• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ادله اصالت وجود

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ماهیت ذاتاً اقتضائی نسبت به وجود و عدم ندارد و چنین چیزی نمی‌تواند نمایانگر واقعیت عینی باشد. همچنین تا مفهوم وجود را حمل بر ماهیت نکنیم، از واقعیت عینی آن سخنی نگفته‌ایم.
در علم حضوری که خود واقعیت عینی، بی‌واسطه، مورد شهود قرار می‌گیرد اثری از ماهیت یافت نمی‌شود.
دلایل دیگری نیز برای اثبات اصالت وجود مطرح شده که به تعدادی از آنها در این مقاله اشاره می‌کنیم.



برای اینکه بدانیم که آیا واقعیت عینی همان است که مفاهیم ماهوی از آن حکایت می‌کنند یا اینکه ماهیات تنها نمایانگر حدود و قالب‌های واقعیت‌های خارجی هستند و آنچه حکایت از ذات واقعیت و محتوای قالب‌های مفهومی آنها می‌کند مفهوم وجود است که عنوانی برای خود واقعیت به شمار می‌رود و ذهن به وسیله آن متوجه به ذات واقعیت می‌گردد و به عبارت دیگر برای اینکه بدانیم ماهیت اصیل است ‌یا وجود راه‌های مختلفی وجود دارد که ساده‌ترین آنها تامل در پیرامون خود این مفاهیم و مفاد آنها است.


هنگامی که یک مفهوم ماهوی مانند مفهوم انسان را مورد دقت قرار می‌دهیم می‌بینیم که این مفهوم هر چند بر تعدادی از موجودات خارجی اطلاق می‌شود و قابل حمل بر آنها است ‌حملی که در عرف محاوره حقیقی و بدون تجوز تلقی می‌گردد ولی این مفهوم به گونه‌ای است که می‌توان وجود را از آن سلب کرد بدون اینکه تغییری در مفاد آن حاصل شود و این همان مطلبی است که فلاسفه بر آن اتفاق دارند که ماهیت از آن جهت که ماهیت است نه موجود است و نه معدوم یعنی نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم‌الماهیه من حیث هی هی لیست الا هی لا موجوده و لا معدومه و به همین جهت است که هم موضوع برای وجود واقع می‌شود و هم برای عدم پس ماهیت به خودی خود نمی‌تواند نمایانگر واقعیت‌ خارجی باشد وگرنه حمل معدوم بر آن نظیر حمل یکی از نقیضین بر دیگری می‌بود چنانکه حمل عدم بر وجود چنین است.

۲.۱ - دلیل اول

شاهد دیگر بر اینکه ماهیت نمایانگر واقعیت عینی نیست این است که برای حکایت از یک واقعیت ‌خارجی ناچاریم از قضیه‌ای استفاده کنیم که مشتمل بر مفهوم وجود باشد و تا وجود را بر ماهیت‌ حمل نکنیم از تحقق عینی آن سخنی نگفته‌ایم و همین نکته بهترین دلیل است بر اینکه مفهوم وجود است که دلالت بر واقعیت عینی می‌کند و به قول بهمنیار در کتاب التحصیل
[۱] ر. ک ابن مرزبان آذربایجانی، بهمن‌یار، التحصیل، ص۲۸۶.
چگونه وجود دارای حقیقت عینی نباشد در حالی که مفاد آن چیزی جز تحقق عینی نیست.

۲.۲ - دلیل دوم

بعضی از طرفداران اصالت ماهیت گفته‌اند درست است که خود ماهیت در ذات خودش فاقد وجود و عدم است و اقتضائی نسبت به هیچکدام از آنها ندارد و به این معنی می‌توان آن را اعتباری محسوب داشت ولی هنگامی که انتساب به جاعل و ایجاد کننده پیدا می‌کند واقعیت ‌خارجی می‌یابد و در چنین حالی است که گفته می‌شود ماهیت اصالت دارد.
ولی روشن است که انتسابی که توام با واقعیت ‌یافتن ماهیت می‌باشد در گرو ایجاد یعنی وجود بخشیدن به آن است و این نشانه آن است که واقعیت آن همان وجودی است که به آن افاضه می‌شود.

