• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن ازرق (کپی پیست)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَزْرَق‌، احمد بن‌ يوسف‌ بن‌ ازرق‌ فارقى‌ (شوال‌ ۵۱۰ - بعد از ۵۷۷ق‌/۱۱۱۷-۱۱۸۱م‌)، محدث‌، فقيه‌، مورخ‌، جغرافى‌دان‌ معروف‌ سدة ۶ق‌/۱۲م‌ و مؤلف‌ تاريخ‌ مَيّافارقين‌ و آمِد. او در مَيّافارقين‌، از شهرهاي‌ مهم‌ ديار بكر، در خانواده‌اي‌ اصيل‌ و سرشناس‌ متولد شد. اطلاعات‌ مفصلى‌ دربارة پدر و خاندان‌ او در دست‌ نيست‌. همين‌ قدر مى‌دانيم‌ كه‌ نياي‌ وي‌ رئيس‌ ابوالحسن‌ على‌ بن‌ ازرق‌ يكى‌ از رجال‌ مشهور زمان‌ خود بود و لقب‌ رئيس‌، بر پايگاه‌ مهم‌ سياسى‌ - اجتماعى‌ وي‌ دلالت‌ دارد.
از دوران‌ صباوت‌ ابن‌ ازرق‌ آگاهى‌ زيادي‌ نداريم‌. جاي‌ شگفتى‌ است‌ كه‌ گرچه‌ او در زمرة مورخان‌ بزرگ‌ محسوب‌ است‌، اما تاريخ‌نگارانى‌ چون‌ ابن‌ خلكان‌، ابن‌ شاكر كُتبى‌، ياقوت‌ و امثال‌ آنان‌ چيزي‌ از چگونگى‌ زندگى‌ وي‌ به‌ دست‌ نداده‌اند، هر چند بعضى‌ از اينان‌ مانند ابن‌ خلكان‌ اخباري‌ را از تاريخ‌ او در كتاب‌ خود نقل‌ كرده‌ است‌. عمدة اطلاعات‌ ما دربارة اين‌ مورخ‌ از جاي‌ جاي‌ تاريخ‌ مَيافارقين‌ و آمِد خود او به‌ دست‌ مى‌آيد. ابن‌ ازرق‌ در جوانى‌ براي‌ فراگيري‌ دانش‌ به‌ بغداد رفت‌ و در آنجا به‌ آموختن‌ قرآن‌، فقه‌، لغت‌ و نحو، حديث‌ و تفسير همت‌ گماشت‌ و از دانش‌ گروه‌ زيادي‌ از مشايخ‌ و استادان‌ آن‌ شهر بهره‌ گرفت‌. قرآن‌ را نزد شيخ‌ ابومحمد بن‌ بنت‌الشيخ‌، شيخ‌ عبدالوهاب‌ حفاف‌ و ابومنصور رزّاز و جماعتى‌ ديگر خواند. فرائض‌، يا مبحث‌ ارث‌ را پيش‌ شيخ‌ ابوالمظفر بن‌ شهر زوري‌ِ عطار و نحو و لغت‌ را در خدمت‌ ابومنصور جواليقى‌ آموخت‌. حديث‌ را از ابن‌ سمرقندي‌، عبدالوهاب‌ اَنماطى‌ و قاضى‌ ابوبكر فراگرفت‌. افزون‌ بر اين‌، وي‌ در مجلس‌ درس‌ علماي‌ ديگري‌ نيز حاضر شد (عوض‌، ۳۳، ۳۴).
چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ ابن‌ ازرق‌ از ميان‌ همة دانشتهايى‌ كه‌ آموخت‌، به‌ تاريخ‌ دلبستگى‌ بيشتري‌ داشت‌ و در كسب‌ آن‌ مشتاقانه‌ كوشش‌ مى‌ورزيد. اكثر مؤلَّفات‌ تاريخى‌ موجود مانند: تاريخ‌ بغداد، تاريخ‌ موصل‌، اغانى‌، تاريخ‌ صابى‌، اخبار الطوال‌، معارف‌ و غيره‌، كتب‌ لغت‌، جغرافيا و هر آنچه‌ را كه‌ به‌ حوادث‌ تاريخى‌ مرتبط بود، مطالعه‌ كرد (همو، ۱۶-۱۹).
ابن‌ ازرق‌ همچون‌ جدش‌ ابوالحسن‌ على‌ مدتى‌ از عمر خود را عهده‌دار پاره‌اي‌ از مشاغل‌ دولتى‌ بود. در ۵۴۳ق‌/۱۱۴۸م‌ وي‌ را در شغل‌ اِشراف‌ بر اوقاف‌ حومة مَيّافارقين‌ مى‌بينيم‌ و اين‌ زمانى‌ بود كه‌ مكين‌الدين‌ مصري‌ از جانب‌ سعيد حسام‌الدين‌ در اين‌ شهر حكم‌ مى‌راند. در ۵۶۲ق‌/۱۱۶۶م‌ نظارت‌ بر حصن‌ كيفا را برعهده‌ گرفت‌. پس‌ از مدتى‌ به‌ مَيّافارقين‌ بازگشت‌ و به‌ منصب‌ اِشراف‌ بر موقوفات‌ اين‌ شهر گمارده‌ شد. افزون‌ بر اينها، ابن‌ ازرق‌ در بلاد ديگر مناصب‌ ديگري‌ را برعهده‌ داشته‌ بوده‌ است‌. او يك‌ چند متصدي‌ اِشراف‌ موقوفات‌ دمشق‌ بود و مدتى‌ نيز مسئوليتهاي‌ مهمى‌ در گرجستان‌ داشت‌ (همو، ۳۵). به‌ سبب‌ همين‌ پايگاه‌ بلند اجتماعى‌ - سياسى‌ ابن‌ ازرق‌ بوده‌ است‌ كه‌ گزارشهاي‌ او را مى‌توان‌ از صحت‌ و سنديت‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ برخوردار دانست‌، زيرا او در مقامى‌ بوده‌ كه‌ مى‌توانسته‌ است‌ از مسائل‌ و رويدادهاي‌ سياسى‌ و اجتماعى‌ بسياري‌ كه‌ براي‌ ديگران‌ دست‌ يافتنى‌ نبود، اطلاع‌ حاصل‌ كند.
