• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابواسحاق ثعلبی(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ثَعْلَبی، ابواسحاق احمد بن محمد نیشابوری (د ۴۲۷ق/ ۱۰۳۶م)، مفسر برجستۀ خراسانی و صاحب دو تألیف ماندگار در تفسیر و قصص قرآنی که هرکدام به نوبۀ خود در تاریخ فرهنگ اسلامی آثار ژرفی بر جای نهاده‌اند. خاستگاه ثعلبی شهر نیشابور بود و عبدالغافر فارسی در السیاق خود از او یاد کرده است (صریفینی، ص۱۰۹). نسبت یا به قولی لقب او را گاه به خطا
به صورت ثعالبی نیز آورده‌اند (ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۴؛ قفطی، ج۱،ص ص۱۱۹؛ ابن خلکان، ج۱، ص۸۰). تاریخ وفات او را نیز برخی ۴۳۷ق یاد کرده‌اند (ابن خلکان، ج۱، ص۸۰؛ ابن کثیر، البدایة، ج۱۱، ص۴۳).
ثعلبی نزد بزرگانی همچون حاکم نیشابوری و ابن خزیمه از محدثان، ابن مهران نیشابوری و ابوبکر طرازی از مقربان، ابوعبدالرحمان سُلَّمی از بزرگان صوفیه، و ابن حبیب نیشابوری صاحب مکتبی در تفسیر، دانش آموخت. اما شمار مشایخ او بیش از اینها ست و می‌توان نام کسانی چون ابن فنجویه، ابومحمد مَخلَدی، ابوالحسین خَفّاف، ابوزکریا حربی و ابوالحسن همدانی وصی را افزود (صریفینی، ص۱۰۹؛ ابن جزری، ج۱، ص۱۰۰). به هر روی در آثار نویسندگان مختلف در یادکرد از ثعلبی آمده است که او دارای مشایخ و استادان فراوانی بوده است.
ثعلبی در دانشهای زمان خود همچون تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات عرب و لغت توانا بود. این تواناییها موجب آن شده بود تا دانش‌اندوزان از نقاط گوناگون جهان اسلام برای آموزش نزد او حضور یابند. اگرچه در منابع به انبوهیِ شاگردان و راویان ثعلبی اشاره شده، اما درواقع تنها از واحدی، مفسر مشهور، نام برده شده است. عبدالغافر فارسی به عنوان مؤلف یکی از کهن‌ترین منابع شرح حال ثعلبی هم تعالیم او را با واسطۀ واحدی فرا گرفته است (صریفینی، ص۱۰۹؛واحدی، سراسر کتاب). در اسانید، نام برخی از کسان همچون ابوسعید محمد بن سعد فرخزادی، ابوسعید احمد بن ابراهیم شریحی و ابومعشر طبری (د ۴۷۸ق) به عنوان راوی و شاگرد ثعلبی یاد شده است (سمعانی، ج۱، ص۱۱۶؛ سبکی، ج۵، ص۱۲۵).
در یادکرد دانشها و تواناییهای ابواسحاق ثعلبی در زمینۀ حدیث، ذهبی در تذکرةالحفاظ ــ که به معرفی بزرگان حدیث اختصاص دارد ــ از او یاد کرده، اما در مقام توضیح، با تعابیر علامه و مفسر به برتری جنبۀ تفسیری در شخصیت علمی وی بر جنبۀ حدیث توجه داده است (۳/۱۰۹۰). در این میدان به نظر می‌رسد ثعلبی به «مصطلح الحدیث» نیز عنایت کامل داشته است و چگونگی برخورد او با نکات ریز حدیثی از این توانایی خبر می‌دهد. در واقع در این زمان مصطلح الحدیث به عنوان یکی از دانشهای دارای هویتی مجزا از علوم حدیث جایگاه یافته بود و در شرق و غرب سرزمینهای اسلامی بدان توجهی ویژه می‌شد؛ در همین عصر بود که خطیب بغدادی در بغداد و حاکم نیشابوری، استاد ثعلبی در شرق به تألیفاتی در این زمینه دست زدند. در این میدان، ثعلبی با رعایت آموخته‌ها در این زمینه از شیخ خود، با رعایت کامل امانت در روایات و دقت عمل، با تفکیک شیوه‌های مختلف آموزشی در سماع و استماع و نیز جداسازی آموزه‌های روایی و تفسیری، اصطلاحات را چنان که باید به کار برده است. برای نمونه در تفسیر الکشف وی با به کارگیری تعبیرات «أخبرنی (نا)»، «أنبأنی (نا)» و نیز «حدثنی (ثنا)» و عملاً قرار دادن آنها در کنار «سمعت»، گونه‌های «تحمل حدیث» خود را مشخص و متمایز کرده است. او در کاربری این تعبیرات محتاط است و به عنوان نمونه در عموم موارد نقل خود از ابن فنجویه که به نظر می‌رسد متکی بر اجازه بوده باشد، از تعبیر «اخبرنا/ نی» تجاوز نکرده است؛ در حالی که وی در بیشترین روایات خود از ابوالقاسم ابن حبیب، سند را با تعبیر «سمعت» آغاز کرده است ( الکشف، سراسر اثر). بدین ترتیب او آشکارا مرویات از استادان خود را از شنیده‌های تفسیری مشخص و منفک ساخته، و در نقل از منابع مکتوب تفسیری، نیازی به ارائۀ سلسله سند نمی‌دیده است. از دیگر نکات ظریف در به کارگیری این دست تعابیر محدثان استفاده از «واو حیلوله» است که دقت نظر او در اسناد را می‌رساند (نک‌ : همان، ۱/۹۴، ۱۰۰، ۹۷، ۱۱۰، جم‌ ).
