آوارگی(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آوارگی: بیخانمانی، سرگردانی و دور ماندن از خانه و سرزمین خویش
این موضوع درقرآن باتعابیرگوناگون آمدهواز واژگان متفاوتی قابل استنتاج است. مفهوم هجرت در راه خداکه کوچ کردن با هدفی والا و به گفته راغب، خروج از دارالکفر بهدارالایمان است(اصفهانی، ص۸۳۳، «هجر».) و در آیات متعدّدی از آن ستایش شده (بقره:۲۱۸؛ آلعمران:۱۹۵؛ انفال:۷۲ـ۷۵)، یا موضوع تبعید و نفی بلد• که در فقه به صورت کیفر برخی جرایم تعیین شده(طوسی، التبیان، ج۳، ص۵۰۶؛ جصاص، ج۲، ص۵۹۷ تا ۶۰۱) یا واژه تیه که به معنای تحیر و سرگردانی است و برای سرزمینی که بنی•اسرائیل به مدّت چهل سال در آنجا آواره بودند، علَم(طبری، تاریخ طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۵۷؛ قمی، ج۱، ص۱۹۳؛ قمی، ج۱، ص۱۹۳) شده، از هر یک در مدخلی جداگانه بحث میشود؛ ولی در ارتباط مستقیم با موضوع بوده و در بسیاری موارد آوارگی را به همراه دارد.
به جز عناوین یاد شده (هجرت، تبعید و تیه•) مفهوم آوارگی در قرآن، بیشتر از واژه اخراج و مشتقّات آن استفاده شده که به معنای بیرون راندن، آواره ساختن، یا موجب جلای وطن شدن است؛(معین، ج۱، ص۱۷۱) چنانکه واژه «تشرید» در آیه ۵۷ أنفال(انفال:۵۷) نیز به معنای طرد کردن و کیفر نمودن و واژه «استفزاز» در آیه ۷۶ و ۱۰۳ اسراء(اسراء:۷۶؛ اسراء:۱۰۳) نیز به معنای «برکندن» آمده و «جلا» هم (به گفته ماوردی) به معنای آوارهسازی گروهی است.(آلوسی، ج۱۵، ج۲۸، ص۶۱)
از آنجا که انسان مدنی بالطبع است و در زندگی اجتماعی خود به دیگران نیاز دارد و سکونت در سرزمین پدری خود از حقوق نخستین او به شمار میرود و نیز با انس به وطنِ خویش و بهرهمندی از حمایتهای خانواده و عشیره، میتواند به زندگی بهتری دست یازد، قرآن آوارهسازی دیگران را (به جز در برخی موارد) امری نکوهیده تلقّی کرده و مردم را از آن باز داشته است تا آنجا که آوارهساختن مسلمانان را از دیارشان (شهر مکه•) مصداق فتنهگری کافران و بدتر از کشتار بر شمرده است(ابن عاشور، ج۲، ص۲۰۲؛ محمد رشید رضا،ج۱، ص۶۲۸):«واقتُلوهُم حیثُ ثَقِفتُموهم و أخرِجوهم مِن حیثُ أخرَجوکم وَ الفِتنةُ أَشدُّ مِن القَتل...». (بقره:۱۹۱) در آیهای دیگر، آواره ساختن اهل مسجد الحرام از آن، گناهی بس بزرگ یا بزرگتر از جنگیدن در ماه•های حرام به شمار آمده است: «یسـَلونَک عَن الشَّهرِ الحرامِ قِتال فیه قُل قِتالٌ فیه کبیرٌ وَ صدٌّ عَن سبیلِ اللّهِ و کفرٌ بِهِ والمَسجِدِ الحَرامِ و إِخراجُ أهلِه مِنه أکبرُ عندَاللّهِ و الفتنةُ أکبرُ مِن القتلِ...» (بقره:۲۱۷) از این رو، قرآن در آیات متعدّدی، از آوارگی پیامبران، مؤمنان و دیگر افراد سخن گفته و عوامل آن را نکوهیده است.
