• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن‌فارض (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابن‌فارض‌، ابوحفص‌ (ابوالقاسم‌) شرف‌الدین‌ عمر بن‌ على‌ بن مرشد بن‌ على (‌۵۷۶ -۶۳۲ق‌/۱۱۸۱- ۱۲۳۵م‌)، بزرگ‌ترین‌ سراینده شعر صوفیانه‌ در ادبیات‌ عرب‌. نسبت‌ ابن‌فارض‌ به‌ گفته شیخ‌على‌، نواده دختری‌ او و به‌ استناد خوابى‌ كه‌ او خود دیده‌ بود، به‌ قبیله بنى‌ سعد (قبیله حلمیه‌، مرضعه پیامبر) مى‌رسید (شیخ‌على‌، ج۱، ص۷) و اصل‌ خاندانش‌ به‌ شهر حماه‌، در سرزمین‌ شام‌ تعلق‌ داشت‌. پدرش‌ از حماه‌ به‌ دیار مصر كه‌ در آن‌ روزگار، مهم‌ترین‌ مركز تمدن‌ اسلامى‌ بود، مهاجرت‌ كرد و چون‌ در محاكم‌ قضایى‌ سهم‌ الارث‌ زنان‌ بر مردان‌ مى‌نوشت‌، به‌ «فارض‌» مشهور شد. (ابن‌خلكان‌، ج ۳، ص۴۵۶؛ ابن‌عماد، ج ۵، ص۱۴۹)
شیخ‌على‌، جامع‌ دیوان‌ ابن‌فارض‌، در دیباچه آن‌ به‌ نقل‌ از منذری‌ مى‌نویسد: «از ابن‌فارض‌ درباره تاریخ‌ ولادتش‌ پرسیدم‌، پاسخ‌ داد چهارم‌ ذیقعده ۵۷۷ در قاهره‌. از ابن‌خلكان‌ نیز چنین‌ شنیدم‌»، (شیخ‌على‌، ج۱، ص۱۶) ولى‌ ظاهراً در اینجا شیخ‌على‌ را سهوی‌ روی‌ داده‌ است‌، زیرا این‌ سخن‌ را نه‌ تكمله منذری‌ تأیید مى‌كند و نه‌ وفیات‌ ابن‌خلكان‌ و این‌ هر دو ولادت‌ ابن‌فارض‌ را در ۴ ذیقعده ۵۷۶ ضبط كرده‌اند (منذری‌، ج ۳، ص۳۸۹؛ ابن‌خلكان‌، ج ۳، ص۴۵۵) و قول‌ دیگر مورخان‌ نیز همین‌ است‌. (ذهبى‌، تاریخ‌ اسلام‌، ص ۹۳؛ ابن‌تغری‌ بردی‌، ج۶، ص۲۸۸)
ابن‌فارض‌ مقدمات‌ علوم‌ را نزد پدر فراگرفت‌. پدرش‌ مردی‌ عالم‌ و زاهد و مدتى‌ نایب‌الحكم‌ ملك‌ عزیز ایوبى‌ در قاهره‌ بود و گاهى‌ فرزند خویش‌ را هم‌ با خود به‌ مجالس‌ حكم‌ مى‌برد. زهد و ورع‌ او موجب‌ شد كه‌ دعوت‌ سلطان‌ را برای‌ تصدی‌ منصب‌ قاضى‌القضاتى‌ نپذیرد و سرانجام‌ از امور دولتى‌ دست‌ شوید و در جامع‌ ازهر به‌ ارشاد مردم‌ مشغول‌ شود. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۵)
ابن‌فارض‌ در قاهره‌ به‌ استماع‌ حدیث‌ از بهاءالدین‌ قاسم‌ بن‌ عساكر پرداخت‌ (منذری‌، ج ۳، ص۳۸۹؛ ذهبى‌، سیر، ج۲۲، ص۳۶۸) و مذهب‌ شافعى‌ را برگزید. (منذری‌، ج ۳، ص۳۸۹؛ سیوطى‌، ج ۱، ص۵۸۱) سپس‌ به‌ تصوف‌ روی‌ آورد و به‌ وادی‌ «مستضعفین‌» در كوه‌ مقطّم‌ رفت‌ و به‌ ریاضت‌ و مجاهدت‌ پرداخت.‌ (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۵) گویند روزی‌، هنگامى‌ كه‌ به‌ قاهره‌ بازگشته‌ بود و قصد ورود به‌ مدرسه «سیوفیه‌» داشت‌، پیرمرد بقالى‌ را دید كه‌ برخلاف‌ قاعده مقرر وضو مى‌گرفت‌. ابن‌فارض‌ به‌ قصد اعتراض‌ با او به‌ سخن‌ گفتن‌ پرداخت‌، ولى‌ پیرمرد كه‌ از اولیاءالله‌ بود به‌ او گفت‌ كه‌ ای‌ عمر! گشایش‌ كار تو در مصر نخواهد بود بلكه‌ در مكه‌ به‌ مقصود خواهى‌ رسید و اكنون‌ هنگام‌ آن‌ فرارسیده‌ است.‌ (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۵)
پس‌ از این‌ دیدار ابن‌فارض‌ به‌ حجاز رفت‌ و مدت‌ ۱۵ سال‌ در كوهستانهای‌ پیرامون‌ مكه‌ به‌ تزكیه نفس‌ پرداخت‌ (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۵ -۶) سالهایى‌ كه‌ در این‌ ناحیه‌ به‌ سر آورد، در زندگى‌ روحانى‌ و ذوقى‌ وی‌ تأثیرات‌ عمیق‌ برجای‌ گذارد، چنانكه‌ در تائیة صغری‌ اشارات‌ بسیار به‌ این‌ دوران‌ دارد (ابن‌فارض‌، ص ۴۰) و قصیده دالیه او (ابن‌فارض‌، ص ۱۳۰-۱۳۳) نیز كه‌ در مصر و بعد از بازگشت‌ از سفر حجاز سروده‌ شده‌ است‌، آكنده‌ از اشارات‌ و سخنان‌ شورانگیز درباره مكه‌ و اماكن‌ متبركه آنجاست‌.
