ابنخزیمه خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِخُزَيْمه، ابوبكر محمد بن اسحاق سُلَمى، ملقب به امام الائمه (صفر ۲۲۳-۲ ذيقعده ۳۱۱/ژانويه ۸۳۸ -۱۱ فوريه ۹۲۴)، محدث و فقيه نيشابوری بود.
استماع وی از اسحاق بن راهويه (د ۲۳۸ق) نشان مىدهد كه پيش از ۱۵ سالگى در نيشابور به تحصيل آغاز كرده است ( ابنابى حاتم، ج۳، ص۱۹۶؛ ابنجوزی، ج۶، ص۱۴۶). وی در حوالى ۲۴۰ق برای كسب دانش از آنجا به مرو و مروروذ رفت (ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۳۷۱-۳۷۲) و به ری، بغداد، كوفه، بصره، عبّادان (آبادان كنونى)، جزيره ابنعُمَر، شام، قاهره، اسكندريه و حجاز نيز سفر كرد (ابنخزيمه، توحيد، ص۱۹۹؛ابنخزيمه، توحيد، ص۲۷۹؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۱۶۰؛ سمعانى، ج۵، ص۱۲۴؛ ابنجوزی، ج۶، ص۱۴۶؛ ذهبى، العبر، ج۱، ص۴۶۲؛ سبكى، ج۳، ص۱۱۰). همچنين گفته شده كه در رجب ۳۰۰ در گرگان بوده است (سهمى، ص۴۵۶). وی در اين سفرها در ضمن فرا گرفتن حديث و فقه، به نقل حديث نيز مىپرداخت. ابنخزيمه از محدثان صاحب نام است و رجال شناسانى همچون ابنابى حاتم (ابنابى حاتم، ج۳، ص۱۹۶)، دارقطنى (ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۲) و ابنحبّان (ابنحبان، محمد، الثقات، ج۹، ص۱۵۶) وی را موثق شمرده و برخى بر تبحر وی در حديث تأكيد كردهاند (ابنحبان، محمد، الثقات، ج۹، ص۱۵۶؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۲).
از بررسى آثار موجود ابنخزيمه و منابع ديگر برمىآيد كه وی از استادان بسياری بهره برده و عدهای از مشايخ روايى صاحبان صحاح ستّه از مشايخ روايى او نيز بوده و حتى خود بخاری و مسلم نيز از وی روايت كردهاند ( ابنجوزی، ج۶، ص۱۴۶). از ميان مشايخ ابنخزيمه مىتوان محمود بن غيلان عَدَوی، على بن حُجر سعدی، احمد بن منبع بَغَوی، ابو كُرَيب محمد بن علاء همدانى، محمد بن يحيى ذُهَلى، نصر بن على جَهضَمى، محمد بن بشّار بُندار، محمد بن مُثنّى، احمد بن سعيد دارِمى و محمد بن عبدالله بن ابى الثَلْج را نام برد (ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۴؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۶؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۱۴؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۳۲؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۶۷؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۱۳۱؛ ابنخزيمه، توحيد، ص۶۲؛ ابنخزيمه، توحيد، ص۲۷۵؛ مزی، ج۱۶، ص۳۵۵؛ خطيب بغدادی، احمد، شرف اصحاب الحديث، ص۴۱؛ ابوعمرو، ص۵۹؛ ابوعمرو، ص۶۵؛ ابوعمرو، ص۹۳؛ سمعانى، ج۵، ص۱۲۴؛ ابنجوزی، ج۶، ص۱۴۶؛ ابنصلاح، ص۳۹۷؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۶۵-۳۶۶). از شاگردان و راويان ابنخزيمه نيز مىتوان از ابنحبّان بستى، ابوعلى نيشابوری، ابوحامد بن شرقى، ابواحمد بن عدی، ابوبكر احمد بن مهران مقری، ابوسعيد كرابيسى، على بن حسين بن بابويه قمى ياد كرد (ابنبابويه، محمد، علل الشرائع، ص۳۶۳؛ فارسى، ج۱، ص۱۹۰؛ ذهبى، سیر، ج۱۴، ص۳۶۶؛ خطيب بغدادی، احمد، شرف اصحاب الحديث، ص۴۱؛ ابنبابويه، خصال، ج۱، ص۱۹۸؛ ابوعمرو، ص۳۰؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ،، ج۲، ص۷۴۲).
