• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابو سفیان صخر(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوسفیان، صخرجلد: ۵شماره مقاله:
۲۲۲۴اَبوسُفیان، صَخربن حَرب امیة بن عبدالشمس بن عبد مناف، از مردان مشهور عرب در صدر اسلام. او را گاهی به كنیه ابوحنظله نیز خوانده اند (واقدی محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۱۷؛ ابن اثیرعلی بن محمد، اسد الغابـة، ج۳، ص۱۲). تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی ۱۰ سال پیش از عام الفیل (۵۶۰م) متولد شد (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۳). مادرش صفیه دختر حَز ن بن بُجَیر بن هُزَم بود و پدرش، حرب، در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگ های فجار بود (ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۶، ص۳۴۱؛ ابن قدامه مقدسی عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ج۱، ص۲۰۲).
به رغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از زندگی او، خاصه پیش ا ز اسلام آگاهی دقیق و كاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان، چنین برمی آید كه وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است (بلاذری احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۲۹). ابن حبیب (ابن حبیب محمد، المنمق فی اخبار قریش، ج۱، ص ۳۶۸) او را از حكام قریش خوانده است. با آغاز دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ابوسفیان جزء سرسخت ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند ابوجهل و ابولهب كمتر دانسته اند (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۴).
در دومین سالی كه پبامبر (صلی الله علیه و آله) از مكه به مدینه هجرت كرده بود، ابوسفیان در رأس كاروانی تجاری از شام بازمی گشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن كرد، اما ابوسفیان، از یك سو از قریشیان مكه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیركی تغییر مسیر داده، كاروان را به مكه رساند. با اینكه كاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدید پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان در خشم شد كه تصمیم گرفت به مكه بازنگردد تا با یثربیان پیكار كند (عروة بن زبیر، مغازی رسول الله (صلی الله علیه و آله)، ج۱، ص۱۳۱ـ ۱۳۷). در جنگ بَدر، قریشیان شكست خوردند و حنظله، پسر ابوسفیان كشته و پسر دیگرش عمرو اسیر شد كه بعداً آزاد گردید (ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، ج۲، ص۳۰۵ـ ۳۰۶؛ ابن قتیبه عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۴ـ ۳۴۵). این شكست چنان بر قریشیان گران آمد كه تصمیم گرفتند، دوباره به پیكار با پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان مدینه روند. پس ابوسفیان با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه كرد و پس از مذاكره با سلّام بن مِشْكَم رئیس بنی نصیر، كسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام «عُریض» نخلستان هایی را به آتش كشیدند و گریختند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به تعقیب ابوسفیان پرداخت، اما به او دست نیافت و بازنگشت (ابن اسحاق محمد، السیروالمغازی، ج۱، ص۳۱۰ـ۳۱۲؛ واقدی محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۱۸۱؛ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۰).
در سال ۳ ق، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان، به سوی مدینه حركت كرد (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲). در اُحد، نزدیكی مدینه، جنگ سختی روی داد كه مسلمانان شكست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز كوه آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به نبردی دوباره، در بدر وعده داد (ابن اسحاق محمد، السیروالمغازی، ج۱، ص۳۳۳ـ ۳۳۴؛ ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، ج۳، ص۹۹ـ ۱۰۰؛ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷). سال بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده گاه، قریشیا نرا متقاعد كرد كه به مكه بازگردند (ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، ج۳، ص۲۲۰ـ ۲۲۱). سال دیگر، ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه، پیكار خندق را بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله) ترتیب داد (ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، ج۳، ص۲۲۵ـ ۲۲۶)، اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناكام بازگشتند و مدینه رهایی یافت (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳ـ ۳۴۵).
با آنكه در جریان صلح حدیبیه، ابوسفیان مداخله آشكاری نداشت، پیش از فتح مكه، از سوی مشركان به مدینه آمد تا درباره تمدید مدّت صلح با پیامبر (صلی الله علیه و آله) مذاكره كند، اما كسی به او اعتنا نكرد و بی نتیجه به مكه بازگشت (ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، ج۴، ص۳۷ـ ۳۹). سرانجام پس از دشمنی و پیكارهای متعدد، ابوسفیان در سال ۸ ق، به هنگام فتح مكه به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) آمد و اسلام آورد (واقدی محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۱۷ـ ۸۱۸) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) خانه او را پناهگاه امن اعلام كرد (واقدی محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۱۷ـ ۸۱۸؛ ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، ج۴، ص۴۶). پس از آن ابوسفیان و خانواده اش در شمار مسلمانان درآمدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را به امارت نجران فرستاد (كلبی هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۴۹)و در همان سال در جنگ حنین، ابوسفیان فرماندهی گروهی جنگجو را بر عهده داشت و در پایان جنگ، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابوسفیان و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید (واقدی محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۹۴۴ـ ۹۴۵؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۱۶۷۹). گفته اند: در غزوه طائف بود كه ابوسفیان یك چشمش را از دست داد (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸). پس از آن، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابوسفیان را برای گردآوری صدقات به طائف فرستاد (ابن قتیبه عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۴؛ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳۰).
از پاره ای روایات چنین برمی آید كه هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ابوسفیان والی نجران بود (كلبی هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۴۹؛ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص ۷؛ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲) و آنگاه به مكه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساكن شد، اما واقدی (ابن عبدالبر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۴) معتقد است كه وی هنگام درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مكه بوده است و در آن هنگام عمروبن حزم والی نجران بود (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص ۵۸۹). به هر روی ابوسفیان، پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) احتمالاً خود را به مدینه رسانده بود (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص ۵۲۹).
پس از رسیدن ابوبكر به خلافت، ابوسفیان از اینكه مردی از كم ارج ترین قبائل به خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر می رسید و احتمالاً در اندیشه فتنه انگیزی بود (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص ۵۲۹؛ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۱۸۲۷). با این همه وی در ۱۵ ق، در پیكار یرموك كه فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شركت داشت و سپاه اسلام را به مبارزه و پایداری تشویق می كرد (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص ۱۱؛ ابن اثیرعلی بن محمد، اسد الغابـة، ج۳، ص۱۳). گفته اند كه وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۱۰۱).
از برخی روایات چنین برمی آید كه ابوسفیان، فرزندش معاویه را ا زمخالفت با عمر بر حذر داشت و به او سفارش كرد كه باید از وی پیروی كند (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹) چنین برمی آید كه او در روزگار عمر مرتكب خلافهایی شده و بدین سبب مورد نكوهش وی واقع شده است. پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت: اكنون كه گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید كه از دستتان بیرون افتد (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص ۱۲، بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۶، ص۳۵۶).
تاریخ دقیق مرگ وی چندان روشن نیست. به گزارش واقدی (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳)، وی ۵ سال پیش از قتل عثمان در در ۳۰ق درگذشت، اما تاریخ های ۳۱ تا ۳۳ق را هم برای مرگ او آورده اند (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۸۷۱).
درباره شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان باید گفت كه او یكی از بلندپایگان قریش بود و یكی از ۴ تنی به شمار می رفت كه در جاهلیت فرمانشان نافذ بود (ابن عبدالبر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۵). با آنكه او پس از فتح مكه اسلام آورد، سخنی كه در ماجرای ردّه به او نسبت داده شده، نشان از بستگی و علاقه او به آیین گذشته دارد (بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳). ابن حبیب (ابن حبیب محمد، المنمق فی اخبار قریش، ج۱، ص ۳۸۸) او را از «زنادقه قریش» خوانده است. ابوسفیان احادیثی نیز از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت كرده (بخاری محمدبن اسماعیل، صحیح، ج۱، ص۹۱؛ بخاری محمدبن اسماعیل، صحیح، ج۲، ص۱۰۸؛ مزی یوسف بن عبدالرحمن، تحفـة الأشراف، ج۴، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹).
از ابوسفیان، فرزندان متعددی برجای ماندند. بنام ترین آنان معاویه است كه نقش سیاسی مهمی در سده اول ق ایفا كرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد. فرزند دیگر او یزید بود كه ابوبكر او را فرمانده سپاه كرد و سپس عمر او را به امارت گمارد. دیگر عتبه بود كه با عایشه در جمل شركت كرد و معاویه او را به امارت مصر فرستاد (ابن قتیبه عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۴ ـ ۳۴۵). یكی از دختران او به نام ام حبیبه است كه به حبشه هجرت كرد و سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با او ازدواج كرد (ابن سعد محمد، الطبقات الكبری، ج۸، ص۹۶).
---------------------------------------------------------

