• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اثبات اختیار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: كلام و اعتقادات
عنوان موضوع فرعي اول: انسان شناسي
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مصباح يزدي
عنوان مقاله: اثبات اختيار
چكيده مقاله: متن مقاله: دفع شبهات جبرگرايان
مهمترين شبهات جبر گرايان از اين قرار است:
۱ـ اراده انسان در اثر برانگيخته شدن ميلهاى درونى, شكل مى گيرد و نه وجود اين ميلها در اختيار انسان است و نه برانگيخته شدن آنها بوسيله عوامل بيرونى, پس جايى براى اختيار و انتخاب, باقى نمى ماند.
پاسخ اينست كه برانگيخته شدن ميلها زمينه را براى اراده و تصميم گيرى, فراهم مى كند نه اينكه تصميم بر انجام كارى, نتيجه جبرى برانگيخته شدن ميلها باشد بطورى كه قدرت مقاومت را سلب كند. و شاهدش اينست كه در بسيارى از موارد, حالت ترديد و دو دلى براى انسان, دست مى دهد و تصميم گيرى, احتياج به تامل و سنجش سود و زيان كار دارد و گاهى بدشوارى انجام مى گيرد.
۲ـ برحسب آنچه در علوم مختلف, ثابت شده عوامل گوناگونى از قبيل وراثت, ترشح غدد (كه تحت تاثير مواد غذائى و دارويى خاصى مى باشد) و نيز عوامل محيطى و اجتماعى, در شكل گرفتن اراده انسان, موئثر است و اختلاف رفتار انسانها تابع اختلاف اين عوامل مى باشد. چنانكه در متون دينى نيز اين مطالب كمابيش مورد تاييد, واقع شده است. بنابراين, نمى توان افعال انسان را برخاسته از اراده آزاد وى دانست.
پاسخ اينست كه پذيرفتن اختيار و اراده آزاد, به معناى نفى تاثير اين عوامل نيست بلكه بدين معنى است كه با وجود همه اين عوامل, انسان مى تواند مقاومت كند و هنگام تزاحم انگيزه هاى مختلف, يكى را برگزيند.
البته قوت برخى از اين عوامل, گاهى مقاومت و گزينش كارى كه در جهت خلاف آنهاست را دشوار مى سازد ولى در عوض, چنين مقاومت و گزينشى تاثير بيشترى در كمال داشته استحقاق پاداش را افزايش مى دهد چنانكه هيجانات فوق العاده و ديگر شرايط دشوار, موجب كاهش كيفر و تخفيف جرم مى گردد.
۳ـ شبه ديگر جبرگرايان اينست كه خداى متعال, به همه پديده هاى جهان, و از جمله افعال انسان, قبل از وقوع آنها آگاه است, و علم الهى, خطا بردار نيست. پس ناچار همه حوادث بر طبق علم ازلى الهى, واقع خواهد شد و تخلف از آن, ممكن نيست. بنابراين جايى براى اختيار و انتخاب انسان, وجود نخواهد داشت.
پاسخ اينست كه علم الهى بر هر حادثه اى آنچنانكه واقع مى شود تعلق گرفته است, و افعال اختيارى انسان هم بوصف اختياريت, براى خداى متعال, معلول است پس اگر بوصف جبريت, تحقق يابد برخلاف علم الهى, واقع مى شود.
مثلاً خداى متعال مى داند كه فلان شخص در فلان شرايطى تصميم برانجام كارى خواهد گرفت و آنرا انجام خواهد داد, نه اينكه علم الهى فقط به وقوع فعل, صرف نظر از ارتباط آن با اراده و اختيار فاعل, تعلق گرفته باشد, پس علم ازلى الهى, منافاتى با اختيار و اراده آزاد انسان ندارد.
