ابوسلمه مخزومی(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوسَلَمه مخزومى: عبداللّهبن عبدالاسدبن هلالبن عبدالله، پسرعمّه و برادر رضاعى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
ابوسلمه، از قبيله قريش و تيره بنىمخزوم، مادرش «برّه» دختر عبدالمطّلببنهاشم (عمه رسولخدا) بود.(۱۰۶) او، پيامبر و حمزه، با هم برادر رضاعى بودند؛ زيرا ثويبه كنيزابولهب، آنها را شير داده بود.(۱۰۷) وى را يازدهمين مسلمان دانستهاند.(۱۰۸) گفتهاند: با گروهى خدمت رسولخدا رسيد و پيامبر، اسلام را بر آنها عرضه و آياتى از قرآن را بر آنان قرائت كرد و مسلمان شدند.(۱۰۹) ابوسلمه، يكىاز هفده نفر قريشى بود كه هنگام بعثت، نوشتن مىدانست.(۱۱۰) او و همسرش امّسلمه كه پس از شهادت شوهرش، افتخار همسرى پيامبر(صلى الله عليه وآله)را يافت، از نخستين مسلمانانى بودند كه به حبشه مهاجرت كردند.(۱۱۱) در بازگشت، در پناه دايىاش ابوطالب وارد مكّه شد.)۱۱۲) چون از آزار و اذيّت مشركان قريش درامان نماند، پس از آنكه فهميد گروهى از مردم مدينه، ايمان آوردهاند، به آنجا هجرت كرد. او را نخستين صحابى دانستهاند كه يك سال پيش از بيعت عقبه، به مدينه مهاجرت كرد.(۱۱۳) دربين راه، مردانى از تيره بنىمغيره، همسرش امّسلمه را كه از آن قبيله بود و افرادى از بنىعبدالاسد، فرزندش سَلَمه را كه در دامان مادر بود، از روى تعصّب قبيلهاى، از او جدا كردند و مانع رفتن آنان با ابوسلمه شدند؛ ولى آنان پس از نزديك يك سال دورى و تحمّل مشكلات، توانستند خود را به مدينه رسانده، به ابوسلمه ملحق شوند.(۱۱۴) پيامبر(صلى الله عليه وآله)پس از هجرت، بين او و سعدبنخيثمه عقد اخوّت بست.(۱۱۵) وى افتخار حضور در جنگ بدر(۱۱۶) و جانشينى پيامبر در مدينه در غزوه ذىالعشيره را داشته است.(۱۱۷) در جنگ اُحد، مجروح(۱۱۸) و با همان حال، در غزوه حمراءالاسد نيز با پيامبر(صلى الله عليه وآله)همراه شد. پس از يك ماه كه زخم بازوى خود را مداوا كرد و به ظاهر بهبود يافت، پيامبر، وى را به فرماندهى گروهى صد وپنجاه نفرى برگزيد و ضمن سفارش به تقوا و خير، به سوى قَطَن (سرزمين بنىاسد) فرستاد.(۱۱۹) هنگام بازگشت از اين سريّه، بر اثر جراحتى كه در جنگ اُحد برداشته بود، در روزهاى پايانى ماه جمادىالآخر چهارم هجرى از دنيا رفت و در مدينه دفن شد.(۱۲۰) گفته شده كه هنگام مرگش دعا كرد: خداوند جانشين خوبى براى او در خانوادهاش قرار دهد. و نيز گفتهاند: درواپسين لحظات حياتش، پيامبر بر بالين وى حاضر شد. براى او دعا كرد و پس از مفارقت روح از بدنش، چشمان او را برهم نهاد.(۱۲۱) طبرى مىنويسد: پيامبر در نماز بر جنازه او نُه تكبير گفت، ودر پاسخ كسانىكه پنداشتند براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)سهو يا نسيانى رخ داده، فرمود: اگر بر «ابىسلمه» هزار تكبير هم گفته شود، سزاوار آن است.(۱۲۲)
ابوسلمه در شأن نزول:
ذيل چندين آيه از ابوسلمه ياد شده كه شأن نزولِ آنها بودهاست:
۱. بنابه گزارش بلنسى آيه ۱۵ اسراء /۱۷ (اسراء:۱۵)در شأن ابوسلمه مؤمن نازل شده است(۱۲۳): «مَنِ اهتَدى فإنَّما يَهتَدى لِنَفسه = هركس هدايت شود، نفع آن به خودش مىرسد».