پیشینه آوارگی:
یکی از ترفندهای کافران در برابر انبیای الهی، تهدید آنان به آواره ساختن و بیرون راندن از سرزمین خویش بوده است: «وقال الَّذین کفروا لِرُسلِهِم لَنُخرجنَّکم مِن أرضِنا أو لَتَعودُنّ فی ملَّتِنا فأوحی....» (ابراهیم:۱۳) خداوند در پاسخ به این تهدید، پیامبران را با وعده پیروزی تسلّی داده و به بردباری در برابر ناملایمات فرا خوانده است. حضرت لوط(علیه السلام)نیز هنگامی که قوم خود را از منکرات باز میدارد، از سوی آنان تهدید میشود و، تصمیم میگیرند او را از شهر برانند که خداوند او و اهلش را رهایی میبخشد: «وَ مَا کانَ جَوابَ قَومِه إلاّ أَن قالوا أَخرِجوهُم مِن قَریتِکم إنَّهُم أُناسٌ یتطهَّرون • فَأَنجینـه و أهلَه....» (اعراف:۸۲ ؛اعراف:۸۳) از آیات ۵۴ تا ۵۶ نمل(نمل:۵۴؛نمل:۵۵؛ نمل:۵۶)برمیآید که پاکدامنی لوط و گروندگان به وی، انگیزه قوم برای آواره ساختن آنان بوده است. در آیهای دیگر نیز آمده است: «قالوا لَئِن لَمتَنتَهِ یـلوطُ لَتکونَنّ مِنَ المُخرَجین». (شعراء:۱۶۷) زمخشری مینویسد: هنگامی که قوم لوط، کسی را از شهر بیرون میراندند، او را به بدترین وجهی آواره ساخته، اموالش را توقیف و با او بهشدّت رفتار میکردند؛ چنان که قریش با مسلمانان مهاجر کردند.(زمخشری، ج۳، ص۳۳۰)
حضرت شعیب(علیه السلام)نیز از تهدید سران مستکبر قوم خود در امان نماند: «قالَ المَلأُ الَّذین استَکبَروا مِن قَومِه لَنُخرِجَنَّک یـشعیبُ وَالَّذین ءامنوا مَعَک مِن قَریتِنا أَو لَتَعودُنّ فِی مِلَّتِنا قَالَ أَوَلَو کنّا کـرهینَ.» (اعراف:۸۸) به گفته علاّمهطباطبایی، تکرار قسم، ونون تأکید، دلیل بر جدّی بودن مشرکان در اجرای تهدیدشان است.(الطباطبایی، ج۸، ص۱۹۰)
حضرت یوسف(علیه السلام)هم گرفتار توطئه برادرانش شد. آنان که بر او رشک میبردند، برای معطوف ساختن توجّه پدر به سوی خود، او را از سرزمین پدری خویش آواره ساختند: «إذ قالوا لَیوسفُ و أخوه أَحبُّ إلی أَبینا مِنّا و نَحن عُصبةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلـل مُبین • اُقتُلوا یوسفَ أَو اطرَحوهُ أَرضاً یخلُ لَکم وَجهُ أبیکم وَ تَکونوا مِن بَعدِه قَوماً صـلِحین.» (یوسف:۸؛یوسف:۹) قرآن در ادامه داستان بیان میکند که برادران از کرده خود نتیجه عکس گرفتند. سرانجام یوسف(علیه السلام)عزیز مصر شد و برادران را که سخت به او نیازمند شده بودند، مشمول لطف خود قرار داد.
حضرتسلیمان(علیه السلام)نیزهنگامیکهبا فرستادن نامهای، ملکه سبأ را با مسالمت به یکتاپرستی فرا خواند و با مقاومت آنان مواجه شد، بلقیس و درباریانش رادر صورتی که دست از سرکشی برنداشته، تسلیم نشوند،به مقابلهبا لشکری نیرومند، آوارگی و اخراج همراه با خواری از سرزمینشان تهدید کرد: «ارجِع إِلَیهم فَلَنأتینَّهم بِجنود لا قِبَلَ لَهم بِها و لَنُخرِجَنَّهم مِنها أذِلَّةً وهم صـغِرونَ.» (نمل:۳۷)