جبر يا اختيار
مقدمه
يكى از مسائل بسيار كهنى كه از ديرباز ذهن آدميان را به تامل فراخوانده, مساله جبر و اختيار است. پرسش اساسى در اين بحث آن است كه آيا انسان, دست كم در برخى اعمال خود, مختار است يا آنكه در رفتارهاى خود هيچ اختيارى ندارد و هر چه انجام مى دهد, از سر جبر است. مقصود از اختيار آن است كه رفتار انسان بر اساس آگاهى, قدرت و اراده او انجام پذيرد, به گونه اى كه بتواند به ترك آن نيز اقدام كند. به ديگر سخن, فعل اختيارى آن است كه براساس انتخاب و گزينش فاعل و از روى عزم و تصميم او واقع شود. البته, اختيارى بودن يك عمل لزوماً به اين معنا نيست كه با ميل و رغبت انجام پذيرد, زيرا چه بسا انسان عملى را بر خلاف تمايل اوليه خود, اما با علم به سودمندى آن به طور ارادى انجام مى دهد; مانند بيمارى كه, بر خلاف تمايل خويش, به خوردن داروى تلخ مبادرت مى ورزد.
به هر تقدير, در پاسخ به پرسش يادشده همواره دو راى كلى وجود داشته است: گروهى طرفدار جبرند و هيچ يك از اعمال انسان را اختيارى نمى دانند ۱ و گروهى ديگر, از اختيار انسان جانبدارى كرده, او را در پاره اى از رفتارهاى خود (و نه در همه آنها) مختار مى پندارند.
پيشينه مساله جبر و اختيار در ميان مسلمانان
با نگاهى به تاريخ صدر اسلام, روشن مى گردد كه انديشه هاى جبرگرايانه از سده نخست هجرى بتدريج در ميان مسلمنانان رواج يافت و ازآنجا كه اين انديشه هاى با منافع حاكمان خود كامه همخوانى داشت, مورد تاييد و تشويق آنان قرار گرفت .۲
به اين ترتيب, گروهى از اهل حديث نظريه جبر را برگزيدند. انديشه جبر, در ابتدا از سوى كسانى, مانند جهم بن صفوان (رئيس فرقه جهميه, م. ۱۲۴ ه) اظهار شد كه صبغه اى كاملاً افراطى داشت و هيچ نقشى براى انسان در اعمال خود در نظر نمى گرفت براى مثال جهم بن صفوان معتقد بود كه انسان فاقد هرگونه قدرت و اراده و اختيارى است و خداوند افعال انسان را در او خلق مى كند, همان گونه كه آثار جمادات را در آنها مىآفريند.
جبرگرايى افراطى, به تدريج صورت معتدلترى يافت و با ابداع نظريه كسب از سوى اشاعره, تلاش شد كه تا حدى به نقش انسان در اعمال اختيارى او بها داده شود.
در مقابل جبرگرايان, گروهى, از جمله معبد و شاگرد او غيلان دمشقى از اختيار انسان دفاع كردند, ولى انديشه اختيار در ميان معتزله بتدريج به سمت تفويض تمايل پيدا كرد. امام اصحاب ائمه (ع) و كسانى كه از سرچشمه تعاليم پيشوايان معصوم دين (ع) سيراب مى شدند, توانستند بدون غلطيدن در دامان تفويض, با انديشه جبر مخالفت ورزند و راهى دقيق و ظريف را, كه نه به جبر و نه به تفويض مى انجاميد, در پيش گيرند.
به اين ترتيب, در تاريخ مباحث كلامى جبر و اختيار, مى توان سه نظريه عمده را باز شناخت:
۱ـ نظريه جبر: اين نظريه ابتدا به صورت ((جبر خالص)) مطرح شد و سپس با افزودن نظريه ((كسب)) جنبه معتدلترى يافت. اشاعره از مهمترين طرفداران جبر معتدل اند.
۲ـ نظريه تفويض: اين نظريه از سوى معتزله, و در واكنش به جبرگرايى افراطى طوايفى, مانند اشاعره, انتخاب گرديد.
۳ـ نظريه اختيار يا ((امر بين الامرين)): متكلمان اماميه با استفاده از بيانات عميق و راهگشاى امامان معصوم (ع) به نظريه جبر را پذيرفتند و نه از تفويض جانبدارى كردند, بلكه راى سومى را برگزيدند كه با اقتباس از روايات به نظريه ((امر بين الامرين)) معروف است.