۲. قرطبى در سبب نزول آيه ۵۸ و ۵۹ حج/۲۲(حج:۵۸-۵۹) مىنويسد: با درگذشت عثمانبنمظعون و ابوسلمه در مدينه، بعضى از مسلمانان، شهادتدر راه خدا را (براى مهاجران) برتر از مرگ طبيعى مىدانستند كه در پى آن، اين آيه نازل شد و آنان را برابر قرار داد(۱۲۴): «والّذينَ هاجَروا فى سَبيلِاللّهِ ثُمّ قُتِلوا أو ماتوا لَيَرزُقَنَّهم اللّهُ رِزقاً حَسناً و إنّ اللّهَ لَهو خَيرُ الرزِقينَ • لَيُدخِلنَّهم مُّدخَلا يَرضَونه و إنّ اللّهَ لَعَليمٌ حَليمٌ = و آنان كه در راه خدا مهاجرت كرده، سپس كشته شدند يا مُردند، قطعاً خداوند به آنان رزقى نيكو مىبخشد و به راستى خدا بهترين روزىدهندگان است. آنان را به جاىگاهى كه مىپسندند، در خواهد آورد و بدون شك،خداوند دانا و بردبار است».
۳. از سوى برخى، مقصود از «مَن يَأتِى ءَامِناً» در آيه ۴۰ فصلت /۴۱ (فصلت:۴۰)ابوسلمه دانسته شدهاست(۱۲۵): «أفَمَن يُلقى فِىالنّارِ خَيرٌ أم مَنيَأتِى ءَامِنًا يَومَالقيمَةِ= آيا كسىكه درآتشافكنده مىشود، بهتر است يا كسىكه درنهايت امن (وامان)در قيامت (به عرصه محشر)مىآيد؟»
جز اين، در ذيل چند آيه از ابو سلمه مؤمن و برادر كافرش اسودبنعبدالاسد در مقابل هم ياد شده است. گويا اين گروه از مفسّران درصدد برآمدهاند با ذكر نام آن دو در ذيل اين آيات كه نوعى تقابل ميان كافر و مؤمن را بيان مىكند، نمونهاى از اين تقابل را در صدراسلام نشان دهند.
فراء در معانى القرآن مىگويد: آيات ۱۹ تا ۲۴ حاقه/۶۹ (حاقه:۱۹)در شأن ابوسلمه نازل شد: «فَأمَّا مَن أُوتِىَ كِتـبَه بِيَميِنهِ فَيَقولُ هاؤمُ اقرَءُوا كِتـبِيَه • إِنّى ظَنَنتُ أَنِّى ملـق حِسابِيَه • فَهُوَ فى عيشَة راضيَة • فى جَنّة عالية • قُطوفُها دانِيةٌ • كُلوا و اشرَبوا هَنيئاً بما أسلَفتُم فىالأيّامِ الخالِيَةِ» و سيزده آيه بعد از آن در شأن اسود برادر وى فرودآمد.(۱۲۶) اين شأن نزول را سمرقندى نيز از ابنعبّاس(۱۲۷) و قرطبى از ضحّاكو مقاتل(۱۲۸) نقل كردهاست.
به نقل از ابنعبّاس، آيات ۷ تا ۱۴ انشقاق /۸۴ (انشقاق:۷)نيز در شأن ابوسلمه و برادرش دانسته شده است(۱۲۹)«فَأَمّا مَن أُوتىَ كِتـبَهُ بِيَمينهِ • فَسَوفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً • و يَنقَلِبُ إلى أهلِهِ مَسروراً • و أَمّا مَن أُوتىَ كِتـبَه ورَاءَ ظَهرِهِ•فَسوفَ يَدعوا ثُبوراً •...». در تفسيرقمى همين شأن نزول به نقل از امام باقر(عليه السلام)ديده مىشود.(۱۳۰)
ذيل آيات ۳۲ ـ ۳۴ كهف/۱۸ (كهف:۳۲)در كنار چند نظر درباره شأن نزول آن، از ابنعبّاس و كلبى نقل است كه اين آيات در شأن ابوسلمه و برادرش اسود نازل شده است(۱۳۱):«واضرِب لَهم مَثلا رَجُلَينِ جَعَلنا لاَِحدِهِما جَنَّتينِ مِن أعنب و حَفَفنـهُما بِنَخل و جَعَلنا بَينَهما زَرعاً •...». اين آيات كه تا آيه ۴۳ يك سياق دارد، تمثيلى از حال دو برادر است كه يكى از آن دو داراى دو باغ• پر ثمر بوده و در حالى كه خود را نيرومندتر و ثروتمندتر از رفيقش مىدانسته، به اين پندار رسيده است كه هر آنچه دارد، زوالناپذير است و همين پندار، سبب انكار قيامت و كفر وى شده، نصايح برادرش در او بىاثر مىماند. آنگاه كه خداوند، همه آنچه را به او داده مىگيرد، به شدّت پشيمان شده، آرزو مىكند كه اى كاش به پروردگارش شرك نمىورزيد!