۲.۳ - دلیل سوم

دلیل دیگر بر اعتباری بودن ماهیت این است که اساسا تحلیل واقعیت عینی به دو حیثیت ماهیت و وجود تنها در علم حصولی و در ظرف ذهن تحقق می‌یابد و در علوم حضوری اثری از ماهیت‌ یافت نمی‌شود در صورتی که اگر ماهیت اصالت می‌داشت می‌بایست متعلق علم حضوری نیز واقع شود زیرا در این علم است که خود واقعیت عینی بدون وساطت صورت یا مفهوم ذهنی مورد ادراک و مشاهده درونی قرار می‌گیرد.

۲.۳.۱ - اشکال بر دلیل

ممکن است به این دلیل اشکال شود که همانگونه که در علم حضوری اثری از مفاهیم ماهوی یافت نمی‌شود اثری از مفهوم وجود هم دیده نمی‌شود و به دیگر سخن همانگونه که مفاهیم ماهوی از تحلیل ذهنی حاصل می‌شود مفهوم وجود هم در ظرف تحلیل ذهنی تحقق می‌یابد بنابراین نمی‌توان گفت که وجود هم اصالت دارد.

۲.۳.۱.۱ - جواب از اشکال

در پاسخ این اشکال باید گفت‌ شکی نیست که دو حیثیت ماهیت و وجود تنها در ظرف ذهن از یکدیگر انفکاک می‌یابند و دوگانگی آنها مخصوص به ظرف تحلیل ذهنی است و به همین جهت است که مفهوم وجود هم از آن نظر که مفهوم ذهنی است عین واقعیت‌ خارجی نیست و اصالتی ندارد ولی در عین حال همین مفهوم وسیله‌ای است برای حکایت از اینکه واقعیتی در خارج هست که مفهوم ماهوی از آن انتزاع می‌شود و منظور از اصالت وجود و واقعیت عینی داشتن آن هم همین است.

۲.۴ - دلیل چهارم

دلیل دیگر بر اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت این است که همانگونه که قبلا اشاره کردیم حیثیت ذاتی ماهیت‌ حیثیت تشخص نیست در صورتی که حیثیت ذاتی واقعیت‌های خارجی حیثیت تشخص و اباء از کلیت و صدق بر افراد است و هیچ واقعیت‌ خارجی از آن جهت که واقعیت‌ خارجی است نمی‌تواند متصف به کلیت و عدم تشخص گردد از سوی دیگر هیچ ماهیتی تا وجود خارجی نیابد متصف به تشخص و جزئیت نمی‌شود و از اینجا به دست می‌آید که حیثیت ماهوی همان حیثیت مفهومی و ذهنی است که شانیت صدق بر افراد بی‌شمار را دارد و واقعیت عینی مخصوص وجود می‌باشد یعنی مصداق ذاتی آن است.

۲.۵ - دلیل پنجم

دلیل دیگری بر اصالت وجود نیز می‌توان اقامه کرد مبنی بر آنچه مورد قبول فلاسفه است که ذات مقدس الهی منزه از حدودی است که با مفاهیم ماهوی از آنها حکایت ‌شود یعنی ماهیت به معنای مورد بحث ندارد در صورتی که اصیل‌ترین واقعیت‌ها و واقعیت بخش به هر موجودی است و اگر واقعیت‌ خارجی مصداق ذاتی ماهیت بود بایستی واقعیت ذات الهی هم مصداق ماهیتی از ماهیات باشد.
البته این دلیل مبتنی بر مقدمه‌ای است که باید در بخش خداشناسی اثبات شود ولی چون مورد قبول طرفداران اصالت ماهیت نیز هست در اینجا هم می‌توان از آن استفاده کرد و دست‌کم به عنوان جدال به احسن با ایشان احتجاج نمود.


