ارتباط با جهانگردان (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در پى دستيابى بشر به تمدن و صنعت و بهرهمندى از رسانههاى مسافرى سريع و راحت، آمد و شد و پيوند ميان انسانها به گونهاى شگفت رو به فزونى و گسترش نهاد.
شايد بتوان گفت اكنون گستره و حجمِ رفت و آمد فرا مرزی انسانها و پيوند مردمانِ كشورها و قارّهها با يكديگر همان اندازه است كه رفت و آمد ميان افراد يك قوم و قبيله در گذشته و نيز همان گونه سهل و آسان. نكته در خور توجه آن كه: چه بسا به همان اندازه مورد نياز و ضرور براى بشرِ امروز و براى ادامه حيات و زندگيِ انسانهايى كه در اين روزگار مىزيستند.
بشر امروز، در چرخه زندگى ماشينى و در لابه لاى غبار تيره، نفس گير و جانكاهِ دنيوى گرى و ماديت گرفتار آمده است. گرچه به تن آسايى و شادكامیهايى دست يافته؛ اما معنويت درونى و شادابی روحى خويش را از كف داده است. حال در نهان ناخودآگاهش به چيزى مىانديشد كه روشناى وجودش را بازآورد و درونش را نرمى و صفا بخشد. بدين منظور به گردشگرى و سياحت و تفرّج در جاى جاى پهنه زمين مىرود تا به گمانِ خويش، در ديدن جلوههاى زيباى طبيعت و لمسِ نمادهاى روح بخشِ پيشينيان و درك زيبايیهاى اسطورهاى، گوهر معنوى خود را بجويد و گم شدهاش را باز يابد.
از اين نظر، گردشگرى و سياحت يك تجربه درون گرايانه است. بشر مىخواهد لَختى به چنگ آورد كه جان و روحِ خسته، مكدَّر، تاريك و متلاشى شدهاش به آزادى، فراخى، لذّت و زيبايى مينوى و ماورايى برسد. مىخواهد از اين راه معنويتِ زندگىاش را تأمين و فروريختگيِ درونش را جبران كند.
البته اينها يك روى سكّه است. در روى ديگر آن، بر انگيخته شدنِ احساسى در بشرِ متمدن ديده مىشود كه او را به شناخت و آگاهى از فرهنگها، تمدنها، سنّت و آداب ملتها و بازكشف پديدارهاى تاريخيِ نوع و نسل خويش دعوت مىكند. اين احساس، بسان گذشته، در افرادى معيّن و محدود وجود ندارد، بلكه عموم مردمان را به حركت و گردش درآورده است.
به هر روى، عوامل و انگيزههاى گونه گون دست به دست هم داده و گردشگرى را به صورتى فراگير مورد نياز بشر امروز درآورده است، تا جايى كه هم اكنون به عنوان يك صنعت درخور و سودمند شناخته مىشود.
چگونگى بهرهگيرى از اين صنعت و كوشش براى گسترش آن در كشور اسلامى ما، از جهتهاى گوناگونى نيازمند تحقيق و بررسى است: تبيين مسايلِ مربوط به سياست، اقتصاد، فرهنگ، ارتباطات و گسترش و مانند آنها. از يك جهت اين موضوع به تحقيق و پژوهشهاى حوزوى نياز دارد؛ يعنى روشنگرى مسائلى كه با احساس دينى و باورهاى اسلامى مردمان اين سرزمين پيوند دارند.
در اين مجال به چگونگى پيوند و معاشرت مسلمانان با جهانگردان غيرمسلمان و احكامى كه در اين باره وجود دارد، پرداخته خواهد شد. مسائلى كه پيوند ميان دولت و حكومت اسلامى با حكومتهاى غيرمسلمان را مىنماياند، خارج از بحث ماست. بنابراين، اين نوشتار به روشنگرى پايههاى تئوريك و نشان دادن چشم اندازهاى فقهى و در نهايت به دست آوردن يك مدل و تئورى واقع بينانه درباره پيوندهاى فردى و مسائلى فقهى پيرامون آن، ويژه خواهد بود.