فهرست مندرجات

۱ - فهرست عناوین


(۱) ابن اثیرعلی بن محمد، اسد الغابـة، قاهره، ۱۲۸۰ق؛
(۲) ابن اسحاق محمد، السیروالمغازی، به كوشش سهیل زكار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛
(۳) ابن حبیب محمد، المنمق فی اخبار قریش، به كوشش خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛
(۴) ابن سعد محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛
(۵) ابن عبدالبر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م؛
(۶) ابن قتیبه عبدالله بن مسلم، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، ۱۹۶۰م؛
(۷) ابن قدامه مقدسی عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، به كوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛
(۸) ابن هشام عبدالملك، السیرة النبویـة، به كوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م؛
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالكتب المصریـة؛
(۱۰) بخاری محمدبن اسماعیل، صحیح، بولاق، ۱۳۱۵ق؛
(۱۱) بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م؛
(۱۲) بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، به كوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م؛
(۱۳) بلاذری احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م؛
(۱۴) ذهبی محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛
(۱۵) طبری، تاریخ، به كوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م؛
(۱۶) عروة بن زبیر، مغازی رسول الله (صلی الله علیه و آله)، به كوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م؛
(۱۷) كلبی هشام بن محمد، جمهرة النسب، به كوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م؛
(۱۸) مزی یوسف بن عبدالرحمن، تحفـة الأشراف، بمبئی، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م؛
(۱۹) واقدی محمد بن عمر، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م؛



جعبه ابزار