ابنعبدالحکم خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ عَبْدُالحَكَم، عنوان افراد خاندانى از مورخان، فقيهان، محدثان و پيشوايان مذهبى مصر كه در سدههاي ۲ و ۳ق/۸ و ۹م از شهرت و نفوذ بسيار برخوردار بودند و بر مالكيان مصر رياست داشتند. نياي اين خاندان، اعين بن ليث، از حقل، يكى از قراء ايله بر ساحل درياي سرخ، به مصر كوچيد و در اسكندريه سكنى گزيد. وي در آنجا صاحب فرزندي شد به نام ابوعثمان عبدالحكم كه بعدها ثروت و قدرت بسيار كسب كرد و افراد خاندان ابن عبدالحكم، همه به وي منسوب شدند. رقابتهاي مذهبى و فرقهاي در بارة مسألة خَلق قرآن و دورة «محنه» كه سبب مصادرة اموال و گرفتاري و شكنجه و مرگ بسياري شد، از جمله سوانح زندگى خاندان ابن عبدالحكم بوده است.
اين افراد به سبب داشتن آثار و پايگاه مذهبى و اجتماعى، از اين خاندان به شهرت رسيدند:
۱. ابوعثمان عبدالحكم بن اعين (د ۱۷۱ق/۷۸۷م)، از ياران و معاصران مالك بن انس و از نخستين فقيهانى كه مذهب مالكى را در مصر رواج داد. عبدالحكم فقيهى فرزانه بود و از مالك بن انس و عبدالله بن وهب مالكى مصري روايت كرد و در اسكندريه درگذشت (سمعانى، ۴/۲۰۰، ۲۰۱).
۲. ابومحمد عبدالله بن عبدالحكم، فقيه بلند آوازه، بزرگِ مالكيان مصر و دانشمندترين يار مالك بن انس كه با او رابطة نزديك و مستقيم داشت و پس از اشهب بن عبدالعزيز قيسى (د ۲۰۴ق) رياست مذهب مالكى در مصر به او رسيد (ابن حبان، ۸/۳۴۷؛ ابواسحاق، ۱۵۱). تولد عبدالله را در اسكندريه، در ۱۵۰، ۱۵۴ يا ۱۵۵ق (ابن عبدالبر، ۵۳؛ ابن خلكان، ۳/۳۵؛ ياقوت، ۲/۲۲۹) و در گذشت او را در قاهره، به اختلاف در ۲۱۰ (ابن عبدالبر، همانجا) يا ۲۱۳ (ابن حبان، همانجا) يا ۲۱۵ (سيوطى، ۱/۳۰۵) و ۲۲۴ق (ياقوت، همانجا) نوشتهاند.
عبدالله نخست از ياران مالك بن انس بود و ۳ جزء از اجزاءِ حديثى و همة الموطأ را از مالك شنيد و به نقل و روايت كتاب السنة فىالفقه و ديگر آراء او پرداخت (ابن نديم، ۲۵۲؛ ابن عبدالبر، همانجا)، پس از آن به شافعى پيوست و از نزديكان با اخلاص او شد. شافعى چون از بغداد به مصر كوچيد به خانة عبدالله وارد شد و از او اكرام بسيار ديد. عبدالله براي تأمين زندگى شافعى در آغاز ورود وي به مصر هزار دينار از خود، هزار دينار از ابن عُساقة تاجر و هزار دينار از اصحاب خويش در اختيار شافعى نهاد.
