آموزش اسماء به آدم(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نامها به آدم آموخته شد؛ سپس بر ملائكه عرضه و از آنها خواسته شد كه از نامها خبر دهند: «وعَلَّمَ ءَادمَ الأَسمَاءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَى المَلـئِكةِ فَقالَ أَنبِئونِى بِأَسماءِ هـؤلاَءِ إِن كُنتُم صـدقينَ» (بقره:۳۱) و فرشتگان اظهار ناتوانى و ناآگاهى كردند: «قَالُوا سُبحـنَكَ لاَ عِلمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمتنَا.» (بقره:۳۲) خداوند خطاب به آدم فرمود: «يـاَدمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلمّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائِهم قالَ أَلم أَقل لَكُم إِنِّى أَعلمُ غَيبَ السَّمـوتِ و الأَرضِ و أَعلمُ ما تُبدونَ و مَا كُنتُم تَكتُمونَ _ اى آدم! آنان را از اسمهایشان آگاه كن. چون آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را مىدانم؟ و نيز مىدانم آنچه را شما آشكار مىكنيد و آنچه را پنهان مىداشتيد؟» (بقره:۳۳) به گفته طبرسى و فخررازى، خداوند آدم را به دانش برترى داده است.(طبرسی، مجمعالبيان، ج۱، ص۱۸۰؛ فخر رازی، التفسير الكبير، ج۲، ص۱۷۸)در اينجا فرشتگان در برابر معلومات گسترده و دانش فراوان انسان، سرتسليم فرود آوردند و بر آنها، آشكار شد كه او سزاوار چنين مقامى است.(مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۷۸)
مفسّران در ماهيّت اسما كه به برترى آدم انجاميد و چگونگى آموزش آنها، آراى گوناگونى دارند؛ مانند: ۱. به گفته ابنعباس، مجاهد و قتاده، مقصود نامهاى موجودات از قبيل انسان، جانوران، زمين، دشت، كوه و دريا است كه مردم با آنها يكديگر و چيزهاى جهان را مىشناسند؛ ۲.اسامى فرشتگان؛ ۳. اسامى فرزندان آدم.
طبرى دو رأى اخير را ترجيح مىدهد.(طبری، جامع البيان، ج۱، ص۳۰۹) ماوردى پس از نقل اين آرا مىگويد: در اينجا دو وجه است: نخست اينكه آموزش فقط در محدوده نامها بوده، نه معانى آنها؛ دوم اين كه اسامى و معانى آنها آموزش داده شده است؛ چراكه دانستن نامها بدون معانى بىفايده است و در حقيقت، مقصود اصلى معانى، ونامها نشانهاى براى آنها است. در وجه اوّل نيز دو صورت است: نخست اين كه خداوند به آدم فقط يك لغت آموخت (لغتى كه آدم به آن تكلّم مىكرد) و ديگر اين كه همه لغات بشرى را به او آموزش داد و آدم آن لغات را به فرزندانش آموخت و چون آنان پراكنده شدند، هر قومى با لغتى كه برايش مأنوستر و راحتتر بود، سخن گفت و ديگر لغات، با گذشت زمان به فراموشى سپرده شد.(ماوردی، تفسیر، ج۱، ص۹۹) شيخ طوسى و طبرسى گفتهاند: خداوند معانى نامها را به آدم آموخت؛ زيرا آموختن نامها بدون معنا سودى ندارد و فضيلتى به شمار نمىآيد.(شیخ طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۳۸؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۳۹؛ طبرسی، مجمعالبيان، ج۱، ص۱۸۰)
ملاصدرا در نظرى قوى گفته است: همه حقايق عالم از اسماءاللّه است و معناى آموزش اسما به آدم، اين است كه خداوند احوال و آثار همه اجناسى را كه آفريده، به آدم ارائه داده و او را از آنها آگاه كرده است.(تفسیر ملاصدرا، ج۲، ص۳۲۰)
ميبدى مىنويسد: اهل اشارت گفتهاند: مقتضى عموم آن است كه خداوند، نامهاى آفريدگار و آفريدگان، را به آدم آموخت و آدم با دانستن نامهاى آفريدگان، بر فرشتگان برترى يافت و آگاهى او از نامهاى آفريدگار، سرّى ميان وى و حق بود كه فرشتگان نمىدانستند؛ پس ثمره آگاهى از نام آفريده در حقّ آدم، اين بود كه مسجود فرشتگان شد و ثمره علم به نامهاى آفريدگار، آن كه به مشاهده حق رسيد و كلام حق را شنيد.(کشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۷_۱۳۹) به گفته رشيد رضا، مقصود از نامها، معانى آنها است و اين توان علمى، همه انسانها را در بر مىگيرد و لازمهاش اين نيست كه فرزندان آدم اين شناخت را از نخستين روز داشته باشند؛ بلكه شناخت اشيا با بحث و استدلال، در ثبوت اين نيرو كافى است. وى در كيفيّت آموزش اسما به آدم مىگويد: تعليم، بر تدريجى بودن دلالت دارد؛ امّا آنچه از تعليم اسما به آدم، به ذهن متبادر مىشود، ايناست كه به صورت دفعى بالفعل يا بالقوه بوده است.(رشید رضا، المنار، ج۱، ص۲۶۳)