پيش از پرداختن به اصل موضوع، بيان دو نكته ضرور مىنمايد:
۱ . مراد از (غير مسلمان) همه انسانهايى هستند كه در باور نداشتن به اسلام يكسانند. از اين كسان با واژه (كفار) ياد مىشود كه به طور كلى به سه گروه تقسيم مىشوند: اهل كتاب، مشرك و ملحد. فقيهان براى هر يك از اين گروهها تقسيم بندیهاى جزئى و جداگانه بيان كردهاند. اكنون مجال بيان هموندیها و جدايیها و تفسير اصطلاحى هر كلام وجود ندارد اگر چه در لابه لاى بحثها به تناسبِ بحث اشاره به احكام آنان خواهد شد.
توجه ما در اين نوشتار، بيشتر نسبت به كسانى است كه جداى از باورشان به عنوان يك انسان قانونمند، در رفتار و زندگى و يا دست كم در پيوندها و پيوستگیهاى اجتماعى خود، به ديگر انسانها با هر اعتقاد و باورى نگاه و برخوردى انسانى دارند و به موجوديت و حقوق انسانيِ هم نوع احترام مىگذارند. در اصطلاح فقهى به چنين كسانى (كفّار غير حربى) گفته مىشود؛ يعنى كافرانى كه بر اساس پيمان با مسلمانان به صلح و مسالمت مىزيند. از دو واژه (كفار) و (غيرمسلمان) در اين نوشتار، چنين كسانى منظور خواهد بود.
۲ . در فقه اسلامى، هرگاه سخن درباره موضوعى باشد كه به گونهاى پيوستگى ميان مسلمان و كافر را در برگيرد، توجه به يك اصل و قاعده فقهى ـ قرآنى ضرورى دانسته مىشود و بدون در نظر داشتن آن قاعده، فقيه حق ندارد درباره آن گزاره، حكم پژوهى كند: (قاعده نفى سبيل) و يا (اصل عزت و برترى اسلام). اساس اين قاعده آيات زير است:
۱. ولَنْ يجعل اللّه لِلكافرينَ عَلى المؤمنين سبيلاً.(نساء:۱۴۱)
وخداوند، هرگز، براى كافران راهى براى چيرگى بر مؤمنان قرار نداده است.
۲. وللّهِ العزّةُ ولِرَسوله وللمؤمنين.(منافقون:۸)
و عزّت و اقتدار از آنِ خداست و از آنِ پيامبرش و از آنِ مؤمنان.
روايت زير نيز پايه قاعده قرار گرفته؛ (محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۱، ص۱۳۶) اما از جهت سند مورد خدشه است:
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
الاسلام يعلو ولايعلى عليه.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱۷، ص۳۷۶؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۲۴۳)
اسلام برتر است و هيچ چيزبر آن برترى نمىيابد.
اين اصل از اصول و قواعدى است كه فقها بر پيوستگیهاى گوناگون مسلمانان با كافران و فرعهاى مختلف آن، برابر مىكنند؛(محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۲، ص۳۳۴_۳۳۵؛ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۱، ص۲۸۴؛ ابنقيم، احكام اهل الذمه، ج۱، ص۲۷۶) زيرا از دليلها و قواعد ثانويه است و بر دليلهاى احكام اوليه حكومت دارد.
مفهوم قاعده را چنين دانستهاند: خداوند در مقام تشريع و قانون گذاری اسلام، حكم و قانونى كه سبب چيرگى و برترى يافتنِ كافر بر مسلمان گردد، جعل نكرده است.(بجنوردى، قواعد الفقهيه، ج۱، ص۱۶۲)
بنابراين، سخن گفتن درباره معاشرت و مراوده با جهانگردان غيرمسلمان و تعيين پهنه و گستره آن، بايد در چارچوب اصل عزّت و سيادتِ مسلمانان و حفظ شخصيت اسلامى باشد. بر پايه اين اصل، تنظيم الگو و تئورى آمد و شد و پيوندى كه سبب از ميان رفتن عزّت و سربلندى مسلمانان شود و يا به نفوذ و چيرگى كافران بينجامد، بى اعتبار خواهد بود.