پس از استقرار شافعى، عبدالله براي خود و پسرش محمد از كتابهاي شافعى يادداشت برداشت و محمد را ملازم شافعى كرد و با او به مهر به سر برد تا شافعى در خانة او از دنيا رفت و در آرامگاه خاندان عبدالحكم به خاك سپرده شد. در مصر از اصحاب مالك تنها دو تن محضر شافعى را درك كردند: ابوعمرو اشهب و عبدالله بن عبدالحكم (ابواسحاق، همانجا؛ ابن خلكان، ۱/۲۳۹، ۳/۳۵؛ ابن عبدالبر، ۱۱۳؛ ابن فرحون، ۱/۴۱۹-۴۲۰). عبدالله علاوه بر مالك و شافعى از كسانى چون ليث بن سعد، مفضّل بن فُضاله، بكر بن مضر، عبدالله بن لَهيعه، عبدالله ابن وهب، عبدالرحمان بن قاسم و ديگران حديث روايت كرده است (عبيد، ۲۰؛ ابن ابى حاتم، ۲(۲)/۱۰۵؛ ابن حبان، همانجا؛ عجلى، ۲۶۶؛ قاضى عياض، ۱/۲۰۲) و راويانى چون پسرانش محمد، عبدالرحمان، سعد و عبدالحكم و نيز عبدالله بن عبدالرحمان دارمى صاحب مسند، مقدام بن داوود رعينى، هارون بن اسحاق، محمد بن مسلم بن واره، محمد بن رَزين و ابن سليمان از او روايت كردهاند (ابن ابى حاتم، همانجا؛ ابوالعرب تميمى، ۲۰۵؛ ابن خلكان، ۲/۲۹۲؛ ابن حجر، ۵/۲۸۹).
عبدالله در روزگار حكمرانى عبدالله بن طاهر بر مصر (۲۱۰- ۲۱۲ق) قدرت و نفوذ فراوان يافت و از پيشوايان بزرگ مذهبى و قاضيان با اقتدار مصر شد، اما پس از عزل ابن طاهر و انتصاب معتصم به ولايت مصر، عيسى بن مُنكدر قاضى به اصرار مصريان نامهاي به مخالفت و ناخشنودي از ولايت معتصم بر مصر نزد مأمون فرستاد. معتصم چون از مضمون نامه اطلاع يافت، به محض ورود به مصر ابن منكدر و عبدالله را از كار بر كنار و زندانى كرد. چندي نگذشت كه عبدالله درگذشت (كندي، ۴۴۰-۴۴۱). بيشتر مورخان و تذكره نويسان، از ابومحمد عبدالله به عنوان فقيهى ثقه، صدوق، خردمند، شكيبا و از اجلة اصحاب مالك ياد كردهاند (ابن خلكان، ۳/۳۴؛ ابن فرحون، ۱/۴۱۹؛ قاضى عياض، ۲/۵۲۴).
آثار:
۱. سيرة عمر بن عبدالعزيز على مارواه الامام مالك بن انس و اصحابه، به روايت محمد پسر عبدالله كه در ۱۳۴۵ق/۱۹۲۶م، به كوشش احمد عبيد در قاهره منتشر شد. اين كتاب كه پس از سيرة النبى از كهنترين تذكرههاي تاريخى مستند بر احاديث و روايات است، مشتمل بر داستانها و اخبار و رواياتى است از سيرة عمر بن عبدالعزيز (۹۹-۱۰۱ق)، خليفة خوشنام اموي و رفتار او با امرا و كارگزاران و مكاتبات رسمى او با حكمرانان بلاد و ادعيه و اندرزها و مسائل اخلاقى و مالى و... كه همه از ديدگاه نويسندهاي كه اين خليفة اموي را به عنوان بهترين امير مسلمان نگريسته، نگارش يافته است (عبيد، ۱۰).
۲. المختصر الكبير فى الفقه، كه بخشى از آن در كتابخانةقرويين فاس موجوداست (فاسى،۲/۴۸۳-۴۸۴؛ )، GAL,I/۴۶۷-۴۶۸ مختصري است از نوشتههاي اشهب در ۱۸ هزار مسأله از آراء فقهى مالك و روايات او در الموطأ كه از منابع اساسى مالكيان بغداد بوده است. محمد بن ابى يزيد اين كتاب را مختصر كرده و ابوجعفر جصّاص بر آن تعليق نوشته است، آخرين شرح آن از ابن باجى بصري است (ابن عبدالبر، ۵۳؛ ابن فرحون، ۱/۴۲۰؛ قاضى عياض، ۲/۵۲۵ -۵۲۶؛ ابن حجر، ۵/۲۸۹).