حضرت موسی(علیه السلام)نیز پس از آنکه از تصمیم قبطیان مبنی بر کشتن خویش آگاه شد، از مصر بیرون رفت و با درخواست رهایی از دست ستمگران از درگاه الهی، آوارگی را بر کشته شدن برگزید: «وجاءَ رَجلٌ مِن أَقصَا المَدینةِ یسعی قال یـموسی إنّ المَلأَ یأتمِرونَ بِک لِیقتُلوک فَاخرُج إنّی لَک مِنالنّـصِحین • فَخَرجَ مِنها خائِفاً یترقَّبُ قال رَبِّ نَجِّنی مِنالقومِ الظَّـلِمین.» (قصص:۲۰؛ قصص:۲۱) فرعون نیز برای فرار از پذیرش دعوت موسی(علیه السلام)با متّهم ساختن وی به سحر، اظهار داشت که او میخواهد قبطیان را با جادوی خویش از سرزمینشان آواره سازد: «قال أَجِئتَنا لِتُخرِجَنا مِن أَرضِنا بِسِحرِک یـموسی.» (طه:۵۷) به گفته علاّمه طباطبایی، او با این اتّهام، سعی داشت افکار عمومی را بر ضدّ موسی بشوراند و او را دشمن ملّت معرّفی کند؛ دشمنی که میخواهد با نقشههایش آنان را از وطن و آب و خاکشان بیرون کند و روشن است کسی که وطن ندارد، زندگی ندارد.(الطباطبایی، ج۱۴، ص۱۷۲)در آیهای دیگر به نقل از فرعون، خطاب به اشراف قومش همین مضمون آمده است: «قالَ لِلملإِ حَولَه إنَّ هـذا لَسـحرٌ عَلیمٌ • یریدُ أَن یخرِجَکم مِن أَرضِکم بِسحرِه فَماذا تَأمُرون» (شعراء:۳۴ ؛شعراء:۳۵) و هنگامی که جادوگران، بدون اجازه او به موسی(علیه السلام)ایمان آوردند، عملشان را توطئهای از پیش طراحی شده برای آوارهسازی مردم شهر نامیده، آنان را به بدترین نوع قتل تهدید کرد: «قال فِرعونُ ءامَنتم به قَبلَ أَن ءاذَنَ لکم إنّ هـذا لَمَکرٌ مکرتُموه فیالمدینةِ لِتُخرِجوا منها أهلَها فَسَوف تَعلمونَ». (اعراف:۱۲۳)
بنیاسرائیل نیز در پی سرپیچی از فرمان الهی در همراهی با موسی(علیه السلام)به مدت چهل سال گرفتار سرزمین تیه و آواره شدند: «قالَ فَإِنَّها مُحرَّمَةٌ عَلیهِم أربَعینَ سنةً یتیهونَ فیالأرضِ فَلا تَأسَ عَلیالقَومِ الفـسِقینَ.» (مائده:۲۶) سرانجام موسی و هارون(علیهما السلام)و انبوهی از بنیاسرائیل، در همانجا وفات یافتند. بیشتر مفسّران معتقدند: هیچ یک از آنان که به کیفر تیه گرفتار آمد، وارد سرزمین مقدّس نشد؛(زمخشری، ج۱، ص۶۲۳) بلکه نسل بعدی، همراهبا یوشعبن نون(علیه السلام)وصی موسی(علیه السلام)آنجا را گشود؛(طبری، جامع، ج۴، ج۶، ص۲۴۹؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۲۰) همچنین قرآن در آیاتی چند، از آوارگی بنیاسرائیل به وسیله یکدیگر به رغم پیمان الهی سخن گفته است: «وإذ أخَذنا میثـقَکم لاتَسفِکون دماءَکم و لاتُخرِجونَ أنفسَکم مِن دیـرِکم ثمّ أقرَرتم و أنتم تَشهَدون • ثمّ أنتم هؤلاءِ تَقتلونَ أنفسَکم و تُخرِجون فَریقاًمِنکممِندیـرِهم...». (بقره:۸۴؛ بقره:۸۵) هنگامی که بنیاسرائیل به فساد• و سرکشی در زمین دست یازیدند، خداوند، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر آنان چیره ساخت تا به بیتالمقدس هجوم برده، زمینههای کشتار، اسارت و آوارگی آنان را فراهم آورند: «فإذا جاءَ وعدُ أولـهُما بَعثنا عَلیکم عِباداً لَنا أُولی بَأس شَدید فَجاسوا خِلـلَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعدًا مَفعولاً.» (اسراء:۵) برخی مفسّران این آیه را درباره آوارگی مردم بابِل به دست «بُختُ•نَصَّر» میدانند.(شهید ثانی، ج۱۲، ص۱۸۰؛ قرطبی، الجامع، ج۱۰، ص۱۴۱)
از آوارگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز در آیاتی چند سخن رفته است. مشرکان قریش که برای جلوگیری از دعوت حضرت و انتشار اسلام از هیچ اقدامی چون شکنجه تازه مسلمانان و حصر اقتصادی فروگذار نمیکردند، چون خود را ناتوان یافتند، با اجتماع در دارالندوة، برای زندانی کردن، کشتن یا بیرون راندن پیامبر تصمیم گرفتند. خداوند پیامبرش را از توطئه آنان آگاه ساخته، با نوید برتری تدبیر الهی بر مکرکافران، او را تسلّی داد: «وإذ یمکر بِک الّذینَ کفروا لِیثبِتوک أو یقتُلوک أو یخرِجوک و یمکرونَ و یمکر اللّهُ واللّهُ خیرُ المـکرین». (انفال:۳۰) مورّخان و مفسّران، نزول آیه را در باره لیلة المبیت میدانند که علی(علیه السلام)به جای پیامبر(صلی الله علیه وآله)در بستر حضرت خوابید و پیامبر به رغم علاقهای که به شهر مکه (حرم امن الهی و موطن اصلی خود) داشت، آنجا را شبانه ترک گفت و به مدینه رهسپار شد.(طبری، جامعالبیان،ج۹، ج۱۵، ص۳۹؛ ابن هشام، ج۲، ص۴۸۰)و هنگامی که قریش، حضرت را از خانه و کاشانه خود آواره ساختند، خداوند از نصرت خود و بینیاز ساختن پیامبر(صلی الله علیه وآله)از یاری قومش خبر میدهد: «اِلاّ تَنصُروه فَقَد نَصَره اللّهُ إذ أخرجَهُ الّذینَ کفروا...». (توبه:۴۰) در آیه ۱۳ همین سوره، از تصمیم مشرکان به آواره ساختن پیامبر(صلی الله علیه وآله)بر خلاف عهد و پیمان خویش سخن گفته، مؤمنان را به مبارزه با آنان فرا میخواند: «ألا تُقـتِلونَ قوماً نَکثوا أَیمـنَهم و هَمّوا بِإخراجِ الرَّسولِ و هُم بَدءُوکم أوّلَ مرّة...» (توبه:۱۳) چنانکه در جای دیگر، با تهدید عاملان اخراج پیامبر(صلی الله علیه وآله)از مکه، وجود هر گونه یاوری را برای آنان نفی کرده، بدینگونه او را دلداری میدهد: «وَکأین مِن قریة هی أشدُّ قوّةً مِن قَریتِک الَّتی أَخرَجَتک أهلَکنـهم فَلاناصرَلَهم». (محمد:۱۳)
مسلمانان صدر اسلام نیز بر اثر ستم و شکنجه مشرکان، به ترک خانه و کاشانه خود وادار شده، گروهی به حبشه و جمعی به مدینه هجرت کردند. به گفته مفسّران، نخستین آیهای که به مسلمانان اجازه جهاد• میدهد، آنان را ستمدیدگانی معرّفی میکند که به ناحق از سرزمین خویش آواره شدهاند(طبرسی، مجمع، ج۷، ص۱۳۸؛ سیوطی، ج۶، ص۵۸):«أُذِنَ لِلّذین یقـتَلونَ بِأَنَّهم ظُلِموا و إنّ اللّهَ علی نَصرِهم لَقدیرٌ • الّذین أُخرِجوا مِن دیـرِهم بغیرِ حقّ إلاّ أن یقولوا رَبُّنا اللّهُ...». (حج:۳۹؛ حج:۴۰) در احادیث آمده است که شأن نزول اینآیات، پیامبر(صلی الله علیه وآله) ومهاجران صدر اسلامند و بر اهل بیت(علیهم السلام) نیز تطبیق داده شدهاست.(قمی، ج۲، ص۸۴؛ الحویزی، ج۳، ص۵۰۱)
تهدید به آوارهسازی، پس از هجرت• نیز ادامه یافت تا آنجا که سرکرده منافقان با تکیه بر اقتدار خویش تأکید میکرد که هرگاه به مدینه باز گردد، مسلمانان زبون را از آنجا بیرون براند: «یقولونَ لَئِن رَجعنا إلی المَدینةِ لَیخرِجَنَّ الأَعزُّ منهاالأَذلَّ و لِلّهِ العزّةُ و لِرَسولِه وَ لِلمؤمنینَ و لکنَّ المنـفِقین لایعلمون» (منافقون:۸) از اینرو مسلمانان موظّف شدند تا مشرکان را از باب مقابله به مثل، از سرزمینشان (مکه) بیرون برانند؛ چنان که آنان پیشتر مسلمانان را از شهر و دیار خویش آواره ساخته بودند: «واقتُلوهم حیثُ ثَقِفتُموهم و أَخرِجوهم مِن حیثُ أخرَجوکم و الفتنةُ أشدُّ مِن القَتلِ....» (بقره:۱۹۱)