دربارۀ جایگاه ثعلبی در علم قرائت باید گفت که وی قرائات مشهور را نزد کسانی چون ابن مهران فرا گرفت (صریفینی، ص۱۰۹)، اما جای داشتن نام او در اسانید الکامل هذلی از آنجا‌ست که وی به قرائات شاذ نیز توجه داشته است (ابن جزری، ج۱، ص۱۰۰). در غایة النهایة بر اساس اسانید هذلی به سلسله‌ای قرائی اشاره شده است که نام ثعلبی در آن جای دارد و بر پایۀ آن وی قرائتی خاص را از طریق استادش علی بن محمد طرازی فرا گرفته بوده است. واقعیت این است که ثعلبی از طریق طرازی و او از ابوطاهر محمد بن محمد بن ابراهیم مقری، اختیار یحیی بن صبیح را روایت می‌کرده است که اتفاقاً این اختیار در نیشابور رواج داشته است (ابن جزری، ج۱، ص۵۸۰؛ابن جزری، ج۱، ص۱۰۰؛ابن جزری، ج۲، ص۲۳۶). اساساً می‌توان ادعا کرد که ثعلبی در انتشار اختیار یحیی بن صبیح در نیشابور آن
هم در کنار ابوطاهر مقری و طرازی سهم بسزایی داشته است.
وجود نام ثعلبی در برخی از آثار مربوط به شرح حال ادیبان، چون اِنباه الرواة قفطی (قفطی، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰) و طبقات النحاة سیوطی (سیوطی، بغیة، ج۱، ص۳۵۶)، از مهارت او در این علوم نشان دارد و سُبکی نیز ابیاتی از سروده‌های خود ثعلبی را یاد کرده است (سبکی، ج۴، ص۵۸) که بیانگر دانش او در ادب عرب، نحو و لغت تواند بود (ذهبی، سیر، ج۱۷، ص۴۳۷). ثعلبی به علم فقه نیز آشنا بود و برخی چون ابن صلاح و نَوَوی نام او را در شمار فقیهان شافعی آورده‌اند و سبکی برخی فتاوی خاص او را یاد کرده است (سبکی، ج۴، ص۵۹؛ابن قاضی شهبه، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ اسنوی، ج۱، ص۳۲۹).
از میان دانشهای ثعلبی، علم تفسیر به‌ویژه با تألیف تفسیر الکشف و البیان در واقع اصلی‌ترین اسباب اشتهار او را فراهم آورده است. بر همین مبنا برخی او را «شیخ التفسیر» دانسته، و از اشتهار تفسیرش نزد همگان سخن رانده‌اند (ابن خلکان، ج۱، ص۷۹؛ ابن تغری بردی، ج۴، ص۲۸۳؛ ذهبی، سیر، ج۱۷، ص۴۳۵). فارغ از شیوۀ برخورد سنتی ثعلبی در امر تفسیر، تلاش برای گونه‌شناسی روایات و آراء تفاسیری از سوی او قابل تقدیر است . به نظر می‌رسد که اصلی‌ترین جنبۀ علمی ثعلبی را باید در دو اثر تفسیر الکشف و البیان و عرائس المجالس ( قصص الانبیاء) او جست‌وجو کرد:
الکشف و البیان: این اثر تفسیری مأثور دارای شاخصه‌هایی است که آن را از تفاسیر عصر خود قدری متمایز می‌نماید. از نخستین شاخصه‌های توجه‌برانگیز این تفسیر باید به عنوان آن اشاره کرد که به نظر می‌رسد مؤلف با عطف دو واژۀ «کشف» و «بیان» به مثابۀ مفاهیم و مقوله‌هایی جدا از یکدیگر، تلاش کرده است تا دو رویکرد خود در روش تفسیری را عنوان کند. در آن بخش از تفسیر که مربوط به «بیان» است، مفسر به گردآوری روایات از خلال اسانید و آراء تفسیری پیشین از کتابهای تفسیر متقدم اهتمام دارد. در بخشی که بتوان نام «کشف» را بر آن نهاد، ثعلبی با روشهایی عرفی ــ به‌ویژه استفاده از اصول ادب و لغت عربی ــ بر آن است تا خود به معنایی از آیات الٰهی دست یابد و پرده از آن معانی بردارد. به تعبیر دیگر، مقصود وی از کشف و بیان، همان درایت و روایت در تفسیر است که در تعابیر پسینیان دیده می‌شود.
آن‌گونه که ثعلبی خود در مقدمۀ کتاب آورده، چون در کتابهای پیشین، تفسیری جامع و کامل و مانع نیافته، پس به خواست برخی از نزدیکان به این تألیف دست زده است. مؤلف در بیان گسترۀ تفسیر خود از موضوعاتی همچون قرائت، اسباب نزول، قصص، تفسیر و تأویل، معارف و احکام و جز آن سخن به میان آورده، و تفسیر خود را جامع، مهذَّب، ملخَّص، منظم و منسجم دانسته، و آن را مستخرج از حدود ۱۰۰ اثر پیشین و نیز شنیده‌های خود یاد کرده است. در همین بخش شنیده‌ها ست که وی خود را ملزم به ذکر اسانید می‌بیند. در تألیف الکشف و البیان از شمار فراوانی اثر در زمینه‌های گوناگون تفسیری، قرائی، حدیثی، تاریخی و جز آن استفاده شده، و بدانها تمسک شده است. آثار متقدم و تألیفات هم‌عصران وی هر دو به وفور در این تفسیر آمده است. مؤلف در مقدمۀ کتاب سلسلۀ روایی خود را به دست داده، و منابع آن را فهرست کرده است که در شمار آنها عنوان کتابهایی در طیفهای مختلف دیده می‌شود.