پس از روشن شدن آراى اصلى در اين بحث, شايسته است هر يك از اين آرا را تبيين كرده, به بررسى مبانى و ادله آن بپردازيم. اما پيش از آن لازم است به نكته اساسى و مهمى اشاره كنيم:
گواهى وجدان آدمى بر اختيار او
طرفداران اختيار انسان بر اين باورند كه نظريه آنان بر شواهد وقراين قطعى و خدشه ناپذيرى استوار است كه هيچ شخص منصفى از پذيرش آن سرباز نمى زند: از يك سو, هر يك از ما آدميان اختيار را در درون خويش مى يابيم و با مراجعه به يافته هاى درونى و باطنى خويش, چاره اى جز اعتراف به اينكه در انجام پاره اى اعمال خود مختاريم, نداريم. اين دريافت, از قبيل علم حضورى است و از اين رو, به هيچ وجه حتمال خطا در آن نمى رود از سوى ديگر, شواهد بسيار ديگرى بر اين واقعيت وجود دارد: اظهار پشيمانى از انجام برخى اعمال, پذيرفتن مسوئوليت پاسخگويى در قبال اعمال خود, تكليف كردن خود با ديگران به انجام برخى كارها, مجازات ديگران در صورت نافرمانى و... همگى از اين حقيقت پرده بر مى دارند كه آدمى, به صرافت طبع خويش و در عميق جان خود, به مختار بودن خود و ديگران باور دارد.
حال, مى توان پرسيد كه اگر چنين است, پس چرا گروهى از مردم, كه در ميان آنان انديشمندان و متفكران معروفى نيز وجود دارند, به شكلى عقيده جبر را برگزيده و منكر اختيار انسان شده اند؟
در پاسخ به پرسش فوق بايد گفت كه ظاهراً منشا اصلى اعتقاد به جبر (جدا از مسائل روانى و اغراض شخصى و سياسى) مواجهه با برخى شبهات نظرى است كه به عنوان پرسشهايى اساسى در مقابل نظريه اختيار قرار مى گيرند و از آنجا كه گروهى نتوانستند پاسخ قانع كننده اى براى آنها بيابند, لاجرم پا بر روى يافته هاى شهودى خود و قراين و شواهد متعدد اختيار گذارده, به دامان ((جبرانگارى)) در افتاده اند. البته ,اين مساله, چندان غريب و نادرست نيست, چرا كه مى بينيم در طول تاريخ انديشه بشر, گاه در مورد بديهى ترين امور (مانند وجود واقعيت خارج از ذهن) تشكيك شده و گروهى از انديشمندان در آن ترديد كرده اند.
بررسى نظريه جبر
در بررسى جبرانديشى كلامى, مهمترين مبانى و ادله اشاعره را از نظر مى گذارنيم و ارزيابى دلايل فرعى را به مجالى ديگر وا مى گذاريم. بخشى از مهمترين مبانى اشاعره در پذيرش جبر از قرار ذيل اند:
الف: توحيد در خالقيت: يكى از عمده ترين مبانى جبرانگارى اشعرى, برداشت خاص اشاعره از توحيد در خالقيت است. براساس اين برداشت, خداوند, تنها خالق و آفريدگار همه چيز است و از آنجا كه مفهوم ((چيز)) بر اعمال انسان نيز صدق مى كند, عموميت خالقيت خداوند شامل افعال آدمى نيز مى گردد. بنابراين, تنها خداست كه خالق اعمال انسان است و معناى اين حصر آن است كه آدمى خود هيچ نقشى در ايجاد فعل خويش ندارد و لذا جايى براى مختار بودن او نخواهد بود.
