آمدن ذوالجناج به خیمهگاه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از
شهادت امام حسین (علیهالسّلام)،
اسب آن حضرت به سوی
خیمه زنان آمد، در حالی که شیهه میکشید و سرش را جلوی خیمهگاه به
زمین میزد.
ابن اعثم و
خوارزمی در اینباره نوشتهاند:
(پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)) اسب آن حضرت رو به خیمهگاه آورد و از مقابل آنها گذشت تا او را نگیرند و پیشانی خود را به
خون حسین (علیهالسّلام) آغشته کرد و به سوی خیمه زنان دوید، در حالی که شیهه میکشید و سرش را جلوی خیمهگاه به زمین میزد. چون خواهران، دختران و
اهل بیت امام (علیهالسّلام)، اسب را دیدند که کسی بر او سوار نیست، صدایشان را به ناله و
گریه بلند کردند. در این هنگام
ام کلثوم دستش را بر سرش گذاشت و فریاد زد: وامحمداه، واجداه، وانبیاه، واابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، و احمزتاه واحسناه، هذا حسین بالعراء، صریع بکربلاء، محزوز الراس من القفا، مسلوب العمامة والرداء. ثم غشی علیها؛
(ابن اعثم،
شیخ صدوق،
و
ابن فتال نیشابوری نیز این گزارش را به اختصار آوردهاند. محمد بن ابیطالب حسینی موسوی حائری (
قرن دهم ق) این گزارش را با این اضافه آورده است که اسب جلوی خیمه آن قدر سر خود را بر زمین زد که مرد.
این مضامین در برخی از زیارتنامههای منسوب به
ناحیه مقدسه آمده است.
ابن شهرآشوب گزارشی را از
ابومخنف و او نیز از فردی به نام جلودی نقل کرده است که وقتی
امام حسین (علیهالسّلام) از
اسب بر زمین افتاد، اسب از او
دفاع میکرد و سواران
دشمن را از زین اسبشان فرو میانداخت و لگدمال اسب میکرد تا آنکه چهل نفر از دشمن را کشت.....
این گزارش را تنها ابن شهرآشوب از ابومخنف و او از جلودی نقل کرده است و در هیچ منبع معتبر تاریخی پیش و یا معاصر وی نیامده است. چنانکه در فصل «سیری در مقتل نویسی و تاریخ نگاری عاشورا» نوشتیم، جلودی (
عبدالعزیز بن یحیی جلودی ازدی بصری) (۳۳۲ق) مقتلی داشته است، اما چون ابومخنف (۱۵۷ق) از جلودی جلوتر بوده، امکان نقل ابیمخنف از جلودی نیست و از این نظر، سند گزارش مخدوش است. البته مشابه این گزارش در کتاب
نور العین فی مشهد الحسین،
منسوب به
اسفراینی نیز آمده است، اما با توجه به اعتبار نداشتن اثر وی نزد محققان، نمیتوان به آن اعتماد کرد.) «وامحمداه، واجداه، وانبیاه، وااباالقاسماه، واعلیاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه: این حسین است که عریان بر روی زمین
کربلا افتاده است، سرش بریده از قفاست و
عمامه و قبایش به یغما برده شده است». سپس غش کرد.
مترجم کتاب
الفتوح مینویسد: «
زینب (سلاماللهعلیها) نوحه میکرد و تپانچه (سیلی) به صورت میزد و میگفت: وامحمداه، خبر نداری که با حسین تو چه رفت و بر چه صفت، او را کشتهاند و جسد مطهرش را در صحرا انداختهاند. وامحمداه، اهل بیت تو
اسیر شدهاند و فرزندان تو در صحرا بیفریادرس ماندهاند و دشمن و
دوست بر ایشان میگریند».
طبق گزارش دیگر: در این هنگام کنیزی از طرف خیمههای امام حسین (علیهالسّلام) به سمت میدان روانه شد؛ مردی به او گفت: ای
کنیز خدا، آقای تو کشته شد. کنیز گوید: من شتابان و فریادکنان نزد بانوان خود رفتم. چون آنان مرا (اینگونه) دیدند، برخاستند و شیون آغاز کردند.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۸۸۵.