ابن‌ ازرق‌ عالمى‌ كثيرالسفر بود. به‌ سابقة علاقة شديدي‌ كه‌ به‌ تاريخ‌، و اوضاع‌ اجتماعى‌، تاريخى‌ و جغرافيايى‌ داشت‌، به‌ سفرهاي‌ متعددي‌ دست‌ زد. در خلال‌ اين‌ سفرها با طبقات‌ مختلف‌، از خلفا، سلاطين‌ و وزرا گرفته‌ تا علما، قضات‌ و مسئولان‌ حكومتى‌ شهرها و ولايات‌ ملاقاتها كرد و اطلاعات‌ ارزشمندي‌ به‌ دست‌ آورد. اين‌ سفرهاي‌ آموزنده‌ تأثير زيادي‌ در او برجاي‌ گذاشت‌. در واقع‌ بخش‌ زيادي‌ از آنچه‌ در كتاب‌ تاريخ‌ ميافارقين‌ وي‌ آمده‌، ثمرة مشاهدات‌ و يادداشتهاي‌ او در طى‌ اين‌ سفرهاست‌. ابن‌ ازرق‌ چند بار به‌ شهر آمِد سفر كرد و در آنجا شاهد برخى‌ كشمكشها ميان‌ سعيد حسام‌ الدين‌ و سپاه‌ فرنگ‌ بود. سفرهايى‌ هم‌ به‌ موصل‌ كرد. در يكى‌ از اين‌ سفرها كه‌ در ۵۴۴ق‌/۱۱۴۹م‌ اتفاق‌ افتاد، ابن‌ ازرق‌ در مصاحبت‌ سعيد حسام‌الدين‌ بود. ماردين‌، در شمال‌ جزيره‌، يكى‌ ديگر از شهرهايى‌ بود كه‌ ابن‌ ازرق‌ چند نوبت‌ به‌ آن‌ سفر كرد. در خلال‌ ديدارش‌ از اين‌ شهر، با بعضى‌ از قضات‌ و خطبا مانند علم‌الدين‌ ابوالفتح‌ محمد بن‌ نباته‌، قاضى‌ ماردين‌، و بهاءالدين‌ على‌ ابن‌ نباته‌، خطيب‌ اين‌ شهر، ملاقات‌ كرد. در اين‌ سفر قلعة ماردين‌، مسجد شهر و نيز مقابربزرگانى‌ چون‌شمس‌الدين‌غازي‌ وبرادرش‌ شمس‌الدوله‌ را ديد. او از بقعة عظيمى‌ در ماردين‌ سخن‌ مى‌گويد كه‌ به‌ دست‌ امير حسام‌الدين‌ در نقطه‌اي‌ به‌ نام‌ عين‌ باقيري‌ بنا شده‌ بود؛ همچنين‌ به‌ آرامگاهى‌ كه‌ حسام‌الدين‌ در اين‌بقعه‌ ساخته‌ و موقوفات‌ فراوانى‌ كه‌ بر آن‌ وقف‌ كرده‌ و سرانجام‌ به‌ خزانة عظيم‌ كتابهاي‌ آن‌ اشاره‌ مى‌كند (همو، ۳۵-۳۷).
ابن‌ ازرق‌ ۳ بار از بغداد ديدار كرد. در يكى‌ از اين‌ ديدارها موفق‌ به‌ ديدن‌ خليفة وقت‌ (مقتفى‌) و ۷ نفر از فرزندان‌ خليفة پيشن‌ (مقتدي‌) شد. ضمن‌ سفرهايش‌ به‌ بغداد، با عده‌اي‌ از علماي‌ اين‌ شهر ملاقات‌ كرد، در مجلس‌ آنان‌ حاضر شد و استماع‌ سخن‌ كرد و كتابهايى‌ بر آنان‌ خواند. در بغداد او شاهد وزارت‌ و عزل‌ شرف‌الدين‌ على‌ بن‌ جراد (طراد) زينبى‌ (همو، ۳۷- ۳۸) نقيب‌ النقباء بعضى‌ از خلفاي‌ عباسى‌ مانند المستظهر بالله‌ (ابن‌ اثير، ۱۰/۲۸۰، ۴۴۱، ۴۴۴، ۱۱/۹۷) و وزير المقتفى‌ بالله‌ بود (همو، ۱۱/۷۶). ديدار ابن‌ ازرق‌ از بغداد بيشترين‌ اثر را در حيات‌ علمى‌ و موقعيت‌ اجتماعى‌ او داشت‌. او چند بارهم‌ به‌ دمشق‌ سفر كرد. در آنجا با قاضى‌ القضات‌ كمال‌الدين‌ شهرزوري‌ ديدار كرد و از مهربانيهاي‌ فراوان‌ او بهره‌مند شد. در اين‌ سفر و از جانب‌ همين‌ قاضى‌ القضات‌ بود كه‌ مقام‌ نظارت‌ اوقاف‌ حومة دمشق‌ به‌ او تفويض‌ شد. ابن‌ ازرق‌ به‌ هنگام‌ اقامت‌ در دمشق‌، در ۲۲ شوال‌ ۵۶۵ق‌/۹ ژوئية ۱۱۷۰م‌، شاهد زلزلة شديدي‌ در اين‌ شهر و مناطق‌ دور و نزديك‌ آن‌ شد. اين‌ زلزله‌ در بعلبك‌ ويرانيهاي‌ فراوان‌ به‌ بار آورد و گروه‌ زيادي‌ از مردم‌ را به‌ هلاكت‌ رسانيد. باروي‌ حلب‌ و بعضى‌ از نواحى‌ انطاكيه‌، حماة، حِمْص‌، شيزر و طرابلس‌ نيز در اين‌ سانحه‌ خساراتى‌ ديد (عوض‌، ۳۹، ۴۰).
ابن‌ ازرق‌ در سفرهاي‌ مكررش‌ به‌ دمشق‌، مساجد، قبور و مشاهد گروهى‌ از خلفا، علما، قضات‌ و اوليا را زيارت‌ كرد و بعدها شرح‌ مشاهدات‌ خويش‌ را در كتاب‌ تاريخ‌ خود آورد. از جمله‌ نقاطى‌ كه‌ در گزارشهاي‌ خود از آنها ياد كرده‌، جامع‌ اموي‌، مسجد قصب‌ (محل‌ دفن‌ بعضى‌ از كسانى‌ كه‌ همراه‌ حسين‌ بن‌ على‌ (ع‌) به‌ شهادت‌ رسيدند)، قبر وليدبن‌ عبدالملك‌، سعدبن‌ عُبادة، واثلةبن‌ الاسقع‌ (ازصحابه‌)، بلال‌، مؤذن‌ رسول‌ الله‌ (ص‌) و جز اينهاست‌ (همو، ۴۱). ابن‌ ازرق‌ به‌ بلاد ديگري‌ چون‌ روم‌، اخلاط در ارمنستان‌، ري‌، بركري‌ (شهر كوچكى‌ در شرق‌ اخلاط)، نوشهر (نيشابور و حوالى‌ آن‌: ياقوت‌، ۴/۸۲۴)، تبريز، حمص‌، حماة، حلب‌، مَنْبَج‌ (شهري‌ در شمال‌ شرقى‌ حلب‌)، رأس‌العين‌ در سوريه‌ و مداين‌ نيز سفر كرد و از اوضاع‌ سياسى‌، نظام‌ اجتماعى‌، رسوم‌ و عادات‌ آنها و رويدادهاي‌ مهمى‌ كه‌ در آن‌ مناطق‌ رخ‌ داده‌ بود، در تاريخ‌ گزارش‌ كرد (عوض‌، ۴۱).