با توجه به آنچه در توضيح حقيقت توحيد افعالى و شاخه هاى مختلف آن گفتيم, پاسخ استدلال فوق روشن مى شود: حقيقت توحيد در خالقيت آن است كه تنها خالق مستقلى كه بدون نياز به اذن و اجازه موجودات ديگر, دست به آفرينندگى مى زند خداوند سبحان است. از اين رو, توحيد در خالقيت منافاتى با اين مدعا ندارد كه موجودات ديگر, با اذن الهى و در چارچوب قوانين و سنتهايى كه او وضع كرده است, منشا خلق و ايجاد باشند و همان گونه كه قبلاً گفتيم, در آيات متعددى از قرآن كريم, ايجاد و تاثير به مخلوقات خداوند نسبت داده شده است .
بنابراين, توحيد در خالقيت (براساس تفسير صحيح آن) منافاتى با نقش آفرينى انسان در اعمال خويش ندارد. آرى, مقتضاى توحيد در خالقيت آن است كه انسان (و هر مخلوق ديگرى) در افعال خويش كاملاً مستقل نباشد, بلكه فعل او و ايجاد او در طول فعل خداوند قرار دارد.۳
ب: علم ازلى خداوند: يكى ديگر از مبانى اشاعره در طرفدارى از جبر, مساله ((علم مطلق و ازلى)) خداوند است. اين استدلال با بحث قضا و قدر ربط وثيقى دارد و در واقع, يكى از مجارى ارتباط ميان بحث قضا و قدر و بحث جبر و اختيار است .
چكيده استدلال مبتنى بر علم ازلى خداوند چنين است: خداوند پيش از وقوع افعال انسان, از وقوع (يا عدم وقوع) آن آگاه است. از سوى ديگر, عدم مطابقت علم الهى با واقعيت خارجى و به عبارت ديگر, تبدل علم خدا به جهل, ممتنع است. بنابراين, صدور فعلى كه خدا به عدم وقوع آن علم دارد, از انسان, ممتنع خواهد شد و صدور فعلى كه خدا به وقوع آن علم دارد, واجب مى گردد و از آنجا كه احتمال سومى در ميان نيست, افعال انسان از دو حال خارج نخواهند بود: يا ممتنع اند و يا ضرورى. از سوى ديگر, قدرت صرفاً به امور ممكن تعلق مى گيرد. بنابراين, افعال انسان در حيطه قدرت او انجام نمى پذيرند و در نتيجه, اختيارى نيستند.
قويترين پاسخى ۴ كه به اين استدلال داده شده, آن است كه علم الهى به فعل انسان با تمام خصوصيات آن تعلق مى پذيرد. بنابراين, معناى اينكه خداوند از پيش مى داند كه فعلى اختيارى (مانند ايستادن, راه رفتن و...) از انسان سر مى زند, آن است كه خداوند مى داند شخص خاصى در زمان و مكان خاصى, با بهره گيرى از اختيار خويشآ فعل مزبور را انجام مى دهد. بديهى است كه در اين صورت وقوع فعل مزبور ضرورى خواهد بود, اما اين ضرورت هيچ گونه منافاتى با اختيارى بودن آن ندارد, زيرا معناى اين ضرورت آن است كه فعل مورد بحث, در ظرف تحقق علت تامه اش, كه مشتمل بر اختيار فاعل نيز هست, ضرورت يافته است. (آن چنان كه هر معلولى در فرض وجود علت تامه اش, ضرورت مى يابد).
بسيارى از حكماى اسلامى, براى دفع شبهه ناسازگارى علم ازلى خداوند با افعال اخيارى انسان به پاسخ بالا اشاره كرده اند براى مثال, علامه طباطبايى مى گويد:
علم ازلى (خداوند) به هر شيئى با حفظ خصوصيات آن (على ما هو عليه) تعلق مى پذير د, لذا متعلق اين علم افعال اختيارى انسان با وصف اختيارى بودن (بما هى اختياريه) است از اين رو, محال است اين افعال به صورت غير اختيارى انجام پذيرند. به عبارت ديگر, متعلق قضا (ى الهى) آن است كه فعل از فاعل خاص خود به نحو اختيارى صادر شود. لذا اگر فعل مزبور به جهت تعلق قضاى الهى غير اختيارى گردد, لازم مىآيد قضاى الهى خود را نقض كند( كه اين امر محالى است). ۵
۳ـ عموميت اراده الهى: سومين مبناى كلامى جبرانگارى اشاعره, اصل عموميت اراده الهى است. استدلال اشاعره آن است كه عموميت اراده خداوند شامل اعمال انسان نيز مى گردد. بنابراين, همه اعمال بندگان به اراده خدا انجام مى شود و در نتيجه, اعمال اختيارى نخواهند بود, چرا كه منشا وقوع آنها اراده خداست, و نه اراده انسانها.