۳. المختصر الاوسط، خلاصهاي است از المختصر الكبير، مشتمل بر ۴ هزار مسأله در فقه مالك كه در ۳ روايت موجود بوده است. روايت قراطيسى از روايت محمد بن عبدالله بن عبدالحكم و سعيد بن حسان كاملتر است (قاضى عياض، ۲/۵۲۵؛ ابن فرحون، ابن حجر، همانجاها)؛
۴. المختصر الصغير، خلاصهاي است از كتاب الاوسط مشتمل بر ۲۰۰ ،۱مسأله كه مورد استناد مالكيان بغداد بوده است. هر دو كتاب الكبير و الصغير را ابوبكر محمد بن عبدالله بن محمد ابهري و خفاف و ابوبكر بن جهم شرح كردهاند (ابن عبدالبر، ابن فرحون، همانجاها؛ قاضى عياض، ۲/۵۲۶).
۵. المسائل يا مسائل و اجوبتها، شامل مسموعات عبدالله بن عبدالحكم و عبدالله بن وهب و عبدالرحمان بن قاسم از مالك يا مسائل مالك وجوابها و تفسيرهاي عبدالله بوده است كه نسخهاي از آن در كتابخانة گوتا موجود است GAS) ، GAL, همانجاها).
۶. الاهوال (صفدي، ۱۷/۲۴۰؛ قاضى عياض، ۲/۵۲۵).
۷. القضاء فى البنيان (همانجا).
۸. المناسك (همانجا).
۳. ابوعثمان عبدالحكم بن عبدالله (د ۲۳۷ق/۸۵۱م)، فرزند مهتر ابومحمد عبدالله. عبدالحكم نزد پدر فقه و حديث آموخت و از او و ابن وهب و تنى چند از اصحاب مالك حديث شنيد و روايت كرد و در بين شاگردان و راويان عبدالله بن وهب از همه پرهيزگارتر بود (ابن ابى حاتم، ۳/۳۶؛ ابن فرحون، ۲/۴۱). با آنكه عبدالحكم را به دانش و بخشش و حسن عمل ستوده و خوش نويسترين فرزندان عبدالحكم دانستهاند، اثري مكتوب از او برجاي نمانده است. زندگى او چندان ديرپا نبوده و در نيمه راه عمر با ديگر برادران دستگير و اموالش مصادره شد. يزيد تركى عامل متوكل عباسى، او را به تصاحب اموال يكى از بزرگان مصري مخالف حكومت متهم كرد و چندان بر او سخت گرفت كه در زندان درگذشت. از اين رو مرگ او را ناشى از شكنجه در زندان يا به سبب درگيريهاي پيروان مسألة خلق قرآن دانستهاند (كندي، ۱۹۹-۲۰۰، ۴۶۴- ۴۶۵؛ قاضى عياض، ۳/۶۰ -۶۲).
۴. ابوعمر سعد بن عبدالله (۱۹۱- ۲۶۸ق/۸۰۷ -۸۸۱م)، فرزند كهتر ابومحمد عبدالله بن عبدالحكم كه به فضل و صدق و عبادت و اجتهاد شهرت داشت، اما تأليفى از خود به جاي ننهاد. سعد از پدرش و عبدالملك ماجشون و يحيى بن حسان تنيسى و ابن نافع حديث شنيد و روايت كرد. خود نيز در مكه و مصر مجالس القا و املاي حديث داشت و عدهاي از حفاظ و راويان حديث از جمله محمد بن قاسم مصري، ابراهيم بن محمد حلوانى، ابوبكر ابن خزيمه، ابوعوانة نيشابوري و ابن ابى حاتم از او استماع و روايت حديث كردهاند (ابن ابى حاتم، ۲(۱)/۹۲؛ قاضى عياض، ۳/۷۱-۷۲؛ ابن خلكان، ۶/۳۹۳).