از آن‌ شیخ‌ بقال‌ دیگر سخنى‌ در میان‌ نیست‌ تا آنكه‌ به‌ گفته شیخ‌على‌، بعد از ۱۵ سال‌ روزی‌ در باطن‌ ابن‌فارض‌ ندا مى‌دهد كه‌ به‌ قاهره‌ باز آی‌ و بر من‌ نماز بگزار. ابن‌فارض‌ به‌ قاهره‌ مى‌شتابد و بر جنازه او نماز مى‌گزارد و او را به‌ ترتیبى‌ كه‌ خود وصیت‌ كرده‌ بود، در «قرافه‌«، در دامنه كوه‌ مقطّم‌ و در مسجد عارض‌ به‌ خاك‌ مى‌سپارد. (شیخ‌على‌، ج۱، ص۶) شیخ‌على‌ و اكثر تذكره‌نویسان‌، نام‌ این‌ شیخ‌ را نگفته‌ و از او تنها به‌ عنوان‌ «شیخ‌ بقال‌» یاد كرده‌اند، اما ابن‌زیات‌، نام‌ او را شیخ‌ ابوالحسن‌ على‌ بقال‌ ضبط كرده‌ است‌ (ابن‌زیات، ص‌ ۲۹۷) و ابن‌ایاس‌ او را به‌ نام‌ شیخ‌ محمد بقال‌ مى‌شناسد. (ابن‌ایاس‌، ج ۱(۱)، ص۲۶۷)
ابن‌فارض‌، پس‌ از بازگشت‌ از حجاز، در صحن‌ خطابه جامع‌ ازهر ساكن‌ شد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۱) وی‌ مورد احترام‌ خاص‌ سلاطین‌ ایوبى‌ و امیران‌ و درباریان‌ بود، ولى‌ هرگز به‌ دربار و درباریان‌ روی‌ خوش‌ نشان‌ نداد و در مجالس‌ آنان‌ حاضر نشد و هرگونه‌ اقدامى‌ را كه‌ از طرف‌ سلاطین‌ برای‌ نزدیك‌ شدن‌ به‌ او به‌ عمل‌ آمد، رد مى‌كرد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۱-۱۲؛ حلمى‌، ص ۵۲ -۵۳)
سرانجام‌ وی‌ در ۵۶ سالگى‌ در روز سه‌شنبه‌ دوم‌ جمادی‌ الاول‌ ۶۳۲ در صحن‌ خطابه جامع‌ ازهر درگذشت‌ (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۶؛ ابن‌خلكان‌، ج ۳، ص۴۵۵) و فردای‌ آن‌ روز در قرافه‌، دامنه كوه‌ مقطم‌ در كنار مسجد معروف‌ به‌ «عارض‌» نزدیك‌ آرامگاه‌ شیخ‌ بقال‌ دفن‌ شد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۶؛ ابن‌خلكان‌، ج ۳، ص۴۵۵)
شیخ‌ كمال‌الدین‌ محمد، فرزند ابن‌فارض‌ در وصف‌ سیمای‌ پدر خود گفته‌ است‌ كه‌ وی‌ مردی‌ میانه‌ بالا و نیكو منظر بود و رنگ‌ چهره‌اش‌ به‌ سرخى‌ تمایل‌ داشت‌ و در مجالس‌ وقار و هیبت‌ او به‌ گونه‌ای‌ بود كه‌ حاضران‌ از هر گروه‌ و طبقه‌ای‌ كه‌ بودند، كمال‌ ادب‌ و فروتنى‌ را نسبت‌ به‌ او مراعات‌ مى‌كردند. با آنكه‌ از كسى‌ چیزی‌ نمى‌پذیرفت‌، در معاش‌ خود سهل‌گیر و بى‌تكلف‌ بود و با نزدیكان‌ و آشنایان‌ با بخشندگى‌ و گشاده‌ دستى‌ رفتار مى‌كرد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۴- ۵؛ شیخ‌على‌، ج ۱، ص ۱۲)
تذكره‌نویسانى‌ كه‌ به‌ شرح‌ حال‌ ابن‌فارض‌ پرداخته‌اند (ابن‌حجر، ج ۴، ص۳۱۹) و نیز شیخ‌على‌ (شیخ‌ على، ج ۱، ص۶؛ شیخ‌ على، ج ۱، ص ۱۱؛ شیخ‌ على، ج ۱، ص ۱۳) كراماتى‌ به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌اند كه‌ غالباً دایر بر فراست‌ یا اشراف‌ او بر ضمایر است‌. از ویژگیهای‌ زندگى‌ صوفیانه ابن‌فارض‌، توجه‌ خاص‌ او به‌ «سماع‌» است‌ كه‌ برای‌ او معنا و مفهومى‌ بسیار گسترده‌ داشت‌: از آواز خواندن‌ رختشویان‌ ساحل‌ نیل‌ به‌ هنگام‌ رختشویى‌ (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۳-۱۴) و نوحه‌سرایى‌ نوحه‌گران‌ در تشییع‌ جنازه مردگان‌ (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۱) تا سرود سرایى‌ و نوازندگى‌ كنیزكان.‌ (ابن‌حجر، ج ۴، ص۳۱۹؛ ابن‌عماد، ج ۵، ص۱۵۲) گاهى‌ در كوی‌ و برزن‌، صدای‌ ناقوس‌ نگهبانان‌ دربار و شعری‌ كه‌ مى‌خواندند، احوال‌ او را چنان‌ دگرگون‌ مى‌كرد و او را به‌ وجد مى‌آورد كه‌ رهگذران‌ نیز به‌ وجد مى‌آمدند و سماعى‌ پرشور در مى‌گرفت‌ و گروهى‌ در آن‌ میان‌ بیهوش‌ مى‌افتادند. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۰) لطافت‌ روح‌ ابن‌فارض‌ چنان‌ بود كه‌ گاهى‌ از مشاهده اشیایى‌ كه‌ در اطرافش‌ بود، به‌ شدت‌ متأثّر مى‌شد. وی‌ از دیدن‌ كوزه‌ای‌ زیبا در دكان‌ عطاری‌، به‌ یاد جمال‌ مطلق‌ الهى‌ مى‌افتاد و از خود بى‌خود مى‌گشت‌ (ابن‌عماد، ج ۵، ص۱۵۱) و یا هنگامى‌ كه‌ آب‌ نیل‌ بالا مى‌آمد، شبها از تماشای‌ شكوه‌ و خروش‌ آن‌ به‌ وجد و طرف‌ در مى‌آمد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۳)