پيش از پاسخگويى به استدلال بالا, جا دارد به اين نكته اشاره كنيم كه بر خلاف اصل شمول علم پيشين الهى نسبت به اعمال انسان (كه در مورد آن اختلاف نظر اساسى وجود ندارد) ۶ درباره تعلق اراده الهى به افعال بندگان, اختلاف شده است اشاعره شمول اراده خداوند نسبت به افعال انسانها را مى پذيرند و معتزله, به انگيزه دفاع از اختيار انسان, با آن مخالفت مى ورزند. بنابراين, در بحث حاضر ,مى بايد به دو مساله پاسخ گفت:
۱ـ آيا اراده الهى شامل اعمال انسان نيز مى گردد؟
۲ـ در صورت تعلق اراده الهى به اعمال انسان آيا اين مطلب آن گونه كه استدلال اشاعره مى گويد, مستلزم جبر و سلب اختيار است؟
حق آن است كه پاسخ سوئال اول مثبت و پاسخ سوئال دوم منفى است; اراده (تكوينى) خداوند شامل اعمال انسان نيز مى گردد و اساساً در نظام هستى هيچ حادثه و پديده اى خارج از حوزه اراده و مشيت او واقع نمى شود. اما, بر خلاف پندار اشاعره, اين حقيقت مستلزم جبر نيست, زيرا در اينجا نيز (مانند بحث علم) اراده الهى به ((وقوع فعل به صورت مطلق)) تعلق نمى پذيرد, بلكه متعلق اراده الهى آن است كه هر فعلى از علت مباشر آن, با حفظ تمام خصوصيات, صادر گردد. بنابراين, همان گونه كه اراده خداوند به صدور حرارت از آتش, بدون علم و اراده, تعلق مى پذيرد, متعلق اراده او در مورد افعال (اختيارى) انسان آن است كه فعل مزبور همراه با علم و ارده و اختيار فاعل و ساير شرايط لازم آن, به وقوع پيوندد.
بررسى نظريه تفويض
پس از نقد و بررسى نظريه اشاعره, اينك به بررسى ديدگاه معتزله, كه به نظريه ((تفويض)) معروف است, مى پردازيم. معتزله در اين بحث, موضعى كاملاً متفاوت با موضوع اشاعره اختيار كرده, معتقدند كه افعال اختيارى انسان صرفاً معلول قدرت اوست و آدمى در انجام اين افعال كاملاً مستقل است و خداوند هيچ نقشى در اين افعال ندارد. به عبارت ديگر, در حوزه افعال اختيارى انسان, خداوند زمام امور را به خود انسان واگذار و تمام شئون الوهى خود را ـ در اين محدوده ـ به او تفويض كرده است. معتزله نيز, همچون اشاعره, به دليل عقلى و نقلى متعددى تمسك جسته اند. از جمله گفته شده است كه اگر انسانها در انجام افعال خود مستقل نباشند لازم مىآيد كه اساس تكليف و شريعت در هم ريزد, چرا كه در اين صورت هيچ انسانى, در قبال افعال خود, شايسته مدح يا ذم نيست و هيچ كس استحقاق ثواب يا عقاب الهى را نخواهد داشت.
در ارزيابى كلى نظريه معتزله مى توان گفت كه ادله آنان, در صورتى كه معتبر و درست شد, نظريه جبر را ابطال مى كند, ليكن ابطال جبر, فى حد نفسه, مستلزم صحت نظريه تفويض نيست. زيرا صحت ادله آنان با نظريه سوم نيز, يعنى نظريه اختيار يا ((امر بين الامرين)) سازگار است. به عبارت ديگر, هنگامى مى توان نظريه تفويض را پذيرفت كه ادله معتزليان, علاوه بر نظريه جبر, نظريه متكلمان اماميه را نيز ابطال كند, در حالى كه ادله آنان چنين نتيجه اى ندارد.