به‌ علاوه‌، ابن‌ ازرق‌ در خلال‌ سياحتهايش‌ در نواحى‌ شرق‌ از ناحية كُرج‌ (= گرجستان‌) و پادشاه‌ آن‌ به‌نام‌ ديمتري‌۱ بن‌داوود (دميتري‌فرزند داويد) ديدار كرد و سپس‌ در بعضى‌ از ولايات‌ اين‌ پادشاهى‌ مانند ابخاز و دربند به‌ سياحت‌ پرداخت‌ (همو، ۴۲). او گزارش‌ مى‌دهد كه‌ به‌ هنگام‌ اقامت‌ در تفليس‌ (۵۴۸ق‌/۱۱۵۳م‌)، شاه‌ ديمتري‌ شخصاً او را به‌ محل‌ وقوع‌ جنگى‌ برد كه‌ در ۵۱۵ق‌/۱۱۲۱م‌ ميان‌ نيروهاي‌ پدرش‌ داوود و سپاهيان‌ طغرل‌ بن‌ محمد بن‌ ملكشاه‌ (حك ۵۲۶ -۵۲۹ق‌/۱۱۳۲- ۱۱۳۵م‌)، برادر محمود بن‌ ملكشاه‌ (حك ۵۱۱ - ۵۲۵ق‌/۱۱۱۷-۱۱۳۱م‌) از سلجوقيان‌ عراق‌، امير ايلغازي‌ و دُبَيس‌ بن‌ صَدَقه‌ (ابن‌ اثير، ۱۰/۵۶۷)، رخ‌ داده‌ بود و مسلمانان‌ شكست‌ سختى‌ را متحمل‌ شده‌ بودند. ديمتري‌ آنگاه‌ شرحى‌ ازاقدامات‌ مساعد و برخوردهاي‌ ملاطفت‌آميز پدرش‌ نسبت‌ به‌ مسلمانان‌ گرجستان‌ و مقرراتى‌ كه‌ به‌ سود آنان‌ وضع‌ كرده‌ بود، براي‌ ابن‌ ازرق‌ بازگفت‌. اين‌ مورخ‌ گزارش‌ مى‌دهد كه‌ اين‌ مقررات‌ تا زمانى‌ كه‌ وي‌ در تفليس‌ اقامت‌ داشت‌، هنوز نافذ بود و ديمتري‌ شيوة مسلمان‌ دوستى‌ پدرش‌ را دنبال‌ مى‌كرد. ابن‌ ازرق‌ خود شاهد حضور ديمتري‌ در مسجد در روز جمعه‌ براي‌ استماع‌ سخنان‌ خطيب‌ بوده‌ است‌. شرحى‌ كه‌ وي‌ از سفر گرجستان‌ به‌ دست‌ داده‌، محتوي‌ اطلاعات‌ سودمندي‌ دربارة طرز رفتار شاه‌ داوود و پسرش‌ ديمتري‌ نسبت‌ به‌ مسلمانان‌ آن‌ سامان‌ است‌ (عوض‌، .(۶-۷ ابن‌ جوزي‌ (۸(۱)/۱۰۱-۱۰۲) نيز به‌ پاره‌اي‌ از اقدامات‌ خيرخواهانه‌ و دلجوييهاي‌ داوود گرجى‌ در قبال‌ مسلمانان‌ تفليس‌ تصريح‌ كرده‌ است‌.
ابن‌ ازرق‌ در ۵۴۹ق‌/۱۱۵۴م‌ به‌ دربند رفت‌. آنچه‌ از اين‌ سفر در كتاب‌ تايخ‌ وي‌ آمده‌ شرح‌ ارزشمندي‌ از اوضاع‌ دربند در سال‌ مذكوراست‌. در حومة اين‌ شهر او به‌ دسته‌اي‌ از احفاد بنى‌ اميه‌، كِنده‌ و قبايل‌ ديگر عرب‌، برخورد. پدران‌ اينان‌ كه‌ در قتل‌ حسين‌ بن‌ على‌ (ع‌) شركت‌ داشتند، از بيم‌ گماشتگان‌ مختار بن‌ ابو عبيد ثقفى‌ نخست‌ به‌ خراسان‌، از آنجا به‌ اردبيل‌ و سرانجام‌ به‌ گرجستان‌ گريخته‌ و در روستاي‌ مدينة الباب‌، يعنى‌ دربند، پناه‌ جسته‌ و در ۱۰ فرسنگى‌ اين‌ محل‌ رحل‌ اقامت‌ افكنده‌ بودند (مينورسكى‌، .(۱۷۰-۱۷۱ روزي‌ ابن‌ ازرق‌ در ملازمت‌ ديمتري‌ در حومة شهر گردش‌ مى‌كرد كه‌ يكى‌ از روستاييان‌ آنجا پيش‌ او آمد. ابن‌ ازرق‌ از اينكه‌ اين‌ روستايى‌ با او به‌ عربى‌ سخن‌ مى‌گفت‌، در شگفت‌ شد و ضمن‌ گفت‌ و گو از احوال‌ او و قبيله‌اش‌ جويا شد. معلوم‌ گرديد كه‌ اين‌ عرب‌ يكى‌ از اخلاف‌ همان‌ امويان‌ فراري‌ است‌ كه‌ در اين‌ گوشة دور افتاده‌ پناه‌ جسته‌اند. نكتة جالب‌ اينكه‌ وقتى‌ ابن‌ ازرق‌ از روستايى‌ عرب‌ نژاد پرسيد كه‌ چرا اجدادش‌ به‌ دربند آمده‌اند، او از پاسخ‌ دادن‌ طفره‌ رفت‌، ولى‌ ابن‌ ازرق‌ با بهره‌مندي‌ از اطلاعات‌ تاريخى‌ خويش‌ گفت‌: شما از همان‌ مردمى‌ هستيد كه‌ فرزند على‌ (ع‌) را كشتيد و مجبور شديد از برابر مختار بدين‌ كشور بگريزيد (عوض‌، ۴۳، ۴۴).
مورخ‌ آنگاه‌ دربارة شيوة زندگى‌، زبان‌، وضع‌ معيشت‌ و طرز استقرار اعراب‌ در آن‌ ناحيه‌ پرسشهايى‌ كرد. مرد عرب‌ پاسخ‌ داد كه‌ عربى‌ زبان‌ مادري‌ آنان‌ است‌ و مادران‌ با كودكان‌ خود جز به‌ عربى‌ سخن‌ نمى‌گويند. او از طرز رفتار شاه‌ ديمتري‌ و فرمانروايان‌ ديگر نسبت‌ به‌ اعراب‌ آن‌ سامان‌ اظهار خرسندي‌ كرد (همو، ۴۵).
