اتمام حجت امام حسین با یزیدیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام حسین (علیهالسّلام) در خطابهای به منظور روشنگری و
اتمام حجت با لشکریان
ابن سعد، به
آیات مختلفی از
قرآن کریم استشهاد نمودند و در معرفی خویش بر
نسب پاک و شریفشان تاکید کرده و خود را
فرزند دختر پیامبر همین
امت اسلام دانسته و از نامهها و بعضی از دعوتکنندگان کوفی نام میبرند، اما به گواه
آیه «طبع الله علی قلوبهم»
خداوند بواسطه کفرشان، بر دلهای آنها
مهر زد و سخن حق
امام را نپذیرفتند.
امام حسین (علیهالسّلام) همانند
پدر و
جد بزرگوارش، وظیفه
هدایتگری و
خیرخواهی را فراموش نکردند؛ از اینرو به منظور اتمام
حجت با کوفیان حاضر در
سپاه ابنسعد، از سر خیرخواهی و دلسوزی سخن گفتند و به آیات مختلفی از
کلام الله مجید احتجاج نمودند.
امام حسین (علیهالسّلام) بر مرکب خویش سوار شد و در مقابل لشکر
عمر بن سعد قرار گرفت و با صدای بلند به طوریکه همه میتوانستند آنرا بشنوند، چنین فرمود: «ای مردم، سخن مرا بشنوید و در کار من شتاب نکنید، تا شما را با آنچه بر من بایسته است،
اندرز دهم، و انگیزه آمدن خود را بیان کنم؛ که اگر
عذر مرا پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید، و با من از در
انصاف وارد شدید، سعادتمند خواهید شد و عذری برای جنگیدن با من نخواهید داشت.ولی اگر عذرم را نپذیرفتید و با انصاف رفتار نکردید، «فاجمعوا امر کم و شرکاء کم ثم لایکن امرکم علیکم غمة ثم اقضوا الی ولا تنظرون؛
همراه شریکانتان در کارتان مصمم شوید، آنگاه کارتان بر شما پوشیده نماند. سپس آنچه میخواهید درحق من انجام دهید و به من
مهلت ندهید.» امام حسین (علیهالسّلام) در این خطبه به بخشی از
آیه ۷۱
سوره یونس اشاره نموده است. این آیه جریان
احتجاج حضرت نوح (علیهالسّلام) با قومش را که در مخالفت با آن حضرت همداستان بودند بیان میکند.
حضرت نوح (علیهالسّلام) به آنها هشدار میدهد که نیک بیندیشند که چرا با او مخالفت میکنند؛ ولی به هرحال
توکل او بر خداست. امام حسین با یادآوری این جریان، از کوفیان میخواهد که نیک بیندیشند و عجولانه و ناآگاهانه تصمیم نگیرند.
ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) در ادامه فرمودند: «ان ولی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین؛
اولی و صاحب اختیارمان خدایی است که کتاب را نازل کرده؛ و او همهٔ نیکوکاران را سرپرستی میکند.» این آیه، گفتوگوی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کافران لجوج را بیان میکند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برابر
لجاجت و گمراهی آنها، اعلام میکند که اولی و صاحب اختیار او، خداست و به حمایت و یاری او متکی است. امام حسین (علیهالسّلام) نیز با استشهاد به این آیه، همین مطلب را به کوفیان یادآوری کرد.
راوی میگوید: هنگامی که
خواهران امام حسین این سخنان را شنیدند،
ناله زدند و گریستند و دخترانش نیز گریستند؛ صدای گریهٔ آنها بلند شد. حضرت، برادرش
عباس بن علی (علیهالسّلام) و فرزندش
علی اکبر (علیهالسّلام) را نزد آنان فرستاد و به آن دو فرمود: آنها را ساکت کنید، به جانم
سوگند که گریههای زیادی در پیش دارند. چون زنان ساکت شدند، امام
حمد و ثنای خدا را به جای آورد و خدا را با آنچه شایسته مقام او بود یاد کرد، و بر
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ملائکه و
انبیای الهی درود فرستاد و چیزهایی گفت که خدا بهتر میداند و قابل ضبط نیست. راوی گوید: به خدا سوگند، نه قبل و نه بعد از آن، هیچ سخنوری را بلیغتر از او ندیدم.