ابنخزيمه و قرائت:
نام ابنخزيمه در علم قرائت به عنوان راوی عِمران بن موسى قزّاز ديده مىشود ( ابنجزری، محمد، غاية النهايه، ج۱، ص۶۰۵؛ ابنجزری، محمد، غاية النهايه،ج۲، ص۹۸؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۹۳)، نظر به اينكه قزاز خود قرآن را از عبدالوارث و او از ابوعمرو بن علا از قاريان هفتگانه آموخته بود ( ابنجزری، محمد، غاية النهايه، ج۱، ص۴۷۸؛ ابنجزری، محمد، غاية النهايه، ج۱، ص۶۰۵)، مىتوان نتيجه گرفت آنچه ابوالعز قلانسى در الكفاية الكبری از ابنخزيمه روايت كرده، از ابوعمرو باشد. البته روايت عبدالوارث از ابوعمرو شديداً تحتالشعاع روايت يزيدی قرار گرفته و متروك شده است (ابنجزری، محمد، النشر، ج۱، ص۱۲۳-۱۳۳؛ اندرابى، ص۹۱-۹۲). از طرف ديگر با عنايت به اينكه عبدالوارث در معيت ابوعمرو از حميد بن قيس قاری مكه قرائت آموخته (ابنجزری، غاية النهايه، ج۱، ص۴۷۸) و حميد احتمالاً يكى از ۵۰ تنى است كه قرائت ايشان در الكامل هذلى درج گرديده (ابنجزری، غاية النهايه، ج۱، ص۲۶۵؛ ابنجزری، النشر، ج۱، ص۹۱). نمىتوان گفت طريقى كه هذلى از ابنخزيمه ثبت كرده (ابنجزری، غاية النهایه، ج۲، ص۹۲- ۹۸) روايت عبدالوارث از ابوعمرو است يا روايتى از حميد و يا از هر دوی آنها. از راويان ابنخزيمه در قرائت ابوبكر بن حسن نقاش را نيز مىتوان نام برد (ابنجزری، غاية النهایه، ج۲، ص۹۸).
ابن خزيمه و فقه:
او فقه را از شاگردان شافعى چون اسماعيل بن يحيى مُزَنى، ربيع بن سليمان مرادی و يونس بن عبدالاعلى فرا گرفت (عبادی، ص۱۳؛عبادی، ص۱۹؛ عبادی، ص۴۴؛ ابنجوزی، ج۶، ص۱۸۵)، ولى از مباحث پراكنده او در صحيح برمىآيد كه به ديگر مذاهب فقهى حتى امامى و خارجى نيز آشنا بوده است (ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۸۴_۸۵؛ ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۱۰۲؛ عبادی، ص۲۰). در منابع شافعى از ابنخزيمه به عنوان فقيه شافعى ياد شده (ابواسحاق شيرازی، ص۱۱۶)، ولى از كتاب صحيح او مستفاد مىگردد كه وی در بيان احكام پيرو اقوال شافعى نبوده، بلكه فقيهى مجتهد بوده كه بر اساس كتاب و سنت و ديگر ادله حكم مىكرده است. آنچه از آراي فقهى او در صحيح و ديگر آثار (عبادی، ص۴۴؛ سبكى، ج۳، ص۱۱۹) در دست است، نشان مىدهد كه فقه ابنخزيمه قرابت بسياری به فقه شافعى دارد، ولى در موارد متعددی نيز برخلاف شافعى (ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۹۱-۹۲) در مسح بر عمامه( سبكى، ج۳، ص۱۱۹) در اتصال به صف در جماعت(ابنهبيره، ج۱، ص۵۸؛ابنهبيره، ج۱، ص۱۰۸) و حتى بر خلاف اتفاق فقهای اربعه (سبكى، ج۳، ص۱۱۹) در ركن بودن رفع يدين در نماز و اشتراط جماعت در صحت نماز در صورت تمكن( ابنهبيره، ج۱، ص۸۹؛ ابنهبيره، ج۱، ص۱۰۱) فتوا داده است.