۵. ابوالقاسم عبدالرحمان بن عبدالله (ح ۱۸۲-۲۵۷ق/۷۹۸- ۸۷۱م)، چهرة برجستة خاندان ابن عبدالحكم. وي در فسطاط زاده شد (عنان، ۹: تولد او را حدود ۱۸۷ق دانسته است) و با آداب و رسوم سنتى مصر رشد يافت. نخست از پدر فقه و حديث آموخت و از او و از كسانى چون يونس بن يحيى، ابوزرعه وهبالله بن راشد، شعيب بن ليث، ليث بن سعد، قاضى مصر و عبدالله بن صالح كاتب او حديث روايت كرد (ابن ابى حاتم، ۲(۲)/۲۵۷؛ كندي، ۳۳؛ سيوطى، ۱/۴۴۶؛ عنان، ۱۱). شمار بسياري از حافظان و راويان حديث از عبدالرحمان روايت كردهاند كه از ابوحاتم رازي، نسائى، ابراهيم بن يوسف هسنجابى و على ابن حسن بن قديد مىتوان نام برد (ابن ابى حاتم، همانجا؛ ابن حجر، ۶/۲۰۸). عبدالرحمان را صدوق دانسته و توثيق كردهاند (سيوطى، ابن ابى حاتم، همانجاها). او نيز چون ديگر برادران هم از رياست مذهبى و هم از پايگاه معتبر اجتماعى برخوردار بود، اما از سختيهايى كه در روزگارخلافتمتوكل (۲۳۲-۲۴۷ق) گريبانگير اينخاندان شد، مصون نماند. در آشفتگيهايى كه پس از انقلاب على بن عبدالعزيز جروي در مصر رخ داد، عبدالرحمان گرفتار شد و اموالش را مصادره كردند. اما پس از شكنجه شدن و مرگ برادرش عبدالحكم در ۲۳۷ق، به دستور خليفه از زندان رهايى يافت (قاضى عياض، ۳/۶۱ -۶۲).
از رويدادهاي ۲۰ سالة زندگى عبدالرحمان پس از آزادي از زندان تا هنگام مرگ اطلاعى در دست نيست. ارتباط عبدالرحمان با حاكمان و دستيابى به اسناد و اسرار دولتى، و نيز شنيدن اخبار و روايات صحابه و تابعينى كه به مصر آمده بودند، زمينههاي گرايش به تاريخ را در او فراهم ساخت و سرانجام وي از مجموعة اينها كتاب فتوح مصر و اخبارها را كه كهنترين اثر بازمانده در تاريخ دورة اسلامى مصر است، تأليف كرد. قسمتى از كتاب كه به شرح احوال قضات مصر تا ۲۴۶ق مىپردازد، در دورة پس از رهايى او از زندان نگارش يافته است.
كتاب فتوح مصر و اخبارها در هفت بخش تنظيم يافته است: ۱. در فضايل مصر و تاريخ پيش از اسلام آن ديار كه بيشتر جنبة اساطيري دارد؛ ۲. فتح مصر به دست اعراب مسلمان؛ ۳. خطط مصر و ورود مسلمانان به اين سرزمين و رواج نظام خراج كه مؤلف همة شنيدهها و يافتهها را در اين باب جمع كرده و اين مطالب مورد استفادة نويسندگان بعدي در بيان مطالب مربوط به مصر قرار گرفته است؛ ۴. ادارة مصر از زمان فتح آن تا مرگ عمروبن عاص؛ ۵. وقايع فتح افريقيه و اسپانيا تا ۱۲۷ق؛ ۶. تاريخ مختصر قضات مصر تا ۲۴۶ق كه در آن از قضات متقدم به تفصيل و هرچه به زمان خود نزديك شده، به اجمال سخن گفته است؛ ۷. احاديث و اخبار و روايات منقول از صحابهاي كه به مصر آمدند و عبدالرحمان آنان را ۵۲ نفر دانسته است و اين بخش از بزرگترين بخشهاي كتاب است. مطالب اين كتاب بيشتر جنبة روايى دارد و نويسنده در موارد بسيار، نخست به جمع روايات پدرش عبدالله در باب اخبار فتوح مصر و مغرب و اندلس پرداخته و سپس از گروهى از معاصران يا نزديكان به زمان او كه غالباً از محدثان و راويان برجستة سدة ۲ق بودهاند يا از محدثان معاصر مصري خود روايت كرده است.