تاريخ‌ درگذشت‌ ابن‌ ازرق‌ به‌ درستى‌ روشن‌ نيست‌، اما بنابر يكى‌ از دو يادداشتى‌ كه‌ وي‌ به‌ خط خود در صفحة آخر نسخه‌اي‌ از احياءالعلوم‌ غزالى‌ نوشته‌ و در آن‌ صريحاً قيد كرده‌ كه‌ قرائت‌ اين‌ كتاب‌ را در ۵۷۷ق‌/۱۱۸۱م‌ به‌ پايان‌ رسانده‌ است‌ (همو، ۲۹۳)، معلوم‌ مى‌شود كه‌ ابن‌ ازرق‌ تا اين‌ تاريخ‌ هنوز حيات‌ داشته‌ است‌، و اينكه‌ بعضى‌ از مورخان‌ و پژوهشگران‌ مانند خليل‌ (ص‌ ۵۰۸)، كحاله‌ (۲/۲۱۲)، بستانى‌ (۲/۳۳۳) و مُنجّد (۱/۹۶)، سال‌ وفات‌ او را ۵۷۲ق‌/۱۱۷۶م‌ گفته‌اند نبايد درست‌ باشد.
تاريخ‌ ميافارقين‌ و آمِد: ظاهراً تنها اثر باقى‌ مانده‌ از ابن‌ ازرق‌ تاريخ‌ مَيّافارقين‌ و آمِد است‌ كه‌ به‌ تاريخ‌ الفارقى‌ نيز شهرت‌ دارد. در اينكه‌ ابن‌ ازرق‌ تاريخى‌ با اين‌ عنوان‌ نوشته‌ است‌، ترديدي‌ نيست‌. به‌ نظر مى‌رسد كه‌ قديم‌ترين‌ مورخ‌ سرشناسى‌ كه‌ نام‌ كامل‌ ابن‌ ازرق‌ و كتاب‌ او را در تاريخش‌ آورده‌، ابن‌ شداد (۳(۱)/۲۷۸-۲۷۹) است‌. حاجى‌ خليفه‌ (۱/۳۰۷) و بغدادي‌ (۱/۲۱۲) به‌ كتاب‌ ديگري‌ با نام‌ تاريخ‌ مَيّافارقين‌ اشاره‌ كرده‌اند كه‌ توسط ابن‌ ازرق‌ فارقى‌، ابوالفضل‌ عبدالله‌ ابن‌ محمد بن‌ عبدالوارث‌ (د ۵۹۰ق‌/۱۱۹۴م‌) تأليف‌ شده‌ است‌. ابن‌ فوطى‌ (۴(۲)/۶۷۹، ۶۸۰، ۹۳۲) از دانشمندي‌ به‌ نام‌ عمادالدين‌ احمد ابن‌ يوسف‌ بن‌ ازرق‌ فارقى‌ قاضى‌ سخن‌ رانده‌ و او را فاضلى‌ متدين‌، عالمى‌ اديب‌ و مؤلف‌ تاريخ‌ ميافارقين‌ معرفى‌ كرده‌ و سپس‌ ۳ بيت‌ از اشعار او را نقل‌ نموده‌ است‌. زركلى‌ ذيل‌ دو مدخل‌ جداگانه‌ از دو ابن‌ ازرق‌، يكى‌ احمد بن‌ يوسف‌ بن‌ على‌ بن‌ ازرق‌ فارقى‌ مؤلف‌ تاريخ‌ مَيافارقين‌ و آمِد (۱/۳۷۳) و ديگري‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالوارث‌ ابوالفضل‌ بن‌ ازرق‌، مؤلف‌ تاريخى‌ دربارة ميافارقين‌ ياد كرده‌ است‌ (۱/۴۲۴). آيا اينان‌ همه‌ از يك‌ ابن‌ ازرق‌ سخن‌ مى‌گويند يا دو يا چند ابن‌ ازرق‌؟ آيا تاريخ‌ ميافارقين‌ و تاريخ‌ ميافارقين‌ و آمِد دو كتاب‌ جداگانه‌ بوده‌ است‌؟ آيا همان‌ گونه‌ كه‌ مصطفى‌ جواد گفته‌ (۴(۲)/۶۸۰)، كلمة فارقى‌ بعد از نام‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالوارث‌ زائد و ناصحيح‌ است‌؟ به‌ هر تقدير، وجود پاره‌اي‌ شباهتها ميان‌ نام‌ دو مؤلف‌، عنوان‌ و موضوع‌ دو كتاب‌ مورد بحث‌، و هم‌ زمانى‌ تقريبى‌ آن‌ دو مؤلف‌ ابهامهايى‌ را در ذهن‌ برمى‌انگيزد و احتمالاً سهوهايى‌ را موجب‌ مى‌شود. چنانكه‌ شلتوت‌ بخشى‌ از تاريخ‌ ميافارقين‌ را كه‌ به‌ كوشش‌ بدوي‌ عبداللطيف‌ عوض‌ تصحيح‌ و چاپ‌ شده‌ به‌ اشتباه‌ از آن‌ِ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالوارث‌ ابوالفضل‌ ازرق‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ ۷۷)، در صورتى‌ كه‌ آنچه‌ به‌ دست‌ عوض‌ منتشر شده‌، محققاً مربوط به‌ احمد بن‌ يوسف‌ بن‌ ازرق‌ است‌. عواد و علوجى‌ (ص‌ ۲۷۷) در ذكر مشخصات‌ تاريخ‌ مَيافارقين‌ و آمِد چاپ‌ بدوي‌ عبداللطيف‌ عوض‌ سهواً سال‌ فوت‌ ابن‌ ازرق‌ را ۵۹۰ق‌/۱۱۹۴م‌ قيد كرده‌اند.
ظن‌ قوي‌ اين‌ است‌ كه‌ بر حسب‌ اتفاق‌ دو تن‌ همزمان‌ يا به‌ فاصله‌اي‌ اندك‌ به‌ نوشتن‌ تاريخهايى‌ دربارة مَيافارقين‌ اقدام‌ كرده‌اند، منتها وجود همان‌ شباهتها باعث‌ خلط دو كتاب‌ و مؤلفان‌ آنها شده‌ است‌.