ابنخزيمه با محمد بن جرير طبری دوستى داشته و مدتها همدرس او بوده است (خطيب بغدادی، تاريخ بغداد، ج۲، ص۱۶۴- ۱۶۵؛ ابنجوزی، ج۶، ص۱۸۶)، اما پاسخ به اينكه فقه او با فقه طبری چه رابطهای داشته و چرا فقه ابنخزيمه پس از وفات او حتى در حد فقه طبری مورد اقبال قرار نگرفته، نيازمند تحقيق بيشتری است. در زمان حيات ابنخزيمه، ظاهراً فقه او در خراسان مورد توجه بوده (عبادی، ص۴۲؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۷)، ولى ترويج فقه شافعى، توسط فقيهانى چون ابوعلى محمد بن عبدالوهاب ثقفى كه مدتى شاگرد ابنخزيمه بوده، ابوزيد محمد بن احمد مروزی و ابوالحسن محمد بن على ماسرجسى در خراسان (ابو اسحاق شيرازی، ص۱۲۳_۱۲۴؛ نووی، تهذيب ، ج۱، ص۱۸_ ۱۹؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۷) احتمالاً تأثير زيادی در متروك شدن فقه ابنخزيمه داشته است. گذشته از ثقفى، از شاگردان ديگر ابنخزيمه كسانى چون ابوبكر احمد بن اسحاق صبغى جانشين ابنخزيمه، در فتوا، ابومحمد يحيى بن منصور كه داناترين شاگرد ابنخزيمه به مذهب او شمرده شده، ابوالحسن محمد بن شعيب بيهقى مفتى شافعيان و نيز ابوالحسين احمد ابن موسى بن عمران و ابوالفضل احمد بن حمدون ظاهراً همه شافعى بودهاند (عبادی، ص۷۷؛ عبادی، ص۸۶؛ عبادی، ص۸۷؛ عبادی، ص۹۸؛ بيهقى، ص۲۷۴؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۷؛ مقدسى،ص۳۲۳). به رغم اطلاعات اندكى كه در مورد فقه ابنخزيمه در دست است، بايد گفت يكى از نكات مورد تكيه او الفاظ عام است كه از آن اراده خاص شده باشد. اين نكته كه گاه نيز در قالب «مُجمَل و مُفَسّر» مطرح گرديده، به كرات در صحيح ابنخزيمه گوشزد شده است (ابنخزيمه، صحیح، ج۱، ص۸؛ابنخزيمه، صحیح، ج۱، ص۱۷؛ ابنخزيمه، صحیح، ج۱، ص۱۵۷؛ ابنخزيمه، صحیح، ج۱، ص۱۹۱). مميزه ديگر فقه او وسعت استفاده از حديث و نحوه جمع بين احاديث است كه در صحيح مشاهده مىشود. وی در آنجا كه بحث فقهى به ظرايف حديث كشيده مىشد، بر استادان خود برتري داشت (ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۱؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۷) و احتمالاً از همين روست كه ربيع مرادی، استاد وی در فقه، استفاده خود را از ابنخزيمه بيش از بهره او از خود دانسته است (ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۱). ابنسريج فقيه معاصر او نيز مهارت وی در استخراج حكم از حديث را ستوده است (حاكم نیشابوری، ص۸۳). ابنخزيمه هرگونه اجتهادی را در مقابل گفته پيامبر(ص) مردود مىدانست (حاكم نیشابوری، ص۸۴ - ۸۵) و عقيده داشت كه ممكن نيست دو حديث صحيح با يكديگر واقعاً معارض باشند و بدين لحاظ جمع بين آنها را لازم مىدانست (ابنصلاح، ص۲۸۵). او بارها فقيهانى را كه از نظر او در تفسير حديث فاقد اطلاع بودهاند، مورد نقد قرار داده است ( ابن خزیمه، صحيح، ج۱، ص۱۰۰_۱۰۱).