عصر او به‌ دلایل‌ سیاسى‌ و اجتماعى‌، آكنده‌ از تمایلات‌ دینى‌ و عرفانى‌ بوده‌ است‌، اما قابلیت‌ روحى‌ خود او را هرگز نباید از نظر دور داشت‌ كه‌ اصلى‌ترین‌ عامل‌ گرایش‌ او به‌ عرفان‌ بود. وی‌ در روزگاری‌ مى‌زیست‌ كه‌ از یكسو خاطره جنگهای‌ صلیبى‌ هنوز در یادها باقى‌ بود و از سوی‌ دیگر صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ دستگاه‌ خلفای‌ فاطمى‌ را برچیده‌ بود. ایوبیان‌ سعى‌ بر آن‌ داشتند كه‌ روحیه دینى‌ را به‌ گونه‌ای‌ در مردم‌ تقویت‌ كنند كه‌ هم‌ دژ محكمى‌ در مقابل‌ مسیحیت‌ اروپاییان‌ باشد و هم‌ سدی‌ در برابر تشیع‌ اسماعیلیان‌. از این‌ رو مساجد و مدارس‌ دینى‌ را در همه‌ جا بر مبنای‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ تأسیس‌ و تقویت‌ مى‌كردند و از طرف‌ دیگر به‌ ترویج‌ تصوف‌ نیز توجه‌ خاص‌ داشتند. صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ خانقاهى‌ بزرگ‌ در مصر ایجاد كرد كه‌ به‌ نام‌ «دار سعید‌السعداء» معروف‌ بود و شیخ‌ آن‌ سمت‌ِ «شیخ‌المشایخ‌» داشت‌ و در پى‌ آن‌، خانقاه‌ها و رباطهای‌ دیگر در نقاط مختلف‌ ساخته‌ شد. پیامدهای‌ جنگهای‌ صلیبى‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ آشوبهای‌ بعد از مرگ‌ صلاح‌الدین‌ و درگیریهای‌ فرزندان‌ و برادران‌ او بر سر تقسیم‌ حكومت‌، اوضاع‌ اجتماعى‌ را نابسامان‌ و زمینه‌های‌ روحى‌ را برای‌ ترك‌ دنیا و گرایش‌ به‌ زهد و تصوف‌ بسیار آماده‌ و مساعد كرده‌ بود. (نصر، ص ۴۱- ۵۵)
ابن‌فارض‌ نیز بى‌تردید از این‌ رویدادها متأثر بوده‌ است‌. از آثار او و نیز از آنچه‌ درباره او نوشته‌اند، به‌ روشنى‌ برمى‌آید كه‌ وی‌ یكى‌ از درخشان‌ترین‌ چهره‌های‌ عرفان‌ اسلامى‌ بوده‌ است‌، اما هرگز نمى‌توان‌ او را یك‌ صوفى‌ به‌ مفهوم‌ متعارف‌ آن‌ به‌ شمار آورد و در چهارچوب‌ نظام‌ تصوف‌ خانقاهى‌ قرار داد. چنانكه‌ به‌ گفته فرزندش‌ او لباس‌ نیكو مى‌پوشید و بوی‌ خوش‌ به‌ كار مى‌برد (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۴) و نیز در دیداری‌ كه‌ با شیخ‌ شهاب‌الدین‌ سهروردی‌ - صاحب‌ عوارف‌ المعارف‌ - داشته‌ است‌، سهروردی‌ از وی‌ مى‌خواهد كه‌ اجازه‌ دهد تا فرزندان‌ او را خرقه‌ بپوشاند و به‌ طریقت‌ خود درآورد، ولى‌ او نخست‌ نمى‌پذیرد و مى‌گوید كه‌ «روش‌ ما چنین‌ نیست‌». (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۳)
نام‌ ابن‌فارض‌، در حوزه عرفان‌ و تصوف‌ قرن ۷ قمری‌، در كنار نام‌ كسانى‌ چون‌ ابن‌عربى‌ و صدرالدین‌ قونوی‌ جای‌ مى‌گیرد و قصاید او مخصوصاً تائیة كبری‌، همراه‌ با فصوص‌ الحكم‌ و فكوك‌ در خانقاه‌ها و حلقه‌های‌ صوفیه‌ تدریس‌ مى‌شده‌ است‌. تائیة ابن‌فارض‌ آكنده‌ از مفاهیم‌ و اصطلاحات‌ عرفان‌ نظری‌ است‌، مانند اتحاد، فنا و بقا، وجد و فقد، فرق‌ و جمع‌، صحو الجمع‌ و فرق‌ الثانى‌ و... كه‌ با توانایى‌ اعجاب‌انگیزی‌ در قالب‌ تمثیلها و تعبیرهای‌ شاعرانه‌ بسط و گسترش‌ یافته‌ است‌. از همین‌ روست‌ كه‌ علمای‌ ظاهر پیوسته‌ به‌ انكار او برخاسته‌ و از او به‌ عنوان‌ «شیخ‌ اتحادی‌» نام‌ برده‌ و تائیه‌اش‌ را همچون‌ حلوایى‌ دانسته‌اند كه‌ روغنش‌ از سم‌ افعى‌ است‌ (ذهبى‌، تاریخ‌ الاسلام‌، ص ۹۳-۹۴) و چنان‌ در اظهار این‌ نظر مبالغه‌ كرده‌اند كه‌ تائیه را سرچشمه ضلال‌ و زندقه‌ شمرده‌ و بزرگان‌ دین‌ را به‌ دفع‌ و محو آثار آن‌ فراخوانده‌اند. (ذهبى‌، سیر، ص ۹۳-۹۴؛ ابن‌حجر، ج ۴، ص۳۱۸)
از سرسخت‌ترین‌ مخالفان‌ و دشمنان‌ ابن‌فارض‌، تقى‌الدین‌ ابن‌ تیمیه‌ (د ۷۲۸ق‌) عالم‌ حنبلى‌ است‌ كه‌ به‌ شدت‌ با رقص‌ و سماع‌ ابن‌فارض‌ مخالف‌ است‌ و او را در كنار كسانى‌ مانند ابن‌عربى‌، صدرالدین‌ قونوی‌، ابن‌سبعین‌ و حلاج‌، وحدت‌ وجودی‌ و حلولى‌ مى‌داند. (حلمى‌، ص ۱۱۷- ۱۱۹) ابن‌خلدون‌ نیز در این‌ باره‌ نظری‌ مشابه‌ دارد و ابن‌فارض‌ را به‌ حلول‌ و وحدت‌ نسبت‌ مى‌دهد. (ابن‌خلدون، ج‌ ۱، ص۴۷۳) ابن‌حجر گوید كه‌ شعر ابن‌فارض‌ در ظاهر پوششى‌ از عرفان‌ و اشارات‌ صوفیان‌ دارد، ولى‌ در زیر آن‌ افكار فلسفى‌ و آراء الحادی‌ و كفرآمیز نهفته‌ است‌. وی‌ خوانندگان‌ را از خطر افتادن‌ در ورطه افكار او برحذر مى‌دارد، ولى‌ در عین‌ حال‌ معترف‌ است‌ كه‌ ابن‌فارض‌ به‌ سبب‌ زهد و ورع‌ و انقطاع‌ از امور دنیوی‌، نزد مردم‌ چهره‌ای‌ مقبول‌ و شخصیتى‌ بزرگ‌ داشته‌ است‌. (ابن‌حجر، ج ۴، ص۳۱۷)
ابن‌ بنت‌الاعز كه‌ در روزگار سلطان‌ ملك‌ منصور قلاوون‌ صالحى‌ در مصر منصب‌ وزارت‌ و قاضى‌ القضاتى‌ داشت‌، از مخالفان‌ سرسخت‌ افكار ابن‌فارض‌ بود. وی‌ روزی‌ در مجلسى‌ در خانقاه‌ صالحیه‌، شمس‌الدین‌ اَیكى‌، شیخ‌ خانقاه‌ سعید‌السعداء را ملامت‌ كرد كه‌ چرا صوفیه‌ را به‌ خواندن‌ قصیده نظم‌ السلوك‌ ابن‌فارض‌ ترغیب‌ مى‌كنى‌، در حالى‌ كه‌ او در این‌ قصیده‌ به‌ «حلول‌« گراییده‌ است‌؟ همین‌ ابن ‌بنت‌الاعز چندی‌ بعد كه‌ از منصب‌ قضا و وزارت‌ معزول‌ و به‌ اتهام‌ فساد عقیده‌ مطرود شده‌ بود، با ملاحظه بیتى‌ از تائیه‌ كه‌ در آن‌ به‌ منزه‌ بودن‌ آن‌ قصیده‌ از نظریه حلول‌ تصریح‌ شده‌ است‌، (ابن‌فارض‌، ص ۷۳، بیت‌ ۸) از عقیده خویش‌ مبنى‌ بر حلولى‌ بودن‌ ابن‌فارض‌ برگشت‌ و از سخنى‌ كه‌ درباره او بر زبان‌ رانده‌ بود، استغفار كرد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۸ -۹)