سال‌ و محل‌ تأليف‌: زمان‌ و مكان‌ نوشتن‌ تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ به‌ وجه‌ تحقيق‌ روشن‌ نيست‌. ظن‌ غالب‌ آن‌ است‌ كه‌ وي‌ اين‌ كتاب‌ را در سالهاي‌ آغازين‌ حيات‌ علمى‌ خود ننوشته‌، چون‌ در اين‌ زمان‌ به‌ كارهاي‌ دولتى‌ اشتغال‌ داشته‌ و فرصتى‌ براي‌ تصنيف‌ كتاب‌ پيدا نمى‌كرده‌ است‌. مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ او تاريخ‌ خود را در اواخر عمر يا اندكى‌ پيش‌ از وفات‌ خويش‌ نوشته‌ است‌. به‌ احتمال‌ قوي‌ ابن‌ ازرق‌ تاريخ‌ مَيافارقين‌ و آمِد را به‌ درخواست‌ خليفه‌، وزير يا اميري‌ ننوشت‌، بلكه‌ به‌ سابقة عشق‌ مفرطى‌ كه‌ عموماً به‌ تاريخ‌ و خصوصاً به‌ تاريخ‌ زادگاه‌ خود مَيافارقين‌ داشت‌، دست‌ به‌ چنين‌ كاري‌ زد و از اين‌ رهگذر تصوير تاريخى‌ - جغرافيايى‌ ارزشمندي‌ از بنيادگذاري‌ اين‌ شهر تا ۵۷۲ق‌/۱۱۷۶م‌ در اختيار نسلهاي‌ پس‌ از خود گذاشت‌. گويا تنها كتابى‌ كه‌ عمدتاً و اساساً دربارة تاريخ‌ مَيّافارقين‌ نوشته‌ شده‌، يا تا اين‌ زمان‌ برجاي‌ مانده‌ است‌، همين‌ تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ باشد (عوض‌، «ح‌»، «ط»)؛
هدف‌ و محتوا: غرض‌ اصلى‌ از تأليف‌ تاريخ‌ ميافارقين‌ و آمِد، گزارش‌ تاريخى‌، سياسى‌ و فرهنگى‌ زادگاه‌ مؤلف‌ از بنيادگذاري‌ آن‌ تا اواسط نيمة دوم‌ سدة ۶ق‌/۱۲م‌ بوده‌ است‌. با اينهمه‌، ابن‌ ازرق‌ تاريخ‌ خود را به‌ ميافارقين‌ منحصر نكرده‌، بلكه‌ از تاريخ‌، اوضاع‌ سياسى‌، فرهنگى‌ و جغرافيايى‌ بسياري‌ از ملل‌ و بلاد و شهرهاي‌ مجاور، به‌ خصوص‌ جاهايى‌ را كه‌ خود ديده‌، نيز سخن‌ به‌ ميان‌ آورده‌ است‌. تاريخ‌ او دائرة المعارف‌ گونه‌اي‌ است‌ از فرهنگ‌ و سياست‌ ادوار گذشته‌ مخصوصاً اوضاع‌ سياسى‌، اجتماعى‌ و فرهنگى‌ بخشى‌ از عالم‌ در عصر مؤلف‌ (همو، ۲، ۳). بى‌ترديد محور گزارشهاي‌ ابن‌ ازرق‌ ميافارقين‌ است‌، منتها به‌ مناسبات‌ ارتباطى‌ كه‌ پاره‌اي‌ از موضوعات‌ِ تاريخى‌ِ ديگر با شهر او پيدا -ى‌كنند، به‌ ذكر آنها نيز مى‌پردازد (جواد، ۱۳۰).
چون‌ از آغاز نسخه‌هاي‌ خطى‌ كه‌ از تاريخ‌ او موجود است‌ صفحاتى‌ ساقط شده‌، نمى‌توان‌ گفت‌ كه‌ ابن‌ ازرق‌ دقيقاً از كجا شروع‌ كرده‌ است‌، اما از نخستين‌ صفحات‌ باقى‌ ماندة همين‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ برمى‌آيد كه‌ كتاب‌ خود را با ذكر سيرت‌ محمد بن‌ عبدالله‌ (ص‌) و خلافت‌ ابوبكر و عمر آغاز كرده‌ است‌ (عوض‌، ۶). وي‌ سپس‌ به‌ تاريخ‌ بنى‌ اميه‌ و ذكر بعضى‌ از حوادث‌ معظم‌ تاريخى‌ مانند ولايت‌ عهدي‌ِ يزيد بن‌ معاويه‌ و استحقاق‌ بيشتر خاندان‌ هاشمى‌ براي‌ خلافت‌، مى‌پردازد. آنگاه‌ از عباسيان‌، وزرا، و ارباب‌ مناصب‌ در دولت‌ آنها، از دول‌ و امارات‌ ديگري‌ چون‌ سلجوقيان‌، اتابكان‌، مروانيان‌، اُرتُقيان‌ (كه‌ در شام‌، عراق‌، جزيره‌، ارمنستان‌ حكومت‌ داشتند)، از روابط صلح‌آميز و خصمانة اين‌ دولتها با يكديگر، و از روابطشان‌ با دستگاه‌ خلافت‌، و سرانجام‌ از روابط ميان‌ اينان‌ و دولتهاي‌ مجاور مانند روميان‌، فاطميان‌، اندلسيان‌ و غيره‌، سخن‌ مى‌راند (همو، ۲، ۳).
اطلاعاتى‌ كه‌ ابن‌ ازرق‌ دربارة اوضاع‌ اجتماعى‌، اقتصادي‌ و سياسى‌ كشورهاي‌ ياد شده‌ در زمان‌ خود به‌ دست‌ مى‌دهد، خواننده‌ را از وسعت‌ دانش‌ و فراوانى‌ مطالبى‌ كه‌ وي‌ موفق‌ به‌ گردآوري‌ آنها شده‌ است‌، به‌ اعجاب‌ وا مى‌دارد. او در شرح‌ تاريخ‌ ميافارقين‌ قبل‌ از اسلام‌ گزارش‌ مى‌دهد كه‌ اين‌ شهر مدتى‌ در قبضة اختيار روميان‌، زمانى‌ در تصرف‌ پارسيان‌، و بار ديگر زير سيطرة روميان‌ بود، تا اينكه‌ در ۱۸ق‌/۶۳۹م‌ در ايام‌ خلافت‌ عمر بن‌ خطاب‌ به‌ دست‌ عياض‌ بن‌ غَنم‌ مسخّر مسلمانان‌ شد. آنگاه‌ دربارة واليان‌ و حكامى‌ كه‌ در عهد امويان‌، عباسيان‌ و غير اينها بر ميافارقين‌ فرمان‌ راندند، و از آنچه‌ هر حاكمى‌ به‌ دوران‌ خود در شهر ايجاد كرده‌، و سپس‌، از عمارات‌ و بناهاي‌ بزرگ‌ مانند ميدانها، مساجد، مدارس‌ و قبور اعيان‌ و علماي‌ مدفون‌ در اين‌ شهر سخن‌ مى‌گويد (همو، ۳).
منابع‌ كتاب‌: اخبار و گزارشهاي‌ ابن‌ ازرق‌ جز قرآن‌ كريم‌ و احاديث‌ نبوي‌، مستند به‌ كتابهاي‌ مورخان‌، جغرافى‌دانان‌ و مفسران‌ معتبر و نيز مشاهدات‌ و يادداشتهاي‌ شخصى‌ خود اوست‌. اهم‌ مراجع‌ تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ عبارتند از: اخبار الطوال‌ ابوحنيفه‌ احمد دينوري‌، فتوح‌ البلدان‌ احمد بلاذري‌، المعارف‌ ابن‌ قُتيبَه‌، النتبيه‌ و الاشراف‌ مسعودي‌، اغانى‌ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، تاريخ‌ صابى‌ ابوالحسن‌ هلال‌ صابى‌، اوراق‌ فى‌ اخبار آل‌ عباس‌ ابوبكر محمد صولى‌، تفسيرِ (بسيط، وسيط، وجيز) ابوالحسن‌ على‌ بن‌ احمد واحدي‌ نيشابوري‌، تفسير الكبير ابواسحاق‌ احمد بن‌ محمد ثعلبى‌، تاريخ‌ بغداد احمد ابن‌ ابى‌ طاهر طيفور و تاريخ‌ موصل‌ محمد بن‌ على‌ شمشاطى‌ كه‌ تماماً از ميان‌ رفته‌ است‌ (همو، ۱۳، ۱۵-۲۰).