عقايد:
ابنخزيمه آرای خود را در مورد مسائل توحيد به تفصيل در كتاب التوحيد و اثبات صفات الرب بيان كرده است. او در عقيده سلفى بود و همچون ديگر سلفيان در مسائل توحيد با اساس قراردادن ظاهر آيات و روايات، صفات خداوند را بدون تأويل حمل بر ظاهر مىكرد و در عين حال از تشبيه دوری مىجست. برای مثال در بحثى پيرامون حديث «ان الله خلق آدم على صورته» سعى كرده حديث نبوی را به گونهای معنا كند كه عاری از تشبيه خداوند به انسان باشد (ابنخزيمه، توحيد، ص۳۶-۴۲). در باب امامت ابنخزيمه به تفضيل امام على(ع) بر عثمان قائل بوده (ابنصلاح، ص۲۹۹) و كسى را كه با او به منازعه برخاسته، باغى شمرده است (حاكم نیشابوری، ص۸۴). ابنخزيمه در مورد مخالفان سختگير بود، مثلاً درباره كسانى كه آيات استواری بر عرش (اعراف:۷)(اعراف:۵۴) را حمل بر ظاهر آن نكنند، يا قائل به خلق قرآن باشند، حكم به ارتداد و قتل كرده است (حاكم، ص۸۴؛ ذهبى، سير، ج۱۴، ص۳۷۴). ابنخزيمه با مكاتب مختلف كلامى از جمله جهميّه و كُلاّبيه به شدت مخالف بود و شاگردان خود را از آموختن كلام نهى مىكرد، ولى ظاهراً سخن استاد در شاگردان كارگر نيفتاد و ايشان به اين علم علاقه پيدا كردند (عبادی، ص۹۹؛ ذهبى، سير،ج۱۴، ص۳۷۷-۳۸۰؛ ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۲، ص۷۳۰).
آثار:
ابنخزيمه نويسندهای پركار بود، حاكم نيشابوری (حاكم نيشابوری، ص ۸۳) آثار وی را غير از آنچه به صورت جوابيه بر مسائل، تدوين شده و بالغ بر ۱۰۰ جزء بوده، افزون بر ۱۴۰ كتاب مىداند. از آثار او در فقه بحث پيرامون حديث بَريره در ۳ جزء (حاكم نيشابوری، ص ۸۳؛ عبادی، ص۴۴؛ سيد مرتضى، ج۱، ص۵۸؛ ونسينك، ج۸، ص۲۹) و مسأله حج را كه مورد ستايش سنجانى قرار گرفته، در ۵ جزء (حاكم نيشابوری، ص ۸۳؛ عبادی، ص۴۴)، مىتوان ذكر كرد كه هر دو امروزه مفقود به شمار مىروند. همچنين در منابع از آثاری همچون: البسمله، تفسير القرآن، الجهاد، الدعوات، عوالى و نزول القرآن نام برده شده است (ابوعمرو، ص۳۸؛ ابنشهر آشوب، ص۱۱۵؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۲، ص۷۲۴؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۲، ص۷۳۰؛ سيوطى، الدر المنثور، ج۱، ص۲۰؛ بغدادی، ج۲، ص۲۹). همچنين ابنخزيمه (ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۲۴۹؛ ابنخزيمه، توحيد، ص۱۵۸) از كتابى با عنوان كتاب الكبير ياد مىكند كه اينك در دست نيست. همچنين ابنخزيمه در آثار موجود خويش در موارد بسياری به تأليفات ديگر خود اشاره كرده و از آنها نام برده است. فهرست بخشى از اين آثار در مقدمه جلد اول صحيح آمده است كه البته احتمال مىرود برخى از اين كتابها، عناوين بابهای آثار ديگر او و از جمله صحيح و باشند (اعظمى، ص۱۲-۱۴).
