایی بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز
پیر زنی كه در میان آن گروه باقی ماند (این پیرزن
همسر لوط بود كه از نظر
عقیده و
مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به
لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاك كردیم و بارانی از(
سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه
باران بدی بود این باران
انذار شدگان. در این ماجرا (ی قوم
لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است اما اكثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.»
چنان كه قبلاً در زندگی ابراهیم(ع)ذكر شد: به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند كه
جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست برای مژده دادن به ابراهیم(ع)كه به زودی از
ساره دارای پسری به نام
اسحاق خواهد شد ۲. عذاب رسانی به قوم
لوط.
وقتی كه این
فرشتگان نزد ابراهیم(ع)آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم(ع) گفتند، ابراهیم(ع)در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم(ع)میتپید و با خود میگفت: شاید روزنه امید برای اصلاح قوم
لوط باشد. از این رو ـ طبق بعضی از روایات ـ ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم
لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب میرسانید؟
فرشتگان: نه
ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟
فرشتگان: نه
ابراهیم: اگر یك نفر مؤمن باشد چطور؟
فرشتگان: قطعاً
لوط(ع)در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم،
لوط و خاندان با ایمانش ـ جز همسرش ـ را نجات خواهیم داد.
وقتی كه برای ابراهیم، عذاب قوم
لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت، و
تسلیم فرمان خدای بزرگ بود، و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود كه از دل مهربان ابراهیم(ع)نشأت میگرفت.
و در بعضی از
روایات آمده: ابراهیم به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه كن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی كرد:
«اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَ اِنَّهُمْ آتیهُمْ عَذابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری كن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم
لوط هستند كه در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.»
دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را كه سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.
حضرت
لوط(ع)برای هدایت قوم خود، بسیار زحمت كشید و رنج برد و از هر راهی وارد شد، ولی آن قوم هم چنان بر سركشی و لجاجت خود میافزودند،
لوط(ع)مایوس شد و گفت: ای کاش نیرویی در رفع شما می داشتم و یا رکنی شدید می بود و به آنجا پناه می بردم.
در این هنگام
ملائکه گفتند: ای
لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آنگاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند.
فرشتگان سپس به
لوط(ع)دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و درهمان
شب پشت به مردم نموده، از
قریه بیرون روند و احدی از آنان به پشت سر خود نگاه نکندولی
همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر می رسد، و نیز به وی خبردادند که بزودی مردم شهر در صبح همین شب هلاک می شوند.
صبح، هنگام
طلوع فجر،
صیحه آن قوم را فرا گرفت و خدای عز و جل سنگی از گل نشاندار که نزد پروردگارت برای اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان رازیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده هیچ مؤمنی در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده
لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه عبرت
نسل های آینده کرد تا کسانی که از عذاب الیم الهی بیم دارند با دیدن آثار و خرابه های آن شهرها عبرت بگیرند
اندیشه قم و
پایگاه حوزه