مخالفان‌ ابن‌فارض‌ در رد عقاید او كتابهایى‌ هم‌ نوشته‌اند، از آن‌ جمله‌ است‌ شیخ‌ برهان‌الدین‌ ابراهیم‌ بن‌ عمر بقاعى‌ شافعى‌ (د ۸۸۵ق‌) مؤلف‌ الناطق‌ بالصواب‌ الفارض‌ لتكفیر ابن‌ الفارض‌؛ حاجى‌ خلیفه‌ نام‌ این‌ كتاب‌ را صواب‌ الجواب‌ للسائل‌ المرتاب‌ المعارض‌ المجادل‌ فى‌ كفر ابن‌فارض‌، ضبط كرده‌ است.‌ (حاجى‌ خلیفه، ج ۱، ص۲۶۷) بقاعى‌ دو كتاب‌ دیگر هم‌ در این‌ زمینه‌ دارد: تنبیه‌ الغبى‌ الى‌ تكفیر ابن‌عربى‌ و تحذیر العباد من‌ اهل‌ العناد ببدعة الاتّحاد، كه‌ هر دو تحت‌ عنوان‌ مصرع‌ التصوف‌ چاپ‌ شده‌ است.‌ (وكیل‌، ص ۱۰) بقاعى‌ در این‌ كتابها روشى‌ دارد كه‌ با روش‌ بیشتر نویسندگان‌ عصر او متفاوت‌ است‌. وی‌ در نقد و رد آراء ابن‌عربى‌ و ابن‌فارض‌ و پیروان‌ آنان‌ و در ارائه نظریات‌ خود كلى‌ گویى‌ نمى‌كند، بلكه‌ به‌ روشى‌ نقادانه‌ و مستند در هر مورد عین‌ اقوال‌ آنان‌ را همراه‌ با گفته‌های‌ مخالفانشان‌ نقل‌ كرده‌، درباره آنها به‌ استدلال‌ و داوری‌ مى‌پردازد. او در این‌ كتابها توجه‌ خاص‌ به‌ اشعار ابن‌فارض‌ دارد و چه‌ در بررسى‌ آراء صوفیه دیگر و چه‌ در فصولى‌ كه‌ به‌ افكار ابن‌فارض‌ اختصاص‌ دارد، به‌ اشعار وی‌ استناد مى‌كند. (بقاعى،‌ ص‌ ۵۴؛ بقاعى،‌ ص‌ ۵۷ – ۵۸؛ بقاعى،‌ ص‌ ۷۱-۷۳؛ بقاعى،‌ ص‌ ۷۷- ۷۸؛ بقاعى،‌ ص‌ ۸۶؛ بقاعى،‌ ص‌ ۸۹؛ بقاعى،‌ ص‌ ۱۰۰؛ بقاعى،‌ ص‌ ۱۰۳؛ بقاعى،‌ ص‌ ۱۲۶-۱۲۷) بقاعى‌ همچنین‌ فهرست‌ مفصلى‌ از علما و مشایخى‌ كه‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ به‌ تكفیر ابن‌فارض‌ رأی‌ داده‌اند، ارائه‌ مى‌كند (بقاعى،‌ ص‌ ۲۱۳-۲۱۷) و در بخشهایى‌ از كتاب‌ فساد عقاید ابن‌فارض‌ را در موضوعاتى‌ چون‌ حلول‌ و ظهور خداوند در هیأت‌ مخلوقات‌، به‌ كار بردن‌ ضمیر مؤنث‌ برای‌ ذات‌ حق‌، وحدت‌ همه ادیان‌ و سایر اینگونه‌ اقوال‌ او را كه‌ مى‌توانست‌ ریختن‌ خونش‌ را واجب‌ گرداند، برمى‌شمارد. (بقاعى،‌ ص‌ ۲۱۸؛ بقاعى،‌ ص‌ ۲۱۹-۲۲۰؛ بقاعى،‌ ص‌ ۲۳۶؛ بقاعى،‌ ص‌ ۲۴۰؛ بقاعى،‌ ص‌ ۲۴۱؛ بقاعى،‌ ص‌ ۲۴۶)
با وجود مخالفان‌ بسیار، بزرگانى‌ هم‌ بوده‌اند كه‌ مقام‌ ابن‌فارض‌ را شناخته‌ و از او با القاب‌ و عناوینى‌ چون‌ سلطان‌ عاشقان‌ یاد كرده‌اند. (ابن‌عماد، ج۵، ص۱۴۹) یكى‌ از مدافعان‌ ابن‌فارض‌، سیوطى‌ است‌ كه‌ به‌ عقیده او اعتراض‌ برخى‌ از فقها بر اشعار ابن‌فارض‌ نه‌ از سر دشمنى‌ و اهانت‌ است‌، بلكه‌ به‌ سبب‌ بیم‌ از آن‌ است‌ كه‌ عوام‌، معنای‌ حقیقى‌ اشعار او را درك‌ نكنند و معنای‌ ظاهر ابیات‌، آنان‌ را گمراه‌ كند. سیوطى‌ به‌ كسانى‌ كه‌ بر سخنان‌ صوفیه‌ خرده‌ مى‌گیرند، یادآوری‌ مى‌كند كه‌ برخى‌ از این‌ سخنان‌ در حال‌ سكر و غلبه وجد بر زبان‌ آمده‌ است‌ و چون‌ صوفى‌ در آن‌ حال‌ از خود بى‌خود و بى‌خبر است‌، شرعاً تكلیفى‌ بر او مترتب‌ نیست‌ و نباید طعن‌ و انكار نسبت‌ به‌ او روا داشت.‌ (نصر، ص ۶۲ – ۶۳)
در دوره‌های‌ بعد نیز كسانى‌ از بزرگان‌ به‌ طرفداری‌ از ابن‌فارض‌ برخاستند. سلطان‌ قایتبای‌ درگیر و دار مجادلاتى‌ كه‌ در زمان‌ او بر ضد ابن‌فارض‌ به‌ راه‌ افتاده‌ بود، به‌ دفاع‌ از عقاید او برخاست‌ و هنگامى‌ كه‌ دولت‌ عثمانى‌ در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق‌/۱۵۱۸م‌ سلطان‌ عثمانى‌ دستور داد كه‌ در هفت‌ نقطه مشهور قاهره‌، در ماه‌ رمضان‌ قرآن‌ تلاوت‌ كنند، یكى‌ از آن‌ هفت‌ نقطه‌، مسجد ابن‌فارض‌ بود. (حلمى‌، ص ۱۳۰) در ۹۲۶ قمری ‌قاضى‌ شافعى‌ زكریا بن‌ محمد انصاری‌، فتوایى‌ در برائت‌ ابن‌فارض‌ از تهمت‌هایى‌ كه‌ دایر بر فساد عقیده‌ بر او وارد مى‌كردند، صادر كرد. (حلمى‌، ص ۱۳۰) فقیه‌ شافعى‌، احمد بن‌ هجر هیتمى‌ (د ۹۷۳ق‌/۱۵۶۵م‌) نیز از مدافعان‌ ابن‌فارض‌ بوده‌ است.‌ (حلمى‌، ص ۱۳۰) یكى‌ دیگر از طرفداران‌ ابن‌فارض‌ كه‌ ارادت‌ تام‌ نسبت‌ به‌ او دارد، عبدالوهاب‌ شعرانى‌ (د ۹۷۳ق‌) است‌ كه‌ سعى‌ در انطباق‌ طریقت‌ و شریعت‌ دارد و مى‌كوشد كه‌ ابن‌فارض‌ و ابن‌عربى‌ را از نسبتهای‌ ناروا مبرا كند. او همواره‌ از ابن‌فارض‌ به‌ عنوان‌ «سیدی‌ عمر بن‌ فارض‌» یاد مى‌كند. (حلمى‌، ص ۱۳۳؛ شعرانى‌، ج۱، ص۱۷) شیخ‌ شهاب‌الدین‌ سهروردی‌ِ (د ۶۳۲ق‌) نیز از جمله بزرگانى‌ بود كه‌ نسبت‌ به‌ ابن‌فارض‌، ارادت‌ خاص‌ نشان‌ مى‌داد. در مراسم‌ حج‌ سال‌۶۲۸ میان‌ آن‌ دو دیداری‌ صورت‌ گرفت‌ و با اصرار سهروردی‌ دو فرزند ابن‌فارض‌ به‌ نامهای‌ كمال‌الدین‌ محمد و عبدالرحمان‌ - پس‌ از امتناع‌ نخستین‌ ابن‌فارض‌ - به‌ دست‌ سهروردی‌ خرقه‌ پوشیدند. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۱۳)