معاشرت مسلمانان با كافران
پيش از آن كه احكام رفت و شد با كافران بررسى شود، اين مسأله بايد مفروض گرفته شود كه پذيرش جهانگرد غير مسلمان در كشور اسلامى جايز است و كافران مىتوانند به سرزمينهاى اسلامى وارد شوند و در ميان مسلمانان حضور يابند. حكم جواز برابر اصل اوّلى است و در صورتى كه حضور آنان با مصالح عمومى مسلمانان و ارزشهاى شناخته شده اسلامى ناسازگارى نداشته باشد اشكالى ندارد. فقيهان درمورد ورود تاجران غيرمسلمان به شهر و كشورهاى اسلامى به جز سرزمين حجاز، بى هيچ شرطى حكم به جواز دادهاند.
شيخ طوسى مىنويسد:
و اما اهل الذّمة اذا اتّجروا فى ساير بلاد الاسلام ماعدا الحجاز لم يمنعوا من ذلك لانّه مطلق لهم، ويجوز لهم الاقامة فيها ما شاؤوا.(شيخ طوسى، مبسوط، ج۲، ص۷۹)
رفت و آمد بازرگانان اهل كتاب در سرزمينهاى اسلامى، به جز سرزمين حجاز، ناروا نيست، زيرا تجارت ايشان در اين شهرها آزاد است و سكونت در آنها به هر مقدار كه بخواهند رواست.
آمد و شد تاجران غيرمسلمان به سرزمينهاى اسلامى، در صدر اسلام نيز امرى متداول و رايج بود و جز مبلغى كه به عنوان گمرگ از آنان گرفته مىشد، محدوديت ديگرى براى ايشان نبود.(محمد حميد الله، وثائق السياسيه، ص۵۱۹)
بى گمان، با ورود توريست به كشور اسلامى، آمد و شد با كافران و يك سلسله پيوندهاى فردى و روزمره با ايشان، در زندگى مسلمانان، پرهيز ناپذير خواهد بود. بنابر اين مسايل زير درخور بررسى و پژوهشاند:
۱. آيا معاشرت مسلمانان با غير مسلمان جايز است.
۲. اين معاشرت تا چه مرزى مىتواند گسترش يابد.
۳. در فقه اسلامى چه حدودى براى آن بيان شده است.
جايز بودن معاشرت
قانون و اصل اوّلى جايز بودن معاشرت و آمد و شد ميان تمامى انسانهاست. ساختار وجودى انسان به گونهاى است كه بدون ارتباط با هم نوع و داد و ستد همه جانبه: فكرى، جسمى، روحى و مادى با ديگر انسانها نمىتواند به زندگى ادامه دهد و به خواستهها و تكامل حيات خويش برسد. بدين جهت او را موجودى بالفطره اجتماعى دانستهاند. هر ميزان كه تعامل و تبادل و مشاركت خود را با انسانها افزون كند و قلمرو پيوندش را در ميان آدميان بگسترد، موفقيت و پيشرفت او در زندگى و بهره مندى در آفرينشهاى خداوند بيشتر خواهد بود. اسلام نيز پيوستگى و پيوند مسلمانان به عنوان انسانهايى كه نيازمند ارتباط با هم نوعان خود هستند، ناديده نگرفته است و قانونهاى فقهى، آمد و شد و پيوند با كسانى كه كيش و مذهب ديگر دارند، نفى و طرد نمىكند، بلكه به آن شكل و چهارچوب قانونى مىبخشد.
براى جايز بودن معاشرت مسلمانان با كافران، دليلهايى از آيات قرآن، سنّت، تاريخ و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع)، سيره مسلمانان و نيز قاعدهها و دليلهاى فقهى، يافت مىشود. در اين جا، با توجه به مجال بحث به چگونگى دلالت آنها مىپردازيم.