از جمله آواره شدگان صدر اسلام، یهود• بنینضیرند که بر اثر پیمان شکنی و مخالفت با پیامبر(صلی الله علیه وآله)و آزار مسلمانان به رغم آنکه دژهای محکم خود را نگهدار خویش میپنداشتند،(طبرسی، مجمع، ج۹، ص۳۸۷) از خانه• و کاشانه خود در مدینه (پس ازتخریب آن) آواره گشته، با برجای گذاشتن عمده داراییهای خود،(زمخشری، ج۴، ص۴۹۸) به ناچار گروهی به خیبر و جمعی به سوی شام رهسپار شدند(طبرسی، ج۹، ص۳۸۶)و وعده یاری منافقان، به سبب وحشتی که خداوند در دلهایشان افکنده بود، کارساز نشد(طبرسی، ج۱۰، ص۴۹۸):«هوَالّذی أخرَجَ الّذینَ کفروا مِن أهلِالکتـبِ مِن دیـرِهم لاِوّلِ الحَشرِ ماظَننتُم أن یخرُجوا و ظَنّوا أنّهم مانِعَتُهم حُصونُهم مِن اللّهِ فَأَتـَـهم اللّهُ مِن حیثُ لمیحتَسِبوا و قَذَفَ فی قُلوبِهم الرُّعبَ یخرِبون بُیوتَهم بِأیدیهِم و أیدی المُؤمِنینَ فَاعتَبِروا یـأولی الأبصـرِ.» (حشر:۲)
پاداش آوارگان:
از نگاه قرآن، تحمّل آوارگی در راه خدا موجب آمرزش گناهان و بهرهمندی از نعمتهای بهشت است: «فالّذینَ هاجَروا و أُخرِجوا مِن دیـرِهم و أُوذوا فی سَبیلی و قـتَلوا و قُتِلوا لاَُکفِّرَنّ عَنهم سَیئاتِهم و لاَُدخِلَنَّهم جنّـت تَجری مِن تحتِها الأنهـرُ ثواباً مِن عِندِ اللّهِ واللّهُ عِندهُ حُسنُ الثَّوابِ». (آلعمران:۱۹۵) این پاداش الهی، از نظر برخی مفسّران به مهاجران آوارهای اختصاص دارد که مشرکان قریش آنان را از وطنشان مکه بیرون راندند؛(طبری، جامع، ج۳، ج۴، ص۲۸۵) امّا از نگاه برخی دیگر، هجرت در آیه، فراگیر و شاملهجرت از شرک و گناه و دوری از وطن و خاندان است.(الطباطبایی، ج۴، ص۸۸)
هرچند خدا به مؤمنان فرمان آوارهسازی خویشتن را نداده بود، قرآن با اذعان به دشواری این امر، تحمّل آوارگی را فقط از مؤمنان واقعی میداند: «ولو أنّا کتَبناعَلیهم أنِ اقتُلوا أنفسَکم أو اخرُجوا مِن دیـرِکم ما فَعَلوهُ إلاّ قلیلٌ مِنهم و لو أنَّهم فَعَلوا ما یوعَظونَ به لَکانَ خَیراً لَهم و أشدَّ تَثبیتاً». (نساء:۶۶) ضمیر «علیهم» در این آیه، به مؤمنان یا منافقان یا هر دو گروه اشاره دارد؛ هر چند ذیل آیه، با احتمال نخست سازگارتر است. از آنجا که هدف مشرکان از آوارهسازی مؤمنان، محرومیت آنان از مسکن و سرپناه است، خداوند وعده میدهد که به جای مکه، آنان را در شهری نیکو یعنی مدینه سکنا دهد(طبرسی، مجمع، ج۶، ص۵۵۷) یا به آنان حالتی نیکو یعنی استیلا بر کافران عنایت کند: «والّذینَ هاجَروا فیاللّهِ مِن بعدِ ما ظُلِموا لَنُبوِّئَنَّهم فیالدُّنیا حَسنةً و لاَجرُ الأَخرةِ أکبرُ لو کانوا یعلَمون». (نحل:۴۱) قرآن، مهاجران نیازمندی را که برای خشنودی خدا از سرزمین خود آواره و از داراییهایشان محروم شدهاند، صادقان واقعی خوانده، پناه دهندگانشان را در پاداش آنان شریک میداند: «لِلفُقراءِ المُهـجِرینَ الّذین أُخرِجوا مِن دیـرِهم و أمولِهم یبتَغونَ فَضلا مِناللّهِ و رضوناً و ینصُرونَ اللّهَ و رسولَه أولـئِک همالصّـدِقون • والَّذِین تَبَوَّءو الدّارَ و الإیمـنَ مِن قَبلِهم یحبّونَ مَن هاجرَ إلَیهم...». (حشر:۸؛ حشر:۹)
اهداف آوارهسازی:
