آرامگاه عقیله بنیهاشم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درباره مزار حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیهم) دیدگاههای مختلفی ارائه شده است که به بررسی آن تکتک آنها پرداخته و دیدگاهی را که صحیحتر است، برمیگزینیم.
برخی گفتهاند که مرقد زینب کبری (سلاماللهعلیهم) در شهر مدینه، در قبرستان بقیع است؛ البته بدون تعیین محل دقیق آن و ثبت مشخصات لازم. اين عقيده، مبتنى بر ظن و گمان است؛ چرا كه اگر چنين بود، بىگمان اين مطلب، به صراحت، هم در كتابهاى پيشين درباره مزارهاى مدينه منوره ذكر مىشد و هم در كتابهاى معاصر. این دیدگاه بر این اساس استوار است که میدانیم بدون تردید حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از حادثه کربلا و اسارت غمبار کوفه و شام، به مدینه بازگشتند و مدتی در آن شهر زندگی کردند و دلیل کافی نیز بر خروج آن حضرت از مدینه در دست نیست. بنابراین، حتماً در همان شهر از دنیا رفته و حتماً در مکانی که اهلبیت (علیهالسّلام) مدفونند، یعنی بقیع دفن شده است.
گروهى از علماى شيعه و سنى، بر اين عقيده هستند كه قبر بانوى خردمند، زينب(عليها السلام) در مدينه و كنار قبرهاى خاندان كريم خودشان است.
با توجه به اينكه مدينه، وطن ايشان است و مزار برادران، مادر و جد بزرگوار ايشان در آنجا قرار دارد، اين ادعا پذيرفتنى است؛ به شرط اينكه يك دليل محكم يا يك منبع تاريخى، به صراحت آن را اثبات كند. طرفداران این مدعا، از یک احتمال سخن گفتهاند و دلیل تاریخی ارائه نکردهاند. این قول را علامه بزرگوار «سید محسن امین عاملی» بیان کرده است که از جهات مختلف قابل توجه و تامل است. مهمترین دلیل ایشان بر این قول، استصحاب اصولی است. به این بیان که: میدانیم حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از اسارت کوفه و شام، به مدینه بازگشت. در اینجا شک حاصل میشود که آیا در شام فوت کرده یا خیر؛ پس استصحاب جاری میکنیم که خیر، اصل عدم فوت حضرت در شام بوده و در مدینه از دنیا رفته است.
یا اینکه آمدنش به مدینه را میدانیم، اما شک میکنیم که از مدینه خارج شدند یا خیر، و چون دلیل قطعی بر خروج ایشان نداریم، پس استصحاب جاری میکنیم که حتماً از مدینه خارج نشده و در همین شهر از دنیا رفته است.
در کتاب «ناسخ التواریخ» و برخی منابع دیگر روایاتی آمده، از جمله روایتی که میگوید: «امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه از دنیا رفت. چون هشتاد روز از وفات آن مخدره بگذشت، جناب زینب خاتون، یک شب بسیار گریست و بر سر و صورت خویش بزد تا از هوش بیگانه شد و چون بیامدند و آن حضرت را حرکت دادند، مرغ روانش به شاخسار ریاض رضوان آشیان ساخته بود.»
در مجموع، بنابر این روایت و اخبار مشابه آن، حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) تا پایان عمر در مدینه ماند و سرانجام در همان شهر درگذشت.
همچنین روایاتی وجود دارد که ایشان پس از سفر شام و ورود به مدینه، از هر فرصتی برای افشای چهره پلید دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) بهره میبرد و زمینه قیام مردم بر ضد حکومت اموی را فراهم مینمود. گزارش تلاشها و فعالیتهای انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) به گوش یزید بن معاویه رسید و او تصمیم گرفت تا دوباره حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) را به شام تبعید کند و در آنجا زیر نظر قرار دهد. اما این بار اهل مدینه، بهویژه بنیهاشم به حمایت از آن حضرت برخواستند و یزید نتوانست او را از مدینه خارج کند. بنابراین فرض، میتوان گفت که آن حضرت تا پایان عمر در مدینه ماند و در همانجا از دنیا رفت.
محمد راجی کناس نیز ضمن تایید این نظر مینویسد: «والصحیح انها دفنت فی المدینه، حیث ترقد امهات المؤمنین فی البقیع»
نویسنده «ناسخ التواریخ» نیز پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است.»
در رد دیدگاه مدینه این سؤال مطرح است که آن بانوی مشهور و جلیلالقدر که مقامش با دیگر زنان مدینه قابل مقایسه نبود، چرا مانند دیگر بانوان بزرگ و سرشناس شهر مدینه، دارای قبر مشخصی نیست و هیچ یک از مورخان و تراجمنویسان به وفات ایشان در مدینه و دفنشان در بقیع اشاره نکردهاند؟ برخی در پاسخ گفتهاند: این احتمال وجود دارد که با آن همه ظلم و ستم بر آن حضرت و دودمانش در کربلا و کوفه و شام، و عدم رضایت از مردم زمانه خویش، مانند مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهم) وصیت کرده باشد که شبانه به خاکش سپارند تا کسی از مدفنش آگاه نباشد.
بنابراین، میبینیم طرفداران این مدعا، از احتمالات و دلائل ظنی سخن گفتهاند و ادله متقن تاریخی ارائه نکردهاند.
با احترام به مقام علمی و شخصیت والای علامه بزرگوار، در پاسخ ایشان و دیگر بزرگانی که دیدگاه مدینه را پذیرفتهاند، باید گفت: تحقیق در قضایای تاریخی، به کاربردن قواعد اصولی مانند استصحاب را برنمیتابد؛ زیرا با استصحاب نمیتوان مطالب تاریخی از این دست را به اثبات رساند؛ زیرا برخی از بزرگان این ادعا را با دلایل مختلف، از جمله رد قاعده استصحاب، نپذیرفتهاند که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
۱) آیۀ الله سید محمدکاظم قزوینی که اثر ارزشمندی در اینباره نگاشته، این دیدگاه را با سه دلیل رد کرده است.
۲) علامه شیخ محمدجواد مغنیه در اینباره معتقد است اصولا در این جا به استصحاب اعتناد نمیشود؛ زیرا موضع استصحاب آن است که به وجود شیء علم داریم سپس در ارتفاع آن شک میکنیم: «انّ الآخذ باالاستصحاب هنا لا یعتمد علی اساس، لانّ موضوع الاستصحاب ان نعلم بوجود الشیء ثم نشکّ فی ارتفاعه بحیث یکون المعلوم هوالمشکوک بالذات»
دليل استصحاب به خودى خود، هيچ اشكالى ندارد، اما در مسائل تاريخى، نمىتوان به آن استناد كرد. اگر روايتى وجود داشت كه ثابت مىكرد بانو زينب در مدينه وفات يافته است، مىپذيرفتيم كه مرقد ايشان در آنجاست؛ اما چنين امرى بعيد است. تاريخ در اين باره سكوت اختيار كرده است و كتابهاى نوشته شده درباره مزارها نيز، در اين باره سخنى نگفتهاند. مورخان قديم و جديد همچون ابن نجار و سمهودى، درباره مزارهاى مخصوص اهل بيت و صحابه، قبور بقيع را ذكر كردهاند، اما در بين آنها، چه در بين قبرهاى موجود و پابرجا، و چه در بين قبرهاى از بين رفته، هيچ نامى از قبر بانوى خردمند، زينب(عليها السلام) نيست. اگر قبر مطهر زينب (عليها السلام)، در بقيع و كنار اين مزارها بود، بايد در سدههاى نخست، ذكرى از آن به ميان مىآمد؛ چرا كه نه تنها قبر افرادى از بنىهاشم كه رتبه و جايگاهشان پايينتر از ايشان بوده، بلكه حتى كسانى كه دوستدار بنىهاشم نيز بودهاند، ذكر شده است؛ بنابراین به نظر میرسد این قول، جز حدس و تخمین و استصحاب، مدرک قابل قبولی نداشته باشد.
مشکل روایاتی که در کتاب «ناسخ التواریخ» و برخی منابع دیگر آمده، متاخر بودن منابع و مشکلات سندی این روایات است؛ باید توجه داشت که مهمترین و نخستین ماخذ و منشا روایت بالا که نویسنده «ناسخالتواریخ» از آنها نقل کرده، کتابهای «بحرالمصائب» و «انوار الشهاده» میباشد که در نقد و ارزیابی، بسیار سست و نامعتبرند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد. نویسنده «ناسخ التواریخ» پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است»
اشکال مهمی که به این قول وارد است، این است که اگر حضرت در بقیع دفن شده باشد، با توجه به شخصیت و عظمت مقامش باید تاریخ و محل دفنش مشخص باشد؛ در حالی که چنین نیست و در هیچ یک از کتب تاریخ مدینه و مزارات آن، نامی از محل قبر او به میان نیامده است؛ با اینکه نام زنانی با شان پایینتر از ایشان آمده و در کتب تاریخ مدینه ثبت شده است؛ مانند حلیمه سعدیه که از جهات مختلف قابل مقایسه با حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیست. ابوزید عمر بن شبه نمیری (١٧٣ - ٢۶٢ ق) در کتاب «تاریخ المدینۀ المنوره» نام عدهای از اصحاب مدفون در بقیع را ذکر کرده، اما نامی از آن حضرت به میان نیاورده است.
مسعودی در شرح حال امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) مینویسد: حسن بن علی در کنار قبر مادرش فاطمه (سلاماللهعلیهم) به خاک سپرده شد و در این قبرستان (بقیع) تا این زمان سنگی است که روی آن چنین نوشته شده است: «الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم، هذا قبر فاطمۀ بنت رسول الله صلّی الله علیه و سلّم، سیدۀ نساء العالمین والحسن بن علی بن ابیطالب، و علی بن الحسین بن علی، و محمد بن علی، و جعفر بن محمد، رضوان الله علیهم اجمعین»
و این، نشان میدهد که قبر آن بزرگوار در قرن چهارم، یعنی تا عصر مسعودی، مشخص بوده و اگر قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در بقیع واقع شده بود، نامش روی قبر نوشته شده و دستکم تا زمان مسعودی باقی مانده بود.
از آنچه گفته شد، به سبب نبودن دلایل کافی، نمیتوان نتیجه گرفت که حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) تا پایان عمر مبارکش در مدینه مانده و در همان شهر از دنیا رفته و به خاک سپرده شده باشد.
بر اساس نقل منابع تاریخی دو دختر از فرزندان امام علی (ع) به نام امکلثوم در بقیع مدفون شدهاند؛ یکی امکلثوم دختر کوچک امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) است که گزارشاتی درباره خواستگاری و ازدواج عمر بن خطاب با وی وجود دارد.
۱. ابن ابیشیبه (م۲۳۵ق) در کتاب المصّنف چنین میگوید: «شهدت أم کلثوم و زید بن عمر ماتا فی ساعة واحدة فأخرجوهما فصلی علیهما سعید بن العاص فجعل زیدا مما یلیه و جعل أم کلثوم بین یدی زید و فی الناس یومئذ ناس من أصحاب النبی(ص) و الحسن و الحسین فی الجنازة؛ شاهد بودم که ام کلثوم و زید بن عمر در یک ساعت از دنیا رفتند و آنان را بیرون برده، سعید بن عاص بر آن دو نماز خواند و زید را در طرف امام گذاشتند و ام کلثوم در مقابل زید بود. میان مردم عده ای از اصحاب پیامبر(ص) و حسن و حسین بودند.»
۲. بخاری (م۲۵۶ق) میگوید: «توفی زید بن عمر و أم کلثوم فقدّموا عبدالله بن عمر و خلفه الحسن و الحسین؛ زید بن عمر و ام کلثوم از دنیا رفتند وعبداللّه بن عمر را برای نماز، جلو قرار دادند و پشت سر او حسن و حسین (ع) بودند.» و در جای دیگری میگوید: «شهدت أم کلثوم و زید بن عمر بن الخطاب صلی علیهما ابن عمر و شهد ذلک الحسن والحسین؛ حضور داشتم که ابن عمر بر ام کلثوم و زید بن عمر بن خطاب نماز خواند و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
۳. محمد بن احمد دولابی: «إن أم کلثوم بنت علی و زید بن عمر ماتا فکُفّنا و صلی علیهما سعید بن العاص و خلفه الحسن و الحسین و أبوهریرة؛ ام کلثوم دختر علی (ع) و زید بن عمر از دنیا رفتند و تکفین شدند. سعید بن عاص بر آنها نماز خواند و پشت سر او حسن و حسین و ابوهریره بودند.»