مهم‌ترین‌ كسى‌ كه‌ ابن‌فارض‌ را به‌ اشتراك‌ عقیده‌ با او متهم‌ كرده‌اند، محیى‌الدین‌ ابن‌عربى‌ (د ۶۳۸ق‌) است‌. ابن‌عربى‌ به‌ تائیه ابن‌فارض‌ توجهى‌ خاص‌ داشت‌ و گویند كه‌ مى‌خواست‌ بر آن‌ شرحى‌ بنویسد، ولى‌ ابن‌فارض‌ به‌ او گفت‌ كه‌ فتوحات‌ مكیه تو شرح‌ تائیه‌ است.‌ (مقری‌، ج ۲، ص۱۶۶) گرچه‌ این‌ سخن‌ شاید ساختگى‌ و بى‌اصل‌ باشد - البته‌ بروكلمان‌ از شرح‌ ابن‌عربى‌ بر تائیة كبری‌ دو نسخه‌ در كتابخانه دینى‌ و شهید على‌ پاشا نشانى‌ داده‌است:‌ لیكن‌ ظاهراً محیى‌الدین‌ شاگردان‌ خود را به‌ شرح‌ كردن‌ تائیه‌ تشویق‌ مى‌كرده‌ است‌، چنانكه‌ صدرالدین‌ قونوی‌ در پایان‌ جلسات‌ درس‌ خود، ابیاتى‌ از تائیه ابن‌فارض‌ را مى‌خواند و شرحى‌ از كلام‌ ابن‌عربى‌ بر آن‌ مى‌آورد و مطالبى‌ هم‌ به‌ زبان‌ فارسى‌ درپى‌ آن‌ مى‌گفت‌. همین‌ تقریرات‌ بود كه‌ سعیدالدین‌ فرغانى‌ آنها را گردآوری‌ كرده‌، در حضور جلال‌الدین‌ محمد مولوی‌ خواند و به‌ نظر صدرالدین‌ نیز رساند و سرانجام‌ شرح‌ فارسى‌ تائیه‌ را به‌ نام‌ مشارق‌ الدراری‌ بر مبنای‌ آن‌ ترتیب‌ داد. وی‌ خود این‌ كتاب‌ را به‌ عربى‌ ترجمه‌ كرد و آن‌ را منتهى‌ المدارك‌ نام‌ نهاد. (حاجى‌ خلیفه‌، ج ۱، ص۲۶۵-۲۶۶)
صدرالدین‌ قونوی‌ در مقدمه‌ای‌ كه‌ بر مشارق‌ الدراری‌ نوشته‌ است‌، مى‌گوید كه‌ در آخرین‌ روزهای‌ حیات‌ ابن‌فارض‌ «در یك‌ جامع‌ جمع‌ شدیم‌، لیكن‌ ملاقات‌ مقدر نشد» با آنكه‌ هر دو «در بند آن‌ بودیم‌ كه‌ اجتماع‌ حاصل‌ شود». صدرالدین‌ در همانجا مى‌نویسد كه‌ در ۶۴۳ق‌/ ۱۲۴۵م‌ كه‌ از شام‌ به‌ مصر مى‌رفته‌ است‌، قصیده تائیه‌ را در دیار مصر و شام‌ و روم‌ با جمعى‌ از فضلا خوانده‌ و مشكلات‌ آن‌ را برای‌ ایشان‌ مطرح‌ كرده‌ و سعید فرغانى‌ تنها كسى‌ است‌ كه‌ آن‌ تقریرات‌ را به‌ رشته تحریر كشیده‌ و تدوین‌ كرده‌ است‌. (قونوی،‌ ص‌ ۵ -۶)
ظهور مكتب‌ ابن‌عربى‌ و نظریه وحدت‌ وجود آن‌ در آغاز سده ۷ق‌ و توجه‌ خاص‌ پیروان‌ این‌ مكتب‌ به‌ آثار ابن‌فارض‌ موجب‌ شد كه‌ شارحان‌ تائیه‌ غالباً این‌ قصیده‌ را از دیدگاه‌ نظریه وحدت‌ وجود شرح‌ كنند. هرچند كه‌ برخى‌ از ابیات‌ این‌ قصیده‌ رنگ‌ و بوی‌ وحدت‌ وجودی‌ دارد، (ابن‌فارض‌، ص ۶۶ -۶۷؛ ابن‌فارض‌، ص ۶۹؛ ابن‌فارض‌، ص ۷۵؛ ابن‌فارض‌، ص ۸۹؛ ابن‌فارض‌، ص ۱۰۰؛ ابن‌فارض‌، ص ۱۰۹) اما كل‌ّ آن‌ را نمى‌توان‌ با اصول‌ و مبانى‌ این‌ مكتب‌ منطبق‌ دانست‌. نظرگاه‌ عرفانى‌ ابن‌فارض‌ مجموعاً با وحدت‌ شهود سازگارتر است‌. برخلاف‌ ابن‌عربى‌ كه‌ نظریه عرفانى‌ خود را به‌ شیوه فلسفى‌ و استدلالى‌ و به‌ طور جامع‌ و فراگیر ارائه‌ مى‌دهد، ابن‌فارض‌ درپى‌ تبیین‌ فلسفى‌ نظام‌ هستى‌ نیست‌.
ابن‌فارض‌ وجود واجب‌ را با وجود خود عالم‌ یكى‌ نمى‌داند، بلكه‌ معتقد است‌ كه‌ سالك‌ در سیر و سلوك‌ خویش‌ به‌ مقام‌ و مرحله‌ای‌ مى‌رسد كه‌ از انسانیت‌ خود و از جمیع‌ خواهشهای‌ نفسانى‌ تهى‌ مى‌شود و در نتیجه‌ به‌ نوعى‌ از هشیاری‌ دست‌ مى‌یابد كه‌ در آن‌ خود را با حق‌ یگانه‌ مى‌بیند و محب‌ و محبوب‌ و شاهد و مشهود یكى‌ مى‌شوند. در این‌ مقام‌ شهود كه‌ از آن‌ به‌ صحو الجمع‌ یا صحو ثانى‌ یا صحو بعد از محو تعبیر مى‌شود (ابن‌فارض‌، ص ۶۷) هستى‌ شاهد در هستى‌ مشهود فانى‌ مى‌شود و از او اثری‌ برجای‌ نمى‌ماند، چنانكه‌ با حضور خورشید از ستارگان‌ اثری‌ باقى‌ نمى‌ماند. در این‌ حالت‌ سالك‌ و اصل‌، مجرای‌ اراده حق‌ مى‌گردد و هر چه‌ او كند در حقیقت‌ كرده حق‌ است‌. در چنین‌ حالتى‌، سخنان‌ او رنگ‌ شطح‌ به‌ خود مى‌گیرد: خود قبله‌ و كعبه خود است‌، برای‌ خود نماز مى‌گزارد، (ابن‌فارض‌، ص ۶۱؛ ابن‌فارض‌، ص ۶۹) همه نیكویی‌ها از فیض‌ اوست‌ (ابن‌فارض‌، ص ‌ ۷۶) و ذاتش‌ با آیات‌ خودش‌ بر خودش‌ دلالت‌ دارد. (ابن‌فارض‌، ص ‌ ۸۹) او برای‌ توجیه‌ عقیده خود به‌ ادله نقلى‌ هم‌ توسل‌ مى‌جوید. موضوع‌ دحیه كلبى‌ كه‌ جبرئیل‌ در صورت‌ او بر پیامبر ظاهر مى‌شد، نمونه اینگونه‌ ادله‌ است‌: وقتى‌ كه‌ جبرئیل‌ در هیأت‌ دحیه كلبى‌ ظاهر شد، آیا جبرئیل‌ همان‌ دحیه‌ بود؟. (ابن‌فارض‌، ص ‌ ۷۳) او همین‌ دلیل‌ را برای‌ نفى‌ حلول‌ از عقیده خویش‌ به‌ كار مى‌گیرد. (ابن‌فارض‌، ص ‌ ۷۳) اما با اینهمه‌ مشاهده‌ مى‌شود كه‌ او را هم‌ به‌ حلول‌ متهم‌ كرده‌اند، هم‌ به‌ وحدت‌ وجود.