ستمگران در آوارهساختن دیگران انگیزههای متفاوتی دارند. ازآنجاکه دعوت پیامبران به یکتاپرستی و ارزشهای اخلاقی با قدرتطلبی و دیگر خواستههای نفسانی کافران و ستمکاران سازگاری نداشت، با هر وسیلهای به مقابله با پیامبران برمیخاستند.(راهنما، ج۹، ص۵۲) بیرون راندن آنان از سرزمینشان که از راههای متداول بوده، افزون بر محرومیت از مزایای زندگی در وطن، آنان را از حمایتهای سیاسی و اجتماعی نظامهای قبیلهای نیز محروم میساخت: «وقالَ الّذین کفروا لِرُسُلِهم لَنُخرجَنَّکم مِن أَرضِنا أو لَتَعودُنّ فی مِلَّتِنا فأوحی إلیهم ربُّهم لَنُهلِکنّ الظّـلِمین» (ابراهیم:۱۳) از این رو در آیهای دیگر، مؤمنانی را که فقط به سبب اعتقاد به توحیدِ ربوبی از شهر و دیار خویش آواره شدهاند، اجازه جهاد میدهد: «أُذِن لِلّذین یقـتَلون بِأَنَّهم ظُلِموا و إنّ اللّهَ علی نَصرِهم لَقدیرٌ • اَلّذین أُخرِجوا مِن دیـرِهم بغیرِ حقّ إلاّ أن یقولوا ربُّنا اللّهُ...». (حج:۳۹ ؛ حج:۴۰) گاه تصرّف سرزمین، عامل آوارهسازی است؛ چنانکه فرعون، موسی(علیه السلام)را متّهم میکند که میخواهد مصریان را با جادوی خویش از سرزمینشان آواره سازد: «قالَ أجِئتَنا لِتُخرِجَنا مِن أرضِنا بِسحرِک یـموسی» (طه:۵۷) و به بزرگان قوم، درباره این خطر هشدار میدهد: «یریدُ أن یخرِجَکم مِن أرضِکم بِسِحرهِ فَماذا تَأمُرون». (شعراء:۳۵) موسی(علیه السلام)چنین قصدی نداشت؛ ولی نسبت این اتّهام به او، به سبب تحریک مردم بر ضدّ او است و این نشان میدهد که آوارهسازی به قصد تصرّف سرزمین، امری شناخته شده و نکوهیده بوده است. تصاحب امتیازهای دیگران نیز گاهی انگیزه آوارهسازی میشود. برادران یوسف(علیه السلام)از این که او را نزد پدر محبوبتر یافتند، بر او رشک برده، به گمان این که با آواره و دور کردن وی از چشم پدر، جای او را خواهند گرفت، کمر به این توطئه بستند: «إذ قالوا لَیوسفُ وأخوه أحبُّ إلی أبینا مِنّا ونحنُ عصبةٌ إِنّ أبانا لَفی ضَلل مُبِین • اقتُلوا یوسفَ أو اطرَحوه أرضاً یخلُ لکم وجهُ أبیکم وَتَکونوا مِن بعدهِ قَوماًصـلحین.» (یوسف:۸؛ یوسف:۹) برادران از این جنایت طرفی نبستند؛ امّا از آیات پیشین بر میآید که آوارهسازی دیگران برای تصاحب امتیازهای آنان امری شناخته شده است؛ البتّه آوارهسازی در مواردی به صورت کیفر جرم نیز مطرح است ( <=آوارهسازی در نظام تشریع، همین مقاله)
کیفر آوارهسازی:
آواره ساختنِ ظالمانه انسانها عملی ناروا و در نگاه قرآن به منزله فتنهانگیزی و بدتر از کشتار است؛ بدین جهت، کیفرهایی برای این عمل نکوهیده، شمرده شده که ذلّت و خواری دنیا و عذاب دردناک آخرت، از آن جمله است. بنیاسرائیل در پی سرپیچی از مفاد پیمان الهی و اقدام به کشتار و اخراج یکدیگر از شهر و دیار خود، به این کیفر گرفتار آمدند: «وإذ أخَذنا میثـقَکم لاتَسفِکون دِماءَکم و لاتُخرِجونَ أنفسَکم من دیـرِکم ثمّ أقرَرتُم و أنتم تَشهدون • ... فما جزاءُ مَن یفعلُ ذلک مِنکم إلاّ خزی فی الحیوةِ الدُّنیا و یومَ القیـمةِ یرَدّونَ إلی أشَدِّ العَذابِ و ما اللّهُ بغفل عمّا تَعمَلونَ.» (بقره:۸۴؛ بقره:۸۵) به گفته برخی مفسّران، «ذلک» میتواند اشاره به قتل و آوارهسازی یکدیگر در میان بنیاسرائیل باشد.(راهنما، ج ۱، ص ۲۵۸) خداوند، مشرکان صدر اسلام را نیز که قصد ریشه کن کردن اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله)را داشتند، بر اساس سنّت جاری خود در امّتهای پیشین به عذاب استیصال تهدید میکند: «وإن کادوا لَیستَفِزّونَک مِنالأرضِ لِیخرِجوک مِنها و إذاً لایلبَثونَ خِلـفَک إلاّ قلیلا • سُنّةَ مَن قد أرسَلنا قَبلَک مِن رُسلِنا و لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحویلا» (اسراء:۷۶ ؛ اسراء:۷۷) چنانکه در همین سوره درباره فرعون میفرماید: او قصد آواره ساختن بنیاسرائیل از وطنشان را داشت که با تمام همراهانش نابود شد: «فأرادَ أن یستَفِزَّهم مِن الأرضِ فَأغرَقنـه و مَن مَعه جَمیعاً». (اسراء:۱۰۳)