در تحلیلی بر منابع الکشف و البیان می‌توان آثار مورد استفادۀ ثعلبی را از دو جنبۀ مهم بررسی نمود: نخست آنکه از همین مقدمه و بهره‌گیریهای متنی در خلال تفسیر، نام یا بخشهایی از بسیاری آثاری که در زمان ثعلبی وجود داشته است، از طریق منقولات وی در اختیار خواننده قرار می‌گیرد. در این میان آثاری همچون تفسیر ابوفورک یادکردنی است. به عنوان دومین جنبه باید گفت که با توجه به اختلاف حدود یک سده میان زمان زیست او و مفسر رأس سدۀ ۴ق، یعنی طبری، به عنوان شخصیتی ممتاز و دارای شیوه و سبک در موضوع تفسیر آن دوره، می‌توان منابع مستفاد او و طبری را مقایسه کرد. به نظر می‌رسد ضوابط و شروطی را که می‌توان در گزینش منابع ثعلبی برای استفاده در الکشف مشاهده نمود، به طور جدی با ضوابط و شروط طبری در جامع البیان متفاوت است. برای مثال بسیاری از آثار مانند تفسیر مقاتل بن سلیمان، کلبی و ابوحمزۀ ثمالی را که طبری کاملاً آگاهانه از آنها استفاده نکرده، ثعلبی جزو منابع خود آورده است. طبری این آثار را به سبب ضعفی که در شخص مفسر یا در طرق روایت تفسیر می‌دیده، استثنا کرده است؛ در حالی که ثعلبی چنین سخت‌گیری در اسانید تفاسیر متقدم روا نداشته است. به نظر می‌رسد از مهم‌ترین دلایل این شیوه عملکرد ثعلبی، تعلقات مکتبی او در تفسیر است.
در بررسی منابع ثعلبی، بهره‌گیریهای او از آثار و روایات شیعی تا حد بسیاری موجب آن شده است تا تفسیر وی مورد عنایت شیعیان قرار گیرد. انبوهیِ روایات ثعلبی از امامان شیعی ــ نه تنها از حضرت علی(ع)، که از امامان پسین از جمله امام جعفر صادق(ع) ــ باعث شده است تا به همان میزان که شیعیان بدو التفاتی ویژه نمایند، مخالفان به انتقاد او پردازند (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۸۹؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۴۳). از سوی دیگر همین امر در طول زمان در میزان سودبری دیگر منابع از آن اثر گذارد. بدین صورت که به‌مَثَل در آثار امامی استفاده از تفسیر ثعلبی به وفور دیده می‌شود.
واقعیت این است که فارغ از آثار پیشین که ثعلبی از آنها سود برده، منبع بسیاری از آموخته‌های او هم‌عصرانش بوده‌اند.
این آموخته‌ها در قالبهای آموزشی گوناگون صورت گرفته است که مفسر با رعایت امانت و دقت آنها را در خلال متن آورده است. از مهم‌ترین یافته‌های او در بخش اخیر آموخته‌هایش از ابن فنجویه، حاکم نیشابوری و ابن حبیب را می‌توان نام برد. مؤلف با علم و رعایت اصطلاحات، تقریباً مشخص کرده است که نزد کدام شیخ چه آموخته و چگونه فرا گرفته است. قابل توجه آن است که در کل این تفسیر، میزان شنیده‌های مفسر از آراء معاصران و استادانش در حد قابل ملاحظه‌ای بیش از احادیث مروی از آنها ست (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۹۴، ۹۷؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۰۰؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۱۰).
تفسیر الکشف و البیان اثری است که در آن، تواناییهای مؤلف را در علوم گوناگون به عیان می‌توان مشاهده کرد. پرداختن به مباحث نحوی، مفردات آیات، یافتن ریشۀ کلمات و معانی آنها که به‌ویژه از شعر عرب در این‌باره بهره برده، از شاخصه‌های یادکردنی این تفسیر است. درواقع انبوهی از شعر عرب را می‌توان به استشهاد کاربرد واژه‌ها در این اثر بازجست (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۱۰؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۵۹). بازخورد آموخته‌های ثعلبی در علم قرائت نزد بزرگانی همچون ابن مهران و ابوبکر طرازی (ابن جزری، ج۱، ص۱۰۰؛ یاقوت، ج۵، ص۳۸) را مخصوصاً در بررسیهای قرائات قراء بزرگ و بیان ریز اختلافات آنها می‌توان دریافت (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۰۱؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۹۰). همچنین است توجه ویژۀ او به آیات الاحکام و مباحث فقهی که حتى برخی برآن‌اند که گاه این تبیین مفاهیم فقهی از اعتدال خارج گشته، و راه تطویل پیموده است. به این فهرست از علوم و دانشهای متفاوت می‌توان یادکردهای کلامی را نیز افزود (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۸۱).