كتاب فتوح مصر به عنوان مأخذي كهن در تاريخ فتوح اسلامى از ديرباز مورد توجه مورخان قرار گرفته و منبع راويانى چون، ابن قديد (د۳۱۲ق)، ابوعمر كندي (د ۳۵۰ق)، ابوالحسن على بن منير بن احمد خلاّل (د ۴۳۹ق) و ابوطاهر احمد بن محمد سلفى اصفهانى (د ۵۷۶ق) بوده است. نويسندگان نامدار مصري مانند ابن تغري بردي (۱/۴-۱۰، جم) و سيوطى بخشى از اطلاعات مربوط به تاريخ و خطط مصر را از اين كتاب بر گرفتهاند. در سدة ۱۹م، بخشهايى از اين كتاب به زبانهاي مختلف از جمله لاتين، فرانسوي، اسپانيايى، انگليسى ترجمه و منتشر شد. اين كتاب به اهتمام توري۱ در ليدن (۱۹۲۰م) چاپ شده كه اين نسخه به روايت ابوطاهر سلفى و چاپ ۱۹۶۱م مصر به روايت بوصيري (د ۵۹۸ق) است (مصطفى، ۲/۱۶۴).
۶. ابوعبدالله محمد بن عبدالله (۱۸۲- ۲۶۸ق/۷۹۸-۸۸۱م)، معروفترين فرزند عبدالله بن عبدالحكم كه در حديث و فقه مالكى و شافعى عالمى بلند آوازه بود. پس از پدر رياست مالكيان مصر يافت و تا پايان عمر، به تأليف مشغول بود (ابن ابى حاتم، ۳(۲)/۳۰۰-۳۰۱؛ ابن عبدالبر، ۱۱۳-۱۱۴؛ ابن جوزي، ۵/۶۵). وي اصول فقه را نخست از پدر و عبدالله بن وهب و اشهب كه هر ۳ از بزرگان اصحاب مالك بودند، فراگرفت و از آنان حديث روايت كرد (ابن خلكان، ۴/۱۹۳). ۱۷ ساله بود كه به سفارش پدر به حلقة درس شافعى كه به خانة آنان وارد شده بود، پيوست و تا واپسين روزهاي زندگى شافعى از دانش او بهره برد. هوش سرشار و پشتكار و علاقة محمد، شافعى را به شگفت آورد و او را به خود نزديك كرد (همو، ۴/۱۹۳-۱۹۴؛ ذهبى، سير، ۱۲/۴۹۸-۴۹۹). استمرار يك دورة ۵ ساله از مناسبترين مراحل تحصيلى محمد در مذهب شافعى و فرصت استفادة مستقيم از پيشوا و بنيانگذار اين مذهب و مطالعة كتاب احكام القرآن و كتاب الرد على محمد بن حسن و بخشهايى از سنن در حديث، و نيز ويژگى محمد به عنوان يگانه راوي وصاياي شافعى و يادداشت همة كتابهاي او، محمد را در زمرة دانشمندترين و بارزترين ياران نزديك شافعى قرار داد (ابن نديم، ۲۶۵؛ ابن عبدالبر، همانجا). پيوند پىگير محمد به شافعى و گرايش به مذهب او از سوي كسى كه خود و خاندانش از بزرگان و پيشوايان مالكى در مصر بودند، بر مالكيان آن ديار گران آمد و از عبدالله پدر محمد كه در واقع مشوق او در استفاده از محضر شافعى بود، خواستند كه او را از ادامة اين آمد و شد كه در بين فقهاي مالكى اثري نامطلوب برجاي مىنهاد، باز دارد، اما عبدالله اين رفتار فرزند را نشان كنجكاوي و دانشاندوزي و علاقه به آشنايى او به اختلاف اقوال وانمود كرد و در نهان همچنان او را به بهرهگيري از دانش شافعى ترغيب كرد (ابن خلكان، همانجا). محمد نيز تا آخرين ماههاي زندگى شافعى درس او را ترك نكرد و جانشينى او را چشم مىداشت. اما با مرگ نابهنگام شافعى (۲۰۴ق) و جوانى محمد، اين اميد تحقق نيافت و بويطى يكى از اصحاب شافعى كه از محمد مسنتر بود، به ادارة مجالس درس او و تدريس به جاي شافعى پرداخت (ابن خلكان، ۷/۶۳؛ حسينى، ۳۰-۳۱). محمد از اين رويداد آزرده شد و براي خويش حلقة درس جداگانه تشكيل داد و كتاب الرد على الشافعى فيما خالف فيه الكتاب و السنة را در ردّ بر استاد نوشت (ابن فرحون، ۲/۱۶۴؛ شكعه، ۱۹۹-۲۰۲).