انگيزه گرايش معتزليان به نظريه تفويض
حقيقت آن است كه معتزله از يك سو در صدد بودند كه صفت ((عدل)) خداوند را, به هر طريق ممكنى, حفظ كنند و از سوى ديگر, به غلط مى پنداشتند كه تنها در صورتى مجازات انسان عادلانه است كه در اعمال اختيارى خود كاملاً مستقل باشد. بدين ترتيب, معتزله به اين نتيجه نادرست رسيدند كه تنها راه ممكن براى حفظ عدل الهى طرفدارى از نظريه تفويض است .
بدين ترتيب, ملاحظه مى شود كه در مقابل افراط اشاعره, معتزله در را تفريط گام زدند و خداوند را از صحنه اعمال آدمى منعزل كردند, حال آنكه اگر در حقيقت افعال انسان و رابطه آن با فاعليت خداوند تدبر مى كردند, مى توانستند بين توحيد افعالى خداوند از يك سو و اصل عدل, از سوى ديگر جمع كنند.
نظريه امربين الامرين
گفتيم كه در مقابل افراط اشاعره و تفريط معتزله, متكلمان اماميه با الهام از تعاليم بلند پيشوايان معصوم (ع), راه ميانه اى را برگزيدند در اين راه, كه به نظريه ((امر بين الامرين)) معروف است, در كنار ((اختيار)) انسان, اصولى چون توحيد افعالى, عموميت علم و اراده خداوند و عدل الهى نيز حفظ مى شوند. البته فهم عميق اين نظريه كار چندان ساده اى نيست و در ميان متكلمان اماميه نيز سطوح مختلفى از برداشت وجود دارد. حكما نيز در تفسير اين نظريه, به برخى اصول پيچيده و عميق فلسفى متوسل شده و كوشيده اند با تحليل دقيق رابطه ممكنات با واجب تعالى و با توسل به اصولى همچون وحدت تشكيكى وجود, مبانى فلسفى آن را تببين كنند.
آنچه در اين مجال به اختصار مى توان گفت اين است كه براساس اين نظريه, افعال اختيارى انسان, همان گونه بر سبيل حقيقت (ونه مجاز) به خود انسان, به عنوان فاعلى مباشر, منسوب است, به نحو حقيقى به خداوند انتساب دارد: منسوب به انسان است زيرا براساس قدرت و اراده او و تحت تاثير عزم و تصميم و گزينش او انجام مى پذيرد و منسوب به خداست, چرا كه هستى انسان و تمام آثار وجودى او, از جله افعالش, معلول خداوند و وابسته به اوست. حقيقت اين دو انتساب, بسيار عميق است و درك آن كار چندان ساده اى نيست. از اين رو, بارى آنكه تا حدودى از دشوارى فهم اين مساله كاسته شود, معمولاً تشبيهات و تمثيلاتى را ذكر مى كنند.
براى مثال, گاه گفته مى شود كه رابطه فاعليت خداوند با فعل انسان همانند رابطه نويسنده با دست اوست كه در آن مى توان فعل نوشتن را هم به دست نويسنده و هم به خود او نسبت داد. امام اين تشبيه تفاوتى بسيار اساسى با بحث ما دارد. زيرا دست نويسنده هيچ اختيار و شعورى ندارد, در حالى كه (در بحث ما) انسان فاعلى مختار و ذيشعور است. براى آنكه از تشبيه مناسبترى استفاده كنيم, به مثال زير توجه كنيم:
شخصى را فرض كنيم كه دستان او فلج شده و از كار افتاده است. اما پژشكان دستگاهى الكتريكى در اختيار او نهاده اند كه در صورت به كار افتادن آن, شخص مزبور مى تواند دستان خود را هر طور كه مى خواهد حركت دهد و از آنها استفاده كند. حال, فرض كنيم كه كليف به كار افتادن اين دستگاه در دست شخص ديگرى است به نحوى كه تا او كليد را نزند, دستگاه مزبور به كار نمى افتد در اين صورت, اگر شخص دوم دستگاه را به كار انداخته و شخص اول, به وسيله دستانش كارى را كه خود اراده مى كند, انجام دهد, آن كار را مى توان به هر دو شخص نسبت داد.۱۳۸
________________________________________
۱ـ نهج البلاغه, حكمت, شماره ۲۸۷.