طبرسى مىگويد: در كيفيّت تعليم اسما به آدم اختلاف است. برخى گفتهاند: شناخت اشيا را در قلب او نهاده و زبانش را به آنها گويا ساخته است و اين براى او معجزهاى به شمار مىرود؛ چرا كه خلاف عادت بود. عدّهاى گفتهاند: او را به دانستن آنها واداشت. بعضى نيز گفتهاند: زبان ملائكه را به او آموخت و از اين طريق، ساير لغات را فرا گرفت. رأى ديگر اين است كه خداوند نامهاى اشخاص را به او آموخت؛ بدين ترتيب كه موجودات را نزد وى حاضر و نامهاى آنها را در لغات گوناگون بيان مىكرد و روشن مىساخت كه هر چيزى چگونه كاربردى و چه سود و زيانى دارد.(طبرسی، مجمعالبيان، ج۱، ص۱۸۱)
به گفته علاّمه طباطبايى، نامها در آيه از دو جهت عموميّت دارد: نخست اينكه كلمه اسما جمع و با الف و لام است و با كلمه كل تأكيد شده؛ يعنى خداوند همه نامها را بدون استثنا به آدم آموخت. ديگر آنكه دانش نامها به آدم اختصاص ندارد و همه افراد بشر از اين دانش بهره دارند. ضمير «هم» نيز چون معمولا به جمع عاقل برمىگردد، نشان آن است كه اسما، عاقل بودهاند؛ البتّه آگاهى آدم عليه السلام از اسما مانند آگاهى ما از نامهاى اشياى گوناگون نبوده و با علمى كه پس از بيان آدم عليه السلام براى ملائكه حاصل شد نيز تفاوت داشته است؛ چون اگر جز اين بود، بايد پس از آنكه آدم آنها را شرح داد، تفاوتى بين آنها و آدم باقى نمىماند؛ افزون بر اين، اين دانش نمىتوانست براى آدم فضيلت شمرده شود و براى فرشتگان نيز قانع كننده نبود؛ بنابراين آنچه را خداوند بر فرشتگان عرضه كرد، موجوداتى عالى نزد او بودند و هر اسمى را در اين جهان به بركت آنها پديد آورد و آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد، از پرتو نور آنها است.(علامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۱۷_۱۱۸؛ انسان از آغاز تا انجام، ص۲۹)
به گفته برخى مفسّران، آدم با سعه وجودى خويش، جامع همه اشيا و حقايق است؛ بلكه او خود، حقيقت همه اشيا است و به صورت وجود جامع، بر همه هستى محيط، و معناى تعليم اسما به او اين است كه همه حقايق و موجودات عالَم هستى در وجود او جمعند و آن حقايق كه آدم جامع آنها است، از اين جهت كه آيينه و نشانى از حضرت حقّند، اسما ناميده شدهاند.(بيان السعاده، ج۱، ص۷۶_۷۷) به نظر مىرسد در بحث چگونگى تعليم اسماء، دو نظر اخير جامع باشند.
درباره اسما و دانش آدم به آنها در تورات چنين آمده است: و خداوند هر حيوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمين سرشت و نزد آدم آورد تا ببيند چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم، هر ذى حيات را خواند، همان نام او شد؛ پس آدم، همه بهايم، پرندگان آسمان و همه حيوانات صحرا را نام نهاد؛ امّا براى او يار مناسبى يافت نشد.(كتاب مقدّس، پيدايش ۲: ۱۹)
گفتنى است تورات راز آموزش اسما به آدم و گزارش آن به فرشتگان را چنين تبيين كرده كه آدم در جست و جوى همتا و در اين كوشش ناموفق بوده است؛ ولى از ديدگاه قرآن، تعليم اسما به آدم، ملاك خلافت او و جهت برترىاش بر ملائكه است.
فهرست منابع:
(۱) قرآن کریم؛
(۲) طبرسی، مجمعالبيان؛
(۳) فخر رازی، التفسير الكبير؛
(۴) مکارم شیرازی، تفسیر نمونه؛
(۵) طبری، جامع البيان؛
(۶) ماوردی، تفسیر؛
(۷) شیخ طوسی، التبیان؛
(۸) تفسیر ملاصدرا؛
(۹) کشف الاسرار؛
(۱۰) رشید رضا، المنار؛
(۱۱) علامه طباطبایی، المیزان؛
(۱۲) انسان از آغاز تا انجام؛
(۱۳) بيان السعاده؛
(۱۴) كتاب مقدّس، پيدايش ۲: ۱۹؛