• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابدال بیگ (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَبْدالْ بِیْگ، (د پس از ۹۱۷ق/۱۵۱۱م)، از صوفیان هفتگانه و از یاران سلطان حیدر و سلطان علی صفوی که صفویان را در رساندن به پادشاهی یاری فراوان کرد. نام او در منابع دوره صفویه به صورتهای ابدال بیگ، ابدال علی بیگ، ابدال بیگ قورچی باشی، ابدال بیگ دده، دده بیگ طالش و دده بیگ قورچی باشی آمده است، اما به درستی روشن نیست که ابدال بیگ و دده بیگ یکی باشند. در مآخذ آن دوره گاهی این دو نام برای یک فرد و گاهی به عنوان دو شخصیت مستقل به کار رفته است. در جهانگشای خاقان که یکی از مآخذ مهم است، در یکی دو مورد صریحاً اشاره شده که دده بیگ طالش و ابدال علی بیگ هر دو یکی هستند، ) جهانگشای خاقان، ص ۵۳؛ جهانگشای خاقان، ص ۲۳۸) اما گاهی این دو نام به دو شخص جداگانه اطلاق شده است. (جهانگشای خاقان، ص ۵۷؛ جهانگشای خاقان، ص ۱۷۰)
نخستین بار از او در جنگ سلطان علی (پسر سلطان حیدر و برادر شاه اسماعیل) مرشد صفویان (مق‌ ۸۹۸ق/۱۴۹۳م) با سلطان فرخ شیروان شاه و بایسنقر میرزا یاد شده است. در این جنگ ابدال بیگ فرماندهی جناح چپ سلطان علی را بر عهده داشت و دلیرانه جنگید. (جهانگشای خاقان، ص ۵۳-۵۴) در ۸۹۸ق/۱۴۹۳م در جنگی که میان رستم‌خان آق قویونلو و سلطان علی رخ داد، سلطان علی به هلاکت رسید و جسد او را در اردبیل به خاک سپردند. وی پیش از مرگ، اسماعیل را به جانشینی خود برگزید و او را به ابدال بیگ و دیگر سرداران لشکر خود سپرد و از آنان خواست که به وی یاری رسانند. (جهانگشای خاقان، ص ۵۵-۵۸؛ عالم شاه اسماعیل، ص ۳۲-۳۳) پس از پایان نبرد، ابدال بیگ و دیگر صوفیان به همراه اسماعیل و برادرش سلطان ابراهیم راهی اردبیل شدند، اما در آن هنگام سکونت دائم در آن شهر را روا ندانستند و با ۲۰۰تن از یاران خود به سوی گیلان شتافتند تا وقت قیام فرا رسد. پس از چند روز توقف در رشت، رهسپار لاهیجان شدند. سلطان ابراهیم پس از توقفی کوتاه در آن شهر به اردبیل بازگشت، اما اسماعیل و یاران او در لاهیجان منتظر فرصت ماندند. (عالم شاه اسماعیل، ص ۳۲-۳۳؛ خواندمیر، ج۴، ص۴۴۱؛ اسکندر منشی، ص۲۵) پس از چندی رستم رسولانی نزد کارکیا میرزا علی، والی لاهیجان فرستاد و فرزندان سلطان حیدر را از وی خواست، اما او از این کار طفره رفت. (جهانگشای خاقان، ص ۷۳-۷۴) اسماعیل نیز همراه با صوفیان هفتگانه که امرای لشکر او محسوب می‌شدند، از لاهیجان بیرون آمد و به سوی دیلمان و از آنجا به طارم رفت. در این سفر ابدال بیگ از یاران و مشاوران نزدیک اسماعیل بود. (جهانگشای خاقان، ص ۹۴-۹۵؛ روملو، ص۴۵)
در ۹۰۷ق که میان اسماعیل و علاءالدوله ذوالقدر جنگی روی داد، ابدال بیگ فرماندهی جناح راست او را بر عهده داشت. در این جنگ اسماعیل پیروز گردید. (عالم آرای صفوی، ص ۱۱۳؛ عالم آرای صفوی، ص۱۳۳ به بعد؛ عالم آرای شاه اسماعیل، ص۲۰۳) در همین سال اسماعیل صفوی بر تخت نشست و حسین بیگ لله شاملو و ابدال بیگ دده را منصب امیرالامرائی داد، آنگاه آهنگ تسخیر کامل آذربایجان و جنگ با الوند میرزا آق قویونلو کرد. در این جنگ نیز ابدال بیگ فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشت و به سختی جنگید. الوند میرزا در این نبرد شکست خورد و راه فرار در پیش گرفت. )قزوینی، ص۳۹۴؛ روملو، ص۸۲-۸۴؛ قاضی احمد قمی، ج۱، ص۶۹؛ قاضی احمد قمی، ج۱، ص ۷۷؛ جهانگشای خاقان، ص ۱۳۸) در جنگ میان شاه اسماعیل و سلطان مراد آق قویونلو ۹۰۸)ق/۱۵۰۲م( ابدال بیگ از سرداران شاه اسماعیل بود و دلیرانه جنگید. (جهانگشای خاقان، ص ۱۷۰؛ روملو، ص ۹۱-۹؛ قاضی احمد قمی، ج۱، ص۷۷-۷۸) در محرم ۹۱۱ ق/ژوئن ۱۵۰۵م شاه اسماعیل در تخت سلیمان بود و زمستان همان سال به طارم رفت و بر آن شد که مخالفان پدر خود سلطان حیدر و