ابوالفضل ختلی خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوالفَضل خُتَلي، محمدبن حسن، عارف و زاهد سدههاي ۴-۵/۱۰-۱۱م خراسان و پير و استاد علي بن عثمان هجويري، شهرت وي به ختلي به سبب انتساب او به ختل يا ختلان (ناحيهاي در شمال خراسان،ميان وخشاب و جيحون) است (نك: عبدالمؤمن، ۱/۴۵۲؛ لسترنج، ۴۶۶).تاريخ ولادت وي دانسته نيست، ولي اگر سال ۴۵۳ق را كه سرور لاهوري براي وفات او ذكر كرده است (۲/۲۳۱) بپذيريم، تاريخ تولد وي را ميتوان بهطور تقريب در اواسط نيمه دوم سده ۴ق دانست زيرا هجويري از عزلت ۶۰ ساله و عمر طولاني ابوالفضل سخن گفته است (ص ۲۰۸) و بيترديد وي هنگام عزلتگزيني بايد مراحل ابتدايي عمر را پشتسرنهاده و مدتي را نيز به سير و سلوك گذرانده باشد.
از زندگي و تحصيلات ابوالفضل اطلاع چنداني دردست نيست. به گفته هجويري: وي «عالم بود به علم تفسير وروايات» (همانجاها).به نظر ميرسد كه او پس از پايان تحصيلات مقدماتي و ورود به جرگة صوفيه، رهسپار ديار شام شده باشد و احتمالاً در همين اوقات بوده كه در بغداد به درك محضر حصري نايل آمد ووي را به عنوان پيرخويش برگزيده است (همانجا). به گفتة همو، ابوالفضل در شام در كوه لكام نزديك حلب ۶۰ سال در زهد و انزوا به سر برده (همانجا) و سرانجام در دهكدهاي به نام بيتالجن، ميان بانياس (بانيار) و دمشق درگذشته است. باآنكه هجويري هنگام وفات بر بالين او بوده و واپسين وصيتها و اندرزهاي او را شنيده است (همو، ۲۰۹)، هيچگونه اشارهاي به تاريخ وفات وي نميكند. سرور لاهوري ماده تاريخي را كه حاكي از وفات ابوالفضل در ۴۵۳ق بوده در حاشيه نسخه كهني از نفحات الانس جامي ديده و آنرا در كتاب خود آورده است (همانجا)، اما عبدالرشيد وفات او را از قول ذهبي در ۴۶۰ق نوشته است (ص ۲۷).
ابوالفضل را از معاصران ابوعمر و قزويني و ابوالحسن سالبه دانستهاند (هجويري، ۲۰۸)، اما به مصاحبت وي با آنان اشارهاي نشده است. هجويري (ص ۲۰۸، ۳۰۰) و به تبع وي جامي (ص ۳۱۶) و سرور لاهوري (همانجا)، كراماتي را به وي نسبت دادهاند كه حاكي از اعتقاد عامة مردم نسبت به اوست. وي به آداب ظاهري طريقت بياعتنا بوده و به گفتة هجويري مدت ۵۶ سال با يك جامه به سر برده است (ص ۵۶). ابوالفضل در طريقت، جنيدي مذهب و به بيان ديگر پيرو مكتب «صحو» بود (همو، ۲۰۸، ۲۳۲). وي سكر را «بازي گاه كودكان» و صحو را «فناگاه مردان» ميدانست. بيترديد به سبب پيروي از مكتب صحو بود كه سماع را «زاد المضطرين» و واصلان را مستغني از سماع ميپنداشت (همو، ۲۳۲، ۵۲۸، ۵۹۷). از وي سخنان ديگري نيز دربارة قبض و بسط، انس و هيبت و موضوعات ديگر عرفاني برجاي مانده كه در كتب تذكره و طبقات صوفيه آمده است.
مآخذ، جامي، عبدالرحمن، نفحات الانس، به كوشش مهدي توحيديپور، تهران، ۱۳۳۶ش؛ سرور لاهوري، غلام، خزينه الاصفيا، لكهنو، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۳م؛ عبدالرشيد، حيات و تعليمات حضرت داتا گنج بخش، لاهور، ۱۹۶۷م؛ عبدالمؤمن بن عبدالحق، صفيالدين، مراصد الاطلاع، به كوشش علي محمد بجاوي، دمشق، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م؛ لسترنج، گاي، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمة محمود عرفان، تهران، ۱۳۳۷ش؛ هجويري، علي، كشف المحجوب، به كوشش والنتين ژوكوفسكي، لنينگراد، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۶م.
مينا حفيظي