۴. شیخ طوسی(م۴۶۰ق) در الامالی مینویسد: «أخرجت جنازة أم کلثوم بنت علی(ع) و ابنها زید بن عمر و فی الجنازة الحسن(ع) و الحسین(ع) و عبدالله بن عمر و...؛ جنازه ام کلثوم دختر علی(ع) و پسرش زید بن عمر بیرون برده شد و پشت سر جنازه، حسن(ع) و حسین(ع) و عبداللّه بن عمر و ... بودند.»
بنابراین چهارمین فرزند امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) که منابع از وی با نام امکلثوم یاد میکنند و شیخ مفید هم نام وی را زینب صغری ضبط کرده است؛ در زمان حیات امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در مدینه وفات میکند و ایشان را در بقیع به خاک میسپارند.
دومین دختر امیر المومنین (ع) که امکلثوم نام دارد و در کربلا هم حضور داشته است، ام کلثوم صغری است که مادرش امولد بوده و ظاهرا همسر مسلم بن عقیل است و همراه کاروان اسرا وارد مدینه شده و بعد از مدتی در همانجا چشم از جهان فرو میبندد. در كتاب «ناسخ التواريخ» روايتى آمده است كه مىگويد: امكلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بيت (ع) به مدينه از دنيا رفت.
همچنان كه در «تنقيح المقال» مامقانى نيز آمده است که «أمكلثوم، دختر على(ع)، بعد از آنكه از كربلا بازگشت، در مدينه درگذشت. مدت حضور ايشان در مدينه، چهار ماه و ده روز بود. ايشان پيوسته در اين مدت، گريه و زارى مىكرد و عزادارى و نوحهسرايى بر پا مىنمود تا اينكه وفات يافت».
بنابر آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که اگر چه دو دختر از فرزندان امام علی (ع) به نام ام کلثوم در بقیع مدفون گردیدهاند ولی هیچکدام زینب کبری (س)، عقیله بنیهاشم نیستند؛ بلکه یکی امکلثوم کبری است که ظاهرا به همسری عمر بن خطاب در آمد و دیگری امکلثوم صغری است که ظاهرا همسر مسلم بن عقیل بوده است.
برخى بر اين عقيده هستند كه حضرت زینب کبری (س) در مصر مدفون است. اين ديدگاه، ناشى از اشتراك اسم «زينب» در ميان بسيارى از بانوان است و ذهن انسان بهسرعت، متوجه صاحب آن اسمى مىشود كه كاملتر است.
در اينجا شايسته است كه منابعى را بررسى كنيم كه در مورد اثبات وجود قبر بانو زينب (عليها السلام) در مصر، به آنها استناد مىشود. منشاء دیدگاه مصر دو منبع است؛ یکی رساله رساله کوچک «اخبار الزینبیات» عُبیدلی نسابه و دیگری منابع متعلق به صوفيه و بهخصوص عبدالوهاب شعرانى است.
مهمترین کتابی که مرقد حضرت را در مصر دانسته و دیگران به آن اعتماد کردهاند، رساله کوچکی به نام «اخبار الزینبات» یا «اخبار الزینبیات» نوشته عُبیدلی نسابه (۲۷۷- ۲۱۴) است.در این اثر زنان صحابی و زنان اهل بیت (علیهالسّلام) که نامشان «زینب» است، معرفی شدهاند.این رساله قدیمیترین منبعی است که مصر را مکان دفن حضرت ذکر کرده است.«اخبار الزینبیات» رساله کوچکی است که استاد حسن قاسم مصری در بلاد شام به آن دست یافته و با اضافات بسیار، آن را ضمیمه کتاب «سیده زینب» کرده و در سال ١٣٣٣ قمری چاپ کرده است.
مهمترین دلیل موافقان دیدگاه مصر رساله کوچک «اخبار الزینبیات» عُبیدلی نسابه است و استاد حسن قاسم مصرى، آن را جمعآورى و منتشر كرده است. چرا كه سنگ بناى اين دیدگاه، نزد قدما، همین رساله است و بسيارى از علماى فاضل، به آن استناد كردهاند. در این رساله شش روایت نقل شده که هر یک گویای سفر هجرتگونه حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) به مصر و رحلت و دفن آن بانوی بزرگوار درشهر قاهره است. از این روایات چنین به دست میآید که:
زینب کبری (س) دختر امام علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهر (سلاماللهعلیهم)، پس از حادثه کربلا و بازگشت از سفر کوفه و شام، مردم مدینه را به قیام علیه حکومت استبدادی بنیامیه دعوت میکرد. «عمرو بن سعید اشدق» والی مدینه به یزید نامه نوشت و فعالیتهای انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) را به اطلاعش رساند. یزید در پاسخ فرماندارش دستور داد: «یبعد زینب عن المدینه، بل امر ان یفرّق آل البیت فی الاقطار والامصار».
پس به زینب (سلاماللهعلیهم) دستور دادند که از مدینه خارج شود و به هر کجا که میخواهد سفر کند. بانوی حماسه عاشورایی، در آغاز نپذیرفت و فرمود: «قد علم الله ما صار الینا قتل خیرنا، و سقنا کما تساق الانعام و حملنا علی الاقتاب، فوالله لا اخرج و ان اهرقت دماؤنا»
بنیهاشم بهویژه زنان آنان جلسه مشورتی تشکیل دادند تا در این باره تصمیم بگیرند. در این جلسه زینب دختر عقیل خطاب به حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) عرض کرد: «یا ابنۀ عمّاه قد صدقنا الله وعده و اورثنا الارض نتبوّا منها حیث نشاء...و سجزی الله الظالمین اتریدین بعد هذا هواناً، ارحلی الی بلد آمن»
در پی سخن دختر عقیل، حضرت تصمیم گرفت تا مدینه را ترک کند. او مصر را برای هجرت دوباره برگزید و با برادرزادگانش حضرت فاطمه و سکینه؛ دختران امام حسین (علیهالسّلام)
در ماه رجب سال ۶١ هجری به سوی مصر رهسپار شد
و در اول شعبان سال ۶١ هجری وارد مصر شد.
والی مصر که «مسلمۀ بن مخلد انصاری» بود، با جمعی از یارانش به استقبال کاروان تازه وارد علویان شتافتند. هنگام ملاقات، اشکها سرازیر شد و ناخودآگاه مجلس عزا برپا گردید: «فعزاها مسلمۀ، و بکی فبکت و بکی الحاضرون، ثم احتملها الی داره، بالحمراء، فاقامت بها احد عشر شهراً و خمسۀ عشر یوماً، و توفیت و شهدت جنازتها، و صلی علیها مسلمۀ بن مخلد فی جمع بالجامع، و رجعوا بها فدفنوها بالحمراء...»
بنابراین روایت، حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در خانه والی مصر ساکن شد. پس از ١١ ماه و ١۵ روز (از شعبان سال ۶۱ تا رجب سال ۶۲ هجری) در روز یکشنبه ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری حضرت، دعوت حق را لبیک گفت و بنا بر وصتش، در خانه مسلمه (محل زندگیاش) دفن شد.
در «اخبار الزینبیات» با سند مرفوع از رقیه بنت عقبۀ بن نافع الفهری نقل شده که گفت: هنگامی که زینب دختر علی (علیهالسّلام) پس از مصیبت کربلا به مصر آمد، من در میان استقبال کنندگان بودم. مسلمه بن مخلد و عبدالله بن حارث و ابوعمیرۀ مزنی پیش رفتند.مسلمه تعزیت گفت و آن دو و حاضران گریستند.سپس زینب (سلاماللهعلیهم) این آیه را تلاوت فرمود: هذا ما وعد الرّحمن و صدق المرسلون). آنگاه مسلمه حضرت را به خانهاش در محله «الحمراء» برد.زینب کبری (سلاماللهعلیهم) به مدت یازده ماه و پانزده روز در آنجا ماند تا اینکه وفات یافت.من در تشییع جنازه حاضر بودم.مسلمه در مسجد جامع بر او نماز خواند و جنازه را به حمراء بازگرداندند و طبق وصیتش در استراحتگاه او در همان خانه دفن کردند.
علاوه بر روایات «اخبار الزینبیات»، مهمترین دلیل دیگر دیدگاه مصر، حکایات صوفیان است که زینبیه قاهره را از آن حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) میدانند. منابعى كه متعلق به صوفيه است؛ مستندات خود را تنها به كشف و شهود مرشد و پير صوفيه، شيخ على مجذوب ارجاع مىدهد؛ همان شخصى كه صوفيه در مورد وى ادعا مىكند كه او، قادر به خواندن و نوشتن نبوده است. همچنين بر اين باورند كه محل كشف و شهود وى، كتاب يا لوحى است كه محفوظ از محو و اثبات است، در نتيجه هرگاه شيخ سخنى مىگفت، حتماً در همان صفحهاى كه گفته بود، قرار مىگرفت.
اين شخص تنها مصدرى است كه بر اساس نظريه او، صوفیه معتقداند كه شخص دفن شده در قنطرة السباع، بدون شك همان زينب، دختر على (ع) است.
تنها شخصى كه اين نظريه را از شيخ مجذوب نقل كرده است، عبدالوهاب شعرانى (م ٩٧٣ ه.ق) است.
وی ابومحمد عبدالوهاب بن احمد بن علی حنفی نام داشت. وی از بازماندگان و نوادگان محمد حنفیه بود که از عابدان و زاهدان صوفیه در عصر خود به شمار میرفت. در سال ٨٩٨ هجری در «قَلقَشنده» مصر زاده شد و در ساقیه ابیشعره رشد کرد و به همین مناسبت به «شعرانی» لقب یافت. او که به مذهب شافعی بود، در سال ٩٧٣ هجری در قاهره درگذشت. مهمترین این حکایات مربوط به «شیخ حسن عدوی خمراوی شعرانی» است. در این مورد از شعرانی نقل شده که گفت: «خبر داد مرا سید من «علی خوّاص» که سیده زینب مدفون در قناطر السباع دختر امام علی (علیهالسّلام) است و شک نیست که در همین محل مدفون است.»
تمام دانشمندان بعد از شعرانى نيز همچون قليوبى، صبان، عدوى، شبلنجى، شبراوى، رفاعى، ازهرى و علامه شيخ جعفر نقدى در كتاب «زينب الكبرى»، از وى در اين زمينه پيروى كرده و نظريه فوق را نقل نمودهاند.
مصادر و منابعی که قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) را در مصر ذکر کردهاند، دارای ضعفو نارسایی هستند. این ضعفها دیدگاه مصر را با چالش مهمی مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در قاهره را متزلزل میسازد. مهمترین عیوب و نقایصی که این آثار دارند، عبارتند از:
استاد حسن قاسم مصرى، در شام به رساله كوچكى بهنام «أخبار الزينبيات» از عبیدلی نسابه دست يافت و همراه با اضافاتى، آنها را چاپ كرد. وى به رواياتى از اين رساله براى تأييد وجود مرقد زينب (عليها السلام) در مصر استدلال نموده است. بنا بنوشته استاد حسن قاسم مصرى یکی از دوستان او که ساکن شام بود رسالهای خطی بهنام أخبار الزينبيات را در حلب مییابد و برای او میفرستد حسن قاسم مصرى نیز متن کامل آن را در کتاب سیده زینب میآورد. بنابراین کتاب أخبار الزينبيات اولین بار در سال ۱۳۳۳ ق. چاپ شد.