در اینجا ممکن است ‌شبهه‌ای به ذهن بیاید که مبنای اصالت وجود این است که واقعیت عینی مصداق ذاتی وجود است و لازمه‌اش این است که مصداق بالعرض برای ماهیت باشد یعنی حمل ماهیتی مانند انسان بر افراد خارجیش بالعرض و با واسطه در عروض باشد و اتصاف به چنین مفهومی اتصافی مجازی و قابل سلب است بنابراین باید سلب مفهوم انسان از افراد خارجی صحیح باشد و این چیزی جز سفسطه نیست.

۳.۱ - جواب از شبهه

پاسخ این است که همانگونه که در تقریر دلیل اول اشاره کردیم حمل هر ماهیتی بر افراد خارجیش از نظر عرفی و ادبی حمل حقیقی و خالی از تجوز است اما احکام دقیق فلسفی تابع حقیقت و مجاز عرفی و ادبی نیست چنانکه کلید حل آنها را نمی‌توان از میان قواعد مربوط به الفاظ جستجو کرد و چه بسا استعمالی که از نظر ادبی حقیقت باشد و از نظر فلسفی مجاز شمرده شود و بر عکس چه بسا اطلاقی که از نظر ادبی مجاز ولی از نظر فلسفی حقیقت باشد.
مثلا علماء ادبیات و اصول فقه گفته‌اند که معنای حقیقی مشتقات عبارت است از ذاتی که مبدا اشتقاق برای آن ثابت باشد معنی المشتق ذات ثبت له المبدء چنانکه عالم یعنی کسی که علم دارد و موجود یعنی چیزی که وجود دارد پس اگر واژه موجود بر خود وجود عینی اطلاق شود از نظر ادبی مجاز خواهد بود ولی از نظر فلسفی چنین نیست.
در اینجا هم امر به همین منوال است ‌یعنی از نظر عرفی بین حد و محدود تفکیک نمی‌شود و همانگونه که موجود محدود امری واقعی به شمار می‌رود حد آن هم امری واقعی و عینی تلقی می‌گردد در صورتی که از نظر فلسفی چنین نیست و حدود موجودات در واقع از امور عدمی انتزاع می‌شوند و واقعی شمردن آنها مجازی و اعتباری است.

۳.۲ - مثال برای تقریب به ذهن

برای تقریب به ذهن مثالی می‌آوریم اگر صفحه کاغذی را به اشکال مختلف مثلث و مربع و... ببریم پاره کاغذهایی خواهیم داشت که هر کدام علاوه بر کاغذ بوده صفت دیگری به نام مثلث ‌یا مربع یا... را خواهند داشت در صورتی که قبل از بریدن کاغذ چنین صفاتی وجود نداشت.
تلقی عرفی در این مورد آن است که اشکال و صفات خاصی در کاغذ به وجود آمده و اموری وجودی بر آن افزوده شده است در حالی که در کاغذ مذکور غیر از بریدگیها که اموری عدمی هستند چیزی به وجود نیامده است.
به دیگر سخن خطوط که حدود و مرزهای اشکال مختلف را تشکیل می‌دهند چیزی جز منتهی‌الیه سطح پاره‌های کاغذ نیستند چنانکه خود سطح هم در حقیقت همان منتهی‌الیه حجم است ولی این حدود و مرزهای عدمی از نظر عرفی و سطحی اموری وجودی و صفاتی عینی تلقی می‌شوند و سلب وجود از آنها از قبیل انکار بدیهیات به شمار می‌رود.