کسانی را که با او جنگیده بودند کیفر دهد. این مأموریت را به ابدال بیگ که در این هنگام قورچی باشی بود سپرد و او گروه زیادی را به قتل رسانید. (جهانگشای خاقان، ص ۲۳۸؛ غفاری، ص۲۶۹؛ قزوینی، ص ۴۰۱-۴۰۲) به گفته حسینی استرابادی، در ۹۱۴ق/۱۵۰۸م هنگامی که شاه اسماعیل در خوی اقامت داشت، ابدال بیگ را به سبب تقصیری که کرده بود، به مجازات رساند. (حسینی استرابادی، ص۴۰ (ابدال بیگ، مدتی کوتاه حکومت شهرهای قزوین، ری، ساوجبلاغ و خوار را برعهده داشت، اما شاه صفوی در صفر ۹۱۵ق بر او خشم گرفت و از کار بر کنارش ساخت و منصب او را به زینل خان شاملو واگذار کرد. (غفاری، ص۲۷۲؛ قاضی احمد قمی، ج۱، ص۱۰۰؛ روملو، ص ۱۴۵) حسینی استرابادی وقوع این حادثه را بر خلاف نوشته دیگرمورخان در ۹۱۷ق/۱۱۵۱م دانسته است. (حسینی استرابادی، ص ۴۳) در جنگ میان شاه اسماعیل و ازبکان (۹۱۶ق)، ابدال بیگ از جمله امیران سپاه بود و چون ازبکان شکست خوردند و شیبک خان کشته شد، اسماعیل حکومت مرو را به او داد. ابدال بیگ به قلعه شهر وارد شد و در مسجد آنجا خطبه به نام ائمه اطهار خواند و سکه به نام شاه اسماعیل زد. (خواندمیر، ج۴، ص۵۱۵؛ قاضی احمد قمی، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳؛ غفاری، ص۲۷۴؛ قزوینی، ص۴۱۰؛ جهانگشای خاقان، ص۳۸۳) در همان سالها شاه اسماعیل، یکی از امیران لشکر خود، امیر نجم ثانی، را برای جنگ با ازبکان و انتظام امور خراسان با لشکری به آن حدود فرستاد. ابدال بیگ دده چون خبر ورود امیر نجم را شنید، همراه با سپاهیان خود از مرو بیرون آمد و به استقبال وی شتافت و با نیروهای خود به سپاه امیر نجم پیوست. پس از چندی چون ابدال بیگ در امور محوله کوتاهی کرده بود، امیر نجم قصد هلاک او کرد، اما سرانجام با وساطت ظهیر الدین بابر از گناهش درگذشت. (جهانگشای خاقان، ص ۴۲۰-۴۲۱؛ عالم‌ آرای صفوی، ص۳۶۷-۳۶۹) در جنگ دیگری که میان ازبکان با این سپاه روی داد ابدال بیگ (که از این پس در بیش‌تر منابع به نام دده بیگ قورچی باشی خوانده شده) نتوانست مقاومت کند و راه گریز در پیش گرفت. امیر نجم ثانی در ادامه این نبردها کشته شد و شاه اسماعیل خود به سوی خراسان حرکت کرد. در این هنگام ابدال بیگ از ترس ازبکان مرو را رها کرد و راه فرار در پیش گرفت و خود را به اردوی شاه اسماعیل رساند. شاه صفوی بر او خشم گرفت و برای عبرت دیگران فرمان داد تا لباس زنانه بر او پوشانده بر خری سوارش کردند و گرداگرد لشکر گرداندند، اما اندکی بعد از تقصیر او درگذشت و او را مشمول الطاف خود کرد. )خواندمیر، ج۴، ص۵۳۸؛ جهانگشای خاقان، ص۴۲۹؛ جهانگشای خاقان، ص ۴۳۳؛ جهانگشای خاقان، ص ۴۵۰؛ غفاری، ص۲۷۶) به نوشته عالم آرای صفوی شاه اسماعیل او را از همه مناصب خود عزل کرد، ولی به پاس خدمات گذشته وی فرمان داد که به اردبیل بازگردد و آنجا همانند فردی معمولی زندگی کند. (عالم آرای صفوی، ص ۴۱۷-۴۱۸) از ین پس از زندگانی او اطلاعی در دست نیست.
فهرست منابع:
(۱)اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش؛
(۲)جهانگشای خاقان، به کوشش الله دتا مضطر، اسلام آباد، ۱۳۶۴ش؛
(۳)حسن حسینی استرابادی، از شیخ صفی تا شاه صفی، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۴ش؛
(۴)غیاث الدین خواندمیر، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش؛
(۵)حسن بیک روملو، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، ۱۳۵۷ش؛
(۶)عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، ۱۳۴۹ش؛
(۷)عالم آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران،۱۳۵۰ش؛
(۸)قاضی احمد غفاری، تاریخ جهان آرا، تهران، ۱۳۴۳ش؛
(۹)شرف الدین حسین قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، تهران، ۱۳۵۹ش؛
(۱۰)یحیی بن عبداللطیف قزوینی، لب التواریخ، تهران، ۱۳۶۳ش.



جعبه ابزار