نام عبیدلی نسابه، يحيى بن حسن بن جعفر بن عبيدالله بن حسين الاصغر بن على بن حسين بن على بن ابىطالب(ع)، (م ٢٧٠ ه.ق) است. بىگمان مدح و ثقه بودن اين مرد، بارها در كتابهاى رجال و انساب آمده است. نجاشى او را به علم، صدق و فضيلت توصيف كرده و مىگويد: «وى از امام رضا(ع) روايت كرده و كتابهايى تأليف نموده است كه «نسب آل ابىطالب» و «كتاب المسجد» از جمله آثار اوست».
اما انتساب اخبار الزینبات به عبیدلی پذیرفته نیست، و ظاهرا تـوسط کـسانی ساخته شده که خواستهاند مزار زینب کبری (س) را در مصر نشان دهند. بعضی از مواردی که برای نشاندادن ساختگی بودن اخبار الزینبات، ذکر میکنیم.
الف) عدم ذکر اخبار الزینبات جزء آثار عبیدلی؛ عبیدلی راوی و نسّابه معروفی است که شرححال او در منابع کهن، فراوان آمده است و هیچکدام نه اسم از این کتاب بردهاند و نگفتهاند که او کتابی در مـعرفی زیـنبها نوشته است. اما از سال ۱۳۳۳ ق کـه ایـن رسـاله چاپ شد، نام آن در کتابها بـه عـنوان اثـری از عبیدلی ثبت گردید.
ب) این گفته عبیدلی که مرقد حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مصر است، چرا در طول بیش از هزار سال پوشیده و ناشناخته مانده تا اینکه حسن قاسم آن رساله را در شام یافته و منتشر میکند؟ چرا خود عبیدلی مطالب این رساله را در کتابهای دیگرش مانند «اخبارالمدینه» و کتاب «النسب» نیاورده است؟
ج) اشکالات سندی؛ نامهایی در زنـجیره اسناد اخبار الزینبات آمده که در منابع رجالی و روایی نیامده است؛ نه تنها نام بعضی از آنها در منابع رجالی و روایی نیامده، بلکه در هیچ کتابی یافت نشدند. بر فرض صحت انتساب این رساله به عبیدلی نسابه تمام شش روایت مطرح شده در اخبارالزینبیات، از نظر سند، مرفوع و فاقد اعتبار لازم است. و چه بسا اندک کسانی که نامشان در متن این روایات آمده یا به نوعی در صحت و سقم این روایات دخیلاند، از دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) به شمار میآیند. به همین دلیل، سخن آنان نیز از درجه اعتبار ساقط است؛ بهویژه «سهل بن فضل» که از امام رضا (علیهالسّلام) روایت نقل کرده است. این فرد نیز شناخته شده نیست و به احتمال زیاد همان «فضل بن سهل ذوالریاستین» وزیر مامون باشد که دشمنی و عداوتش با امام رضا (علیهالسّلام) و اهل بیت (علیهالسّلام) بر کسی پوشیده نیست. همینطور «مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت الزبیری» که کینه و عداوت زبیریان نسبت به اهل بیت (علیهالسّلام) آشکار است.
د) تناقضات محتوایی؛ از نظر محتوایی نیز روایات ششگانه عبیدلی، دارای معایب، ابهامات و تناقضات تاریخی است که با اندک تاملی، جعلی بودن آنها روشن است. در متن روایات عبیدلی نام افرادی آمده که از دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) شناخته میشوند. از جمله آنها مسلمة بن مخلد انصاری و معاویة بن خدیج هستند که هردو از دشمنان امام علی (علیهالسّلام) و از دوستان فرماندار معاویه در مصر بودند.دشمنی آنان با اهل بیت (علیهالسّلام) در منابع تاریخی مطرح شده و درنگی باقی نمیگذارد. مسلمه از سرداران بنیامیه است و از بیعت با امام علی و امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) سر باز زده و در جنگ صفین در سپاه معاویه بوده است.در مصر نیز همراه دوستش ابنخدیج، به خونخواهی عثمان برخاسته و دعوت معاویه را لبیک گفته است.در مصر برای یزید کار کرده و به نفع او از مردم بیعت گرفته است.معاویة بن خدیج نیز قاتل محمد بن ابیبکر، یعنی پسرخوانده و فرزند ناتنی و تربیت شده امام علی (علیهالسّلام) است.او پس از به شهادت رساندن محمد، جنازه او را در شکم الاغ مردهای نهاد و آن را آتش زد.چون این خبر به امام علی (علیهالسّلام) رسید، حضرت سختاندوهگین شد.حال، از یک سو این افراد با آمدن زینب (سلاماللهعلیهم) به مصر، به استقبال او میروند و اشکریزان از او پذیرایی میکنند و او را در خانه خود جای میدهند و از سوی دیگر، همان زینب عاشورایی و کربلا دیده وکوفه و شام گذرانده که آن خطبههای بیداریبخش را ایراد کرده، در منزل مسلمة بن مخلد فرود میآید و به مدت یک سال در آنجا زندگی میکند و سرانجام پیش از رحلت، وصیت میکند تا او در همان خانه به خاک بسپارند! آیا استقبال افرادی با این گذشته ننگین، از حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پذیرفتنی است؟ چگونه باور کنیم زینب (سلاماللهعلیهم) با آن همه سابقه مبارزه با دشمنان اهلبیت (علیهالسّلام)، در خانه دشمن پدر و برادرش پناه برده و آن دشمن مهربانتر از دوست! پس از مرگ زینب کبری (سلاماللهعلیهم) بر او نماز خوانده و در منزلش دفن کرده است؟! مردان بنیهاشم در این لحظات پایان عمر حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) کجا بودند؟ چگونه ممکن است در مدت اقامت آن حضرت در مصر، هیچ کدام از بنیهاشم و علویان به دیدار زینب نرفته باشند؟! عبدالله بن جعفر در این هنگام کجاست و چرا از همسرش خبر ندارد؟ وقتی در این تناقضات تاریخی درنگ میکنیم، درمییابیم که روایات عبیدلی بر اساس خواسته مخالفان اهل بیت (علیهالسّلام) تنظیم و جعل شده است.
منابع و مصادرى كه استاد حسن قاسم در اثبات دیدگاه مصر به آنها اشاره مىكند عبارتاند از: تاريخ ابن عساكر و رساله زينبيه، متعلق به ابن طولون. همچنین علامه نقدى به رساله زينبيه جلالالدين سيوطى اشاره و استناد مىكند. در اينجا بايد تصريح كنيم كه استناد به اين مصادر، نه تنها يك اشتباه و خطاى محض است، بلكه ناشى از پژوهشى بىدقت است.
در کتاب تاريخ ابن عساكر حتى كلمهاى كه به موضوع آرامگاه حضرت زینب (س) اشاره كرده باشد، وجود ندارد. بر انسان متفكر و آگاه مخفى نيست كه اگر ابن عساكر، مدفن بانو زينب (عليها السلام) در مصر را ذكر كرده بود، از چشم مورخان و پژوهشگران بزرگى همچون ابن سعد، ابن زيات، سخاوى و نيز مورخانى همچون سيوطى، ابن تغرى بردى، ابن ميسر و ديگران، مخفى نمىماند؛ مسئله عجيب، اين است كه استاد حسن قاسم مصرى، تنها كسى است كه اين سخن را بدون هيچ اساسى به ابن عساكر نسبت داده است. نويسندگان معاصر وى نيز، با چشمپوشى از حقايق، از وى پيروى كرده و هيچكس به خود زحمت نداده است كه اين استناد وى را بررسى كند و اصل و عين عبارت ابن عساكر را از وى مطالبه نمايد. چرا این گفته عبیدلی که مرقد حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مصر است، چرا در طول بیش از هزار سال پوشیده و ناشناخته مانده تا اینکه حسن قاسم آن رساله را در شام یافته و منتشر میکند؟
یکی از منابع دیدگاه مصر، کتابهای مربوط به صوفیه است. صوفیان به کشفیات شیخ خود اعتماد کرده و بدون دلیل و تنها بنا به گفته شیخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذکر کردهاند؛ از جمله شیخ عبدالوهاب شعرانی (متوفای ٩٧٣) که به سخن شیخ خود «علی مجذوب»، از سران صوفیه، اعتماد کرده است. مايه تعجب است كه ديدگاه شعرانى درباره تأييد و صحيح دانستن مزار منسوب به حضرت زينب (عليها السلام) در مصر، که مبتنى بر مكاشفه شيخ او، (شيخ على مجذوب) است براى كسانى كه شناخت و تسلط صحيح و كافى به حقايق دين ندارند، پايه و اساس قرار گرفته است.
صاحب «مرقد العقیلة زینب» در معرفی علی مجذوب آورده است: «او فردی بیسواد و مکتب ندیده بود و خواندن نمیدانست؛»
شعرانی از شیخ مجذوب نقل کرده است: «آنکه در قنطرة السباع به خاک رفته، قطعاً زینب بنت علی (علیهالسّلام) است.» و این سخن فاقد مدرک، مصدر و سند قطعی یک مطلب مهم تاریخی قرار گرفته و با کمال تاسف بسیاری از نویسندگان بدون تامل، این مطلب را در آثار خود نقل کردهاند؛ از جمله: شعرانی، صبان، عدوی، شبلنجی، شبراوی، ازهری و ... ؛ اما آشکار است که سخن و الهامات این شیخ صوفیه سندیت تاریخی ندارد و بىارزش بودن نظريات شعرانى و كتابهايش که سرشار از غلو، اشتباه و خرافهبافى است، بر كسى مخفى نیست.
انکار ورود فرزندان بلافصل امام علی (علیهالسّلام) به مصر؛ مورخان بزرگ و پژوهشگرانى كه از تاريخ مصر، آگاهى دقيق دارند، ورود هيچكدام از فرزندان بلافصل اميرمؤمنان (ع) را به مصر صحيح ندانستهاند. بعضی از تاریخدانان مصری یادآور شدهاند: «انّه لم یمت احد من اولاد علی (علیهالسّلام) لصلبه؛ یعنی هیچکدام از فرزندان صلبی امام علی (علیهالسّلام) در مصر از دنیا نرفته است.»
۱- حافظ ابوطاهر احمد بن محمد سلفى (م ۵٧۶ ه.ق) در اين رابطه مىگويد: «هيچكدام از فرزندان اميرمؤمنان(ع) كه از نسل آن حضرت(ع) هستند، در مصروفات نيافته است».
۲- حافظ و مورخ بزرگ، ابومحمد حسن بن ابراهيم بن ذولاق ليثى مصرى (م٣٨٧ه.ق)، در اين باره مىگويد: «نخستين كسى كه از فرزندان على(ع) وارد مصر شد، سكينه، دختر على بن حسين(ع) بود. سخاوى و استاد حسن محمد قاسم مصرى نيز به اين مطلب اعتراف نمودهاند.»
۳- مقريزى و ابن دقماق مىگويند: «اولين علوىاى كه وارد مصر شد، محمد بن على بن محمد بن عبدالله بن حسنبن حسن بن على(ع) بود كه در زمان فرمانروايى يزيد بن حاتم مهلبى، به سال ١۴۵ ه.ق وارد آنجا گرديد.»
۴- سخاوى در قالب عبارات ديگرى، راجع به اين موضوع مىگويد: «بر اساس اخبارى كه از گذشتگان نقل شده است، هيچيك از فرزندان امام على(ع) كه از نسل ايشان هستند، وارد مصر نشده است».
وارد نشدن هيچيك از فرزندان امام على(ع) به مصر، حاصل پژوهشى بود كه دانشمندان بزرگ مصر به آن پرداختهاند. حال چگونه معقول است كه بانوى خردمند، زينب كبرى (عليها السلام)، وارد مصر شده و حدود يك سال آنجا اقامت داشته باشد، سپس جلوى ديدگان مردم مصر، به خاك سپرده شده باشد و اين رويداد را هيچكدام از مورخانى كه فاصله زمانى كمى با اين رخداد مهم داشتهاند، ذكر نكرده باشند؟
حتى امام شافعى با وجود اينكه به صراحت دوستى خالص و صادقانه خود با اهلبيت (عليهم السلام) را اعلام كرده بود، از وجود مزار حضرت زينب(عليها السلام) در مصر اطلاع ندارد؛ و در آنجا به زيارت آن حضرت(عليها السلام) نمىرود؛ همانگونه كه به تواتر اخبار مربوط به زيارت بانو نفيسه(عليها السلام) از سوى ايشان، ذكر شده است.