يكى‌ از مراجع‌ مهم‌ ابن‌ ازرق‌ كتاب‌ سريانى‌ تَشْعيث‌ است‌ كه‌ وي‌ آن‌ را در معبد ملكية ميافارقين‌ به‌ دست‌ آورد. ابن‌ ازرق‌ آن‌ را به‌ ياري‌ مردي‌ نصرانى‌ از سريانى‌ به‌ عربى‌ برگرداند. در اين‌ كتاب‌ از آغاز بناي‌ ميافارقين‌ و معبد آن‌ سخن‌ رفته‌ بود (همو، ۱۵-۱۶). جز آنچه‌ گفته‌ شد، ابن‌ ازرق‌ از آثار مورخان‌، مفسران‌ و لغويان‌ معتبر ديگر چون‌ ابن‌ شَجَري‌ بغدادي‌، مؤلف‌ امالى‌، ابوعبدالله‌ محمد واقدي‌، صاحب‌ المغازي‌، فتوح‌ الشام‌ و فتوح‌ المصر، و ابن‌ عساكر نويسندة تاريخ‌ دمشق‌ نيز بهره‌ جسته‌ است‌ (همو، ۱۹). منقولات‌ ابن‌ ازرق‌ از منابع‌ ياد شده‌ از لحاظ مقدار چندان‌ شايان‌ توجه‌ نيست‌؛ آنچه‌ حائز اهميت‌ است‌ روش‌ استفاده‌، سنجش‌، نقد و انتخاب‌ او از اين‌ مآخذ است‌. او نوشته‌هاي‌ اين‌ منابع‌ را ناسنجيده‌ نمى‌پذيرفت‌ و به‌ روش‌ غالب‌ مورخان‌، همت‌ خود را به‌ روايت‌ صِرف‌ از اين‌ و آن‌ محدود نمى‌كرد، بلكه‌ در اين‌ كار از نيروي‌ ابتكار خويش‌ استمداد مى‌كرد و مطالب‌ را پس‌ از بررسى‌ دقيق‌ و نقد كافى‌ برمى‌گزيد.
به‌ طور كلى‌ ابن‌ ازرق‌ در اقتباس‌ از ديگران‌ معمولاً امساك‌ داشت‌. غالباً به‌ نقل‌ سطري‌ يا قسمتى‌ از يك‌ سطر يا احياناً جمله‌اي‌ بسنده‌ مى‌كرد (همو، ۱۳، ۲۰). از نكات‌ درخور عنايت‌ اينكه‌ وي‌ از هر مرجع‌ در مناسب‌ترين‌ مورد استفاده‌ مى‌كرد، يعنى‌ در ذكر واقعه‌اي‌ تاريخى‌ معمولاً از منبعى‌ بهره‌ مى‌برد كه‌ به‌ زمان‌ آن‌ واقعه‌ نزديك‌تر بود. مثلاً در ذكر جنگهاي‌ ايران‌ و روم‌ و ميان‌ اين‌ دو ملت‌ با مسلمانان‌، به‌ فتوح‌ البلدان‌ و اخبار الطوال‌ مراجعه‌ كرده‌ است‌، زيرا اين‌ دو اثر از لحاظ زمانى‌ به‌ وقايع‌ مورد نظر او بسيار نزديك‌تر و حاوي‌ اطلاعات‌ بيشتر بوده‌ است‌. يا به‌ هنگام‌ شرح‌ ثروت‌ دولت‌ عباسى‌ از اوراق‌ صولى‌ استفاده‌ برده‌ است‌، زيرا اين‌ نويسنده‌ بى‌شبهه‌ خبره‌ترين‌ و آگاه‌ترين‌ِ همة مورخان‌ در اين‌ زمينه‌ بوده‌ است‌. به‌ هنگام‌ شرح‌ فسق‌ يزيد ابن‌ معاويه‌ و وقاحتهاي‌ او به‌ اغانى‌ استناد مى‌كند، چه‌ اين‌ كتاب‌ نخستين‌ مرجعى‌ است‌ كه‌ در باب‌ مجالس‌ غنا و طرب‌ به‌ تفصيل‌ سخن‌ رانده‌ است‌ (همو، ۲۱، ۲۲). مهم‌ترين‌ مستندات‌ و مراجع‌ ابن‌ ارزق‌ يادداشتهاي‌ شخصى‌ اوست‌ كه‌ شامل‌ مشاهدات‌ و تجارب‌ وي‌ از خلال‌ سفرهاي‌ متعدد و طولانى‌ او در بلاد اسلامى‌ آن‌ روزگار است‌. او به‌ پرسيدن‌ از اين‌ و آن‌ و ضبط روايت‌ از هر صاحب‌ اطلاعى‌ ولعى‌ شگرف‌ داشت‌. اينكه‌ ابن‌ ازرق‌ در دوران‌ حيات‌ خود مكرراً به‌ سفر مى‌رفت‌، بايد بيشتر براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ اخبار و روايات‌ مستند و مشاهدة عينى‌ اوضاع‌ اجتماعى‌، فرهنگى‌ و سياسى‌ ممالك‌ و شهرهاي‌ مختلف‌ بوده‌ باشد. او هر كجا مى‌رفت‌، علاوه‌ بر ديدن‌ مساجد، مدارس‌، قبور اوليا و اعيان‌ آن‌ ديار، با خلفا، ملوك‌، وزرا، حكام‌ و علما ديدار مى‌كرد و آنگاه‌ به‌ نگارش‌ شرح‌ اين‌ مشاهدات‌ و ملاقاتها و آنچه‌ از آنان‌ شنيده‌ بود، مى‌پرداخت‌. حوادث‌ مربوط به‌ امم‌ و مللى‌ را كه‌ يادداشت‌ مى‌كرد، يا خود شخصاً مشاهده‌ كرده‌ بود، يا از افراد موثقى‌ چون‌ جدش‌ ابوالحسن‌ على‌، محمد ابن‌ عبدالكريم‌ انباري‌، قاضى‌ كمال‌الدين‌ شهرزوري‌ و جز اينها كه‌ شاهد آن‌ حوادث‌ بودند، روايت‌ مى‌كرد (همو، ۳۲).