گفتنی است که ثعلبی به قصص توجه فراوان داشته، و همین امر اسباب گرایش و بهره‌وری فزایندۀ او از اسرائیلیات را فراهم آورده است. فارغ از چرایی این نوع گشاده‌دستی ثعلبی در بهره‌گیری از روایات گوناگون، اساساً دو گونۀ نگاه روایی قصص در کنار یادکردهای کلامی، فقهی و قرائی او بیانگر دو ساحت مجزای مؤلف است. انتقاد برخی از کسان به تفسیر او نیز در بسیاری از مواضع مربوط به همین امر است که به مَثَل به سبب بهره‌گیری او از احادیث ضعیف و نیز شنیده‌های فراوان آن اثر را پر از عجایب و غرایب دانسته‌اند (ابن کثیر، البدایة، ج۱۱، ص۴۳؛ ابن تغری بردی، ج۴، ص۲۸۳).
از نکات بسیار حائز اهمیت در تفسیر الکشف و البیان، گونه‌شناسی تفسیر و دیدگاههای گوناگون در امر تفسیر است که می‌توان برای آن ارزش ابتکار قائل شد. در توضیح باید گفت ثعلبی با قرار دادن اصطلاح «اهل التفسیر»، در عرض «اهل الاشاره» و «اهل المعانی» عملاً به جداسازی صنف مفسران از عارفان و ادیبان علاقه‌مند به تفسیر توجه کرده است. به اینها می‌توان ترکیبهای «اهل التأویل» (ثعلبی، الکشف، ج۲، ص۱۴؛ثعلبی، الکشف، ج۲، ص۴۶)، «اهل الحقائق» (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۹۵؛ثعلبی، الکشف، ج۷، ص۱۲) و «اهل الظاهر» (ثعلبی، الکشف، ج۲، ص۷۸) را نیز افزود که باز به تنوع گونه‌های تفسیر اشاره دارند. تعمد مفسر در به کارگیری این دست ترکیبها آنگاه آشکار می‌گردد که وی به جای اصطلاحات آشنای فقیهان، متکلمان، مورخان و نمونه‌های مشابه، به ترتیب از ترکیبهای «اهل الفتاوی»، «اهل الکلام» و «اهل التـواریخ» استفاده کـرده است (ثعلبی، الکشف، ج۲، ص۱۸۲؛ ثعلبی، الکشف، ج۲، ص۳۰۶؛ثعلبی، الکشف، ج۳، ص۸۰). ثعلبی مربوط به دوره‌ای است که طبقه‌بندی علوم مرتبط با تفسیر از صورت اولیۀ خود ناظر به صنوف علما خارج شده، و به تدریج صورت تفکیک علوم را به خود گرفته است.
در بررسی تفسیر الکشف و البیان، فارغ از نگاه درونی به آن، باید این اثر را در مجموعۀ بزرگ‌تری که می‌توان آن را وابسته به مکتب تفسیر واعظانۀ خراسان دانست، جای داد. درواقع پس از شکل‌گیری گونه‌های مختلف تفاسیر روایی و درایی، در شرق ایران به‌ویژه از سدۀ ۴ق به بعد گونه‌ای از تفاسیر درایی ـ روایی روی نمود که با سبکی مشحون از تسامح حدیثی، ساده‌سازی در آموزه‌های کلامی و پرهیز از پیچیدگیهای علمی، با گردآوری اقوال سلف و حذف سلسله اسانید به تفسیر می‌پرداختند. در این سبک که تفسیر ابولیث سمرقندی
(د ۳۷۳ق) در شمار کهن‌ترین نمونه‌های آن است، با شیوه‌ای قابل درک و فهم برای عموم و دوستداران به آشنایی با معارف دینی و با روشی واعظانه، تلاش می‌شد تا به دور از روشهای سخت‌گیرانه، انبوهی از مطالب دربارۀ قرآن کریم گرد هم آید. این سبک تفسیری که احمد پاکتچی با نام تفاسیر مجرد مأثور از آن یاد می‌کند، با دوری گزینی از بحثهای ریز تخصصی، و البته گستردگی پرداخت به قصص قرآنی به عنوان دو شاخصۀ مهم این سبک، با تألیف آثاری از کسانی چون ابوالقاسم ابن حبیب نیشابوری (د ۴۰۶ق) و ابوسعد واعظ خرگوشی نیشابوری (د ۴۰۷ق) آغاز گشت. ثعلبی ادامه‌دهندۀ این سبک ضمن بهره‌گیریهای فراوان از مشایخ خویش در قالب پیشینیان این شیوه همچون ابوالقاسم ابن حبیب نیشابوری(ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۹۴؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۹۷؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۰۰) و ابوعبدالله حسین بن محمد ابن فنجویه دینوری (د ۴۱۴ق)، تقریباً بر تمامی شاخصه‌های این سبک تفسیری پایبند بوده، و آنها را به کار بسته است. حذف اسانید تمامی احادیث و روایات، گشاده‌دستی در گزینش و بهره‌گیری از تفاسیر و آثار پیشین، استفاده از شیوۀ خطابه و رویکرد واعظانه از ویژگیهای الکشف و البیان است.