چگونه مىتوانيم اثبات كنيم كه حضرت زينب(عليها السلام) در مصر مدفون است، در حالى كه محمد بن ربيع جيزى (پدر وى از ياران شافعى بود) درباره ذكر ياد و نام اصحاب پيامبر(ص) كتابى نوشته است و در آن زندگىنامه، نام بيش از صد نفر از آنان را آورده است، ولى در بين آن اصحاب، هيچ يادى از حضرت زينب(عليها السلام)، ورودش به مصر و وفاتش در آنجا به ميان نياورده باشد؟
سیاحان و جهانگردان مسلمانی که جهان اسلام، بهویژه مصر را سیاحت کردهاند، از دفن حضرت زینب دختر امام علی (علیهالسّلام) در آن سرزمین چیزی نگفتهاند. گردشگران مسلمانى كه در سدههاى ميانه در سرزمينهاى مختلف اسلامى گشت و گذار داشتهاند، مشاهدات خود در مورد آثار با ارزشى همچون مساجد، گورستانها، مدارس و ... را ثبت و ضبط كردهاند. از اينرو نوشتههاى آنان، اين اطمينان را به ما درباره شهرت آثار آنان مىدهد. گروهى از آن گردشگران مشهور همانند ابن جبير، ابن بطوطه و ابن شاهين وارد مصر شدند. اين گردشگران، مشاهدات خود را از زيارتگاههاى مشهورى ذكر كردهاند كه خاستگاه مؤمنان در روزگارشان بوده است؛ ولى هيچكدام از آنان قبر زينب كبرى(عليها السلام) در مصر را ذكر نكردهاند. بیاطلاعی سیاحان و جهانگردان مسلمانی که جهان اسلام، بهویژه مصر را سیاحت کردهاند و از دفن حضرت زینب دختر امام علی (علیهالسّلام) در آن سرزمین چیزی نگفتهاند، دلیل دیگری بر رد دیدگاه مصر است.
١. ابوالحسن على بن ابىبكر هروى (م۶۱۱ه.ق)؛ او در كتابش «الإشارات فى معرفة الزيارات» از مزار بانو نفيسه، مزار بانو فاطمه بنت محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق(ع)، مزار آمنه بنت محمد بن على بن حسين(ع) و مزار رقيه بنت على(ع) نام مىبرد؛
اما مىبينيم كه اين جهانگرد، هيچ قبرى را كه منسوب به حضرت زينب (عليها السلام) باشد، ذكر نمىكند.
٢. ابن جبير اندلسى (م۶۱۴ه.ق)؛ ابن جبير، زنان علوى و مزارهايشان را اينگونه برشمرده است: «مزار امّكلثوم بنت قاسم، مزار زينب بنت يحيى المتوج، مزار امّ كلثوم بنت محمد بن جعفر، مزار امّ عبدالله و مزار مريم بنت على».
با اين همه نمىبينيم كه اين جهانگرد در بين مزارهاى مذكور، قبر منسوب به زينب كبرى (عليها السلام) را ذكر كرده باشد.
٣. ابن بطوطه مغربى (م۷۷۷ه.ق)؛ او تعدادى از زيارتگاههاى معروف مصر مانند مزار بانو نفيسه، مزار رأسالحسين(ع) و مقبره شافعى را ذكر كرده است
با اين همه خواننده محترم در مشاهدات ابن بطوطه، هيچ اثرى از مزار زينب (عليها السلام) نمىبيند.
۴. حموى بغدادى (م۶۲۴ه.ق)؛ او نیز وارد مصر شده و تعدادى از مزارهاى معروف متعلق به زنان علوى را ذكر كرده است. وى در بين آن بانوان بزرگوار علوى، مزار آمنه، رقيه، بانو نفيسه، فاطمه بنت محمد بن اسماعيل بن امام جعفرصادق (ع)، امّ عبدالله و امّ كلثوم بنت قاسم را برشمرده است.
حال آنكه ياقوت در بين آنها، از مزار منسوب به زينب كبرى (عليها السلام) بنت امام على(ع) سخنى به ميان نياورده است.
ما در اينجا اسامى گروهى از مورخان مصر را مىآوريم كه تأليفاتشان را محدود به مناطق مصر، مساجد و اماكن زيارتى آن نموده و نيز تاريخدانانى كه درباره اخبار پادشاهان مصر و حوادث كامل آن كتاب نوشتهاند و كتابهايشان درباره تاريخ مصر، منابع مطمئنى به شمار مىآيد. این تاریخنویسان مصر به وجود قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در قاهره اشاره نکردهاند.
١. مقريزى (م۸۴۵ه.ق)؛ متولد مصر است و كتابهاى ارزشمندى درباره تاريخ مصر و اخبار مربوط به فاطميان دارد. او اماكن متبركه و زيارتى مصر را ذكر كرده و مزار رأس زيد بن على كه در مصر مدفون است، مزار امّ كلثوم بنت محمد بن جعفرصادق (ع) و مزار خانم نفيسه را بر شمرده است.او آداب و رسوم شيعيان مصر در دوران فاطمىها و گردهمايى آنان در روز عاشورا در مزار امّكلثوم و بانو نفيسه
را ذكر كرده است؛ اما در تمامى كتابهاى او، هيچ يادى از قبر زينب كبرى (عليها السلام) به ميان نيامده است. در حالى كه اگر در آنجا مقبرهاى براى حضرت زينب(عليها السلام) وجود داشت، هرگز شيعيان، گرد آمدن در آنجا و نوحهسرايى و گريهكردن در روز عاشورا را از ياد نمىبردند. همانطورىكه آنان در مزار أم كلثوم، بنت محمد بن جعفر صادق(ع)، و مزار بانو نفيسه، نوحهسرايى نموده و بر امام حسين(ع) گريه مىكنند. با اين وجود همانطور كه قبلاً نيز گفتهايم مقريزى در مقدمه كتاب خود، به وارد نشدن هيچكدام از فرزندان نسل امام على(ع) به مصر تصريح كرده است.
٢. ابن زيات انصارى (م۸۱۴ه.ق)؛ او درباره مقبرههاى زيارتى مصر، كتابى پرحجم و در نهايت دقت و متانت دارد كه آن را «الكواكب السيارة فى ترتيب الزيارة» ناميده است. وى در اين كتاب، تمامى زنانى را كه زينب نام دارند و در مصر دفن شدهاند، آورده است و از زندگىنامه، وفات، مقبرههاى آنان و همچنين از مقبرههاى معروف ديگر در مصر سخن گفته است. اما در بين آن اسامى، نام زينب كبرى (عليها السلام)، دختر على(ع) مشاهده نمىشود.
۳. حافظ سخاوى (م۹۰۲ه.ق)؛ وى درباره زندگى حضرت عقيله، زينب (عليها السلام)، تأليفاتى منحصربهفرد دارد كه در آن به بيان بزرگوارى، فضايل و مصيبتهاى ايشان پرداخته است؛ اما علىرغم تبحر و آگاهى گستردهاش در زمينه تاريخ كشورش مصر، مطلبى را در كتاب خود ذكر نكرده است كه حاكى از مدفون بودن حضرت زينب (عليها السلام) در مصر باشد. او معتقد است که، هيچكدام از فرزندان نسل امام على(ع) در مصر از دنيا نرفته است.
۴. حافظ سيوطى (م۹۱۱ه.ق)؛ وى درباره تاريخ مصر، كتاب با ارزشى به نام «حسن المحاضرة فى تاريخ مصر و القاهرة» دارد كه در آن از قبر بانو نفيسه صحبت به ميان آورده و زندگىنامه ايشان را بيان كرده است.
او همچنين رساله ديگرى دارد كه درباره زندگىنامه آن دسته از مردان و زنان صحابى است كه وارد مصر شده يا در آنجا درگذشتهاند. وى اين رساله را «درّ السحابة فيمن دخل مصر من الصحابة» ناميده است. اين رساله به طور كامل در كتاب «حسن المحاضرة»،
آورده شده است و در آن زندگىنامه هفت بانوى صحابى كه وارد مصر شدهاند، ذكر شده است؛ اما در ميان آنان، نام بانوى خردمند، حضرت زينب(عليها السلام)، به چشم نمىخورد.
سيوطى، رساله ديگرى به نام «العجاجة الزرنبية في السلالة الزينبية» دارد كه به رساله زينبيه معروف است. اين رساله چاپ شده و بسيار مشهور است و در سراسر جهان اسلام نيز توزيع شده است. سيوطى در آن كتاب، كوچكترين اشارهاى به اين مطلب نكرده است كه زينب (عليها السلام)، آن بانوى خردمند، به مصر مسافرت كرده و در آنجا ديده از جهان فرو بسته است.
اما در رابطه با اين ادعاى شيخ جعفر النقدى نجفى كه مىگويد: «سيوطى يكى از مورخانى است كه معتقد است زينب كبرى (عليها السلام) در مصر مدفون است.» بايد گفت كه بدون شك، چنين ادعايى از سوى شيخ جعفر، ناشى از بىدقتى او در اظهاراتش مىباشد.
بسیاری از دیگر مورخان مشهور مصری مانندابن ميسر مصرى، ابن دقماق مصرى، ابن تغرى بردى و ... نیز در کتب خود نامی از حضرت زینب کبری (س) نیاوردهاند.
یکی از واضحترين دلايلى كه نشانگر وجود نداشتن قبر بانو زينب (عليها السلام) در مصر است، اين مطلب مىباشد كه ما در تاريخ خلفاى فاطمى، هيچ مزارى كه منسوب به بانو زينب (عليها السلام) باشد، در زمره مزارهاى مشهور آن دوره نمىيابيم. با اینکه زمامداران فاطمی مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوی بودند و نسبشان را به علویان میرساندند و به احیای اندیشههای علوی علاقه نشان میدادند و شعائر شیعیان هرچند شیعیان اسماعیلی را گرامی میداشتند، درباره قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) چیزی ننوشته و از خود به یادگار نگذاشتهاند؛ درحالی که نسبت به قبور دیگر علویان مصر ساکت نبوده و در عمران و گسترش و معرفی آنان کوشیده و به زیارت آنان رفتهاند؛ از جمله به زیارت امامزادگان ثلاث سیده نفیسه، دخترحسن الانور، سیده کلثوم، دختر محمد بن جعفر صادق (علیهالسّلام) و بارگاه سیده زینب بنت یحیی المتوّج بن حسن الانور رفته و قبور آنان را آباد کردهاند.
شيعه در زمان آنان به شكوفايى رسيد و در زمينه نشر افكار و به جا آوردن مراسم دينيشان، موفقيت چشمگيرى كسب كرد.
خلفاى فاطمى بودند كه با اهتمام و توجه ويژهاى، پايهگذار سنت بزرگداشت روز غدير در مصر شدند.
مذهب اهل بيت در عصر فاطميان رايج بود و بر روى سكههاى قرمزرنگ نوشته بودند: «لا إله إلا الله محمد رسول الله وعلي أفضل الوصيين و وزير المرسلين.»
سپس اسامى پنج تن از افراد شريف اهل بيت (پنج تن آل عبا) ذكر شده بود. منارههاى تمام مساجد مصر، طنين «حيّ على خير العمل» سر مىدادند.
اين عبارت از زبان تمامى مؤذنهاى مساجد مصر، طنينانداز مىشد.
همچنين روز عاشورا براى آنان روز اندوه بود و بازارها تعطيل مىشد. نوحهگران به سمت مسجد جامع قاهره مىرفتند و دستهجمعى مصيبت اهلبيت مىخواندند.
در اين دوره، موقعيت و جايگاه شيعيان تقويت شد؛ در نتيجه، آنان در روز عاشورا، در قالب دستههاى بزرگ، در مزار بانو نفيسه و بانو كلثوم، بنت محمد بن جعفر صادق(ع) گرد هم آمده و به نوحهسرايى و گريه مىپرداختند.
