اختصاص در نحو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اختصاص بر وزن إفتعال از ماده ی"خصَّ" و در لغت به معنای فضیلت دادن و مختص گرداندن است (إختصّه بالشی: خصّه و خصّه بالشیء: فضله.)
(با توجه به این ریشه لغوی، مختص گرداندن یک شیء با فضیلت و برتری دادن آن از دیگران محقق میشود.)
دراصطلاح
نحو عبارت است از تخصیص حکم
ضمیر غیر غائب به
اسم ظاهر معرفه بعد از آن.
به عنوان مثال در عبارت «نحن معشرَالعلم نُصلِحُ الأمة» حکم اصلاح امت که در واقع حکم ضمیر "نحن" است به اسم ظاهر یعنی "معشرالعلم" اختصاص پیدا کرده است؛ با این بیان، ابهامی
که در ضمیر وجود دارد برطرف شده است. (ذکر این نکته قابل توجه است که
عالمان نحو بین دو باب اختصاص و نداء، شباهتها و تفاوتهایی ذکر کردهاند)
همان طور که از تعریف اختصاص در اصطلاح نحو بر میآید نامگذاری این باب به نام "اختصاص" به جهت غرض اصلی آن (تخصیص حکم ضمیر به اسم ظاهر) بوده است.
عالمان نحو در مباحث
مفعولبه ، متعرض حذف وجوبی عامل مفعولبه شده و در ضمن ابواب معینی، از اختصاص در کنار
تحذیر ،
اغراء و... بحث کردهاند
و گاهی از باب اختصاص به "المنصوب علی الاختصاص" تعبیر کردهاند.
با توجه به تعریف، اختصاص دارای سه رکن میباشد:
منظور ضمیری است که حکم به آن تعلق گرفته است و با توجه به قید غیر غائب، اختصاص فقط در ضمیر متکلم و مخاطب محقق میشود لذا در ضمیر غائب و اسم ظاهر اختصاص راه ندارد.
الف. ضمیر غائب؛ مانند: «بهم أهل البیت ختمت المکارمُ»؛ در این مثال "أهل" مجرور و
بدل برای "هم" است و متعلق حکم، ضمیر غائب و از باب اختصاص خارج است.
ب. اسم ظاهر؛ مانند: «بزیدٍ العالم تقتدی الناس»؛ در این مثال "العالم" مجرور و نعت برای "زیدٍ" است و متعلق حکم، اسم ظاهر و از باب اختصاص خارج است.
منظور همان اسم ظاهر معرفه است که بعد از ضمیر میآید و حکم ضمیر به آن اختصاص پیدا میکند؛ به این اسم ظاهر "مخصوص" نیز گفته میشود.
منظور همان حکمی است که به ضمیر تعلق داشته و به اسم ظاهر معرفه اختصاص پیدا کرده است.
اسم مختص، منصوب است بنابر
مفعولبه برای فعل محذوف "أعنی" (بعضی از
عالمان نحو همچون سیبویه، عامل مقدر را فعل "أعنی" گرفتهاند، بنابر آنچه
سیوطی نقل کرده است.)
یا "أخُصُّ" (مشهور است که عامل مقدر را "أخص" میگیرند، اما مانعی نیست که فعل دیگری همچون أقصد، أرید و أعنی و... را محذوف بدانیم.)
که حذف آن واجب است.
از فعل محذوف و اسم مختص یک جمله تشکیل میشود که آن را جمله اختصاصیه مینامند. این
جمله ، حالیه و محلا منصوب است.
(به جهت اختلاف در مبنا خصوصا در مبحث حال، گاهی جمله اختصاصیه را معترضیه یا استئنافیه دانستهاند اما آنچه از مبنای عباس حسن در
النحو الوافی به دست میآید این است که حال بودن این جمله مناسبتتر با غرض و واضحتر است.)
اسم مختص به چهار صورت میآید:
۱. معرفه به ال؛ مانند: : «نحن المسلمین ننصر المظلوم».