او از اين‌ مشاهدات‌ و يادداشتهاي‌شخصى‌ بيشتر در نيمةدوم‌ تاريخ‌ خود استفاده‌ كرده‌ است‌ (همو، ۲۱). اين‌ همه‌ موجب‌ گرديد كه‌ تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ در رديف‌ منابع‌ بسيار موثق‌ قرار گيرد. تصويري‌ كه‌ او از حوادث‌ عالم‌ در عصر خود به‌ دست‌ داده‌، در منابع‌ ديگر يافت‌ نمى‌شود (همو، ۳۵).
ارزش‌ كتاب‌: تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ را به‌ راستى‌ بايد از لحاظ دقت‌، تفرّد، شمول‌ و تنوع‌ از مهم‌ترين‌ منابع‌ تاريخى‌ ميافارقين‌ و آمِد به‌ طور اخص‌، و بغداد و شهرهاي‌ ديگر به‌ طور اعم‌، به‌ شمار آورد. به‌ علاوه‌، اين‌ تاريخ‌ منبع‌ دقيقى‌ براي‌ تاريخ‌ عمومى‌ اسلام‌ تا سدة ۶ق‌/۱۲م‌، يعنى‌ تا زمان‌ حيات‌ مؤلف‌ است‌ و لذا از اين‌ لحاظ نيز اين‌ كتاب‌ در ميان‌ تواريخ‌ اسلام‌ پايگاهى‌ ممتاز دارد. تاريخ‌ مَيافارقين‌ و آمِد منبع‌ اطلاعاتى‌ سودمندي‌ دربارة اوضاع‌ ديار بكر پيش‌ از ظهور سلسلة اُرتُقيّه‌ (۴۹۵-۸۱۱ق‌/۱۱۰۲- ۱۴۰۸م‌) و مخصوصاً نظام‌ اداري‌ و اقتصادي‌ آنان‌ بوده‌ است‌، چه‌ ابن‌ ازرق‌ بدايت‌ تكوين‌ سياسى‌ اين‌ سلسلة ترك‌ نژاد را كه‌ زياده‌ بر ۳ قرن‌ در حِصْن‌ كَيْفا، ماردين‌ و دياربكر فرمانروايى‌ كردند، درك‌ كرده‌ است‌ (لين‌ پول‌، ۱۴۸-۱۵۱؛ خليل‌، ۵۰۸). تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ به‌ محققان‌ امكان‌ تتبع‌ در بعضى‌ از جنبه‌هاي‌ تطور تمدن‌ در ديار بكر و مقايسة نظام‌ ارتقيه‌ با نظامهاي‌ پيش‌ از آن‌، و كشف‌ نكات‌ جديد در اين‌ ميان‌ را داده‌ است‌ (عوض‌، ۴۱).
عصر ابن‌ ازرق‌ عصري‌ پر از نابسامانيهاي‌ سياسى‌، اجتماعى‌ و علمى‌ بود و او بسياري‌ از اين‌ غوامض‌ و مسائل‌ مبهم‌ را روشن‌ كرده‌ است‌. نقش‌ مهم‌ ابن‌ ازرق‌ در دستگاه‌ حكومتى‌ بعضى‌ از بلاد و پايگاه‌ او در جامعة اسلامى‌ آن‌ زمان‌، بر ارزش‌ كتاب‌ او افزوده‌ است‌ (همو، ۴).
استفاده‌ ديگران‌ از ابن‌ ازرق‌: سنديت‌ و اعتبار گزارشهاي‌ ابن‌ ازرق‌ موجب‌ شد كه‌ بسياري‌ از مورخان‌ و جغرافى‌ نويسان‌ سرشناس‌ بعد از او، در شرح‌ پاره‌اي‌ از رويدادهاي‌ تاريخى‌ به‌ نوشته‌هاي‌ وي‌ استناد و مطالبى‌ از آن‌ نوشته‌ها را عيناً اقتباس‌ كنند، يا نقل‌ به‌ مضمون‌ نمايند. از آن‌ جمله‌اند: صلاح‌الدين‌ صَفَدي‌ (۸/۱۷۶)، ابن‌ فوطى‌ (۲/۱۳۲)، ابن‌ شداد (۳(۱)/۳۱، ۲۷۸، ۲۷۹، ۳۰۵، ۳۰۶، ۳۲۵، ۳۳۲، ۳۳۴، ۳(۲)/۵۵۱) و ابن‌ خلكان‌ (۱/۱۷۷، ۲/۲۶۵، ۴/۱۷۶، ۲۲۴، ۵/۱۸۳، ۲۰۲، ۳۸۲، ۶/۷۶). اين‌ مورخان‌ گاه‌ مطالب‌ مفصلى‌ از ابن‌ ازرق‌ اقتباس‌ كرده‌اند. بعضى‌ از آنان‌ مانند ابن‌ اثير و ذهبى‌، مفاد كلى‌ شرح‌ قصه‌ يا واقعه‌اي‌ را از او نقل‌ كرده‌ و احياناً اسلوب‌ و سياق‌ كلام‌ او را تغيير داده‌اند و چيزهايى‌ بر آن‌ افزوده‌اند، اما بعضى‌ ديگر مانند ابن‌ خلكان‌، ياقوت‌ حموي‌، سبط ابن‌ جوزي‌ و ابن‌ شداد، به‌ هنگام‌ اقتباس‌ صراحتاً به‌ نام‌ ابن‌ ازرق‌ اشاره‌ كرده‌اند، ولى‌ بعضى‌ ديگر مانند ابن‌ اثير و ياقوت‌ در اين‌ كار كوتاهى‌ ورزيده‌اند (عوض‌، ۲۳).