رویکرد واعظانۀ او در تفسیر که آشکارا یادآور نمونه‌های آن در آثار واعظانۀ غیرتفسیری چون تنبیه الغافلین و بستان العارفین ابولیث سمرقندی و شرف المصطفى اثر ابوسعد خرگوشی است، قدری این اثر را به نمونه‌های حِکَمی و زهدگرایانه نزدیک نموده، گاه مجالی برای بروز بارقه‌هایی صوفیانه را در ذهن مهیا می‌سازد؛ حال اگر به برخی از روایات مانند آنچه از رؤیای ابوالقاسم قشیری دربارۀ ثعلبی در منابع یاد شده است (قفطی، ج۱، ص۱۲۰)، عنایت کنیم، این ویژگیِ گرایش صوفیانه نزد او بیشتر نمود می‌یابد. اما به هر حال بهره‌گیریهای فراوان ثعلبی از برخی بزرگان صوفیه همچون استادش، ابوعبدالرحمان سلمـی (ثعلبی، الکشف، ج۳، ص۴۴؛ثعلبی، الکشف، ج۳، ص۲۷۴) و تبیین آراء دیگر صوفیه (ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۴۲؛ثعلبی، الکشف، ج۱، ص۱۴۳)، اگر چه در این اثر فراوان دیده می‌شود، نباید با سبک واعظانۀ آشنا در خراسان و ماوراء‌النهر خلط شود. دربارۀ این سبک تفسیری باید گفت که شاگرد ثعلبی، واحدی نیشابوری (د ۴۶۸ق) نیز ادامه‌دهندۀ آن بود و تفاسیر سه‌گانۀ البسیط، الوسیط و الوجیز به همین سبک تألیف شده‌اند (سیوطی، طبقات، ص۷۸-۷۹).
بازتاب تفسیر الکشف در محافل اهل سنت و شیعیان قابل توجه است و باید به آن از دو جنبۀ مثبت و منفی توجه کرد. جنبۀ مثبت، فارغ از رواج آن در محافل گوناگون علمی و روایت و تدریس آن و تأثیر مستقیم بر آثار واحدی (سمعانی، ج۱، ص۱۱۶؛سمعانی، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴؛سمعانی، ج۴، ص۳۶۹؛ ابن خیر، ص۵۱؛ سبکی، ج۶، ص۱۰۷-۱۰۸؛ رودانی، ص۱۷۵)، سدۀ ۵ و ۶ ق را باید اوج رواج و اثرگذاریهای مستقیم این اثر دانست. در نیمۀ دوم سدۀ ۵ ق، ابن ابی رندقه، عالم و فقیه اندلسی الکشف را به اختصار درآورده بود، چنان‌که قاضی ابوبکر ابن عربی در ۴۸۷ق در بیت‌المقدس آن را نزد او قرائت کرده است (ابن خیر، ص۵۱). در زمانی
نه چندان دورتر باید به معالم التنزیل بغوی (د ۵۱۶ ق) اشاره کرد که مختصر گونه‌ای از الکشف است با حذف آنچه روایات ضعیف و اسرائیلیات شمرده است (بغوی، ج۱، ص۱۰). حدود ۲ سدۀ بعد ابوالحسن خازن (د ۷۴۱ق) نیز منتخبی از آن را با عنوان لباب التأویل گرد آورد (خازن، ج۱ ص۳؛ ابن جـوزی، ج۲، ص۶۲؛ ابن جـوزی، ج۳، ص۲۲۴؛ قرطبی، ج۱، ص۲۹۵؛ قرطبی، ج۱، ص۴۵۱). در سدۀ ۶ ق، ابوالصمصام مروزی، شاگرد و راوی مهم شیخ طوسی الکشف را در قزوین برمی‌خواند و آموزش می‌داد (رافعی، ج۱، ص۳۰۷؛رافعی، ج۱، ص۳۲۷؛رافعی، ج۳، ص۱۶۴). ابوالسعادات ابن اثیر (د ۶۰۶ ق) ضمن مقابلۀ تفاسیر ثعلبی و زمخشری، کتاب الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف را تألیف نمود (یافعی، ج۴، ص۱۲؛ داک، ج۲، ص۳۶۰).
تفسیر ثعلبی در میان شیعیان به‌ویژه به سبب پرداختهای روایی آن از امامان بزرگوار بسیار مورد توجه بوده است. انبوهی روایات در مجمع البیان طبرسی نشان از این دست بهره‌گیریها دارد (طبرسی، ج۱، ص۷۵؛طبرسی، ج۱، ص۴۲۳؛طبرسی، ج۲، ص۱۴؛طبرسی، ج۲، ص۱۲۷). اما در سدۀ ۶ ق ابن بطریق در مهم‌ترین آثار خود همچون العمدة (ابن بطریق، العمدة، ص۲۰) و خصائص الوحی المبین (ابن بطریق، خصائص الوحی، ص۵۸) نه تنها از الکشف به فراوانی استفاده کرده، بلکه ضمن در اختیار گذاشتن سند روایی خود از الکشف، با بیان تقدم و تأخر نوع استفاده و بهره گرفتن از منابع خود، ثعلبی را پس از مسند احمد، صحیح بخاری و صحیح مسلم، در ردۀ چهارم و پیش از آثار حمیدی، ابن مغازلی و رزین عبدری آورده است (ابن بطریق، العمدة، ص۱۱). او همچنین شمار احادیثی را که از تفسیر ثعلبی بهره برده ــ که البته کم هم نیست ــ آورده است (ابن بطریق، العمدة، ص۲؛ابن بطریق، العمدة، ص۶؛ابن بطریق، العمدة، ص۷؛ابن بطریق، العمدة، ص۱۱؛ابن بطریق، العمدة، ص۱۲؛ابن بطریق، العمدة، ص۱۵؛ابن بطریق، العمدة، ص۱۶)، و نیز میان صحاح سته، الکشف و مناقب ابن مغازلـی ــ در موضوع خـاص خود ــ جمع کرده است (ابن بطریق، خصائص الوحی، ص۷۸؛ابن بطریق، خصائص الوحی، ص۸۷). پس از ابن بطریق، کسانی چون ابن شهرآشوب نیز در مناقب خود، تفسیر ثعلبی را بسیار مورد توجه قرار داد (ابن شهرآشوب، ج۱، ص۲۹۰؛ابن شهرآشوب، ص۲۹۱؛ابن شهرآشوب، ص۲۹۹) و در سدۀ بعد ابن طاووس در سعد السعود از مختصر آن که توسط بغوی تهیه گشته بود، سود برد (ابن طاووس، سعدالسعود، ص۲۱۶؛ابن طاووس، سعدالسعود، ص۲۱۷؛مجلسی، ج۱ ص۲۵؛ آقابزرگ، ج۱۸، ص۶۸؛ طباطبایی، ج۲، ص۱۰۰).