با اينهمه تصريح و توجه بسياري از نويسندگان شافعى به شرح احوال و آثار محمد بن عبدالحكم در تذكرهها و كتابهاي طبقات الشافعية حاكى از فضل تقدم و پايگاه والاي او در بين ياران نزديك شافعى است (نك: ابواسحاق، ۹۹؛ سبكى، ۲/۶۷ -۷۱؛ اسنوي، ۱/۳۶-۳۷؛ ابن قاضى شهبه، ۱/۲۱-۲۲). محمد پس از يأس از جانشينى شافعى به مذهب مالك، مذهبى كه از آغاز به آن چشم گشوده بود و پدر و برادران و ديگر افراد خاندانش از سرآمدان و پيشوايان آن بودند، بازگشت. در توجيه اين تغيير مذهب محمد نوشتهاند كه شافعى در مرض موت او را به بازگشت به مذهب پدران پند داده بود و او چنين كرد و چندان نپاييد كه افقه مالكى مذهبان مصر شد (عبادي، ۲۰) و در فقاهت و شناخت اقوال صحابه و تابعين كسى به مرتبة او نمىرسيد (ذهبى، تذكرة، ۲/۵۴۷) و طالبان فقه و حديث از مغرب و اندلس به سويش روي آوردند (ابن فرحون، ۲/۱۶۴).
مشهورترين كسانى كه از محمد روايت كردهاند، عبارتند از: عبدالرحمان بن اسحاق جوهري حنفى، يحيى بن عثمان، محمد بن اسد ابن سعيد، ابوحاتم رازي، ابوعبدالرحمان نسائى صاحب سنن (۱/۲۱۰، ۵/۱۷۹) و محمد بن جرير طبري (۱/۱۳، ۳/۱۶۸، ۱۹۷؛ عبادي، ۲۰، ۴۲؛ ابن ابى حاتم، (۳(۲)/۳۰۰؛ كندي، ۳۹۳، ۵۳۶؛ ابن فرحون، همانجا). محمد با اينهمه مراتب علمى و اجتماعى و رياست مذهبى، در زمان متوكل عباسى همراه ديگر برادران گرفتار و اموالش مصادره شد و پس از آنكه برادرش عبدالحكم بر اثر شكنجه در زندان درگذشت، محمد به دستور خليفه از زندان رهايى يافت (قاضى عياض، ۳/۶۰ -۶۱؛ ذهبى، سير، ۱۲/۵۰۰). نزديكى او با معتزله باعث شد كه به طرفداري از مسألة خلق قرآن متهم شود. او را به بغداد احضار كردند تا نزد احمد بن ابى دؤاد قاضى بر مخلوق بودن قرآن اعتراف كند، اما او پاسخ مناسب نداد و به مصر بازگردانده شد و باقى عمر را با وجود جاه و مال فراوان در نهايت قناعت و سادگى زيست و به تعليم شاگردان و تأليف پرداخت (ابواسحاق، ۹۹؛ ابن فرحون، ۲/۱۶۵؛ ابن خلكان، ۴/۱۹۳؛ ابن تغري بردي، ۳/۴۴).