چاپ‌ كتاب‌: با همة اعتباري‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ داشته‌، تاكنون‌ چاپ‌ منقح‌ كاملى‌ از آن‌ منتشر نشده‌ است‌. از نخستين‌ كسانى‌ كه‌ تتبعاتى‌ در اين‌ تاريخ‌ كرده‌اند مستشرق‌ انگليسى‌ هنري‌ آمد روز۱ (د ۱۹۱۷م‌) بوده‌ است‌ كه‌ در ۱۹۰۸م‌ گزيده‌هايى‌ از آن‌ را دنبالة ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌ ابن‌ قلانسى‌ در بيروت‌ به‌ چاپ‌ رساند. بخش‌ موجود از كتاب‌ ابن‌ قلانسى‌ حوادث‌ را تا ۵۵۵ق‌/۱۱۶۰م‌ گزارش‌ كرده‌ است‌. آمد روز پاره‌هايى‌ از تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ را كه‌ مربوط به‌ حوادث‌ سالهاي‌ ۵۵۶ -۵۷۱ق‌/۱۱۶۱- ۱۱۷۵م‌ است‌، بدان‌ افزوده‌ است‌ (قس‌: ابن‌ قلانسى‌، ۳۶۱- ۳۶۵). افزون‌ بر اين‌، آمد روز، در تكميل‌ گزارشهاي‌ ابن‌ قلانسى‌، اطلاعات‌ زيادي‌ از تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ به‌ صورت‌ يادداشتهاي‌ كوتاه‌ و بلند در بيشتر حواشى‌ متن‌ چاپى‌ ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌ اضافه‌ كرده‌ است‌. آمد روز حواشى‌ ياد شده‌ را از روي‌ دو نسخة خطى‌ موجود از تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ در موزة بريتانيا، يكى‌ تقريباً كامل‌ به‌ شمارة ۵۸۰۳ or, و ديگري‌ خلاصة تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ به‌ شمارة ۶۳۱۰ or, نقل‌ كرده‌ است‌ (آمد روز، .(۸ حدود ۵۰ سال‌ پس‌ از نشر كار آمد روز، بخش‌ كوتاهى‌ از تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ كه‌ مربوط به‌ آذربايجان‌ است‌، به‌ روسى‌ ترجمه‌ شد و با عنوان‌ «بخشى‌ از تاريخ‌ ميافارقين‌» در «مجموعة انستيتو تاريخ‌ فرهنگستان‌ علوم‌ جمهوري‌ شوروي‌ آذربايجان‌» (شم ۱۲ ، ۱۹۵۷م‌ به‌ چاپ‌ رسيد («دائرةالمعارف‌ آذربايجان‌ شوروي‌۱»، .(IV/۳۵۳
ظاهراً مفصل‌ترين‌ پژوهش‌ منتشر شده‌ كه‌ تاكنون‌ دربارة تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ انجام‌ گرفته‌، به‌ كوشش‌ بدوي‌ عبداللطيف‌ عوض‌ بوده‌ است‌. او در ۱۳۷۹ق‌/۱۹۵۹م‌ پس‌ از مقابلة دو نسخة خطى‌ موزة بريتانيا با مراجع‌ ديگر، بخش‌ اول‌ تاريخ‌ ميافارقين‌ و آمد را كه‌ مربوط به‌ سلسلة مروانيه‌ و از بخشهاي‌ مهم‌ اين‌ تاريخ‌ است‌، همراه‌ مقدمه‌اي‌ به‌ عربى‌ در ۴۷ صفحه‌ و مقدمه‌اي‌ به‌ انگليسى‌ در ۶۲ صفحه‌ با عنوان‌ تاريخ‌ الفارقى‌، الدولة المروانية در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رساند. توجه‌ ابن‌ ازرق‌ در اين‌ بخش‌ عمدتاً معطوف‌ است‌ به‌ اخبار و احوال‌ يكى‌ از سلسله‌هاي‌ كرد نژاد معروف‌ به‌ مروانيه‌ يا بنى‌ مروان‌ كه‌ در ۳۸۰ق‌/۹۹۰م‌ در ديار بكر تأسيس‌ يافت‌ و امراي‌ آن‌ حدود ۱۰۰ سال‌ در اين‌ ناحيه‌ حكومت‌ كردند و با مرگ‌ منصور بن‌ نظام‌الدين‌ نصر بن‌ احمد در ۴۷۸ق‌/۱۰۸۵م‌ فرمانروايى‌ آنان‌ به‌ پايان‌ رسيد (زامباور، ۲۰۶-۲۰۷). بالاخره‌ شاكر مصطفى‌ (۲/۱۳۰) گزارش‌ مى‌دهد كه‌ متن‌ تصحيح‌ شده‌اي‌ از تاريخ‌ ابن‌ ازرق‌ را چند سال‌ پس‌ از نشر چاپ‌ بدوي‌ عبداللطيف‌ عوض‌، براي‌ چاپ‌ آماده‌ كرده‌ است‌.
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، مرا¸ة الزمان‌، حيدرآباد دكن‌، ۱۳۷۰ق‌/۱۹۵۱م‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ شداد، محمد، الاعلاق‌ الخطيرة، به‌ كوشش‌ يحيى‌ عَبّاره‌، دمشق‌، ۱۹۷۸م‌؛ ابن‌ فوطى‌، عبدالرّزاق‌، تلخيص‌ معجم‌ الا¸داب‌ فى‌ معجم‌ الالقاب‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ جواد، دمشق‌، ۱۹۶۳م‌؛ ابن‌ قلانسى‌، ابويعَلى‌، حمزه‌، ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، به‌ كوشش‌ آمدروز، بيروت‌، ۱۹۰۸م‌؛ بستانى‌ ف‌؛ بغدادي‌، اسماعيل‌، ايضاح‌ المكنون‌، استانبول‌، ۱۹۴۵م‌؛ جواد، مصطفى‌، حاشيه‌ بر تلخيص‌ معجم‌ الا¸ذاب‌ ابن‌ فوطى‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌ الظنون‌، استانبول‌، ۱۹۴۱م‌؛ خليل‌، عمادالدين‌، الامارات‌ الا´رتقيّه‌ فى‌ الجزيرة و الشام‌، بيروت‌، ۱۴۰۰ق‌/ ۱۹۸۰م‌؛ زامباور، ادوارد ريتر، نسب‌ نامة خلفا و شهرياران‌، ترجمة محمدجواد مشكور، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ زركلى‌، خيرالدين‌، الاعلام‌، بيروت‌، ۱۹۸۶م‌؛ شلتوت‌، فهيم‌ محمد، حاشيه‌ بر السيف‌ المهند بدرالدين‌ عينى‌، قاهره‌، ۱۹۶۶، ۱۹۶۷م‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ نجم‌، بيروت‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌؛ عواد، كوركيس‌ و عبدالحميد علوجى‌، جَمهرة المراجع‌ البغدادية، بغداد، ۱۹۶۲م‌؛ عوض‌، بدوي‌ عبداللطيف‌، مقدمه‌ بر تاريخ‌ الفارقى‌ ابن‌ ازرق‌، بيروت‌، ۱۹۷۴م‌؛ كحاله‌، عمررضا، معجم‌ المؤلفين‌، بيروت‌، ۱۹۵۷م‌؛ لين‌ پول‌، استانلى‌، طبقات‌ سلاطين‌ اسلام‌، ترجمة عباس‌ اقبال‌، تهران‌، ۱۳۱۲ش‌؛ مصطفى‌، شاكر، التاريخ‌ العربى‌ و المورخون‌، بيروت‌، ۱۹۸۰م‌؛ مُنجّد، صلاح‌الدين‌، معجم‌ المخطوطات‌ المطبوعة، ۱۹۵۰-۱۹۵۴م‌، بيروت‌، ۱۹۷۸م‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز:
Amedroz, H. F., X History Damascus n ü¨÷ٍى ِ“گ :î÷ ; Awad, B. X Studies on Al - Faripi's Work n ّن :î÷ ; Azerbayjan Souiet Ency clopediiasi, Baku, ۱۹۸۰; Minorsky, V., A History of Sharuan and Darband in the ۱۰ th - ۱۱ th Centuries, Cambridge, ۱۹۵۸.



جعبه ابزار