در ادامۀ سخن از دیدگاه منفی باید گفت که این اثر در طول تاریخ از سوی بسیاری کسان نقد شده است؛ چنان‌که برخی همچون یافعی با ملاحت و شیرینی آن را نقد می‌کند (یافعی، ج۳، ص۴۶) و برخی چون ابن تیمیه به تندی (ابن تیمیه، ج۷، ص۳۱۰-۳۱۲). همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، تسامح در استفاده از روایات و احادیث، به‌ویژه در آیات مربوط به قصص، پیکان انتقاد بسیاری کسان را به سمت الکشف روانه ساخته است. از سوی دیگر وارد ساختن مباحث مربوط به فضایل سور در متن تفسیر، ثعلبی را بیشتر در معرض نقد قرار داده است (ابن جوزی، ج۱، ص۲۴۰). اما در ادامۀ آنچه دربارۀ وارد کردن روایات امامان شیعی و نیز بیان مناقب و فضایل آن امامان بزرگوار در تفسیر الکشف بیان شد
(ابن جوزی، ج۳، ص۱۲۵-۱۲۶)، نکتۀ قابل بررسی آن است که این بهره‌وری موجب آن شد تا نه تنها بسیاری از شیعیان در تألیف آثار خود، الکشف را در شمار منابع خود آورند، بلکه خود ثعلبی را هم بر مذهب شیعه یاد کنند. این تا بدانجا ست که آقابزرگ به عنوان ختم سخن گوید: اگر نگوییم که او شیعه است، دست کم با شیعیان عناد نداشته است (آقابزرگ، ج۱۸، ص۶۷). اما این امر (ابن طاووس، الطرائف، ص۱۸-۲۰؛ اربلی، ج۱، ص۸۶؛ اربلی، ج۱، ص۱۲۰)، مخصوصاً هنگامی که علامۀ حلی با استنادهای فراوان به آورده‌های ثعلبی، کتاب منهاج الکرامة فی معرفة الامامة را تألیف نمود (علامۀ حلی، ص۱۱۶؛علامۀ حلی، ص۱۲۲)، با ردیۀ ابن تیمیه بر آن با عنوان منهاج السنة النبویة (ابن تیمیه، ج۱، ص۲۱؛ابن تیمیه، ج۱، ص۵۸؛ابن تیمیه، ج۷، ص۱۲؛ابن تیمیه، ج۷، ص۳۴) مفهوم و بروزی دیگر یافت. در اینجا ثعلبی عملاً موضوع محاجۀ ایشان را فراهم آورده بود و ابن تیمیه با تخطئۀ ثعلبی و نظریات او، آراء وارده در این دست کتابهای شیعیان را مورد حمله قرار داد. پس از ابن تیمیه کسانی مانند سیوطی در الاتقان (سیوطی، الاتقان، ج۴، ص۲۳۹؛سیوطی، الاتقان، ج۴، ص۲۴۳) نیز چنین اعتراضات و انتقاداتی را بر ثعلبی وارد کرده‌اند.
عرائس المجالس: دیگر اثر مهم ثعلبی عرائس المجالس در قصص انبیا ست که افزون بر نام خاص، به عنوان کلی قصص الانبیاء نیز شهره بوده است. از عنوان این اثر دست کم دو مطلب قابل برداشت است: نخست آنکه کتاب در موضوع قصه‌های قرآنی و جز آن دربارۀ پیامبران است (اگرچه گاه از آن عدول کرده، و کار را گسترش داده است) و دیگر آنکه، می‌توان دریافت که این کتاب برای مجالس ــ و طبیعتاً مجالس وعظ و پندآموزی ــ آماده شده بود. با توجه به همین امر می‌توان بسیاری از چراها دربارۀ این کتاب را پاسخ داده تلقی نمود. نخست آنکه بسیاری مطالب آمده در عرائس، تکرار یادکردهای الکشف است، با این تفاوت که در اینجا مؤلف دیگر خود را چندان در نگاه قرآنی ـ تفسیری محصور نمی‌دانسته است؛ این تکرار، عملاً تکرار در شیوه نیز هست. طبیعی است که روایت از مشایخ و استادان همچون الکشف با همان فراوانی به چشم می‌خورد و باز هم شمار روایت از ابن فنجویه و ابوالقاسم ابن حبیب بسیار فراوان است (ثعلبی، عرائس، سراسر کتاب).