آثار موجود ابن خزيمه عبارتند از:
الف - چاپى:
۱. التوحيد و اثبات صفات الرب، كه در زمينه بحثهای اعتقادی است و در ۱۹۳۷م در مصر و سپس ۱۳۸۸ق در همانجا به كوشش محمد خليل هرّاس به چاپ رسيده است. ابنخزيمه در اين كتاب (ابنخزيمه، محمد، توحيد، ص ۵) بر صحت اسانيد احاديث آن تكيه كرده است. ابونعيم اصفهانى بر كتاب التوحيد، مستخرجى نوشته است (مرعشلى، ص۱۶)؛
۲. مختصر المختصر من المسند الصحيح عن النبى(ص) كه با عنوان صحيح ابنخزيمه شهرت يافته و در سالهای ۱۹۷۱- ۱۹۷۹م در بيروت در ۴ مجلد به كوشش محمد مصطفى اعظمى به چاپ رسيده است. ابنخزيمه در صحيح (ابنخزيمه، محمد، صحيح، ج۱، ص۳) بر صحت اسانيد تمامى احاديث تكيه كرده و از اين رو اين كتاب در شمار صحاح اهل سنت قرار گرفته است (اعظمى، ص۱۶؛ ابنصلاح،ص۲۱؛ نووی، «التقريب»، ص۳؛ عراقى، ج۱، ص۵۴). وی در اين كتاب بر علل احاديث و جرح و تعديل راويان اهتمام داشته است. گفتنى است كه نزد برخى همچون ابنكثير (سخاوی، ج۱، ص۳۶) صحيح ابنخزيمه، چه از لحاظ سند و چه از جهت متن، حتى بر مستدرك حاكم برتري دارد و سيوطى (سيوطى، ج۱، ص۱۰۹) نيز آن را برتر از صحيح ابنحبان مىداند، ولى بايد توجه داشت كه ابنحجر معتقد است كه در كتاب صحيح، احاديث حَسَن نيز وارد شده است. به تصريح برخى از منابع متأخر ( ابنفهد، ص۳۳۳؛ سخاوی، ج۱، ص۳۵)، تنها بخش كوچكى از اين كتاب به دست ما رسيده است كه خود نشان از عظمت اين اثر دارد. ابنملقّن، كتابى با عنوان، مختصر تهذيب الكمال مع التذييل عليه داشته كه در آن رجال برخى از كتب حديث، از جمله صحيح ابنخزيمه را بر شمرده است. نيز ابنحجر عسقلانى كتابى در زوائد، به نام اتحاف المهره باطراف العشره نوشته كه در آن، زوائد صحيح ابنخزيمه را نيز آورده است (ابنفهد، ص۱۹۹-۲۰۰؛ ابنفهد، ص۳۳۳).
از بررسى اسناد نسخه موجود صحيح و ديگر كتابهای حديث و رجال برمىآيد كه گويا احاديث صحيح ابنخزيمه، بجز آن مواردی كه به وسيله ابنحبان از مؤلف روايت شده ، تنها با روايت نواده ابنخزيمه، ابوطاهر محمد بن فضل، كه مؤلف، كتاب را بر وی املا كرده (ابنخزيمه، صحيح، ج۱، ص۱۵۹)، در دسترس است، صحيح ابنخزيمه توسط كسانى همچون ابوسعيد كنجروذی، ابوسعد مقری، محمد بن محمد بن عيسى وراق، ابوالمظفر قشيری، ابوالقاسم غازی و اسماعيل بن عبدالرحمان صابونى از ابوطاهر روايت شده است (اعظمى،ص۲۶؛ ابنخزيمه، صحیح، ج۱، ص۱۲۸).
ب - خطى:
حديث على بن حجر بن اياس السعدی عن اسماعيل ابن جعفر المدنى. نسخهای از آن در كتابخانه ظاهريه موجود است كه به درستى هويت آن دانسته نيست؛ نيز در كتابخانه ظاهريه اثری با عنوان شأن الدعاء و تفسير الادعية المأثوره عن رسول الله(ص) وجود دارد كه به گزارش فهرستنويس، تأليف ابوسليمان خطابى بستى (د ۳۸۸ق) و در شرح دعاهای پيامبر(ص) است كه ابنخزيمه آنها را در مجموعهای گرد آوری كرده بود (ابنخزيمه، توحيد، ص۷).