اين عادت آنان، تا زمان انقراض دولت فاطمى پابرجا بود. آنچه كه مورخان در اين باره، با وجود تفاوت عباراتشان نقل كردهاند، نشانگر آن است كه در عصر فاطميان، قبرى كه منسوب به بانوى خردمند، زينب، دختر اميرمؤمنان (ع) باشد، وجود نداشته است. اگر چنين بود، چگونه ممكن بود كه آنان مزار بانو نفيسه و بانو كلثوم را براى برگزارى مراسم نوحه و عزا انتخاب كنند، اما هيچكس بر سر مزار بانوى خردمند، زينب(عليها السلام) كه سرپرست و رئيس بىچون و چراى خاندان امام حسين(ع) و اسيران اهلبيت رسول الله (ص) بعد از مصيبت كربلا بود، جمع نشوند؟ در عصر تمامى خلفاى فاطمى در مصر، هيچ قبرى وجود نداشت كه منسوب به زينب، دختر اميرمؤمنان (ع) باشد. ما اين حقيقت را كه يك بانوى زينب نام در مصر مدفون باشد، انكارنمىكنيم؛ اما آن بانوى زينبنام، همان زينبى نيست كه از نسل اميرمؤمنان على (ع) است.
در اينجا بد نيست تعدادى از مزارهاى معروف علويان مصر را ذكر كنيم؛ مزارهايى كه پيشينيان زيارت مىكردند، همچنان زيارت مىشوند و آيندگان نيز آنها را زيارت خواهند كرد و تاريخنگاران و مزارنويسان گذشته و معاصر، آنها را بيان نمودهاند. اين مزارها عبارتاند از:
١. بانو نفيسه، بنت حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابىطالب (م ٣٠٨ه.ق)؛ ايشان با شوهرش اسحاق مؤتمن بن جعفر صادق(ع) وارد مصر شد و در آنجا اقامت نمود تا اينكه از دنيا رفت. شوهرش مىخواست كه جسد وى را براى دفن در بقيع، به مدينه منتقل كند، اما مصريان از ايشان خواستند جسد آن بانو در مصر باقى بماند تا براى آنان، مايه شرف و بزرگوارى شود. در نتيجه اين خواسته مصريان، آن بانو در منزلش، يعنى همانجايى كه الان مقبره ايشان قرار دارد، دفن شد. مزار وى در قرافه است؛ همان مكانى كه در گذشته، به درب السباع معروف بود.
قضاعى (م ۴۵٢ ه.ق) درباره قبر بانو نفيسه مىگويد: راجع به محل قرار گرفتن قبر بانو نفيسه، هيچ اختلافى وجود ندارد. پيشينيان و آيندگان، نسل به نسل، قبر ايشان را زيارت نمودهاند. مزار وى، مكان مقدسى است كه به اجابت دعا شهرت دارد. ابن اسعد جوالى راجع به قبر بانو نفيسه مىگويد: «درباره محل قبر بانو نفيسه، اختلاف نظر وجود ندارد؛ چرا كه شخصيتهاى سرشناس، قبر ايشان را زيارت نمودهاند». ابن زيات، گروه زيادى از علما و محدثانى را ذكر كرده است كه به زيارت ايشان مشرف شدهاند. بانو نفيسه در ماه رمضان سال ٣٠٨ه.ق درگذشت. روز وفات ايشان، يك روز باشكوه و فراموشنشدنى بود؛ به طورى كه از سراسر سرزمينهاى اسلامى و گوشه و كنار آن، در مراسم دفن وى حضور يافتند و بعد از خاكسپارى، بر ايشان نماز خواندند.
٢. بانو زينب، بنت احمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن حنفيه، فرزند امام على بن ابىطالب(ع) ؛ ايشان به همراه برادرش در سال ٢١٢ ه.ق وارد مصر شد. قبر ايشان بيرون بابالنصر واقع شده است كه در نزد عامه مردم، اين قبر به مزار بانو زينب معروف است. مقريزى و سخاوى، قبر وى را در كتاب خود ذكر كردهاند و عبيدلى، زندگىنامه ايشان را نوشته است.
٣. بانو زينب، بنت يحيى بن حسن بن زيد بن امام حسن بن على بن ابىطالب(ع)؛ ابن جباس، در كتاب «طبقات الأشراف» و عبيدلى در كتاب «اخبار الزينبات» از ايشان و مزارش صحبت كردهاند. سخاوى درباره آن بانو گويد: درباره محل قرار گرفتن قبر ايشان، اختلاف نظر وجود ندارد. مردم مصر آن را زيارت مىكردهاند و ظافر، خليفه فاطمى، پياده ايشان را زيارت مىنمود. اين بانو در سال٢۴٠ ه.ق، ديده از جهان فروبست. مصرىها كرامات بسيارى درباره ايشان نقل كردهاند كه اگر آنها را بيان كنيم، بحث پيرامون آن به درازا مىكشد. ابن زيات و ديگر مورخان، آن كرامات را در كتب خود آوردهاند.
۴. بانو آمنه وسطى، بنت امام موسى بن جعفر(ع)؛ ابوالحسن عمرى نسبشناس، از ايشان در كتاب «المجدى» صحبت كرده و گفته است كه قبر وى در مصر است. حموى، اسكندرى و عبدالرزاق كمونه نجفى نيز در آثار خود از وى سخن به ميان آوردهاند.
۵. بانو ام كلثوم، بنت محمد بن جعفر صادق(ع)؛ مقريزى از تجمع شيعيان در زمان فاطمىها به همراه نوحهسرايى و گريه و زارى در كنار قبر ايشان در روز عاشورا سخن گفته است؛ همانگونه كه پيش از اين به آن اشاره شد. همچنين حموى، ابن جبير و سيد محمد كاظم موسوى در نسخه خطى كتاب «النفحة العنبرية» و جرجانى در حاشيهاى كه بر كتاب «بحرالأنساب» نوشته است، از مرقد آن بانو سخن گفتهاند.
۶. سيد اسماعيل بن موسى بن جعفر(ع)؛ نجاشى درباره وى گفته است: «ايشان در مصر ساكن گرديد و در همان جا وفات نمود. سيد اسماعيل، مؤلف كتاب «جعفريات» است، و فرزندان وى در مصر هستند.»
تنها از دو تن از مورخان نقل شده است که حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مصر دفن شده است.یکی از آنها ابنعساکر است و دیگری ابنطولون.جالب اینکه هر دو نفر، اگر در جایی، جانب دیدگاه مصر را گرفتهاند، در جای دیگر، جانب شام را اختیار کردهاند.مثلاً ابنعساکر در تاریخ خود، در جلد مربوط به زنان، زندگینامه حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) را آورده؛ ولی در مورد تاریخ و محل فوت و دفنش چیزی نگفته است.سخن ابنطولون نیز مدعا را ثابت نمیکند؛ زیرا قاضی نورالدین عدوی شامی (متوفای ١٠٣۵ ق) در کتاب «زیارات» نقل کرده که ابنطولون در کتاب «سیرة السیدة زینب» آورده که مدفن عقیله زینب در قریه «راویه» در «غوطه» دمشق است.بنابراین، سخن این دو مورخ خنثی است؛ یعنی دیدگاه مصر را نه نفی میکنند و نه اثبات.
اکنون سؤال این است که اگر صاحب مقبره مشهور به «زینبیه قاهره» عقیله بنیهاشم (علیهالسّلام) نیست، پس آن مقبره از آن چه کسی است؟ بیشتر منابع در پاسخ این سؤال آوردهاند که آن مرقد از آنِ «سیده زینب بنت یحیی المتوج بن الحسن الانور بن زید بن الحسن بن علی بن ابیطالب» میباشد. وی همراه عمه بزرگوار خود نفیسه بنت الحسن، همسر اسحاق مؤتمن به مصر آمد. چهل سال آن بانو را خدمت کرد و سرانجام در مصر از دنیا رفت و در قاهره دفن شد.
برخی نیز قبّه زینبیه قاهره را ساخته افراد سودجو با مطامع دنیایی یا خواب و خیال برخی از صوفیان و زاهدان دانستهاند.
حال اگر بپذیریم مقبره قناطر السباع قاهره از آنِ زینب بنت یحیی المتوج بوده، چرا به نام زینب کبری (سلاماللهعلیهم) مشهور شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، ناگزیریم به دو نکته اشاره کنیم:
اولاً: بدان دلیل که در قاهره چندین بانوی علوی و هاشمی به نام زینب دفن شدهاند که ابن زیات انصاری (متوفای ٨١۴) در «کواکب السیاره» نام برخی از آنها را فهرست کرده که عبارتند از: زینب بنت اباجلی؛ زینب بنت سنان؛ زینب الکلثمیه؛ زینب بنت مهذب؛ زینب بنت یونس؛ زینب بنت شعیب؛ زینب الفارسیه؛ زینب بنتهاشم؛ زینب بنت یحیی المتوج؛ زینب بنت محمد بن علی بن علی...بن الحسن المثنی؛ زینب بنت احمد بن جعفر بن محمد بن الحنفیه؛
زینب بنت حسن بن ابراهیم؛ زینب بنت قاسم بن محمد بن جعفر؛ زینب بنت موسی بن جعفر؛ زینب بنت احمد بن محمد بن محمد بن عبدالله بن جعفر الصادق (سلاماللهعلیهم).
اين تفكر اشتباه درباره قرار گرفتن قبر بانوى خردمند، زينب، دختر امير مؤمنان (ع) در مصر، ريشه در فراوانى بانوان علوى و غيرعلوىاى دارد كه با ايشان تشابه اسمى داشته و در مصر بهخاك سپرده شدهاند. بديهى است كه ذهن، هنگام شنيدن يك اسم، متوجه اسمى مىشود كه مشهورتر و كاملتر از ديگر اسامى است و بانوانى كه زينب نام دارند، در مصر فراوان هستند. وقتی مورخان، نام و محل دفن این بانوان را که در علوّ درجه و مراتب کمال و انتساب به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قابل مقایسه با زینب کبری (سلاماللهعلیهم) نیستند، در آثار خود آوردهاند، اگر محل دفن زینب کبری (سلاماللهعلیهم) در مصر میبود، نام و مشخصات کامل آن بانوی جلیل القدر را در راس فهرست زینبهای مدفون در مصر ثبت و ضبط میکردند.
ثانیاً: پرواضح است كه از گذشتههاى دور، هم شيعه و هم سنى، اينگونه عادت داشتهاند كه علويان را مستقيم و بدون واسطه به رسول خدا (ص) و اميرمؤمنان(ع) نسبت مىدادند؛ هرچند كه شخص علوى، به واسطه نسبتهاى دور و نزديك فراوان، به آنها منسوب مىشد.
زنان علوی بسیاری به نام زینب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام این بوده که سادات گرامی را به پیامبر عظیم الشان اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نسبت دهند؛ هرچند بین ایشان واسطههایی وجود داشته باشد.همین امر سبب شده تا مزار معروف در مصر که از آنِ زینب بنت یحیی المتوج است، به زینب کبری (سلاماللهعلیهم) نسبت داده شود؛ چون زینب کبری، کاملترین و مشهورترین بانویی است که در صدر اسلام به نام «زینب» شناخته شده و این، کاملا طبیعی است که ذهن انسان با شنیدن یک نام، به فرد کامل و مشهور انتقال یابد. موفق بن عثمان در كتاب خود ذكر كرده است كه پيشينيان به هنگام زيارت بانو نفيسه كه در مصر مدفون است، مىگفتند: «السلام عليك يا بنت الحسن المسموم، السلام عليك يا بنت فاطمة الزهراء». با اين حال آيا خواننده گرامى مىتواند معتقد باشد كه بانو نفيسه، دختر بىواسطه حضرت زهرا (عليها السلام) يا امام حسن (ع) است؟ خير، چنين نيست. هدف پيشينيان از گفتن چنين عباراتى درباره بانو نفيسه، فقط احترام گذاشتن به اين بانو و بزرگداشتش بوده است.
