• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوسلیمان دارانی(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَبوسُلِيمانِ داراني، عبدالرحمن بن احمد بن عطيّة عنسي داراني، از عرفاي سدة ۲ ـ ۳ق. برخي نيز او را با انتساب به نام جدش، عبدالرحمن بن عطيه گفته اند (سلمي، ص۶۸؛ انصاري، ص۳۹). او را از آن جهت عنسي گفته اند كه منسوب است به بني عنس بن مالك از قباليل يمن (سمعاني، ج۹،، ص۳۹۵؛ ابن خلكان، ج۳، ص۱۳۱). وي در حدود سال ۱۴۰ق متولد شد (ذهبي، ج۱۰، ص۱۸۲). مولد ومنشأ او قرية دارايا از قراء دمشق بوده (خولاني، ص۱۰۷؛ سلمي، ص۶۸؛ ابونعيم، ج۹، ص۲۵۴) و به همين جهت به داراني شهرت يافته است، گرچه اين نسبت در لغت برخلاف قياس است (يافعي، مرآة، ج۲، ص۳۰؛ ياقوت، ج۲، ص۵۳۶؛ ابن خلكان، ج۳، ص۱۳۱). برخي گفته اند كه اصل وي از واسط عراق بوده، ولي در دمشق اقامت داشته است (ابن ابي حاتم، ج۲(۲)، ص۲۱۴؛ ياقوت، ج۲، ص۵۳۶؛ ابن عساكر، ج۹، ص۸۲۳).
ابوسليمان از عبدالواحد بن زيد، سفيان ثوري، ربيع بن صبيح و ديگر عراقيان حديث روايت كرده (ابن ابي حاتم، ج۲(۲)، ص۲۱۴؛ سلمي، ص۶۹؛ سمعاني، ج۵، ص۲۷۱؛ ابن عساكر، ج۹، ص۸۲۳؛ ذهبي، ج۱۰، ص۱۸۲) و گفته اند كه با يزيد بسطامي هم مكاتبه داشته است (ميبدي، ج۶، ص۹۱). از معاصران او مي توان ابوجعفر معروف به ابن فرخي و نيز معروف كرخي را كه مصاحب وي بود، نام برد (سلمي، ص۷۸؛ انصاري، ص۲۴۷). از خويشان وي برادرش داوود بن احمد (عين القضاة، ص۲۴؛ جامي، ص۴۰؛ ابن ملقن، ص۳۹۳) و فرزندش سليمان (انصاري، ص۴۰؛ ياقوت، ج۲، ص۵۳۶) را مي توان ياد كرد كه هر دو از مشايخ بزرگ شام بوده اند.
از جملة كساني كه از ابوسليمان روايت كرده اند، شاگردش احمد بن ابي الحواري و حميد بن هشام عنسي و عبدالرحيم بن صالح را مي توان نام برد (سلمي، ص‌۶۸؛ خولاني، ص۱۱۰؛ خولاني، ص۱۱۲؛ سمعاني، ج۵، ص۲۷۱؛ ذهبي، ج۱۰، ص۱۸۲).
وي ظاهراً براي استماع حديث به عراق سفر كرده است (ياقوت، ج۲، ص۵۳۶؛ سمعاني، ج۵، ص۲۷۱) و در يكي از سفرهايش كه در حدود سال ۲۰۳ق بوده، مدتي در بغداد اقامت داشته است (خطيب، ج۱۰، ص۲۴۸؛ ابن عساكر، ج۹، ص۸۲۵). گفته اند كه وي در عراق عابدتر بوده و در شام عارف تر (انصاري، ص۴۰؛ خطيب، ج۱۰، ص۲۴۹؛ ابن جوزي، صف‌ـة، ج۴، ص۲۲۴). وي به مكه نيز سفر كرده است (ابن ابي حاتم، ج۲(۲)، ص۲۱۴؛ يافعي، روض الرياحين، ص۱۴۲ و ۴۴۴). گفته اند كه چون ابوسليمان مدعي ديدار و گفت و گو با فرشتگان بوده، مردم دمشق او را از آن شهر اخراج كردند، ولي دوباره او را به شهر بازگرداندند (ابن عساكر،‌ ج۹، ص۸۴۱؛ ابن شاكر، ج۷، ص۲۲۴؛ ابن كثير، ج۱۰، ص۲۷۰).