فهرست منابع:
(۱) ابنابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعديل، حيدرآباد دكن، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م؛
(۲) ابنبابويه، محمد، الخصال، به كوشش على اكبر غفاری، قم، ۱۴۰۳ق؛
(۳) ابنبابويه، محمد، علل الشرائع، نجف، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م؛
(۴) ابنجزری، محمد، غاية النهايه، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
(۵) ابنجزری، محمد، النشر فى القراءات العشر، به كوشش على محمد الضباع، قاهره، كتابخانه مصطفى محمد؛
(۶) ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، ۱۳۵۷ق؛
(۷) ابنحبان، محمد، الثقات، حيدرآباد دكن، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛
(۸) ابنحبان، محمد، المجروحين، به كوشش محمود ابراهيم زايد، بيروت، دارالمعرفة؛
(۹) ابنخزيمه، محمد، التوحيد، به كوشش محمد خليل هراس، قاهره، ۱۳۸۸ق؛
(۱۰) ابنخزيمه، محمد، صحيح، به كوشش محمد مصطفى اعظمى، بيروت، ۱۹۷۱م؛
(۱۱)ابنشهر آشوب، محمد، معالم العلماء، به كوشش محمد صادق بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م؛
(۱۲) ابنصلاح، عثمان، علوم الحديث، به كوشش نورالدين عتر، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛
(۱۳) ابنفهد، محمد، «لحظ الالحاظ»، همراه ذيل تذكرة الحفاظ ذهبى، بيروت، داراحياء التراث العربى؛
(۱۴) ابنهبيره، يحيى، الافصاح، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م؛
(۱۵) ابواسحاق شيرازی، ابراهيم، طبقات الفقهاء، بيروت، دارالقلم؛
(۱۶) ابوعمرو نيشابوری، محمد، كتاب فى قوارع القرآن، به كوشش قاسم النوری، مشهد، ۱۴۱۰ق؛
(۱۷) ارنؤوط، شعيب، مقدمه بر الاحسان فى تقريب صحيح ابنحبان ؛
(۱۸) اعظمى، محمد مصطفى، مقدمه بر صحيح ابنخزيمه؛
(۱۹) اندرابى، احمد، قراءات القراء المعروفين، به كوشش احمد نصيف الجنابى، بيروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م؛
(۲۰) بغدادی، هديةالعارفین؛
(۲۱) بيهقى، على، تاريخ بيهق، به كوشش قاری سيد كليم الله حسينى، حيدرآباد دكن، ۱۹۶۸م؛
(۲۲) حاكم نيشابوری، محمد، معرفة علوم الحديث، به كوشش معظم حسين، مدينه، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م؛
(۲۳) خطيب بغدادی، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق؛
(۲۴) خطيب بغدادی، احمد، شرف اصحاب الحديث، به كوشش محمد سعيد خطيب اوغلى، آنكارا، ۱۹۷۱م؛
(۲۵) ذهبى، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن، ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق؛
(۲۶) ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و اكرم البوشى، بيروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛
(۲۷) ذهبى، محمد، العبر، به كوشش محمد سعيد بن زغلول، بيروت، ۱۴۰۵ق؛
(۲۸) سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبری، به كوشش محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، ۱۳۸۴ق؛
(۲۹) سخاوی، محمد، فتح المغيث، بيروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛
(۳۰) سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى، حيدرآباد دكن، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م؛
(۳۱) سهمى، حمزه، تاريخ جرجان، به كوشش محمد عبدالمعيد خان، بيروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
(۳۲) سيد مرتضى، على، الذريعة الى اصول الشريعه، به كوشش ابوالقاسم گرجى، تهران، ۱۳۴۶ش؛
(۳۳) سيوطى، تدريب الراوی، به كوشش عبدالوهاب عبداللطيف، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م؛
(۳۴) سيوطى، الدر المنثور، بيروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۳۵) عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعيه، به كوشش گوستا ويتستام، ليدن، ۱۹۶۴م؛
(۳۶) عراقى، عبدالرحيم، التبصرة و التذكره، به كوشش محمد بن حسين عراقى، بيروت، ۱۳۵۴ق؛
(۳۷) فارسى، على بن بليان، الاحسان فى تقريب صحيح ابنحبان، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛
(۳۸) مرعشلى، يوسف عبدالرحمان، علم فهرست الحديث، بيروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م؛
(۳۹) مزی، يوسف، تهذيب الكمال، نسخه خطى كتابخانه احمد ثالث، توپكاپى، شم ۶۲۹۶؛
(۴۰) مقدسى، محمد، احسن التقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، ۱۹۰۶م؛
(۴۱) نووی، محيىالدين، «التقريب»، همراه صحيح البخاری بشرح الكرمانى، بيروت؛ ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م؛
(۴۲) نووی، محيىالدين، تهذيب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة لمنيريه؛
(۴۳) ونسينك، آرنت يان، المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوی، استانبول، ۱۹۸۸م.