آنان با اين عادت، احترام خود را به نسب والاى علويان ابراز مىكردند. عالمان و حاکمان و سیاحانی که ادعا شده به زیارت مرقد شریف حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) رفتهاند، در حقیقت «زینب بنت یحیی المتوج» را زیارت کردهاند نه زینب کبری (س) را. وقتی به سنگنوشتههای روی قبور امامزادگان و علویان لازم التعظیم دقت میکنیم، چنین امری مشهود است؛ از جمله روی قبر رقیه بنت عبدالله بن احمد بن الحسین، با حذف واسطهها نوشتهاند: «رقیه بنت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)» یا روی قبر سیده زینب بنت یحیی المتوج، با حذف واسطهها درج شده است: «زینب بنت الزهراء البتول (سلاماللهعلیهم) بنت علی (علیهالسّلام) »
؛ در حالی که زینب بنت یحیی، فرزند بلاواسطه امیرالمؤمنین و زاهرای بتول (سلاماللهعلیهم) نیست و هیچ کس چنین ادعایی نکرده است.
محمد حسنین، ضمن طرح این نکته در اثر خود آورده است: پس از بررسی دقیق به این نتیجه رسیدیم که شبهه وجود قبر عقیله زینب دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در مصر از آنجا سرچشمه گرفته که نام بسیاری از علویینی که در مصر دفن شدهاند، «زینب» بوده است و اندیشه انسان با شنیدن نام زینب، به آن فرد مشهورتر و کاملتر متوجه میشود.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی که دارند، معتقدند مرقد مطهر زینب کبری (سلاماللهعلیهم) دختر على بن ابىطالب (ع) در سمت جنوب شرقى دمشق، پايتخت كشور سوريه و در هفت كيلومترى آن، در روستاي «راویه» و در منطقه «غوطه» دمشق معروف به «قبر الست» وجود دارد كه پيوسته، كعبه پيروان، مكان حاجتروا شدن پيشگامان و مقصود دلهاى مؤمنانى است كه از تمام سرزمينهاى اسلامى به آنجا روى مىآورند. اين مزار، در قرن دوم هجرى، زيارت مىشده است. بانو نفيسه، همسر اسحاق مؤتمن، فرزند امام جعفر صادق (ع)، آن را زيارت كرده است. اين مزار، پيوسته محل اجابت دعا بوده و كرامات بسيارى از آن ظاهر شده است كه بر سر زبانها جارى شده، و سينه به سينه، نقل گرديده است. اقوال متفاوتی درباره دیدگاه شام وجود دارد، كه مىتوان معتقدان به آنها را به چهار گروه تقسيم كرد:
دانشمندان بسیاری از شيعه و سنى تصريح كردهاند، كسى كه در روستاى راويه دفن است، زينب كبرى، دختر اميرمؤمنان (ع) است و مادرش فاطمه زهرا (عليها السلام) و دو برادرش، حسن و حسين (ع)، و همسرش، عبدالله بن جعفر است. وى داراى چهار فرزند از عبدالله بن جعفر به نامهاى على، عون، عباس و امكلثوم است. در اين گروه، بزرگانى از اهل فن، علم و تحقيق، از علماى شيعه و سنى هستند، كه اسامى برخی از آنها را ذكر مىكنيم.
۱. شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبى دمشقى (م ٧۴٨ ه.ق)، در كتاب «تجريد اسماء الصحابة»؛
۲. ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن بطوطه مغربى (م ٧٧٠ه.ق) در کتاب رحلة ابن بطوطة؛
۳. ابوالبقاء عبدالله بن محمد بدرى مصرى، (م ٨۴٨ ه.ق) در کتاب «نزهة الأنام فى محاسن الشام»؛
۴. ابوبكر موصلى؛ او در قرن هشتم هجرى مىزيست و در كتابش «فتوح الرحمن» گفته است: «خانم زينب كبرى(عليها السلام)، دختر على(ع) و خواهر حسن، حسين و محسن كه در كودكى وفات يافت، همه از زهرا(عليها السلام) هستند. وى بعد از مصيبت برادرش وفات يافت و در روستايى از اطراف دمشق كه به آن راويه مىگويند، دفن گرديد. من با گروهى از دوستانم قبر ايشان را زيارت كرديم. .
۵. برهانالدين ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن محمود بن بدر بن عيسى حلبى دمشقى شافعى، (م ٩٠٠ ه.ق)
۶. قاضى نورالدين محمود بن على بن موسى عدوى شافعى (م ١٠٣۵ ه.ق)،
۷. بانوى نويسنده مصرى، دكتر عائشه عبدالرحمن بنت الشاطىء مىگويد: «امكلثوم، همان طورى كه در روايات آمده است، نزد عبدالله بن جعفر، در غوطه دمشق، بعد از مصيبت برادرش حسين (ع) وفات يافت.»
ياسين بن مصطفى فرضى بقاعى (م ١٠٩۵ ه.ق)، شيخ حسن يزدى (م ١٢۴٢ ه.ق)، ميرزا على كنى (م ١٣٠۶ ه.ق)، مجدد شيرازى (م ١٣١٢ ه.ق)، براقى نجفى
محمدحسن آشتيانى (م ١٣١٩ ه.ق)،
محمد حسين كاظمى (م ١٣٠٨ ه.ق)، محمد حسن مراغى (م١٣١٢ه.ق)،
حسين نورى طبرسى (م ١٣٢٠ ه.ق)،
حسن صدر كاظمى (م ١٣٨٨ ه.ق)، سيدحسن صدر (م ١٣۵۴ ه.ق)،
محمدحسين آل كاشف الغطاء (م ١٣٧٣ ه.ق)، سید عبدالحسين شرفالدين (م١٣٧٧ه.ق)،
سید هبةالدين شهرستانى (م ١٣٨٨ه.ق)، شيخ عباس قمى (م ١٣٣۵ ه.ق)، على بن عبدالعظيم واعظ اصفهانى در كتاب وقائعالأيام، شيخ هاشم خراسانى (م ١٣۵٢ ه.ق)، سيد محسن حكيم (م ١٣٩٠ ه.ق)، سيد محمدكاظم شريعتمدار، علامه عبدالعلى سابقى پاكستانى (م١٣٨۴ه.ق) و ...
علما و مورخانى هستند كه گفتهاند، كسى كه در روستاى راويه دفن است، همان بانو زينبى است كه كنيهاش امكلثوم است يا این كه گفتهاند، وى دختر فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است. اين افراد عبارتاند از: ابوالحسن محمد بن جبير كنافى غرناطى (م ۶١۴ ه.ق)؛
عمادالدين حسن بن على بن محمد طبرى (م ۶٧۶ ه.ق)؛
عثمان بن احمد بن محمد سويدى حورانى (م ٩٧٠ يا ١٠٠٣ ه.ق)؛
احمد فهمى محمد مصرى، عبدالقادر ريحاوى دمشقى و توفيق ابوعلم مصرى كه از معاصران است.
بر اساس این دیدگاه نیز بارگاه موجود در دمشق مرقد مطهر حضرن زینب کبری (س) است، زیرا ایشان دختر امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) بوده و زینب نام داشته و مکنای به کنیه امکلثوم نیز بودهاند. اما برخی گفتهاند ايشان همان كسى است كه خليفه دوم با او ازدواج كرد. اين ادعا، سخنى موهوم و بىپايه است و حقيقت ندارد. چون که مورخان در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه امكلثومى كه بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد، در زمان حكومت سعيد بن عاص بر مدينه، در سال ۵۴ ه.ق در زمان حیات امام حسن و امام حسین (ع) از دنیا رفتند و در بقیع مدفون گردیدند.
ازاينرو هیچ گونه توجيهى وجود ندارد كه امكلثومى را كه بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد، همان زينبى بدانيم كه بعد از مصيبت برادرش حسين (ع)، در شام وفات يافت.
برخی از مورخان معتقدند كه كسى كه در راويه شام مدفون است، امكلثوم است و بيشتر از آن چيزى نگفتهاند و مشخص نکردهاند که کدام امکلثوم منظور نظرشان است. اين افراد عبارتاند از: ابوالحسن على بن ابىبكر هروى (م ۶١١ ه.ق) در كتاب الإشارات إلى معرفة الزيارات؛
ياقوت بن عبدالله حموى بغدادى (م ۶٢۴ه.ق) در کتاب معجم البدان؛
ابوعبدالله بن على بن ابراهيم بن شداد حلبى (م ۶٨۴ه.ق) در کتاب الأعلاق الخطيرة ؛
صلاح الدين محمد بن شاكر دارمى (م ٧۶۴ ه.ق)
برخی نیز گفتهاند کسى كه در شام مدفون است، همان امکلثوم صغرى مىباشد كه مادرش امولد بوده و همسر مسلم بن عقيل است. از جمله آن دانشمندان، مىتوان به اسامى ذيل اشاره كرد:
سيد محسن امین عاملى (م ١٣٧١ ه.ق)
سيد جعفر بحرالعلوم (م ١٣٧٧ ه.ق )
شيخ ذبيحالله محلاتى
اگر ما به دقت در ديدگاههاى چهارگانه پيشگفته بنگريم، كار چندان دشوارى نيست كه همه آن نظرات را در يك زمينه جمع كنيم؛ چرا كه بيشتر آن بزرگان، بر اين باورند، كه بانویی كه در راويه شام مدفون است، همان زينب داراى كنيه امكلثوم و دختر امام على (ع) است. از طرفی بیشتر علمای شیعه و سنی بر اساس دیدگاه اول تصریح کردهاند که ایشان همان زینب کبری بنت علی (ع) است که همسر عبدالله بن جعفر بوده است. بنابر دیدگاه سوم نیز بانوی مدفون در راویه امکلثوم از اهل بیت است، وی نزدیکترین مردم از نظر نسب به پیامبر (ص) است. این دیدگاه مخالف دیدگاه اول نیست بلکه موید آن است.
اما دیدگاه دوم نیز صراحت دارد که بانوی مدفون در شام امکلثوم بنت علی (ع) است. اما در ادامه گفتهاند وی همان کسی است که خلیفه دوم با او ازدواج کرد. این ادعا سخنی موهوم و بیپایه و اساس است و حقیقت ندارد. زیرا مورخان همگی در این زمینه اتفاق دارند که امکلثومی که همسر عمر بود در زمان حیات امام حسن و حسین (ع) از دنیا رفت و در بقیع مدفون گردید. بنابراین امکلثوم مدفون در شام قطعا و یقینا همسر خلیفه دوم نیست. اما منشاء اختلاف بین دیدگاه اول و سوم این است؛ كسانى كه انكار مىكنند اين مزار، متعلق به زينب كبرى، دختر على (ع) است، انكارشان مبتنى بر اين است كه كنيه بانوى خردمند، حوراء زينب (عليهاالسلام)، امكلثوم نبوده است. پس اگر اين مطلب برايشان اثبات شود، ديگر موردى براى انكار باقى نمىماند. ما در قسمت کنیههای حضرت زینب کبری (س) اثبات نمودیم که مشهورترین کنیه آن حضرت در بین محدثین و مورخین امکلثوم است.
اما در رابطه با دیدگاه چهارم که معتقدند بانوی دفن شده در شام زینب صغری است که مادرش امولد بوده است؛ باید گفت: این دیدگاه نامعتبر برگرفته از اجتهاد شخصی بوده است. چون که اولا از بین خواهران امام حسین (ع) فقط دو خواهر ایشان با نام زینب و امکلثوم در کربلا حاضر بودند و نامی از زینب صغری نیست. چنانکه امام چند بار اهل حرم را با نام صدا میزنند و میفرمایند: «...يا أختاه يا أم كلثوم، و أنت يا زينب و أنت يا فاطمة و أنت يا رباب...» بدون شک مراد از زینب کسی غیر از زینب کبری (س) نیست و زینبنام، دیگری که خواهر امام باشد، در کربلا حضور نداشته است.