آوارهسازی در نظام تشریع:
در مواردی، بیرون راندن افراد از خانه و کاشانه خود برای کیفر جرم، روا شمرده شده است:
۱. مشرکان مکه برای مبارزه با گسترش اسلام، مسلمانان را از دیارشان (مکه) آواره ساختند. مسلمانان در آغاز که فاقد توان لازم بودند، به گذشت مأمور شدند: «فَاعفوا و اصفَحوا حَتّی یأتی اللّهُ بِأمرِه...» (بقره:۱۰۹) امّا چون ساز و برگ کافی به دست آوردند، به مقابله با کار نکوهیده آنان مأموریت یافتند: «وَاقتُلوهم حیثُ ثَقِفتُموهم و أَخرِجوهم مِن حیثُ أَخرَجوکم و الفتنةُ أشدُّ مِنالقَتل....» (بقره:۱۹۱) بیشتر مفسّران، مقصود این آیه را شهر مکه دانستهاند؛ چه اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله)در فتح مکه با بیرون راندن کافران به این فرمان الهی، جامه عمل پوشاند.(ابنعربی، ج۱، ص۳۵۵؛ زمخشری، ج۱، ص۲۳۶)
۲. تبعید و آوارهسازی از وطن، یکی از چهار نوع مجازاتی است که قرآن برای محاربان با خدا و رسول و مفسدان و فتنه انگیزان در زمین تعیین کرده است: «إنّما جزؤا الّذین یحارِبونَ اللّهَ و رسولَه و یسعَونَ فِی الأرضِ فَساداً أن یقَتَّلوا أو یصلَّبوا أو تُقطَّعَ أیدیهِم و أرجلُهم مِن خِلـف أو ینفَوا مِنالأرضِ ذلِک لَهم خزی فی الدُّنیا و لَهم فیالأخِرةِ عذابٌ عظیمٌ». (مائده:۳۳) پیشبینی چهار نوع کیفر برای یک جرم، به شدّت و ضعف آن ناظر است و اخراج و نفی بلد، هرچند به شدّتِ کشتن و دارزدن و قطع دست و پا نیست، در جای خود، از کار آمدترین راههای مقابله با تبهکاری به شمار میرود؛ زیرا شخص در غربت، عمده توان خود را برای از سرگیری فساد و محاربه از دستمیدهد.
۳. بیرون راندن زن طلاق داده شده از خانه و کاشانه خود در صورتی که مرتکب فحشا شود، جایز است و در غیر این صورت، جایز نیست:«یـأیها النّبی إذاطَلَّقتُم النِّساءَ فَطَلِّقوهنّ لِعِدَّتهِنّ و أَحصوا العِدّةَ و اتَّقوا اللّهَ ربَّکم لاتُخرِجوهنّ من بُیوتِهنّ و لایخرُجنَ إلاّ أن یأتینَ بِفـحِشَة مُبینة....» (طلاق:۱) در کتابهای فقه و تفسیر، برای «فاحشه» مصادیقی چون زنا، ناسزاگویی، بدخُلقی با همسر و نافرمانی وی را برشمردهاند؛ ولی طبری با تأکید بر معنای لغوی آن (هرکار زشتی که از حدّ بگذرد) چون ابنعبّاس، هر گناهی را فاحشه دانسته است.(طبری، جامع، ج۱۴، ج۲۸، ص۱۷۰)
۴. تهدید شدن بلقیس و درباریانش به آوارگی و اخراج ذلیلانه از سرزمینشان از ناحیه سلیمان(علیه السلام)که برای گسترش توحید و مقابله با سرکشی در برابر پیامبران الهی بوده نیز میتواند کیفری برای شرک و مبارزه با یکتاپرستی به شمار آید.(نمل:۴۳؛نمل:۴۷)
حقوق آوارگان:
دستزدن به عملیات نظامی برای رهایی از آوارگی، بهترین راهی است که برای مقابله باآوارهسازی تشریع شده؛ ولی میتواند از حقوق مسلّم آوارگان نیز تلقیگردد.