باید دانست که عرائس همچون الکشف یک دست و دارای مباحثی با چشم‌اندازی مشخص است: وعظ و مجالس پندآموز برای عموم با بیانی قابل فهم که مردم را هرچه بیشتر با قصه‌های قرآنی آشنا سازد. به عنوان سبکی در چارچوب مکتب خاص تفسیری، چندان دور از ذهن نیست که ثعلبی در این کتاب نیز همچون کتاب تفسیرش در بسیاری از موارد اسانید خود را حذف نموده، و اسرائیلیات را ــ به‌ویژه از سوی برخی کسان چون کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلّام ــ وارد ساخته است. با توجه به نوع کار و اینکه ثعلبی قصص پیامبران را به معنی عام مد نظر داشته و موضوعاتی مانند قصص بنی اسرائیل را نیز بیان کرده، بی‌شک برخی نگاههای تاریخی در کار او لازم بوده که با استفاده از روایات تاریخی از عهدۀ این مهم برآمده است. در واقع عرائس تلفیقی از روایات قصصی ـ تاریخی است که همین امر هم سبب شده است تا در منابع ثعلبی به برخی موارد مانند یادکردهای او با عنوانهای کلی «قال بعض المؤرخین»، «قال اصحاب الاخبار» و «قالت العلماء باخبار الماضین و امور الامم السالفة» مواجه باشیم؛ بر همین اساس میان این اثر و آثار تاریخی همچون تاریخ طبری بسیاری مشابهتها یافت می‌شود. در عرائس افزون بر قصص انبیا، برخی قصه‌ها که به نظر نمی‌رسد چندان جایی در این مجموعه را داشته باشد، دیده می‌شود که شاید اصلی‌ترین مصداق آن مجلس مربوط به آفرینش باشد (ثعلبیی، عرائس، ص۳). برخی موارد را نیز باید از شگردهای خاص ثعلبی در گونه‌های ورود و خروج وی به مباحث دانست که مثلاً مجلس مربوط به چگونگی خلق حوا از آن دست است؛ در واقع مؤلف با تصریح در به کارگیری نام حوا و نه «زوجۀ آدم» قصد خود برای تفکیک نگاه قرآنی از نگاه واعظانه و قصصیِ عرائس را ابراز نموده است. از دیگر انواع عملکردهای خاص او می‌توان به نمونۀ مجالس دوگانۀ مربوط به ذوالکفل اشاره کرد که به سبب دو نوع روایت مربوط به ذوالکفل در بیان ارتباط موضوعی با قصص الیسع نبی و نیز روایتی که او را فرزند ایوب نبی یاد کرده، نام او در هر دو جا، با روایات مجزای خود آمده است (ثعلبیی، عرائس، ص۱۴۴-۱۴۵؛ثعلبیی، عرائس، ص۲۳۱-۲۳۲).
با نگاهی به تاریخچۀ تألیف کتابهایی از نوع قصص الانبیاء، پس از آثاری از سده‌های نخست همچون قصص الانبیاء وهب بن منبّه که عملاً دست‌مایۀ بخشهای بسیاری از آثار پسین، به‌ویژه در رویکردهای اسرائیلی بود، مهم‌ترین این تألیفات قصص کسایی و ثعلبی است. واقعیت این است که در مقایسه‌ای میان این دو اثر، اگر قصص کسایی را بیشتر دارای جنبه‌های عامه‌پسند بدانیم، عرائس المجالس اثری دوسویه است. عرائس هم با رعایت جوانب علمی، قابل استفاده برای خواص، و هم با به کار بردن شیوۀ قصه‌گویی درخور استفاده برای عوام است. سبک ثعلبی در بیان روایتی و داستانی قصص انبیا چنان است که کتاب با جذابیت تمام خواننده را در پی داستانها با خود همراه کند. مؤلف برای حفظ شاکلۀ اصلی در این سبکِ داستانی، حتى گاه از بیان قرآنی قصه نیز عدول کرده، و در پیکربندی روایت و قصه به روایات اتکا نموده است.
اغراق نیست اگر این اثر را در نوع خود از پراهمیت‌ترین کتابها در قصص انبیا بدانیم که همیشه مورد توجه نویسندگان پسین بوده است. فارغ از توجه ویژۀ کسی چون محمد بن یوسف شامی (د ۹۴۲ق) و تألیف کتاب الجواهر النفائس در بازپرداخت کتاب عرائس، در طول تاریخ بسیاری از نویسندگان بدان توجه نموده‌اند. افزون بر آثاری چون قصص الانبیاء ابن کثیر (ابن کثیر، ص۳۴۴)، محمد بن بسطام خوشابی معروف به وانی افندی (حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۱۳۱) و نعمت‌الله جزایری (جزایری، ص۲۱۰؛جزایری، ص۲۵۹)، دیگر نویسندگان هم از آن بهره برده‌اند (ابن طاووس، سعد، ص۲۱؛ابن طاووس، سعد، ص۲۴۰؛ابن طاووس،فرج، ص۲۱؛ابن طاووس،فرج، ص۲۷؛ابن طاووس، فرج، ص۲۸؛ابن طاووس، اقبـال، ج۲، ص۲۴۸؛ابن طاووس، اقبـال، ج۲، ص۲۵۱). همچنین پژوهشگرانِ زمینۀ دین‌شناسی تطبیقی آن را با نگاهی متفاوت بررسی کرده، و تلاش نموده‌اند تا قصه‌های آن را با نمونه‌های مشابه در دیگر ادیان مقایسه نمایند.
چاپهای مختلفی از این اثر با تفاوتهایی در عنوان صورت گرفته است که می‌توان به انتشار آن در بمبئی (۱۲۹۵ق) اشاره کرد؛ به جز این، برخی مستخرجات از آن همچون قصة سیدنا موسی الصدیق و نیز قصة سمسون النبی به طور مجزا در قاهره (۱۲۹۹ و ۱۳۱۲ق) چاپ شده است. ترجمۀ ترکی کتـاب توسط محمـد بن چرکس در استـانبول (۱۲۸۲ق)، و ترجمۀ
تاتاری آن به وسیلۀ محمد امین بن عبدالله یعقوبی در قازان (۱۹۰۳م) منتشر شده است.