ثانیا آن خواهری که مادرش امولد بود و در کربلا حضور داشت، اصلا زینب نام نداشته است بلکه تمامی منابع و مقاتل نام وی را امکلثوم صغری نوشتهاند نه زینب صغری. مگر اینکه طرفداران این دیدگاه بگویند که امکلثوم صغری همان زینب صغری است، که در این صورت نیز بر خلاف نقل منابع تاریخی اجتهاد به رای کردهاند. چون علامه محمدتقی شوشتری در قاموس الرجال درباره فرزندان امام علی (ع) امکلثوم صغری و زینب صغری را از دو مادر جداگانه دانسته که هر دو امولد بودهاند. «قالوا في بناته عليهالسّلام من فاطمة عليهاالسّلام:زينب الكبرى و امّكلثوم الكبرى،و قالوا: زينب الصغرى و امّ كلثوم الصغرى من امّهات أولاد...»
طبری نیز به این مطلب تصریح میکند که این دو خواهر از دو مادر امولد هستند که نام آنها در تاریخ ضبط نشده است. «كان له بنات من أمهات شتى لم يسم لنا أسماء أمهاتهن منهن أم هانئ وميمونة وزينب الصغرى ورملة الصغرى وأم كلثوم الصغرى وفاطمة وأمامة وخديجة وأم الكرام وأم سلمة وأم جعفر وحمانة ونفيسة بنات على عليه السلام أمهاتهن أمهات أولاد شتى»
بنابراین با دقت در همه دیدگاههای شام میتوان گفت که صاحب مقبره منوره راویه دمشق، فردی غیر از حضرت زینب کبری (س) نیست.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی، معتقدند مرقد مطهر زینب کبری (سلاماللهعلیهم) در روستای «راویه» شام و در منطقه «غوطه» دمشق است. این دلائل به طور اجمال عبارتند از: قدمت و شهرت تاریخی مرقد، ، پیدا شدن کتیبه قدیمی، زیارت سیده نفیسه در سال ١٩٣ هجری، تصریح بیشتر نویسندگان و گردشگران، متن وقفنامه «سید حسین موسوی» در سال ۷۶۸ هجری و تایید قاضیان هفتگانه شامی و گزارش کرامات بیشمار این دیدگاه را تقویت کرده و به قطعیت نزدیک میسازد. در زیر اجمالا به این دلائل میپردازیم:
اين مزار، در بين عالمان و مورخان شهرت زيادى داشته و پيوسته زائران و طالبان بركت، از شهرهاى دور و نزديك به زيارت آن مىآمدهاند. بانوى بزرگوار، حضرت نفيسه، دختر حسن الأنور بن زيد الأبلج بن امام حسن بن على(ع)، همسر اسحاق مؤتمن بن امام صادق(ع) ، در سال ١٩٣ ه.ق، هنگامى كه مرقد حضرت ابراهيم نبى (ع) را زيارت كرد، مرقد بلندمرتبه و معروف به مقام «السيدة زينب (عليها السلام)، دختر على (ع)، قبر عمهاش فاطمه، دختر حسين (ع)، و قبر فضة، جارى فاطمه (عليها السلام)» را نيز زيارت كرد.
حدود سال ۵٠٠ ه.ق، مردى قرقوبى از ساكنان حلب، مسجدى بزرگ در مزار ايشان بنا نمود كه از مشهورترين مساجد دمشق بود. جهانگرد ابوبكر هروى (م ۶١١ ه.ق)، اين مقام را زيارت كرد و در كتاب معروف خويش، «الإشارات إلى معرفة الزيارات»، از آن ياد كرده است. ابن جبير (م ۶١۴ ه.ق) نيز اين مزار را زيارت كرده و در سفر خويش، از محلهاى وقفى مربوط به اين مزار، سخن گفته است. همچنين ابن بطوطه (م ٧٧٠ ه.ق) نيز اين مزار را زيارت كرده است.
در سال ٧۶٨ ه.ق، سيد حسين موسوى نقيب الاشراف، از شخصيتهاى بزرگ دمشق در زمان خود، تمام باغها و زمينهاى خويش را وقف اين مزار نمود و وقفنامه بلندى نوشت كه هفت تن از قاضيان بزرگ دمشق در زمان خويش نيز، بر صحت اين وقفنامه، شهادت دادهاند. در اين وقفنامه، آمده است كه كسى كه در اين مزار مدفون است، امكلثوم، زينب كبرى (عليها السلام)، دختر اميرمؤمنان (ع) است. اين امر نشانگر اين است كه اين مزار، از گذشته به نام بانوى خردمند، زينب (عليها السلام) معروف بوده است؛ به طورى كه هيچ كدام از شخصيتهاى بزرگ دمشق، در آن شك نداشتهاند.
مرقد زينب كبرى(عليها السلام) در شام از قرن دوم هجری شهرت داشته و در قرن هشتم هجرى اهميت بسيارى يافت؛ به طورى كه هزاران زائر از سرزمينهاى وسيع اسلامى، به زيارت ايشان مىآمدند.
وجود و شهرت فراگير اين مزار در قرن دوم هجرى، به اثبات رسيده است؛ چرا كه در سال ١٩٣ ه.ق، بانو نفيسه، همسر اسحاق مؤتن، فرزند امام جعفر صادق(ع)، اين مزار را زيارت كرد و كسانى كه زندگىنامه بانو نفيسه، (م ٣٠٨ ه.ق) در مصر را نوشتهاند، به اين زيارت اشاره كردهاند. در اينجا ما اسامى مؤلفانى را ذكر مىكنيم كه به اين موضوع اشاره كردهاند. مهم نيست كه نظر اين مؤلفان درباره كسى كه در اينجا دفن شده است چيست، بلكه آنچه اينجا برايمان مهم است، شهرت اين مزار است:
١. على بن حسن بن هبة الله دمشقى (م ۵۶١ ه.ق)؛ كسى كه در شرق قبر مدرك دفن شده است، همان بانو زينب (عليها السلام) است كه حورانى در صفحه ٣ «الإشارات» و صيادى در «الروضة البهية»، از آن سخن گفتهاند و همين صيادى در صفحه ٨١، بخش دوم تاريخش، از آن حضرت با امكلثوم ياد كرده است.
٢. ابوالحسن على بن ابىبكر بن هروى (م ۶١١ه.ق)؛ او زندگىنامه آن بانو را در جلد ١، صفحه ٩٢ «كشف الظنون» و صفحه ٣۴ «اللمعات البرقيه» آورده است. وى در كتاب «الإشارات» خود، در صفحه ١٣، اين مزار را با نام أم كلثوم ذكر كرده است.
٣. ابوالحسين محمد بن احمد بن جبير كنافى (م ۶١۴ ه.ق) در صفحه ٢۶٩ سفرنامهاش كه در مصر چاپ شده است، از اين مزار به اسم زينب و با كنيه امكلثوم ياد كرده است. وى روايت مىكند: مزار در يك فرسخى شهر، در روستايى كه معروف به راويه است، واقع شده است. بر روى اين مزار، يك مسجد قرار گرفته است، و خارج از آن، منزلهايى وجود داشته و داراى موقوفاتى نيز مىباشد.
۴. شهابالدين ابوعبدالله ياقوت بن عبدالله حموى (م ۶٢۴ ه.ق) از اين مزار در روستاى راويه به اسم امكلثوم ياد كرده است.
۵. يوسف بن قزاوغلى، معروف به سبط بن جوزى (م ۶۵۴ ه.ق) از اين مزار در كتاب «المزار» خود، به اسم بانو زينب، با كنيه امكلثوم ياد كرده است. السيده زينب(عليها السلام)، ص ۶۵.
۶. عزالدين ابوعبدالله محمد بن على بن ابراهيم بن شداد حلبى (م ۶٨۴ ه.ق) مىگويد:
ابن فرات، وزير مشير بن شداد، شخصى فاضل و تاريخدان، از اين مزار با كرامت در نسخهاى از كتابش، به قبر «زينب كبرى»، دختر امام على (ع) از فاطمه زهرا (عليها السلام) و در نسخه ديگرى از كتابش به «أم كلثوم» ياد كرده است.
٧. شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبى دمشقى (م ٧۴٨ ه.ق)، ذكر كرده است كه مزار زينب كبرى(عليها السلام)، همسر عبدالله بن جعفر، در دمشق است.
٩. ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن بطوطه مغربى (م ٧٧٠ ه.ق)، از اين مزار در روستاى راويه، به اسم زينب و با كنيه امكلثوم از فاطمه زهرا(عليها السلام)، و دختر على بن ابىطالب(ع) ياد كرده، و گفته است كه رسول الله(ص) به خاطر شباهت ايشان به خالهاش امكلثوم، اين كنيه را به ايشان دادند. بر روى مزار ايشان، مسجدى بنا شده است و درآمدها و موقوفاتى نيز دارد. اهالى دمشق آن را «قبر الست» يا امكلثوم مىنامند.
١٠. سيد حسين موسى الموسوى، از شخصيتهاى بزرگ سادات موسوى در دمشق كه از سال ٧۶٨ه.ق صاحب موقوفات مزار بانوى خردمند، زينب است، در وقفنامه خود تصريح كرده است: «كسى كه در روستاى راويه مدفون است، همان امكلثوم، زينب كبرى، دختر زهرا(عليها السلام) و خواهر دو سبط پيامبر اكرم(ص)، حسنين است».
١١. ابوالبقاء عبدالله بن محمد بدرى (متولد سال ٨۴٨ه.ق در مصر)، گفته است: «كسى كه در راويه مدفون است، همان زينب كبرى، دختر امام على بن ابىطالب (ع)، و خواهر همان امكلثومى است كه با عمر ازدواج نمود». .
١٢. ابوبكر موصلى دمشقى كه صاحب خانقاه معروف به نام خودش در جبانه باب الصغير و از شخصيتهاى بزرگ قرن هشتم هجرى است، مىگويد:
كسى كه در روستاى راويه مدفون است، همان زينب كبرى، دختر على و خواهر حسن و حسين و محسن است كه در كودكى وفات يافت. همه اين بزرگواران، فرزندان زهرا(عليها السلام) هستند. .
١٣. برهانالدين ابواسحاق، ابراهيم بن محمد بن محمود حلبى شافعى، معروف به ناجى، شيخ و بزرگ محدثان زمان خويش، حافظ احاديث و انساب، فقيه و صاحب كرامات است در سال٩٠٠ه.ق در دمشق درگذشت. وى تصريح كرده است، كسى كه در راويه مدفون است، همان زينب كبرى، دختر على بن ابىطالب است.
١۴. حافظ شمسالدين محمد بن على بن محمد بن طولون صالحى دمشقى (م٩۵٣ه.ق) از بزرگترين حافظان دمشق بود. وى در رساله خود كه درباره زندگىنامه بانوى خردمند، زينب(عليها السلام)، دختر امام على(ع) نوشته است، مىگويد: «ايشان در روستاى راويه مدفون است و در حادثه حره، به آنجا آمده است». به نقل از كتاب خطى ايشان در گنجينه آل جوهرى نابلس، اين خبر آمده است. عدوى نيز در «الزيارات»، چاپ دمشق ص ٢١، از او روايت كرده است.
١۵. عبدالوهاب شعرانى صوفى (م ٩٧٣ه.ق در مصر) تصريح كرده است كه زينب، دختر امام على(ع)، در دمشق درگذشت. در «معالى السبطين»، ج ٣، ص ١٣۴، چاپ تبريز، اين مطلب از او نقل شده است.
ما فقط خواستيم سخن او را كه موافق سخن بزرگان تاريخنويس و خبره است، آورده باشيم؛ اگرچه ما به نظرات منحصربهفرد و خيالات باطل او درباره لوح محفوظ، اعتماد و استناد نمىكنيم.
١۶. عثمان بن احمد بن محمد بن رجب بن سريح، معروف به ابن حورانى (م٩٧٠ يا ١٠٠٣ ه.ق) تصريح كرده است: «كسى كه در روستاى راويه مدفون است، همان خانم زينب، امكلثوم، دختر على بن ابىطالب(ع) است». او اين خبر را از قول ابن عساكر و ناجى نيز نقل كرده است.