۳.۲.۱ - مفهوم ماهوی کاغذ

اکنون می‌افزاییم که مفهوم ماهوی کاغذ به عنوان مثال نسبت به واقعیت عینی همین حال را دارد یعنی حکایت از حدود واقعیت‌ خاصی می‌کند البته حدود مفهومی نه حدود هندسی حدودی که به منزله قالب‌های تهی برای واقعیت‌ها به شمار می‌روند و واقعیت عینی محتوای آنها را تشکیل می‌دهد و ماهیت چیزی جز همین قالب مفهومی برای واقعیت‌ خارجی نیست ولی چون وسیله و مرآتی برای شناخت موجود خارجی است و به طور استقلالی ملاحظه نمی‌شود به منزله خود واقعیت‌ خارجی تلقی می‌گردد و همین است معنای اعتباری بودن ماهیت ‌یعنی ماهیت را واقعیت انگاشتن یا مفهوم را عین مصداق خارجی شمردن.

۳.۲.۲ - تشبیه ذهن به آینه

از این روی می‌توان ذهن را به آینه‌ای تشبیه کرد که مفاهیم ماهوی همانند عکس‌هایی در آن ظاهر می‌شود و به وسیله آنها از حدود واقعیت‌های خارجی و گونه‌های وجود مطلع می‌شویم و در این نگرش آلی و مرآتی توجه استقلالی به خود عکس‌ها نمی‌کنیم بلکه از راه آنها توجه ما به سوی صاحبان عکس‌ها یعنی واقعیت‌های عینی معطوف می‌گردد و از این جهت چنین می‌انگاریم که این عکسها همان صاحبان عکس‌ها هستند چنانکه هنگامی که عکس خود را در آینه تماشا می‌کنیم چنین می‌انگاریم که مشغول تماشای خودمان هستیم در صورتی که آنچه در آینه دیده می‌شود انعکاسی از رنگها و خطوط چهره ما است ‌یعنی انعکاسی از حدود و نه ذات محدود ولی با نظرسطحی می‌توانیم بگوییم آنچه را در آینه می‌بینیم چهره خودمان است.

۳.۲.۳ - تشبیهی دیگر

حمل ماهیات بر موجودات عینی هم از این قبیل است و هر چند از نظر عرفی حمل حقیقی به شمار می‌رود ولی با نظر دقیق فلسفی روشن می‌گردد که تنها انعکاسی از قالب‌های آنها است و نه عین آنها و چنین است که صدرالمتالهین بارها در کتاب‌های خودش تاکید می‌کند که ماهیت ‌شبح ذهنی یا قالب عقلی برای حقیقت عینی است.

۳.۳ - جایگاه حقیقی ماهیات

با این توضیحات روشن شد که جایگاه حقیقی ماهیات از آن جهت که ماهیت است فقط ذهن است و تحقق عینی آن همان وجود افرادش می‌باشد و با نظر دقیق فلسفی هیچگاه ماهیت بالذات تحقق عینی نمی‌یابد پس وجود ماهیت مخلوطه و به دنبال آن وجود کلی طبیعی در خارج هم تنها به معنای اعتباری قابل قبول است.
و از این روی می‌توان گفت که قائل شدن به وجود حقیقی برای کلی طبیعی همان قول به اصالت ماهیت است و قائل شدن به اینکه وجود کلی طبیعی بالعرض است و افراد واسطه در عروض وجود برای کلی طبیعی هستند در حقیقت همان قول به اصالت وجود می‌باشد یعنی کلی طبیعی که همان ماهیت است امری اعتباری و نسبت وجود و تحقق خارجی به آن بالعرض و نوعی مجاز فلسفی است


قائلین به اصالت ماهیت به شبهاتی تمسک کرده‌اند که مهمترین آنها این دو شبهه است:

۴.۱ - شبهه اول

اگر وجود اصیل و دارای واقعیت عینی باشد بایستی بتوان مفهوم موجود را بر آن حمل کرد و معنایش این است که وجود دارای وجود است پس باید برای آن وجود عینی دیگری فرض کرد که به نوبه خود موضوع برای موجود واقع می‌شود و این جریان تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد و لازمه‌اش این است که هر موجودی دارای بی‌نهایت وجود باشد.
از اینجا به دست می‌آید که وجود امری است اعتباری و تکرار حمل موجود بر آن تابع اعتبار ذهن است.