قرآن به ستمدیدگان آواره از وطن که به ناحق و فقط به دلیل یکتاپرستی، از سرزمین خود رانده شدهاند، اجازه جهاد، وبه نصرت الهی نویدشان میدهد:«أُذِنَ لِلّذین یقـتَلونَ بأنّهم ظُلِموا وَ إنّ اللّهَ عَلی نَصرِهم لَقدیرٌ • الّذین أُخرِجوا مِن دیـرِهم بِغیرِ حَقّ إلاّ أَنیقولوا ربُّنا اللّهُ و لَولا دفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهم بِبَعض لهُدِّمت صَومعُ و بِیعٌ و صَلوتٌ و مسجِدُ...». (حج:۳۹؛حج:۴۰) هنگامی که گروهی از بنیاسرائیل برای جهاد در راه خدا، از پیامبرشان میخواهند تا فرماندهی برای آنان برگزیند، آوارگی و رانده شدن از وطن و دوری از فرزندان خویش را دلیل ضرورت این مبارزه میدانند: «قالَ هل عَسَیتُم إن کتِبَ عَلیکم القِتالُ ألاّ تُقـتلِوا قالوا و مَا لَنا ألاّ نُقـتِلَ فی سبیلِ اللّهِ و قدأُخرِجنا مِن دیـرِنا و أبنائِنا...». (بقره:۲۴۶) در آیات بعدی فلسفه این دستور حکیمانه، ریشهکن کردن فساد و تبهکاری در زمین شناسانده شده است:«ولَولا دفعُاللّهِ النّاسَ بَعضَهم بِبَعض لَفَسدتِ الأرضُ و لکنَّ اللّهَ ذو فضل علی العـلَمینَ». (بقره:۲۵۱) در آیهای دیگر که مسلمانان را به دلیل سستی در جهاد نکوهش میکند، دشمنان را افرادی پیمان شکن و آغازگر جنگ شناسانده که قصد داشتند پیامبر(صلی الله علیه وآله)را از شهر بیرون برانند: «أَلا تُقـتِلونَ قَوماً نَّکثوا أَیمـنَهم و هَمّوا بِإخراجِ الرَّسولِ و هُم بَدءُوکم أوَّلَ مرَّة أتَخشونَهم فَاللّهُ أَحقُّ أن تَخشَوه إن کنتم مُؤمِنین». (توبه:۱۳) زمخشری این آیه را به تصمیم مشرکان در دارالندوه مربوط میداند که پیمان شکنی، جنگ افروزی و آوارهسازی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را سه دلیل اساسی برای ضرورت مقابله با آنان معرّفی کرده است.(زمخشری، ج۲، ص۲۵۲)
قرآن، مهاجران نیازمندی راکه برای خشنودی خدا از سرزمین خود آواره و از داراییهایشان محروم شدهاند، صادقان واقعی شمرده، آنان را سزاوار بهرهمندی از«فییء»میداند، تا اموال، فقط میان ثروتمندان دست به دست نگردد: «ماأفاءَ اللّهُ عَلی رَسولِه مِن أهلِ القُری فَلِلّهِ و لِلرَّسولِ ولِذیالقُربی والیتـمی والمَسـکینِ وابنِالسبیلِ کی لایکونَ دُولَةً بَینَ الأغنیاءِ مِنکم... • لِلفُقراءِ المُهـجِرینَ الّذین أُخرِجوا مِن دیـرِهم و أمولِهم...». (حشر:۷؛حشر:۸) گفتنی است که برخی مفسّران، مقصود از ذیالقربی در آیه پیشین را همان فقیران مهاجر در این آیه، دانستهاند.(قرطبی، ج۱۸، ص۱۴) آیه بعد، به ستایش کسانی پرداخته که مهاجران آواره را پناه داده، به آنان عشق میورزند.
منابع:
(۱)قرآن کریم؛
(۲)ابن العربی، احکامالقرآن؛
(۳)الجصاص، احکامالقرآن؛
(۴)طبری، تاریخ الامم والملوک، ؛
(۵)شیخ طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن؛
(۶)ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر؛
(۷)تفسیر راهنما؛
(۸)قمی، تفسیرالقمی؛
(۹)محمد رشید رضا، تفسیر المنار؛
(۱۰)العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعة، تفسیر نور الثقلین - قم، چاپ:چهارم، ۱۴۱۵ ق؛
(۱۱)طبری، جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛
(۱۲)قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ؛
(۱۳)سیوطی، الدّر المنثور فی التفسیر بالمأثور؛
(۱۴)آلوسی، روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛
(۱۵)شهید ثانی، روض الجنان و روح الجنان؛
(۱۶)ابنهشام، السیرة النبویه؛
(۱۷)معین، فرهنگ فارسی، ؛
(۱۸)زمخشری، الکشّاف؛
(۱۹)طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛
(۲۰)راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن؛
(۲۱)الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن؛