۲. مضاف به معرفه؛ مانند: «نحن أبناءَ الاسلام ننصر المظلوم».
۳. عَلَم؛ (استعمال "عَلَم" به عنوان اسم مختص قلیل است.)
مانند : «أنا علیاً أنصر المظلوم».
۴. أیّها و أیّتها؛ مانند: «نحن _أیها الجنودُ_ حماةُ الاسلام»، «ربنا اغفر لنا أیّتها الجماعةُ».
در مورد این شکل از اسم مختص به نکات زیر توجه شود:
الف. ایّ مبنی (
عالمان نحو به جهت عدم انطباق اسباب بناء در أیّها اختصاصیه، علت بناء را حمل آن بر أیها در باب
نداء دانستهاند. اما صاحب النحو الوافی علت
بناء را در هر دو باب، استعمال عرب میداند.)
بر ضم و محلا منصوب است.
ب. لازم است بعد از آن دو، اسم دارای "ال" آورده شود که این اسم به جهت تبعیت از لفظ "ایُّ" علامت
اعراب رفع گرفته است. (
اسم تابع "أیّها" اختصاصیه، دائما مرفوع است و تبعیت در اینجا، تبعیت از حالت شکلیه لفظ "أیّ" و در واقع نوعی تبعیت صوری لفظی است؛ حرکت ضمه نیز یک حرکت صوری محض است.)
ج. "ها" حرف تنبیه و مبنی بر سکون است.
همانطور که در تعریف و وجه نامگذاری بیان شد غرض اصلی از اختصاص همان تخصیص حکم ضمیر به اسم ظاهر است اما اغراض دیگری
نیز در اختصاص وجود دارد که به چند نمونه اشاره میشود:
۱.
فخر ؛ مانند: «عَلَیَّ أیّها الجوادُ یعتمد الفقیر»؛ این عبارت با معرفی متکلم به عنوان
انسان جواد و بخشنده در برخورد با انسانهای فقیر، به نوعی تفاخر اشاره میکند.
۲.
تواضع ؛ مانند: «إنی أیّها العبدُ فقیر الی عفو الله»؛ در این مثال متکلم با معرفی خود به عنوان عبد، به تواضع خود اشاره میکند.
۳. بیان مقصود از ضمیر؛
مانند: «أنا أدخل أیها الرجلُ».
۱. «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»
(
خداوند فقط میخواهد پلیدی و
گناه را از شما
اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد)؛ در این
آیه شریفه "اهل البیت" اسم مختص و منصوب است بنا بر
مفعولبه برای "أخص" محذوف.
۲. قال النبی (ص) : «نحن معاشرَ الانبیاء أشدُ الناس بلاءً»
(
پیامبر اکرم فرمودند: ما گروه
پیامبران مورد شدید ترین بلاها واقع میشویم)؛ در این
حدیث شریف "معاشر" اسم مختص و منصوب بنا بر
مفعولبه برای "أخُصُّ" محذوف است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲هـق، چاپ اول.
(۳) حسن، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
(۴) ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف، اوضح المسالک، بیروت، دارالندوة الجدیدة، ۱۹۶۶ م، چاپ ششم.
(۵) جلال الدین البلقینی حفید ابن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۱هـق، چاپ اول.
(۶) رضی الدین استرآباذی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، تهران، مؤسسة الصادق، ۱۳۹۸ هـق.
(۷) الشرتونی، رشید، مبادئ العربیة قسم النحو، قم، مؤسسة دارالذکر، ۱۴۱۷هـق، چاپ اول.
(۸) الصبان، محمد بن علی و الاشمونی، علی بن محمد بن عیسی و ابن مالک، محمد بن عبدالله بن مالک، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۹هـق، چاپ اول.
(۹) سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، همع الهوامع شرح جمع الجوامع، قم، منشورات الرضی و منشورات زاهدی، ۱۴۰۵ هـق.
(۱۰) صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـش، چاپ اول.
(۱۱) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳هـق، چاپ دوم
سایت پژوهشکده باقرالعلوم