۴.۱.۱ - جواب شبهه اول

مبنای این شبهه استناد به قواعد لفظی است که لفظ موجود از آن جهت که مشتق است دلالت بر ذاتی می‌کند که مبدا اشتقاق وجود برای آن ثابت باشد و لازمه آن تعدد ذات و مبدا است پس هنگامی که مفهوم موجود بر وجود عینی حمل می‌شود باید آن را ذاتی فرض کرد که مبدا اشتقاق که امر دیگری است برای آن ثابت باشد و همچنین....
اما بارها خاطر نشان کرده‌ایم که مسائل فلسفی را نمی‌توان بر اساس قواعد صرف و نحو و دستور زبان حل و فصل کرد و مفهوم موجود در عرف فلسفی تنها نشانه‌ای از تحقق عینی و خارجی است‌ خواه حیثیت تحقق خارجی در ظرف تحلیل ذهنی غیر از حیثیت موضوع قضیه باشد و خواه عین آن باشد مثلا هنگامی که این مفهوم بر ماهیتی حمل می‌شود بین موضوع و محمول تعدد و تغایری منظور می‌گردد ولی هنگامی که بر ذات وجود عینی حمل می‌شود معنایش این است که وجود خارجی عین حیثیت موجودیت است.
و به دیگر سخن حمل مشتق بر ذات همیشه نشانه تعدد و تغایر ذات با مبدا اشتقاق نیست بلکه گاهی نشانه وحدت آنها است و حاصل آنکه معنای حمل موجود بر وجود عینی این است که خودش عین موجودیت و واقعیت عینی و منشا انتزاع مفهوم موجود است نه اینکه با وجود دیگری موجود شده باشد.

۴.۲ - شبهه دوم

شبهه دیگر این است که اگر واقعیت عینی مصداق بالذات وجود باشد معنایش این است که هر واقعیتی بالذات موجود است و لازمه‌اش این است که هر واقعیت‌ خارجی واجب‌الوجود باشد در صورتی که موجود بالذات تنها خدای متعال است.

۴.۲.۱ - جواب شبهه دوم

مبنای این شبهه خلط بین دو اصطلاح بالذات و در واقع مغالطه‌ای از باب اشتراک لفظی است.

۴.۲.۲ - توضیح واژه بالذات

توضیح آنکه واژه بالذات گاهی در مقابل بالغیر به کار می‌رود و معنایش این است که واسطه در ثبوت ندارد چنانکه در مورد خدای متعال گفته می‌شود که موجود بالذات یا واجب‌الوجود بالذات است‌ یعنی بالغیر نیست و علت ایجاد کننده ندارد و به تعبیر دیگر حمل موجود یا واجب‌الوجود بر او نیازمند به واسطه در ثبوت نیست.
همین واژه گاهی در مقابل بالعرض نیز به کار می‌رود و معنایش این است که حمل محمول نیاز به واسطه در عروض ندارد هر چند نیازمند به واسطه در ثبوت باشد چنانکه بنابر اصالت وجود می‌گوییم واقعیت عینی مصداق بالذات موجود است ولی ماهیت مصداق بالعرض آن می‌باشد.
طبق اصطلاح دوم هم وجود خدای متعال که واسطه در ثبوت ندارد و طبق اصطلاح اول نیز بالذات است مصداق بالذات وجود می‌باشد و هم وجود مخلوقات که علت آفریننده و واسطه در ثبوت دارد و معنایش این است که موجودیت صفت‌ حقیقی وجود آنها است نه صفت ماهیت‌شان و از دیدگاه فلسفی ماهیت‌ها بالعرض متصف به موجودیت می‌شوند.