آثار:
۱. تنها اثر به جاي مانده و چاپ شدة محمد، الحاقية مختصري است بر كتاب سيرة عمر بن عبدالعزيز از مؤلفات پدرش عبدالله كه به روايت خود محمد همراه با كتاب مذكور در قاهره منتشر شده است. اين كتاب به احتمال همان سيرة يا فضايل عمر بن عبدالعزيز است كه سزگين از مؤلف آن به نام محمد بن عبدالله بن عبدالحكم ياد كرده است .(GAL,I/۴۷۴)
آثار يافت نشده: ۲. احكام القرآن (ذهبى، سير، همانجا؛ صفدي، ۲/۳۳۸؛ داوودي، ۲/۱۷۹)؛ ۳. اختصار كتب اشهب (ابن فرحون، داوودي، همانجاها)؛ ۴. ادب القضاة (ذهبى، سير، ۱۲/۵۰۱؛ صفدي، همانجا)؛ ۵. تاريخ مصر (حاجى خليفه، ۱/۳۰۴)؛ ۶. الدعوي و البينات (ابن فرحون، داوودي، همانجاها)؛ ۷. الرد على بشر المريسى (همانجاها)؛ ۸. الرد على فقهاء العراق (ذهبى، سير، ۱۲/۵۰۰)؛ ۹. الرد على الشافعى فيما خالف فيه الكتاب و السنّة (سبكى، ۲/۶۹) يا الرد على الشافعى فيما وقع من خلاف للحديث المسند كه از مالك در قبال ايرادهاي شافعى بر او حمايت كرده است (ابن عبدالبر، ۱۱۴؛ صفدي، همانجا)؛ ۱۰. الرجوع عن الشهادة (ابن فرحون، داوودي، همانجاها)؛ ۱۱. السبق و الرمى (ابن فرحون، همانجا)؛ ۱۲. الكفالة (داوودي، همانجا)؛ ۱۳. المختصر كه اضافاتى بر المختصر پدرش دارد (داوودي، همانجا؛ )؛ GAL,S,I/۳۰۰ ۱۴. فضائل عبدالملك بن عمر بن عبدالعزيز و سهل بن مزاحم )؛ GAS,I/۴۷۴) ۱۵. مصابيح الظلم (بغدادي، ۲/۱۸)؛ ۱۶. المولدات (ابن فرحون، ۲/۱۶۵)؛ ۱۷. النجوم (داوودي، همانجا)؛ ۱۸. الوثائق و الشروط (داوودي، همانجا؛ ابن فرحون، ۲/۱۶۴). وي همچنين مجالس خود را در ۴ جزء نوشته بوده است (همانجا).
مآخذ: ابن ابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعديل، حيدرآباد دكن، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۳م؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، ۱۳۵۷ق؛ ابن حبان، محمد، الثقات، حيدرآباد دكن، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م؛ ابن حجر، احمد، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، ۱۳۲۶ق؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن عبدالبر، يوسف، الانتقاء، بيروت، دارالكتب العلمية؛ ابن فرحون، ابراهيم، الديباج المذهب، به كوشش محمد احمد ابوالنور، قاهره، ۱۹۷۴م؛ ابن قاضى شهبه، ابوبكر، طبقات الشافعية، به كوشش حافظ عبدالعليم خان، حيدرآباد دكن، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابواسحاق شيرازي، ابراهيم، طبقات الفقهاء، به كوشش احسان عباس، بيروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛ ابوالعرب تميمى، محمد، طبقات علماء افريقية و تونس، به كوشش على شابى و نعيم حسن يافى، تونس، ۱۹۸۵م؛ اسنوي، عبدالرحيم، طبقات الشافعية، به كوشش عبدالله جبوري، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛ بغدادي، هديه؛ حاجى خليفه، كشف؛ حسينى، ابوبكر، طبقات الشافعية، به كوشش عادل نويهض، بيروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م؛ داوودي، محمد، طبقات المفسرين، بيروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ ذهبى، محمد، تذكرة الحفاط، حيدرآباد دكن، ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق؛ همو، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعيد زغلول، بيروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحى، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م؛ سمعانى، عبدالكريم، انساب، به كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى يمانى، حيدرآباد دكن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴؛ سيوطى، حسن المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م؛ شكعه، مصطفى، الامام محمد بن ادريس شافعى، قاهره/ بيروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش هلموت ريتر، بيروت، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م؛ طبري، التاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸م؛ عبادي، محمد، طبقات الفقهاء الشافعية، به كوشش گوستا ويتستام، ليدن، ۱۹۶۴م؛ عبيد، احمد، مقدمه بر سيرة عمربن عبدالعزيز عبدالله بن عبدالحكم، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۶م؛ عجلى، احمد، تاريخ الثقات، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م؛ عنان، محمد، مورخو مصر الاسلامية، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م؛ فاسى، محمد عابد، فهرست المخطوطات خزانة القرويين، دارالبيضاء، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛ قاضى عياض، عياض، ترتيب المدارك، به كوشش احمد بكير محمود، بيروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م؛ كندي، محمد، كتاب الولاة و كتاب القضاة، به كوشش روون گست، بيروت، ۱۹۰۸م؛ مصطفى، شاكر، التاريخ العربى و المورخون، بيروت، ۱۹۸۰م؛ نسائى، سنن، بيروت، ۱۳۴۸ق/۱۹۳۰م؛ ياقوت، بلدان؛