ابن‌فارض‌ شاعر ممتازی‌ است‌ كه‌ از یكسو قدرت‌ و استعداد شاعری‌ را به‌ كمال‌ داراست‌ و از سوی‌ دیگر احساس‌ و ادراك‌ دینى‌ و عرفانى‌ او در غایت‌ كمال‌ و علو است‌. برخى‌ معتقدند كه‌ ابن‌فارض‌ پایه‌گذار زبان‌ رمزی‌۱ در شعر عرب‌ است،‌ (زیات‌، ص ۳۵۴؛ فروخ‌، التصوف‌، ص ۱۰۰-۱۰۱) اما اگر چنین‌ هم‌ نباشد، وی‌ بى‌شك‌ از تجربه‌ها و ابداعات‌ گذشتگان‌ در این‌ امر، یعنى‌ از ادبیات‌ صوفیانه‌ و خصوصاً از شطحیات‌ صوفیه‌، به‌ نحو شایسته‌ای‌ استفاده‌ كرده‌ و آن‌ را در شعر خود به‌ كمال‌ رسانده‌ است‌. زبان‌ رمز و بیان‌ كنایه‌آمیز به‌ شعر او نیرو و دامنه تأثیر بسیار بخشیده‌ و یكى‌ از مهم‌ترین‌ علل‌ بسط و رواج‌ آن‌ نیز همین‌ كیفیت‌ است‌.
اوج‌ شعر ابن‌فارض‌ در قصیده تائیة كبری‌ جلوه‌گر است‌. این‌ قصیده‌ با بیش‌ از۷۵۰ بیت‌، حدود نیمى‌ از كارنامه شعری‌ او را در بر مى‌گیرد و علاوه‌ بر این‌ نمایانگر سلوك‌ معنوی‌ اوست‌ و معراج‌نامه او به‌ شمار مى‌رود. ابن‌فارض‌ این‌ قصیده‌ را در آغاز «انفاس‌ الجنان‌ و نفائس‌ الجنان‌» نامیده‌ بود، سپس‌ آن‌ را به‌ «لوائح‌ الجنان‌ و روائح‌ الجنان‌» موسوم‌ ساخت‌ و بعد از آنكه‌ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را به‌ خواب‌ دید، به‌ اشاره آن‌ حضرت‌ نام‌ «نظم‌ السلوك‌» بر آن‌ نهاد. (شیخ‌على‌، ج ۱، ص۸) او خود معتقد است‌ كه‌ آنچه‌ در این‌ قصیده‌ به‌ طالبان‌ مى‌بخشد، از مواهب‌ الهى‌ است‌ كه‌ به‌ وی‌ رسیده‌ است‌، زیرا وجود خویش‌ را از انوار ذات‌ حق‌ روشن‌ مى‌یابد و خود را «او» مى‌داند. (ابن‌فارض‌، ص ۱۱۵) به‌ گفته شیخ‌على،‌ (ابن‌فارض‌، ص ۱۱۵) ابن‌فارض‌ را اوقاتى‌ حاصل‌ مى‌شد كه‌ در آن‌ نه‌ صدایى‌ مى‌شنید و نه‌ چیزی‌ مى‌دید، همچون‌ مرده‌ای‌ از خود بى‌خود مى‌افتاد و كمابیش‌ ۱۰ روز بر او مى‌گذشت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ خود باز مى‌آمد و ابیاتى‌ از تائیه‌ را مى‌سرود.
شعر ابن‌فارض‌ متأثر از سنت‌ شعری‌ روزگار وی‌ و آكنده‌ از انواع‌ صناعات‌ بدیعى‌ است‌ و دیوان‌ او به‌ ویژه‌ در مواردی‌ كه‌ به‌ تكلف‌ گراییده‌ است‌، از عیوب‌ و تعقیدات‌ شعری‌ خالى‌ نیست‌، ولى‌ با اینهمه‌ آراستگى‌ كلام‌ و ذوق‌ او در انتخاب‌ الفاظ به‌ سروده‌های‌ او امتیاز خاص‌ مى‌بخشد، چنانكه‌ ماسینیون‌ شعر او را به‌ قالیچه زربفتى‌ تشبیه‌ مى‌كند كه‌ حاجیان‌ با خود به‌ كعبه‌ مى‌برند. (شفیعى‌ كدكنى‌، ص ۱۶۰) ابن‌فارض‌، شاعر عشق‌ است‌ و قصیده‌های‌ او نیز چون‌ غزل‌ مشحون‌ از مضامین‌ و تعبیرات‌ عاشقانه‌ است‌ و از آنجا كه‌ عشق‌ او - به‌ خصوص‌ در نظم‌السلوك‌ - عشق‌ الهى‌ است‌، بسط دامنه معنا موجب‌ مى‌شود كه‌ دامنه سخن‌ دراز شود و تكرار مضامین‌ و معانى‌ و آوردن‌ صنایع‌ بدیعى‌ از انواع‌ لفظى‌ و معنوی‌، جناس‌ و طباق‌ و تضاد و ایهام‌ و انواع‌ مجاز و استعاره‌ بر طول‌ قصیده‌ بیفزاید. هامر، مستشرق‌ آلمانى‌ درباره این‌ قصیده‌ مى‌گوید: «تائیه ابن‌فارض‌ در شعر عرب‌، همچون‌ غزل‌ غزلهای‌ سلیمان‌ است‌ در تورات‌«. (مقدسى‌، ص ۴۵۹)
بعد از ابن‌فارض‌ كسانى‌ به‌ تقلید و اقتباس‌ از اشعار او پرداخته‌اند، از آن‌ جمله‌ ابوالفضل‌ عزالدین‌ عامر بن‌ عامر بصری‌ (سده ۸ق‌) است‌ كه‌ تائیه او را در قصیده‌ای‌ در ۵۰۲ بیت‌ تتبع‌ كرده‌ است‌. این‌ قصیده عارفانه‌ نیز به‌ سبك‌ غزل‌ سروده‌ شده‌ است.‌ (فروخ‌، تاریخ‌ الادب‌، ج ۳، ص۷۴۶) قاضى‌ نورالله‌ شوشتری‌ بخشى‌ از قصیده مزبور را كه‌ به‌ «ذات‌ الانوار» موسوم‌ است‌، همراه‌ با مقدمه منثور این‌ شاعر شیعى‌ در مجالس‌ المؤمنین‌ آورده‌ است.‌ (شوشتری، ج‌ ۲، ص۵۸ -۶۱) عامر در این‌ مقدمه‌ به‌ دفاع‌ از عقیده توحیدی‌ ابن‌فارض‌ پرداخته‌، اتهام‌ حلول‌ را با استدلال‌ از شعر او نفى‌ مى‌كند.