در تاريخ وفات او بين ۲۰۴ تا ۲۳۵ ق اختلاف است (ابن عساكر، ج۹، ص۸۴۲؛ ابن كثير، ج۱۰، ص۲۷۰). وي در قرية داريا مدفون شد و برگور او بنايي بوده و موقوفاتي داشته است (ابن كثير، ج۱۰، ص۲۷۰) و در عهد ياقوت هم، مزارش معروف بوده است (ياقوت، ج۲، ص۵۳۶).
روش ابوسليمان در تصوف، متابعت دقيق از قرآن و سنت بود،‌ چنانكه هيچ فكري يا عملي را نمي پذيرفت، مگر اينكه با دو شاهد عادل يعني كتاب وسنت منطبق باشد (سراج، ص۱۰۴؛ سلمي، ص۷۰؛ قشيري، ترجمه، ص۴۱؛ ابن كثير، ج۱۰، ص۲۶۷)در رياضتو كم خوري به جايي رسيده بود كه او را «بندار الجائيعن» لقب داده بودند (مستملي، ج۱، ص۲۰۷؛ عطار،‌ ص۲۷۶). به گفتة او «جوع» ذخيره اي از خزاين خداوند است و جز به محبان خاص عطا نمي گردد (سراج، ص‌۲۰۲؛ خطيب، ج۱۰، ص۲۵۰؛ابونعيم، ج۹، ص۲۵۹؛ قشيري، الرسال‌ـة، ص۱۴۲؛ ابن عساكر، ج۹، ص۸۲۷). وي خوف را برتر از رجا مي دانست و مي گفت كه اگر رجا بر خوف غالب شود، وقت آشفته و تباه مي گردد (سلمي، ص۶۹؛ هجويري، ص۱۳۹؛ قشيري، ترجمه، ص۱۲۷ ـ ۱۲۸). ترك دنيا و خواسته هاي آن شرط كمال است و هر چيز كه انسان را به خود مشغول دارد،‌ او را از خدا دور مي سازد. از اين رو هر كس كه وجه تعيش طلب كند، يا زن خواهد، يا به نوشتن حديث مشغول شود، ميل به دنيا دارد (مكي، ج۱، ص۳۱۹؛ غزالي، ج۲، ص۴۴۳؛ سهروردي، ص‌۸۶؛ ابن جوزي، تلبيس، ص۲۰۹). وي نسبت به تشكيل خانواده و داشتن فرزند نيز نظر خوشي نداشت و مي گفت هر كس فرزند بخواند، نادان است، زيرا فرزند انسان را از عبادت خداوند دور مي دارد (همان، ۲۱۰) و اگر دوستي دنيا در دل قرار گرفت، دوستي آخرت از دل برود (سلمي، ص۷۰؛ قشيري، ترجمه، ص۴۱۱).
وي مقامات را بر ۳ نوع مي دانست: زهد، ورع و رضا (مكي، ج۲، ص۸۷) و اساس اعمال سالك را نيز بر ۴ ركن، خوف، رجا، تعظيم و حيا (سهروردي، ص۱۸۹؛ كاشاني، ص۴۲۱). ابوسليمان با سماع چندان موافق نبودو مي گفت هركه از آواز خوش از جاي درآيد، دل او ضعيف بود و بايد آن را مدارا كرد. چنين كسي چون كودكي است كه به آواز خوش او را مي خسبانند (قشيري، ترجمه، ص۳۴۸؛ ابن ملقن، ص۳۸۷). در نظر او هر چه در دل نباشد، به سماع نيز پيدا نشود (باخرزي، ج۲، ص۱۸۵).