سپس امام فرموند: اما بعد،
نسب مرا بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ سپس به خود آیید و خود را نکوهش کنید، و بنگرید که آیا رواست مرا بکشید و حرمتم را بشکنید؟ آیا من
فرزند دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا پسر
وصی او و عموزادهاش و نخستین ایمانآورندگان به خدا و تصدیقکنندهٔ رسولش در آنچه از جانب خدا آورده بود، نیستم؟ آیا
حمزه، سرور شهیدان، عموی پدرم نیست؟ آیا
جعفر طیار، شهیدی که با دو بال در
بهشت پرواز میکند، عموی من نیست؟ آیا آن سخن معروف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شما نرسیده است که دربارهٔ من و برادرم فرمود: «این دو، سرور جوانان اهل بهشتاند»؟
اگر مرا در آنچه میگویم، و حق همان است، تصدیق میکنید، پس بدانید به خدا
سوگند از زمانی که فهمیدم خداوند بر دروغگویان
خشم میگیرد و دروغگو زیانکار است،
دروغ نگفتهام؛ و اگر مرا
تکذیب میکنید، نزد شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، به شما خواهند گفت که حق همین است که میگویم.از
جابر بن عبدالله انصاری یا
ابوسعید خدری یا
سهل بن سعد ساعدی یا
زید بن ارقم و یا
انس بن مالک بپرسید. آنها به شما خواهند گفت که چنین سخنی را از رسول خدا دربارهٔ من و برادرم شنیدهاند. آیا این، شما را از ریختن
خون من بازنمیدارد؟
شمر بن ذی الجوشن (لعنةاللهعلیه) با گستاخی، در پاسخ امام گفت: خدا را ظاهری و بدون باورقلبی میپرستد آن که میداند که او (حسین) چه میگوید. (فقال له شمر هو یعبدالله علی حرف ان کانیدری ما یقول) سخن شمر اشاره به آیه ۱۱
سوره حج است که خداوند میفرماید: «ومن الناس مَن یَعْبُدُ الله علی حرف فان اصابة خیر اطمانّ به وان اصابتة فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا والاخرة ذلک فی الخسران المبین؛
و بعضی از مردم کسی است که خدا را به زبان و به ظاهر میپرستد نه از باطن و حقیقت؛ از این رو هرگاه به
خیر و نعمتی رسد، اطمینان خاطر پیدا کند و اگر به
شر و
فقر و آفتی برخورد، از
دین خدا رو بگرداند.چنین کسی در
دنیا و
آخرت زیانکار است و این (
نفاق و
دورویی)، زیانش بر همه کس آشکار است.» در لغت عرب، «حرف» هر چیزی عبارت از طرف و لبه و گوشهٔ آن است و مقصود از آیه و من الناس من یعبدالله علی حرف، کسی است که در وسط و حقیقت
بندگی نیست و در گوشه آن قرار گرفته است.
حبیب بن مظاهر (رحمةاللهعلیه) در پاسخ او گفت: به خدا سوگند، تو را میبینم که خدا را هفتاد بار ظاهر و بیباور میپرستی، و
گواهی میدهم که تو راست میگویی که سخن او را نمیفهمی؛ زیرا خداوند بر دلت مهر زده است.