از دیگر آثار منتشر شدۀ ثعلبی می‌توان به قَتلی القرآن ( اَلَّذینَ سمعوا القُرآنَ و ماتوا بِسماعه) اشاره کرد؛ این اثر دربارۀ کسانی است که با شنیدن آیات الٰهی قرآن کریم جان به جان آفرین تسلیم نموده‌اند (سهمی، ص۵۶۱؛ سخاوی، ص۲۱۴؛ ابن قدامه، ص۱۹۹-۲۰۰؛ رودانی، ص۳۳۷). این اثر توسط ویسمولر در کلن (۱۹۹۶م) تصحیح، و متن آن به آلمانی ترجمه شده است.
در منابع به برخی از آثار منسوب به ثعلبی اشاره شده که از آن جمله است: ربیع المذَکِّرین که ابن شهرآشوب از آن سود برده (ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۰۰)، و کسان دیگری نیز از آن یاد کرده‌اند (یاقوت، ج۵، ص۳۸؛ سیوطی، طبقات، ص۲۸؛ داوودی، ج۱، ص۶۵). همچنین از نوشته‌ای از او با عنوان الکامل فی علم القرآن یاد شده (یاقوت، ج۴، ص۱۶۶۳) که اثری از آن یافت نشده است.
مآخذ:
(۱)آقابزرگ، الذریعة؛
(۲) علی ابن اثیر، اللباب، قاهره، ۱۳۵۷ق؛
(۳) یحیى ابن بطریق، خصائص الوحی المبین، به کوشش مالک محمودی، قم، ۱۴۱۷ق؛
(۴) یحیى ابن بطریق، العمدة، قم، ۱۴۰۷ق؛
(۵) ابن تغری بردی، النجوم؛
(۶) احمد ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، به کوشش محمد رشاد سالم، ریاض، ۱۴۰۶ق؛
(۷) محمد ابن جزری،غایة النهایة، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م؛
(۸) عبدالرحمان ابن جوزی، زادالمسیر، به کوشش محمد بن عبدالرحمان، بیروت، ۱۴۰۷ق؛
(۹) ابن خلکان، وفیات؛
(۱۰) محمد ابن خیر، فهرسة، به کوشش ف. کودرا، بغداد، ۱۹۶۳م؛
(۱۱) محمد ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، نجف، ۱۳۷۶ق؛
(۱۲) علی ابن طاووس، اقبال الاعمال، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، ۱۴۱۴ق؛
(۱۳) علی ابن طاووس، سعدالسعود، قم، ۱۳۶۳ش؛
(۱۴) علی ابن طاووس، الطرائف، قم، ۱۳۷۱ق؛
(۱۵) علی ابن طاووس، فرج المهموم، نجف، ۱۳۶۸ق؛
(۱۶) ابوبکر ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛
(۱۷) عبدالله ابن قدامه، کتاب التوابین، به کوشش جورج مقدسی، دمشق، ۱۹۱۶م؛
(۱۸) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
(۱۹) ابن کثیر، قصص الانبیاء، به کوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، مکتبة الاسلامیه؛
(۲۰) علی اربلی، کشف الغمة، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛
(۲۱) عبدالرحیم اسنوی، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۹۷۰م؛
(۲۲) حسین بغوی، معالم التنزیل، به کوشش خالد عبدالرحمان عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م؛
(۲۳) احمد ثعلبی، عرائس المجالس، بیروت، مکتبة الثقافه؛
(۲۴) احمد ثعلبی، الکشف و البیان، بیروت، ۱۴۲۲ق؛
(۲۵) نعمت‌الله جزایری، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، قم، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛
(۲۶) حاجی خلیفه، کشف؛
(۲۷) علی خازن، تفسیر، قاهره، ۱۳۵۷ق؛
(۲۸) داک؛
(۲۹) محمد داوودی، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، قاهره، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م؛
(۳۰) محمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۷ق؛
(۳۱) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۳۲) عبدالکریم رافعی، التدوین فی تاریخ قزوین، به کوشش عزیزالله عطاردی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م؛
(۳۳) محمد رودانی، صلة الخلف، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م؛
(۳۴) عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمودمحمد طناحی، قاهره، ۱۹۶۴-۱۹۷۶م؛
(۳۵) محمد سخاوی، الاعلان بالتوبیخ، به کوشش روزنتال، بغداد، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م؛
(۳۶) عبدالکریم سمعانی، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م؛
(۳۷) حمزه سهمی، تاریخ جرجان، به کوشش محمد عبدالمعید، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
(۳۸) سیوطی، الاتقان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۷م؛
(۳۹) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م؛
(۴۰) سیوطی، طبقـات المفسـرین، به کـوشش علی محمـد عمـر، قاهـره،۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م؛
(۴۱) ابراهیم صریفینی، تاریخ نیسابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، ۱۴۰۲ق/۱۳۶۲ش؛
(۴۲) محمدحسین طباطبایی، المیزان، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م؛
(۴۳) فضل طبرسی، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق؛
(۴۴) حسن علامۀ حلی، منهاج الکرامة، به کوشش عبدالرحیم مبارک، مشهد، ۱۳۷۹ش؛
(۴۵) محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م؛
(۴۶) علی قفطی، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م؛
(۴۷) محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۴۸) علی واحدی، اسباب النزول، به کوشش سیدجمیلی، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م؛
(۴۹) عبدالله یافعی، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷ق؛
(۵۰) یاقوت، ادبا؛



جعبه ابزار