مآخذ:
(۱) ابن ابي حاتم، عبدالرحمن،‌الجرح و العتديل، بيروت، ۱۹۵۳م؛
(۲) ابن جوزي،‌عبدالرحمن بن علي، تلبيس ابليس، ترجمة عليرضا ذكاوتي، تهران، ۱۳۶۸ ش؛
(۳) ابن جوزي،‌عبدالرحمن بن علي، صف‌ـة الصفوة، به كوشش محمود فاخوري، بيروت، ۱۴۰۶ ق/۱۹۸۶ م؛
(۴) ابن خلكان، وفيات؛
(۵) ابن شاكر كتبي، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، ۱۹۷۴ م؛
(۶) ابن عساكر، علي بن حسن، تاريخ مدين‌ـة دمشق، دمشق، دارلبشير؛
(۷) ابن كثير، البداي‌ـة؛
(۸) ابن ملقن، عمر بن علي، طبقات الاولياء، به كوشش نورالدين شربيه، بيروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م؛
(۹) ابونعيم اصفهاني،‌احمد بن عبدالله، حلي‌ـة الاولياء، بيروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷ م؛
(۱۰) انصاري هروي، خواجه عبدالله، طبقات الصوفيه، به كوشش عبدالحي حبيبي، كابل، ۱۳۴۱ ش؛
(۱۱) باخرزي، يحيي، اورادلاحباب و فصوص الآداب، به كوشش ايرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ ش؛
(۱۲) جامي، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس، به كوشش مهدي توحيدي پور، تهران، ۱۳۳۶ ش؛
(۱۳) خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ش؛
(۱۴) خولاني، عبدالجبار، تاريخ داريا، به كوشش سعيد افغاني، دمشق، ۱۹۷۵ م؛
(۱۵) ذهبي، محمد بن احمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م؛
(۱۶) سراج طوسي، عبدالله بن علي، اللمع في التصوف، به كوشش نيكلسون، ليدن، ۱۹۱۴ م؛
(۱۷) سلمي، محمد بن حسين، طبقات الصوفي‌ـة، به كوشش پدرسن، ليدن، ۱۹۶۰ م؛
(۱۸) سمعاني،‌ عبدالكريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دكن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م؛
(۱۹) سهروردي، عمر بن محمد، عوارف المعارف، به كوشش قاسم انصاري، تهران، ۱۳۶۴ ش؛
(۲۰) عطار نيشابوري، فريدالدين، تدكرة الاولياء، به كوشش محمد استعلامي، تهران، ۱۳۶۶ ش؛
(۲۱) عين القصاة همداني، عبدالله بن محمد، رسال‌ـة شكوي الغريب،‌ به كوشش عفيف عسيران، تهران، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲ م؛
(۲۲) عزالي، محمد بن محمد، كيمياي سعادت، به كوشش حسين خديوجم، تهران، ۱۳۶۱ش ؛
(۲۳) قشيري، عبدالكريم، ترجمة رسال‌ـة قشيريه از ابوعلي حسن بن احمد عثمان، به كوشش بديع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش؛
(۲۴) قشيري، عبدالكريم، الرسال‌ـة القشيري‌ـة، به كوشش معروف زريق و علي عبدالحميد بلطه جي، بيروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸ م؛
(۲۵) كاشاني، محمود بن علي، مصباح الهداي‌ـة و مفتاح الكفاي‌ـة، به كوشش جلال الدين همايي، تهران، ۱۳۲۳ ش؛
(۲۶) مستملي بخاري، اسماعيل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، به كوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ ش؛
(۲۷) مكي، محمد بن علي، قوت القلوب، قاهره، مكتب‌ـة البالي الحلبي؛
(۲۸) ميبدي، ابوالفضل، كشف الاسرار وعدة الابرار،‌ به كوشش علي اصغر حكمت، تهران، ۱۳۶۱ ش؛
(۲۹) هجويري، علي بن عثمان، كشف المحجوب، به كوشش ژوكوفسكي، تهران، ۱۳۵۸ ش؛
(۳۰) يافعي، عبدالله بن اسعد، روض الرياحين في حكايات الصالحين،‌قبرس، مؤسسة عمادالدين؛
(۳۱) يافعي، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، ۱۳۳۸ ق؛
(۳۲) ياقوت،‌ بلدان.



جعبه ابزار