آن گاه امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: اگر در آنچه بیان کردم تردید دارید، آیا در اینکه من فرزند دختر پیامبر شما هستم نیز شک دارید؟ به خدا سوگند، از شرق تا غرب جهان، نه در بین شما و نه در بین دیگران، فرزند دختر پیامبری غیر از من وجود ندارد و تنها منم که فرزند دختر پیامبر شما هستم. به من خبر دهید، آیا من کسی از شما را کشتهام که خونش را از من طلب میکنید؟ یا مالی را از شما تلف کردهام و یا به کسی زخمی وارد کردهام که میخواهید
قصاص کنید؟
سکوت بر سپاه کوفیان حاکم شده بود و کسی پاسخ نگفت.سپس امام با صدای بلند فرمود: ای
شبث بن ربعی، ای
حجار بن ابجر، ای
قیس بن اشعث وای
یزید بن حارث، آیا شما نبودید که به من نوشتید: میوهها رسیده، باغستانها سرسبز گشته و چاهها پر
آب شده است، و تو بر لشکری آماده وارد میشوی؛ پس به سوی ما بیا؟ گفتند: ما چنین کاری نکردهایم. حضرت فرمود: سبحان الله. به خدا سوگند چنین کاری کردهاید. آنگاه فرمود: ای مردم، اگر حضور مرا دوست ندارید، بگذارید به جای امنی در روی این زمین بروم. قیس بن اشعث گفت: چرا
تسلیم پسرعموهای خود نمیشوی؟ که اگر چنین کنی، به دلخواهت با تو رفتار خواهند کرد و از آنها به تو بدی نخواهد رسید؟ امام فرمود: به راستی که تو
برادر برادرت (
محمد بن اشعث) هستی، آیا میخواهی
بنیهاشم بیش از
خون مسلم بن عقیل (علیهالسّلام) از تو مطالبه کنند؟ این کلام امام اشاره به
خیانت محمد بن اشعث است که در
کوفه به مسلم بن عقیل امان داد، ولی
ابن زیاد امان او را نپذیرفت و مسلم بن عقیل را به
شهادت رساند.
حسین بن علی (علیهالسّلام) در ادامه بر عدم
سازش با
کفر کوفیان و یزیدیان تاکید کرده و میفرمایند: «والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل ولا اقر اقرار العبید؛ نه، به خدا سوگند، مانند ذلیلان دست در دست آنان نمینهم و مانند بردگان
تسلیم نمیشوم.» در بعضی از منابع تعبیر «ولا افر فرار العبید؛ مانند بردگان فرار نمیکنم» آمده است. ظاهراً همان متنی که در بالا آمده درست است؛ زیرا قیس بن اشعث پیشنهاد تسلیم داد نه فرار، و طبعاً جواب امام، مناسب پیشنهاد است.
امام حسین (علیهالسّلام) در ادامه میفرماید: ای بندگان خدا، «و انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون؛
من به پروردگار خود و شما پناه بردم از اینکه
سنگسارم کنید.»
خداوند در این آیه، گفتوگو و اتمام حجت
حضرت موسی (علیهالسّلام) با فرعونیان را حکایت میکند که آنها را از عاقبت طغیانشان هشدار داد. امام حسین که
وارث پیامبران الهی بود، بارها به سخنان آنها استشهاد میکرد و از موضع مکتبی آنان سخن میگفت.
و سپس امام ادامه دادند: «اعوذ بربی و ربکم من کل متکبر لا یومن بیوم الحساب؛
از هر متکبری که به
روز حساب ایمان ندارد، به پروردگار خود و شما پناه میبرم.» خداوند در
سوره غافر، آیه ۲۷ پس از تهدید
فرعون به
قتل موسی (علیهالسّلام) میفرماید: «وقال موسی انی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب.» امام حسین (علیهالسّلام) نیز در این جملات با همان ادبیات با فرعونیان زمان که کمر به قتلش بسته بودند سخن گفت. آنگاه امام مرکب خویش را خواباند و از آن فرود آمد و به
عقبة بن سنعان فرمود تا به آن زانوبند بزند؛ و در این هنگام لشکر دشمن حملهور شد.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۴۴-۷۴۸.