كتاب و سنّت
در قرآن و احاديث چند دسته از آيات و روايات ديده مىشود كه از آنها نه تنها جايز بودن آمد و شد و همزيستى دانسته مىشود كه به مسلمانان دستور مىدهد با كافران هم پيمانِ خود، هم زيستى مسالمت آميز و پيوند و رفتارى انسانى، پسنديده و نيكو و همراه با گذشت داشته باشند:
۱ . پذيرش صلح و هم زيستى:
واِن جنَحُوا لِلسَّلم فَاجْنَح لها وتوكّل على الله انّه هو السَّميع العليم.(انفال:۶۱)
هرگاه دشمنان به صلح و همزيستى گراييدند تو نيز به آن بگرا و بر خدا توكل كن؛ زيرا اوست شنواى دانا.
از تعبير آيه دانسته مىشود كه صلح و همزيستى ميان انسانها آن چنان خوش آيند و دوست داشتنى است كه بشر بايد به آن عشق بورزد و به سوى آن بال و پربگشايد، همان گونه كه جوجه به سوى مادر كه آغوش او را محل امن و آسايش مىداند، بال و پر مىگشايد.(عميد زنجانى، حقوق اقليتها، ص۴۱)
در منطق قرآن صلح و همزيستى اساسىترين اصل در برقرارى پيوستگیها ميان پيروان اديان است. به همين دليل مسلمانان را موظف مىداند كه پيشنهادهاى قراردادِ صلح را تا آن جا كه با هدفهاى اصيل اسلام ناسازگارى نداشته باشد، با آغوش باز بپذيرند.
در آيات ديگر، خداوند به مسلمانان دستور مىدهد كه اگر به شما پيشنهاد صلح و مسالمت دادند، بر درستى آن تحقيق و جست و جو كنيد و نگوييد چون مسلمان نيستند، مسالمت و همزيستى با ايشان را نمىپذيريم.(نساء:۹۴)
على(ع) در فرمان خود به مالك اشتر مىنويسد:
ولاتدفعنَّ صلحاً دعاك اليه عدوّك و للّه فيه رضيَ، فإنّ فى الصلح دَعَةً لجنودك و راحةً من هُمومك وأمناً لبلادكَ.
و از صلحى كه دشمن تو را بدان خواند، و رضاى خدا در آن بود، روى متاب كه آشتى، سربازان تو را آسايش رساند. و از اندوههايت برهاند و شهرهايت ايمن ماند.
۲ . بخشش و گذشت
وُدَّ كثير من اهل الكتاب لو يَردُّونكم مِن بعد إيمانكم كفّاراً حسداً مِن عند أنفسهم من بعد ما تَبيّن لهم الحق فاعفوا واصفحوا حتى يأتى اللّه بأمره…(بقره:۱۰۹)
بسيارى از اهل كتاب از روى حسد دوست داشتند شما را پس از ايمانتان به كفر برگردانند، پس از آن كه حق بر آنان آشكار گشت، پس ببخشيد و درگذريد تا آن كه خدا فرمانش را بتحقق آرد.
فَاصْفحِ الصَّفحَ الجميل.(حجر:۸۵)
پس (از دشمنان) گذشت كن گذشتى نيكو.