١٧. احمد بن محمد بصراوى (م ١٠٠٣ه.ق)، از اين مزار باكرامت، به اسم خانم زينب(عليها السلام)، در كتاب خود به نام «تحفة الأنام»، در بخش چهارم، در لابهلاى سخن گفتن درباره صحابه و تابعينى كه در دمشق وفات يافتهاند، سخن به ميان آورده است. اين كتاب از نسخههاى خطى شماره ۶۶٢۶، كتابخانه ظاهريه است.
١٨. قاضى نورالدين محمود بن على بن موسى عدوى شافعى (م ١٠٣۵ ه.ق)،
در سالهای اخیر سنگنوشتهای از این مرقد شریف کشف شد،که روی آن چنین نوشته شده است: «هذا قبر السیدة زینب بنت علی بن ابیطالب (ع) بنت الزهرا (س) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی»
در سال ١٣٠٢ ه.ق، در زمان سلطان عبدالعزيز خان عثمانى کتیبهای توسط متوليان قبر شريف حضرت زينب (عليها السلام) كه برخى از آنان از سادات علوى خاندان سيدة بن زهرة، هستند کشف گردید.
ماجرا از این قرار بوده است که: گنبد مزار به خاطر قدمتش، روى قبر شريف فرو میریزد. سلطان عبدالعزيز خان عثمانى از اين موضوع آگاه شد؛ بنابراين به والى شام دستور داد كه مرقد مطهر را بازسازى كند. در هنگام بازسازی حرم مطهر، يك تخته سنگ به اندازه طول قامت يك انسان با خط كوفى قديم در داخل قبر پیدا میشود، كه نوشتۀ موجود در دو خط اول آنكه به خاطر قدمت سنگ و پاك شدن عباراتش به زحمت خوانده شد. متن روى تخته سنگ، اين بود: «هذا قبر السیدة زینب بنت علی بن ابیطالب (ع) بنت الزهرا (س) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی؛ اين قبر بانو زينب، دختر على بن ابىطالب (ع) است. مادرش فاطمه بتول (س) است كه در اين مكان بعد از بازگشت دومش وفات يافته و در اينجا دفن شده است.» در نتيجه آن کتیبه را بر روى قبر قرار میدهند.
اين موضوع را مورخ نجفى، سيد حسين براقى (م ١٣٢٠ه.ق)، از متولى پيشين روضه زينبيه، سيد سليم مرتضى كه در سال ١٣٠٢ ه.ق وارد نجف شد و این ماجرا را در محضر آیت الله محمدحسین کاظمی نقل كرده است در رساله خطى خود با عنوان «الثمر المجتنى»، ذکر كرده است.
مورخ محقق، استاد صلاحالدين المنجد مىگويد: نوشتههاى موجود در سنگها، از مهمترين منابع تاريخ هستند و تمدن عربى ما، سنگنوشتههاى بسيارى براى ما به جاى گذاشته است كه بيانگر مناطق مختلفى از گذشتههاى دور است. اين نوشتهها براى تأييد و صحيح دانستن بسيارى از معلوماتى كه در تأليفات خطى مىيابيم، مفيد است.
یکی از سادات شریف و شخصیتهای بزرگ دمشق به نام سید حسین بن موسی الموسوی همه داراییها و زمینها و باغهای خود در اطراف حرم شریف را وقف کرد تا منافع آن صرف مصالح تربت مطهر گردد. او در آخر ربیع الاول سال ۷۶۸ ه.ق وقفنامهای طولانی نوشت و بزرگانی از قاضیان شام اعم از بعلبک و دمشق را به عنوان شاهد برگرفت. این وقفنامه در تاریخ ۹ ربیع الاول سال ۱۰۱۰ ه.ق به تایید قاضیان و دادگاه قانونی رسید. این وقفنامه که همچنان نزد متولیان حرم شریف در دمشق حفاظت میشود؛ بیانگر این حقیقت است که فرد مدفون در روستای راویه دمشق بدون شک همان زینب کبری (س) مکنای به امکلثوم پاره تن حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) و خواهر امام حسین (ع) است. در آن تصريح شده است، که بانوى دفنشده در راويه، بانو زينب كبرى (س)، خواهر دو سبط پيامبر، حسنين و پاره تن محمد (ص)، و گوهر احمد، فاطمه (س) و على (ع)، امكلثوم، زينب كبرى (س)، دختر اسدالله الغالب، امام بزرگوار، اميرمؤمنان، ابىالحسنين، على بن ابىطالب (ع) است. این سند گویای این حقیقت است که هیچکدام از آن قاضیان در قرن ۸ ه.ق تردیدی نداشتهاند که این مزار متعلق به زینب کبری (س) است. در اين سند وقفى، بارها تكرار شده بود كه: «أم كلثوم زينب الكبرى (س) بنت اميرمؤمنان (ع)، و بضعة الزهرا (س) است». اين مطلب، خود نشاندهنده اين حقيقت است كه كنيه امكلثوم، متعلق به زينب بوده، و ايشان از قديم به اين كنيه معروف بوده است.
بزرگان تاریخ و تحقیق از قدما مانند ذهبى، ابن بطوطه، ابوالبقاء بدرى، ابوبكر موصلى ... و بسیاری از علما و دانشمندان شیعی متاخر مانند شيخ حسن يزدى، ميرزا على كنى، مجدد شيرازى، براقى نجفى،محمدحسن آشتيانى،محمد حسين كاظمى، محمد حسن مراغى، حسين نورى طبرسى، حسن صدر كاظمى، سيدحسن صدر،محمدحسين آل كاشف الغطاء، سید عبدالحسين شرفالدين، سید هبةالدين شهرستانى، شيخ عباس قمى ... تصريح كردهاند، كسى كه در روستاى راويه مدفون است، زينب كبرى، دختر اميرمؤمنان (ع) است و مادرش فاطمه زهرا (س) و دو برادرش، حسن و حسين (ع)، و همسرش، عبدالله بن جعفر است.
بنابر قول علما از آیت الله سید محمد حسین شیرازی (م ۱۳۱۲ ه.ق ) ولی عصر بیان کردهاند کسی که در شام مدفون است همان زینب کبری (س) میباشند. لذا سخن امام به انضمام تصریح علمای شیعه در این زمینه نه تنها حجت قاطع محسوب میشود بلکه بعید نیست که بتوان با آن ادعای اجماع نمود.
یکی دیگر از شواهد دال بر اینکه صاحب مقبره منوره دمشق، حضرت زینب کبری (س) میباشد؛ وجود قبر فضه، خادم حضرت زهرا (س) در دمشق است. فضّه فرزند پادشاه
هند بود كه پس از
اسارت به دست
مسلمانان ، توسّط
پيغمبر(صلیاللهعلیهوآله) به خدمت
فاطمه (سلاماللهعلیها) در آمد. وى داراى فضائل و ارزشهاى والايى است كه در كتابهاى تاريخى، تفسيرى به آنها اشاره شد.
در شمارى از منابع نام وی فضّه نوبيّه ثبت شده است.
هنگامی که زهرای مرضیه (س) به شهادت رسیدند، فضه افتخار خدمتگذارى فرزندش زینب کبری (س) را داشت و همراه ایشان به کربلا و از آنجا همراه بانو زینب (س) و دیگر اسیران به اسارت گرفته شد، سپس به کوفه و شام و از آنجا به مدینه رفت.
فضّه در جريان اسارت
خاندان پيامبر در هنگام سوار شدن آنها بر مركب، دستان حضرت زينب (سلاماللهعلیها) را گرفت و او را کمک كرد تا آن بى بى سوار مرکب شود.
و خود فضّه هم جزء اسيران بود.
وی از خدمت به حضرت زینب (س) و دیگر زنان اهل بیت (ع) فاصله نگرفت تا اینکه درگذشت. هیچ اختلاف نظری در این باره وجود ندارد که ایشان در دمشق نزدیک مزار عقیله بنیهاشم و در باب الصغیر دفن شده است.
اگر ایشان به هنگام سختترین بلاها و مصیبتها پیوسته همراه زینب بود و از ایشان جدا نشد پس چگونه میتوان باور کرد که وی از حضرت زینب (س) جدا شده و به تنهایی از مدینه به شام رفته است؟ در بعضی از اخبار آمده است که ایشان بعد از وفات حضرت زینب (س) پیوسته در مجاورت قبر مطهر بانوی خویش بود تا اینکه درگذشت.
بانو نفیسه همسر اسحاق موتمن فرزند امام جعفر صادق (ع) در سال ۱۹۳ ه.ق هنگام زیارت مرقد مطهر حضرت زینب (س) در روستای راویه در غوطه دمشق مقبره فضه را زیارت کرده است.
در ذیل به نام برخی از مورخانی که قبر فضه را در دمشق دانستهاند اشاره میکنیم:
یاقوت حموی،
ابو الحسن علی بن ابیبکر هروی،
ابن شداد حلبی،
خلیل بن شاهین زاهری،
ابن طولون دمشقی،
محمد بن علی عدوی،
شیخ عباس قمی،
سید محمدصادق بحر العلوم،
و ...
پس از بررسی سه دیدگاه در مورد محل دفن حضرت زینب کبری (س) می توان چنین نتیجه گرفت که: دیدگاه شام از قرائن اطمینانبخشی برخوردار است و موجب حصول ظن قریب به یقین است، در حالی که دیدگاه مصر اشکالات فراوان دارد و احتمال مدینه نیز فاقد دلیل تاریخی است.
پس از بررسى تمام آنچه گفته شد، به اين نتيجه مىرسيم كه مرقد حضرت زينب (س) نمىتواند در مدينه منوره يا شهر قاهره در مصر باشد.
البته ما منكر دفن بانويى علوى به نام «زينب» در مصر نيستيم؛ بلكه مىگوييم: به سبب فتح مصر توسط عمرو بن عاص و سلطه همهجانبه اموىها بر آن سرزمين، فردى از فرزندان صلبى امام على (ع) آن هم در حوالى سال ۶٢ هجرى وارد مصر نشده است و صاحب مقبره زينبيه قاهره، به دلايل مختلفى كه بيان شد، نمىتواند حضرت زينب كبرى (س)، دختر ارجمند امام على (ع) و فاطمه زهرا (س) باشد. به علاوه زنان علوى بسيارى به نام زينب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام اين بوده كه سادات گرامى را به پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) و اميرالمؤمنين (ع) نسبت دهند؛ هرچند بين ايشان واسطههايى وجود داشته باشد. همين امر سبب شده تا مزار معروف در مصر كه از آنِ زينب بنت يحيى المتوج است، به زينب كبرى (س) نسبت داده شود؛ چون زينب كبرى، كاملترين و مشهورترين بانويى است كه در صدر اسلام به نام «زينب» شناخته شده و اين، كاملا طبيعى است كه ذهن انسان با شنيدن يك نام، به فرد كامل و مشهور انتقال يابد.
علاوه بر اين، وجود مرقد آن بانوى بزرگوار در شهر مدينه منوره، فاقد دليل لازم و كافى است. بنابراين، دفن آن حضرت در اين دو سرزمين نيازمند دليل قطعى است كه تاكنون به دست نيامده است. از قاعده استصحاب هم در مسائل تاريخى كارى ساخته نيست. از اين رو به نظر مىرسد كه هيچ كدام از مزارات منسوب به حضرت زينب (س) مدرك كاملاً قابل اعتمادى ندارند هر چند كه احترام و پاسداشت آن امكنه به دليل به خاكسپارى يكى از زنان منسوب به خاندان عترت لازم و بايسته است. در يك نگاه كلى، مىتوان احتمال مدينه را بدون دليل، احتمال مصر را داراى اشكالات فراوان و احتمال شام را با وجود اندك درنگ تاريخى، از سه ديدگاه قبلى برتر و كاملتر و استوارتر دانست.
نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که زیارتگاهها و اماکنی که به خاندان عصمت و طهارت منسوبند همه از مصادیق آیه شریفه «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه » (نور:۳۶) میباشند. این خانهها و زیارتگاهها و لو منسوب به آنها باشد، جای ذکر و توجه به خدا و انسانسازی و پیوند با شهیدان و اهل بیت است. محل دفن اهل بیت هر کجا که باشد یاد و خاطرهشان زنده است و در سینههای مردم عاشق جای دارند.