حافظ رجب‌ بُرسى‌، عالم‌ دیگر شیعى‌ (سده ۸ -۹ق‌) نیز برخى‌ از اشعار ابن‌فارض‌ را مورد تقلید قرار داده‌ است‌. (شیبى‌، ص ۲۶۴- ۲۶۵؛ ذكاوتى‌، ص ۱۳۹) مؤیدالدین‌ جندی‌ از عرفای‌ سده ۷ق‌، اشعار لطیفى‌ در بیان‌ حقایق‌ و معارف‌، به‌ طریقه ابن‌فارض‌ دارد و قصیده تأئیه فارضیه‌ را جوابى‌ نیكو گفته‌ كه‌ جامى‌ دو بیت‌ از آن‌ را در نفحات‌ الانس‌ نقل‌ كرده‌ است.‌ (جامى، ‌ ص‌ ۵۵۹) شیخ‌ شهاب‌الدین‌ ابن‌ ابى‌ حجله‌، قصایدی‌ در مدح‌ پیامبر دارد كه‌ در آنها از اوزان‌ و قالبهای‌ شعری‌ ابن‌فارض‌ پیروی‌ كرده‌ است‌ (ابن‌حجر، ج ۴، ص۳۱۸-۳۱۹)
از شعرای‌ دیگری‌ كه‌ از ابن‌فارض‌ پیروی‌ كرده‌اند، عایشه باعونى‌ (د ۹۲۲ق‌) است‌ كه‌ اكثر سروده‌های‌ او بدیعیاتى‌ است‌ مقتبس‌ از اشعار ابن‌فارض‌ (فروخ‌، تاریخ‌ الادب‌، ج۳، ص۹۲۷) در دیوان‌ عبدالرحیم‌ بن‌ احمد بُرَعى‌ یمانى‌ هم‌ تقلید از ابن‌فارض‌ آشكار است‌. (فروخ‌، تاریخ‌ الادب‌، ج۳، ص ۸۲۱)
آثار و شروح‌ آثار: دیوان‌ ابن‌فارض‌ كه‌ توسط شیخ‌على‌ نوه دختری‌ او گردآوری‌ شده‌ است‌، شامل‌ قصاید، دوبیتها، الغاز و موالیاست‌ كه‌ نخستین‌ بار در ۱۲۵۷ق‌ در حلب‌ به‌ چاپ‌ رسید و پس‌ از آن‌ بارها طبع‌ و نشر شده‌ است‌. علاوه‌ بر دیوان‌، حاجى‌ خلیفه‌ قصیده‌ای‌ به‌ نام‌ «الدر النضید» به‌ ابن‌فارض‌ نسبت‌ داده‌ است.‌ (حاجى‌ خلیفه، ج۱، ص۷۳۵)
از دیوان‌ ابن‌فارض‌ چند شرح‌ در دست‌ است‌ كه‌ مهم‌ترین‌ آنها عبارت‌ است‌ از: ۱. شرح‌ شیخ‌ حسن‌ بورینى‌ (د ۱۰۲۴ق‌/۱۶۱۵م‌)، كه‌ شرحى‌ است‌ ادبى‌ و لغوی‌ و خالى‌ از تأویلات‌ صوفیانه‌. شرح‌ بورینى‌ البحر الفائض‌ فى‌ شرح‌ دیوان‌ ابن‌فارض‌، نامیده‌ شده‌ (حاجى‌ خلیفه، ج۱، ص ۷۶۷) و در ۱۲۷۹ق‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. ۲. شرح‌ شیخ‌ عبدالغنى‌ نابلسى‌ (د ۱۱۴۳ق‌) موسوم‌ به‌ كشف‌ السر الغامض‌ من‌ شر دیوان‌ ابن‌ الفارض‌، كه‌ ناظر بر تأویلات‌ عرفانى‌ است‌. این‌ شرح‌ در ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۲م‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. ۳. رشید بن‌ غالب‌ دحداح‌، دو شرح‌ مزبور را تلفیق‌ كرده‌، درپى‌ بیت‌ نخست‌ شرح‌ ظاهری‌ و لغوی‌ بورینى‌ را آورده‌ و سپس‌ شرح‌ نابلسى‌ را بدان‌ افزوده‌ است‌. این‌ كتاب‌ بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ و فاقد شرح‌ «تائیه كبری‌» است‌. در چاپ‌ ۱۳۱۰ق‌ این‌ كتاب‌ در قاهره‌، شرح‌ كاشانى‌ بر آن‌ قصیده‌ نیز در حاشیه‌ افزوده‌ شده‌ است.‌ ( ذكاوتى‌، ص ۱۲۰)
مهم‌ترین‌ اثر ابن‌فارض‌، قصیده «تائیة كبری‌» یا «نظم‌ السلوك‌» است‌ كه‌ «نظم‌ الدر» نیز نامیده‌ شده‌ و شروح‌ بسیار بر آن‌ نوشته‌ شده‌ و از آن‌ جمله‌ است‌: ۱. مشارق‌ الدراری‌، كه‌ پیش‌ از این‌ درباره آن‌ سخن‌ گفتیم‌. ۲. منتهى‌ المدارك‌، كه‌ ترجمه عربى‌ مشارق‌ الدراری‌ است‌ به‌ قلم‌ سعید فرغانى‌. (آشتیانى‌، ص۱۳۴) ۳. كشف‌ الوجوه‌ الغرلمعانى‌ نظم‌الدر، از عزالدین‌ محمود بن‌ على‌ كاشانى‌ (د ۷۳۵ق‌). این‌ شرح‌ به‌ عربى‌ است‌ و در ۱۳۱۰ق‌ در قاهره‌ به‌ ضمیمه شرح‌ دیوان‌ ابن‌فارض‌ چاپ‌ شده‌ و در تهران‌ نیز در ۱۳۱۹ق‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. كشف‌ الوجوه‌ الغر را به‌ غلط از كمال‌الدین‌ عبدالرزاق‌ كاشانى‌ دانسته‌اند: (I/۴۶۳-۴۶۴ ) و به‌ نام‌ همو نیز به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. جلال‌الدین‌ همایى‌ در مقدمه كتاب‌ مصباح‌ الهدایه تألیف‌ عزالدین‌ محمود كاشانى‌، به‌ بررسى‌ این‌ موضوع‌ پرداخته‌ و تعلق‌ آن‌ را به‌ عزالدین‌ كاشانى‌ به‌ اثبات‌ رسانده‌ است.‌ (همایى‌، ص‌ ۱۶؛ همایى‌، ص‌۱۹) ۴. شرح‌ نظم‌ الدر، از صاین‌الدین‌ على‌ بن‌ محمد تركه‌ (د ۸۳۵ق‌). حاجى‌ خلیفه‌ شرح‌ مزبور را به‌ خطا از صدرالدین‌ دانسته‌ است.‌ (حاجى‌ خلیفه‌، ج ۱، ص۲۶۶؛ نصر، ص ۶۰) بروكلمان‌ علاوه‌ بر شروح‌ «تائیة كبری‌« شروحى‌ نیز برای‌ «تائیة صغری‌» معرفى‌ كرده‌ است‌، ولى‌ تائیة صغری‌ قصیده كوتاهى‌ است‌ در دیوان‌ و برای‌ اینكه‌ با تائیة كبری‌ اشتباه‌ نشود به‌ این‌ نام‌ خوانده‌ شده‌ است‌ و آنچه‌ بروكلمان‌ درباره آن‌ گفته‌، در واقع‌ راجع‌ به‌ نظم‌ السلوك‌ یا تائیة كبری‌ است‌.
