ابداع (فرهنگ فلسفی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابداع، (فارسی/ آفرینش - فرانسه/Creation - انگلیسی/Creation - لاتین/Creatio) در لغت به معنی پدید آوردن چیزی و در اصطلاح عبارت است از اینکه شیء موجود، وجودش از غیر باشد بدون اینکه مسبوق به ماده و
زمان باشد، مانند
عقل اول.
ابداع یا آفرینش، در لغت به معنی پدید آوردن چیزی است به نحوی که قبلا نبوده باشد. نزد بلغا ابداع عبارت است از اینکه کلام شامل تعدادی از صنایع بدیعی باشد.
در اصطلاح فلسفه، آفرینش (ابداع) به چند معنی به کار رفته است:
بوجود آوردن چیزی از چیزی یا ترکیب چیز تازهای از اشیائی که قبلا موجود بوده است. مانند آفرینش هنری و آفرینش علمی، ابداع
صور خیالی در
روانشناسی از آن جمله است.
پدید آوردن چیز از ناچیز، مانند آفرینش
خداوند سبحان. آفرینش او از نوع
ترکیب و تالیف نیست بلکه بیرون آوردن از نیستی به هستی است.
فیلسوفان بین ابداع و
خلق تفاوت قائل شده و گفتهاند: ابداع پدید آوردن چیز از ناچیز است و خلق پدید آوردن چیزی از چیز دیگر. به این جهت خدای بزرگ گفته است: پدید آورنده آسمانها و زمین (بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ)
و نگفته است بدیع الانسان، بلکه گفته است: انسان را خلق کرد (خُلِقَ الْاِنْسانُ).
پس ابداع به این معنی اعم از خلق است.
ایجاد شیء به نحوی که مسبوق به عدم نباشد، در مقابل
صنع، زیرا صنع عبارت است از ایجاد شیء مسبوق به عدم.
ابنسینا در
اشارات گوید:
«ابداع این است که شیء هستی خود را از غیر بگیرد به نحوی که هستی آن فقط متعلق به او باشد بدون اینکه ماده یا ابزار یا زمان بین آن دو واسطه شود. و آنچه بعد از عدم زمانی، به وجود آید بینیاز از واسطه نیست»
این مطلب اشاره به این است که هر چه مسبوق به عدم باشد، مسبوق به ماده و زمان است. اما مقصود از ابداع، چنانکه
نصیرالدین طوسی گفته است،
عکس نقیض این قضیه است. و آن این است که: هر چه مسبوق به ماده و زمان نباشد، مسبوق به عدم نیست.
بنابراین ابداع عبارت است از اینکه شیء موجود، وجودش از غیر باشد بدون اینکه مسبوق به ماده و زمان باشد. مانند
عقل اول در
فلسفه ابنسینا. عقل اول از
واجب الوجود صادر میشود بدون اینکه
صدور عقل اول از واجب الوجود، توسّط و تعلّقی به
ماده و
زمان داشته باشد.
ابداع به این معنی بالاترین مرتبه
تکوین و
احداث است. زیرا تکوین عبارت است از اینکه شیء دارای وجود مادی باشد و احداث عبارت است از اینکه شیء دارای وجود زمانی باشد و هر یک از تکوین و احداث، در مقابل ابداع قرار دارد. تکوین از این جهت مقابل ابداع است که مسبوق به ماده است، و احداث از این جهت مقابل آن است که مسبوق به زمان است. ابداع مقدم بر هر دوی آنهاست، زیرا ماده نمیتواند توسط تکوین حصول یابد و زمان هم نمیتواند توسط احداث حصول یابد. بنابراین تکوین و احداث مترتب بر ابداعاند و ابداع از آنها به خدا نزدیکتر است.
ابداع دائمی، (Creation Continuee) این ابداع نزد
فلاسفه اصولی و پیروان
دکارت، عبارت از فعلی است که
خداوند توسط آن، جهان را ابقا میکند. این عین همان فعلی است که توسط آن، خداوند جهان را از عدم به وجود میآورد. به این ترتیب ابداع و ابقاء یک چیز است و خداوند در عین حال مبدع و مبقی است. زیرا اگر وجود خود را برگیرد تمام موجودات ناگهان معدوم میشوند. این فعل همچنین مقابل تالیف است. زیرا تالیف و ترکیب، حتی هنگامی که ترکیبکننده دست از عمل خود بردارد باقی است، اما ابداع، هم ایجاد است و هم ابقاء.
فیلسوفان قائل به
وحدت وجود، نیازمند به قول به ابداع نیستند. اما کسانی که خدا را متمایز از جهان میدانند میگویند: رابطه خدا و جهان از این سه حالت بیرون نیست که:
• یا چنین است که عالم
قدیم است و خداوند، عالم به کلّ جهان است و ضروری است که کل جهان متکی به او باشد تا بر
نظام احسن قرار گیرد. این مذهب قائلین به
عنایت الهی، مانند ابنسینا و دیگران است.
• یا چنین است که قدرت خداوند مؤثر در مبدا عالم است به این معنی که ماده سابقا موجود عالم را تنظیم میکند و مانند صانعی که صنعت خود را مرتب میکند، خداوند جهان را ترتیب و تنظیم میکند.
• یا چنین است که خداوند در بیرون آوردن عالم، از عدم، مؤثر است. این مذهب قائلین به ابداع است. یعنی قول به اینکه: چنین نیست که خداوند فقط اشیاء را نظم و ترتیب داده باشد. بلکه او مبدع ماده عالم است. معنی این سخن این است که هر چه موجود نیست با قدرت خداوند موجود میشود.
صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، برگرفته از مقاله «ابداع».