مرحوم علامه طباطبايى ذيل آيه مىنويسند:
دروغزن خواندن و ريشخندهاى كافران تو را از انجام رسالت باز ندارد. آنان را ناديده بگير و در گذر بى آن كه در برابر آنان زبان به سرزنش بگشايى و بگو مگو كنى.(علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج۱۲، ص۱۹۰)
گروهى پنداشتهاند، دستور بخشش و گذشت در برابر ناروايیهاى كافران به دوران زندگى پيامبر در مكّه محدود بوده و پس از هجرت به مدينه و قدرت يافتن مسلمانان و آمدن دستور جهاد، اين دستور نسخ شده است، ولى با توجه به آمدن اين دستور در سورههاى مدنى، روشن مىشود كه آن يك دستور عمومى و ابدى است. گذشته از اين، دستور گذشت با دستور جهاد ناسازگارى ندارد؛ زيرا هر يك از آن دو جاى ويژه به خود دارند.(مكارم شيرازى، تفسيرنمونه، ج۱۱، ص۱۲۸_۱۲۹)
اين دسته از آيات به مسلمانان سفارش مىكند كه در برخورد با كافران، اگر رفتار ناهنجار و خشونت و نامهرى ديدند، رفتارى برابر از خود نشان ندهند، بلكه در آمد و شد با آنان بردبار و داراى گذشت باشند.(نحل:۱۲۶)
نمونهاى از بخشش و گذشت و بردبارى در برابر كافران، در روايات:
على(ع) مىفرمايد:
شخصى يهودى كه از پيامبر(ص) پولى طلب داشت آن را مطالبه كرد.
پيامبر به او فرمود: الآن پولى ندارم به تو بدهم. يهودى گفت: من از تو جدا نمىشوم، مىنشينم تا طلبم را بگيرم. پيامبر تا پايان روز در كنار او نشست، تا شايد طلب او فراهم شود. در اين مدت ياران پيامبر مىآمدند و او را بر انجام چنين كارى تهديد مىكردند، ولى پيامبر به ايشان مىفرمود:
چرا با او چنين مىكنيد؟
مىگفتند: اى پيامبر خدا چرا اجازه مىدهيد يك يهودى شما را حبس كند! پيامبر(ص) فرمود:
پروردگارم مرا نينگيخته است كه درباره كسانى كه با مسلمانان در پيمان مىزيستند، و نه هيچ كس ديگرى ستم روا دارم.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۱۶)
بى گمان اين جريان در مدينه بوده است. وقتى كه پيامبر داراى نفوذ و مسلمانان قدرت و توان مقابله و برخورد با يهوديان مدينه را داشتهاند. از همين روى، ياران به گمان اين كه اين جسارت شخص يهودى نسبت به پيامبر درخور گذشت نيست، او را سرزنش و تهديد مىكردند، ولى پيامبر به آنان فرمود كه اسلام بخشش و گذشت را درباره هر انسانى مسلمان يا غيرمسلمان روا مىداند.
۳ . پرهيز از ستم و دست اندازى
فَإن اعتَزلوكُم فلم يُقاتِلوكم و ألقَوْا إليكُمْ السَّلم فما جَعل الله لكم عليهم سبيلاً.(نساء:۹۰)
پس اگر (كفار) از شما كناره گرفتند و با شما نجنگيدند و طرح صلح و مسالمت افكندند در آن صورت خدا براى شما چيرگى و آزار بر آنان قرار نداده است.
قرآن به روشنى مسلمانان را، از اين كه انسانى را صرفاً به خاطر اعتقادِ باطلش مورد ستم و آزار قرار دهند، نهى مىكند. در رواياتِ بسيارى نيز، آزار رساندن و از حد در گذشتن نسبت به كافران، مورد نكوهش و نهى قرار گرفته است. به چند نمونه اشاره مىكنيم:
پيامبر(ص) فرمود:
ألا مَن ظلم معاهداً او انتقَصَه أو كلَّفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفسٍ فأنا حجيجه يوم القيامة.(ابىداوود، سنن، ج۳، ص۱۷۱)
مسلمانى كه بر كافرِ هم پيمان خود ستم كند و يا پيمانش را بشكند و يا او را به كارى بيش از توانش وادارد و يا به ناروايى از او چيزى بگيرد، در روز قيامت من او را بازخواست خواهم كرد.
على(ع) به يكى از عاملان خراج فرمود:
إيّاك ان تضرب مسلماً أو يهودياً أو نصرانياً فى درهم خراج.(كلينى، اصول كافى، ج۳، ص۵۴۰)
مبادا مسلمانى يا يهودى يا نصرانىاى را به خاطر گرفتن درهمى خراج بزنى.