پس‌ از تائیة كبری‌، مهم‌ترین‌ و مشهورترین‌ قصیده ابن‌فارض‌، قصیده عرفانى‌ میمیه‌ با خمریه اوست‌ كه‌ در وصف‌ شراب‌ حب‌ الهى‌ است‌ و شروح‌ متعددی‌ دارد كه‌ ۲ شرح‌ فارسى‌ آن‌ تاكنون‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌: ۱. مشارب‌ الاذواق‌، از امیر سیدعلى‌ همدانى‌ ملقب‌ به‌ على‌ ثانى‌ كه‌ به‌ كوشش‌ محمد خواجوی‌ در تهران (۱۳۶۲ش) و در مجموعه احوال‌ و آثار میر سید على‌ همدانى‌ به‌ كوشش‌ محمدریاض‌ در پاكستان‌ (۱۳۶۴ش‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. ۲. لوامع‌ انوار الكشف‌ و الشهود على‌ قلوب‌ ارباب‌ الذوق‌ و الجود، مشهور به‌ لوامع‌ از عبدالرحمان‌ جامى‌. این‌ كتاب‌ نیز بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، از جمله‌ در مجموعه‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ لوامع‌ و لوایح‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۶۰ش.‌ (ذكاوتى، ص‌ ۱۲۱؛ حاجى‌ خلیفه‌، ج ۲، ص۱۳۳۸) بر قصاید «یائیه‌«، «ذالیه‌» و الغاز ابن‌فارض‌ نیز شروحى‌ نوشته‌اند. (حاجى‌ خلیفه‌، ج ۲، ص۱۳۹۴)
اقبال‌ مستشرقان‌ به‌ آثار ابن‌فارض‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ قصاید او به‌ زبانهای‌ مختلف‌ چون‌ آلمانى‌، ایتالیایى‌، انگلیسى‌، فرانسوی‌ و دانماركى‌ ترجمه‌ شود كه‌ از آن‌ جمله‌ ترجمه‌های‌ تائیة كبری‌، چون‌ ترجمه منظوم‌ هامر پورگشتال‌ به‌ آلمانى‌۱، ترجمه اینیاتسیودی‌ ماتئو به‌ ایتالیایى‌۲ و ترجمه انگلیسى‌ نیكلسون‌۳ را مى‌توان‌ نام‌ برد.
یك‌ ترجمه فارسى‌ از تائیة صغری‌ نیز در جلد پنجم‌ نامه دانشوران‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است.‌ (اوانسیان‌، ص ۲۳؛ ذكاوتى‌، ص ۱۲۲)
فهرست منابع:
(۱)جلال‌الدین‌ آشتیانى‌، مقدمه‌ بر مشارق‌ الدراری‌ (فرغانى‌ در همین‌ مآخذ)؛
(۲)محمد بن ‌ایاس‌، بدائع‌ الزهور، به‌ كوشش‌ محمدمصطفى‌، قاهره‌، ۱۴۰۲ق‌/ ۱۹۸۲م‌؛
(۳)ابن‌تغری‌ بردی‌، النجوم‌؛
(۴)احمد بن‌ حجر عسقلانى‌، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دكن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌؛
(۵)ابن‌خلدون‌، مقدمه‌، بیروت‌، دارالفكر؛
(۶)ابن‌خلكان‌، وفیات‌؛
(۷)محمد بن‌ زیات‌، الكواكب‌ السیاره، قاهره‌، ۱۹۰۷م‌؛
(۸)عبدالحى‌ بن‌عماد، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌؛
(۹)عمر بن‌ فارض‌، دیوان‌، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌/۱۹۸۳م‌؛
(۱۰)اوانس‌ اوانسیان‌، مقدمه‌ بر یادداشت‌هایى‌ در باب‌ فصوص‌ الحكم‌ ابن‌عربى‌ از نیكلسون‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌؛
(۱۱)برهان‌الدین‌ بقاعى‌، مصرع‌ التصوف‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ وكیل‌، بیروت‌، ۱۴۰۰ق‌/ ۱۹۸۰م‌؛
(۱۲)عبدالرحمان‌ جامى‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ مهدی‌ توحیدی‌پور، تهران‌، ۱۳۳۶ش‌؛
(۱۳)حاجى‌ خلیفه‌، كشف‌؛
(۱۴)محمدمصطفى‌ حلمى‌، ابن‌ الفارض‌ و الحب‌ الالهى‌، قاهره‌، ۱۹۷۱م‌؛
(۱۵)على‌رضا ذكاوتى‌ قراگزلو، «ابن‌فارض‌، شاعر حب‌الهى‌»، نشریه معارف‌، تهران‌، ۱۳۶۵ش‌، دوره ۳، شم ۳؛
(۱۶)محمد ذهبى‌، تاریخ‌ الاسلام‌، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌ و دیگران‌، بیروت‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌، طبقه ۶۴؛
(۱۷)محمد ذهبى‌، سیر اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌ و محیى‌هلال‌ سرحان‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌؛
(۱۸)رشید بن‌ غالب‌، شرح‌ دیوان‌ ابن‌فارض‌ (للشیخین‌ بورینى‌ و نابلسى‌)، قاهره‌، ۱۳۱۰ق‌؛
(۱۹)احمد حسن‌ زیات‌، تاریخ‌ الادب‌ العربى‌، قاهره‌، دارالنهضه؛
(۲۰)سیوطى‌، حسن‌ المحاضره، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، ۱۳۸۷ق‌/ ۱۹۶۷م‌؛
(۲۱)عبدالوهاب‌ شعرانى‌، الطبقات‌ الكبری‌، قاهره‌، ۱۳۷۴ق‌/۱۹۵۴م‌؛
(۲۲)محمدرضا شفیعى‌ كدكنى‌، تعلیقات‌ بر تصوف‌ اسلامى‌ (نیكلسون‌ در همین‌ مآخذ)؛
(۲۳)نورالله‌ شوشتری‌، مجالس‌ المؤمنین‌، تهران‌، ۱۳۶۵ش‌؛
(۲۴)كامل‌ مصطفى‌ شیبى‌، تشیع‌ و تصوف‌، ترجمه على‌رضا ذكاوتى‌ قراگزلو، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌؛
(۲۵)شیخ‌على‌، مقدمه‌ بر دیوان‌ ابن‌فارض‌ (رشید بن‌ غالب‌ در همین‌ مآخذ)؛
(۲۶)صدرالدین‌ قونوی‌، مقدمه‌ بر مشارق‌ الدراری‌ (فرغانى‌ در همین‌ مآخذ)؛
(۲۷)سعیدالدین‌ سعید فرغانى‌، مشارق‌ الدراری‌، به‌ كوشش‌ سید جلال‌ آشتیانى‌، تهران‌، ۱۳۵۷ش‌؛
(۲۸)عمر فروخ‌، تاریخ‌ الادب‌ العربى‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌؛
(۲۹)عمر فروخ‌، التصوف‌ فى‌ الاسلام‌، بیروت‌، ۱۴۰۱ق‌/ ۱۹۸۱م‌؛
(۳۰)انیس‌ مقدسى‌، امراء الشعر العربى‌ فى‌ العصر العباسى‌، بیروت‌، ۱۹۸۳م‌؛
(۳۱)احمد مقری‌، نفح‌ الطیب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، ۱۳۸۸ق‌/ ۱۹۶۸م‌؛
(۳۲)عبدالعظیم‌ منذری‌، التكملة لوفیات‌ النقله، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/۱۹۸۴م‌؛
(۳۳)عاطف‌ جوده‌ نصر، شعر عمر بن‌ الفارض‌، بیروت‌، دارالاندلس‌؛
(۳۴)رنالد نیكلسون‌، تصوف‌ اسلامى‌ و رابطه انسان‌ و خدا، ترجمه محمدرضا شفیعى‌ كدكنى‌، تهران‌، ۱۳۵۸ش‌؛
(۳۵)جلال‌الدین‌ همایى‌، مقدمه‌ بر مصباح‌ الهدایه عزالدین‌ محمود كاشانى‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌؛
(۳۶)عبدالرحمان‌ وكیل‌، مقدمه‌ بر مصرع‌ التصوف‌ (بقاعى‌ در همین‌ مآخذ).



جعبه ابزار