۲ـ زين الدين عاملى, الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم, ص ۳۲.
۳ـ مجلسى, بحارالانوار, ج ۵, ص ۹۵, حديث ۱۶.
۴ـ از برخى آيات قرآن استفاده مى شود كه در ميان مشركان عرب, عقايد((جبر انگارانه)) رواج داشته است. براى نمونه بنگريد به: انعام: ۱۴۸ و زخرف: ۲۰.
۵ـ قاضى عبدالجبار معتزلى مى گويد: ((سپس مسلك جبر پس از روى كرا آمدن معاويه ظهور يافت و حكام بنى اميه آن را تاييد كردند. بنابراين, نظريه جبر در ميان حكام بنى اميه ظهور يافت و در اهل شام گسترش يافت و..)) قاضى عبدالجبار, فضل الاعتزال, ص ۱۲۲ (ترجمه عبارت از نگارنده است).
۶ـ اشعره دلايل فرعى ديگرى بر اين مدعا كه ((خداوند خالق اعمال انسانهاست)) دارند كه در منابع مبسوط كلامى آمده است. براى نمونه بنگريد به: فخر رازى, المطالب العاليه, ج ۹, ص ۷ ـ ۲۴۴.
۷ـ پاسخ ديگرى كه به اين مطلب داده شده آن است كه: ((علم همواره تابع معلوم خود است و نمى تواند در آن تاثير گذارد. بنابراين, علم الهى نمى تواند موجب غير اختيارى شدن فعل انسان گردد, چون لازم مىآيد علم در معلوم خود (فعل انسان) موئثر باشد, حال آنكه هر علمى تابع معلوم خود است)) اما اين پاسخ, صحيح نيست; زيرا علم خداوند (بر خلاف علم انسان), تابع خود نيست, بلكه در سلسله على آن قرار گرفته است. براى توضيح بيشتر بنگريد به: نگارنده, علم پيشى الهى و اختيار انسان, صص ۴۴ ـ ۱۵.
۸ـ صدرالمتالهين شيرازى, الاسفار الاربع±, ج ۶, ص ۳۱۸, تعليقه شماره ۲. همچنين بنگريد به: علامه طباطبايى, نهاي± الحكم±, مرحله ۱۲, فصل ۱۴ و مصباح يزدى, محمد تقى, تعليقه على نهاي± الحكم±, ص ۲۳۸ و سبحانى, جعفر, الالهيات على..., ج ۱, ص ۶۳۱.
۹ـ اشعرى در مقالات الاسلاميين از هشام بن حكم نقل مى كند كه او وجود بالفعل معلوم را لازم شمرده و از اين رو, علم پيشين الهى را به افعال بندگان انكار مى كرده است. اما صحت اين استناد بويژه در زمانى كه هشام بن حكم به جمع شاگردان امام صادق (ع) پيوست, محل ترديد است .
۱۰ـ بايد اعتراف كرد كه اين تشبيه نيز از جهات مختلفى ناقص است و نمى تواند حقيقت نظريه ((امر بين الامرين)) را بيان كند. تشبيه بهترى كه مطرح شده, تشبيه بحث به رابطه نفس انسانى با قواى نفسانى است كه به دليل نياز به طرح مبانى پيچيده فلسفى از ذكر آن خوددارى كرديم.
منابع: (محمد تقى, مصباح يزدى, آموزش عقايد, ج ۱, ص ۱۷۷ ـ ۱۵۷)
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۰/۰۴/۲۸



جعبه ابزار