قرطبى در ذيل آيه پيشين از سوره كهف، به نقل از ثعلبى و قشيرى مىنويسد(۱۳۲): «قائل» و«قرين» در آيه ۵۱ صافات/۳۷ (صافات:۵۱)نيز همين دو برادرهستند: «قالَ قائلٌ مِنهم إنّى كانَ لِى قَرِينٌ...». وى مىنويسد: هر يك از اين دو برادر، چهار هزار دينار به ارث برده بود. يكى از آن دو همهدارايىاش را در راه خدا انفاق كرد و آنگاه از برادرش خيرى خواست و او ـ چنان كه ادامه آيات اشاره دارد ـ در مقابل درخواست برادرش به توبيخ وى و اينكه چرا از تصديقكنندگان و ايمان دارندگان به معاد است، پرداخت.
منابع:
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب.
اسدالغابة فى معرفة الصحابه.
انساب الاشراف.
تفسير بحرالعلوم، سمرقندى.
تاريخ الامم والملوك، طبرى.
تفسير القمى.
تفسيرمبهمات القرآن.
الجامع لأحكام القرآن، قرطبى.
السيرة النبويّه، ابنهشام.
الطبقات الكبرى.
العقد الفريد.
معانى القرآن، فراء.
المغازى.
(۱۰۶) الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ انسابالاشراف، ج۱۰، ص۲۲۱؛ تاريخ طبرى، ج۲، ص۲۱۳.
(۱۰۷) سيرهابنهشام، ج۳، ص۹۶؛ انسابالاشراف، ج۱۰، ص۲۲۲.
(۱۰۸) الاستيعاب، ج۳، ص۷۱.
(۱۰۹) اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۴۸.
(۱۱۰) العِقدالفريد، ج۴، ص۱۴۹.
(۱۱۱) سيره ابنهشام، ج۱، ص۳۲۶.
(۱۱۲) سيره ابنهشام، ج۱، ص۳۶۹.
(۱۱۳) سيره ابنهشام، ج۲، ص۴۶۸؛ تاريخ طبرى، ج۱، ص۵۶۵.
(۱۱۴) سيره ابنهشام، ج۲، ص۴۶۹.
(۱۱۵) الطبقات، ج۳، ص۱۸۱.
(۱۱۶) المغازى، ج۱، ص۱۵۵؛ الطبقات، ج۳، ص۱۸۲.
(۱۱۷) المغازى، ج۱، ص۷؛ سيره ابنهشام، ج۲، ص۵۹۸.
(۱۱۸) المغازى، ج۱، ص۳۴۰؛ تاريخ طبرى، ج۲، ص۲۱۳.
(۱۱۹) المغازى، ج۱، ص۳ و ۳۴۰.
(۱۲۰) المغازى، ص۳۴۳؛ الطبقات، ج۳، ص۱۸۲.
(۱۲۱) الطبقات، ج۳، ص۱۸۲ و ۱۸۳؛ انسابالاشراف، ج۱۰، ص۲۲۳.
(۱۲۲) تاريخ طبرى، ج۲، ص۲۱۳.
(۱۲۳) مبهمات القرآن، ج۲، ص۱۲۹.
(۱۲۴) قرطبى، ج۱۲، ص۵۹.
(۱۲۵) قرطبى، ج۱۵، ص۲۳۹.
(۱۲۶) معانى القرآن، ج۳، ص۱۸۲.
(۱۲۷) سمرقندى، ج۳، ص۳۹۹.
(۱۲۸) قرطبى، ج۱۸، ص۱۷۵.
(۱۲۹) قرطبى، ج۱۹، ص۱۷۸ و ۱۷۹.
(۱۳۰) قمى، ج۲، ص۴۴۰.
(۱۳۱) قرطبى، ج۱۰، ص۲۵۹.
(۱۳۲) قرطبى، ج۱۰، ص۲۵۹.