۱. ساده‌ترین دلیل بر اصالت وجود این است که ماهیت ذاتا اقتضائی نسبت به وجود و عدم ندارد و چنین چیزی نمی‌تواند نمایانگر واقعیت عینی باشد نیز تا مفهوم وجود را حمل بر ماهیت نکنیم از واقعیت عینی آن سخنی نگفته‌ایم.
۲. بعضی از طرفداران اصالت ماهیت گفته‌اند که ماهیت اصیل ماهیتی است که انتساب به جاعل یافته باشد در برابر آنان باید گفت انتسابی که توام با واقعیت ‌یافتن ماهیت باشد هنگامی حاصل می‌شود که جاعل آن را ایجاد کند پس اصالت از آن وجودی است که به ماهیت افاضه می‌شود.
۳. دلیل دوم بر اصالت وجود این است که در علم حضوری که خود واقعیت عینی بی‌واسطه مورد شهود قرار می‌گیرد اثری از ماهیت ‌یافت نمی‌شود.
۴. دلیل سوم این است که حیثیت ذاتی واقعیت‌های خارجی حیثیت تشخص و اباء از صدق بر افراد است در صورتی که ماهیت ابائی از صدق بر افراد ندارد و بدون وجود تشخص نمی‌یابد.
۵. دلیل چهارم این است که اگر واقعیت‌ خارجی مصداق ذاتی ماهیت بود باید خدای متعال هم دارای ماهیت باشد.
۶. ممکن است توهم شود که اگر واقعیت عینی را مصداق بالعرض ماهیت بدانیم باید سلب ماهیت از آن صحیح باشد در صورتی که مثلا سلب انسان از اشخاص خارجی صحیح نیست.
۷. پاسخ آن است که منظور از مصداق بالعرض بودن واقعیت برای ماهیت این است که ماهیت تنها از حدود و قالب‌های واقعیات حکایت می‌کند نه از ذات آنها و این حدود هر چند از نظر عرفی دارای واقعیت هستند اما از نظر دقیق فلسفی اموری عدمی به شمار می‌روند.
۸. نتیجه آنکه قول به وجود حقیقی برای کلی طبیعی در خارج همان قول به اصالت ماهیت است و قول به اینکه وجود آن بالعرض است همان قول به اصالت وجود می‌باشد.
۹. یکی از شبهات طرفداران اصالت ماهیت این است که اگر وجود امری عینی بود باید حمل موجود بر آن صحیح باشد یعنی وجودی برای آن اثبات شود که به نوبه خود موضوع برای مفهوم موجود قرار گیرد و لازمه آن اثبات وجودهای نامتناهی برای هر موجود واحدی است.
۱۰. پاسخ این است که حمل موجود بر وجود عینی به این معنی است که خود واقعیت عینی منشا انتزاع این مفهوم است.
۱۱. شبهه دیگر آنکه اگر واقعیت عینی مصداق بالذات موجود باشد لازمه‌اش این است که هر موجودی واجب‌الوجود باشد.
۱۲. پاسخ این است که منظور از بالذات در اینجا در مقابل بالعرض است نه در مقابل بالغیر و مفادش این است که واسطه در عروض ندارد نه اینکه واسطه در ثبوت هم نداشته باشد تا لازمه‌اش واجب‌الوجود بودن هر موجودی باشد.


۱. ر. ک ابن مرزبان آذربایجانی، بهمن‌یار، التحصیل، ص۲۸۶.
۲. ر. ک صدرالمتاهلین، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۱ ص۱۹۸.    
۳. صدرالمتاهلین، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۲ ص۲۳۶.    



سایت‌ اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ادله اصالت وجود»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۹/۱۸.    


رده‌های این صفحه : اصالت وجود | اصطلاحات فلسفی




جعبه ابزار