على(ع) سپاهى را به فرماندهى شخصى به نام معقل بن قيس، براى سركوب گروهى شورشى به منطقه اهواز مىفرستد. به آنان سفارش مىكند: مسلمانان را آزار نرسانند و نيز مىفرمايد:
ولاتظلم اهل الذمّة.(على اكبر ذاكرى، سيماى كارگزاران، ج۲، ص۴۳۰)
به كافرانِ هم پيمان ستم نكن.
على(ع) وقتى مىشنود كه سپاهيان معاويه به خانههاى مسلمانان و يهوديان درآمدهاند و به زور و ستم زينتهاى زنان مسلمان و يهودى را از دست و پاى ايشان به درآوردهاند، سخت ناراحت مىشود و از آزار و ستمى كه بر زنان يهودى رفته است، به خشم مىآيد و آن را به قدرى ناگوار مىبيند كه اگر كسى از غصه آن بميرد، او را مورد سرزنش نمىداند.
۴ . نيكى و احسان
لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدّين و لم يخرجوكم من دياركم أن تبرُّوهم وتُقسطوا اليهم.(ممتحنه:۹)
خدا شما را از كسانى كه با شما بر سرِ دين نجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون نراندند، باز نمىدارد از اين كه به آنان نيكى كنيد و با ايشان به داد رفتار كنيد.
فقيهان و اسلام شناسان برجسته كه قانون اساسى جمهورى اسلامى را، پس از تبادل آرا و بررسیهاى عالمانه، به تصويب رساندهاند، با استناد به آيه بالا برخورد و رفتار نيك و دادگرانه با غير مسلمانان را لازم دانستهاند:
اصل چهاردهم قانون اساسى:
به حكم آيه شريفه: (لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين.)
دولت جمهورى اسلامى ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غيرمسلمان، با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمايند و حقوق انسانى آنان را رعايت كنند. اين اصل، در حق كسانى اعتبار دارد كه بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ايران توطئه و اقدام نكنند.
آياتى كه از مؤمنان مىخواهد با همه مردمان (ناس) برخورد نيك داشته باشند مانند:
قولوا للناس حسناً.(بقره:۸۳)
با مردمان به نيكى سخن بگوييد.
عمومِ اين آيات، كافرانِ متعهد و غير حربى را شامل مىشود. به جز اين آيات، آيات ديگر وجود دارد كه به گونه خاص برخورد نيك با اهل كتاب را از مسلمانان مىخواهد مانند:
ولاتجادلوا اهل الكتاب الاّ بالّتى هى أحسن الاّ الذين ظلموا منهم.(عنکبوت:۴۶)
و با اهل كتاب، جز به شيوهاى كه از همه نيكوتر است بحث و گفت و گو نكنيد، مگر با آن عده از آنان كه ستم كردند.
اين منطق قرآن براى هميشه منطق و پيامى زنده و كاراست. مىگويد اگر مىخواهيد با كافران ارتباط گفتارى داشته باشيد كه لازمه آن ارتباط رفتارى نيز هست، بايد بهترين و نيكوترين روش را انتخاب كنيد. تعبير (أحسن) تمامِ كنشهايى كه از انسان در يك گفت و گو آشكار مىشوند، در بر مىگيرد: انتخاب لفظ، محتوا، آهنگ گفتار، حركات، نگاه و…, يعنى الفاظ مؤدبانه باشد، لحن سخن دوستانه، محتواى آن منطقى و مستدل، آهنگ صدا خالى از فرياد و جنجال و به طور كلى، برخورد با آنان از هرگونه پرخاش و هتك احترام و طعن و اهانت به دور باشد.(علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج۱۶، ص۱۳۷_۱۳۸) جز اين (مجادله أحسن) صادق نخواهد بود. بى گمان اگر گفتار نيكو باشد، ولى كنشهاى رفتارى، در برابر آنان، ناپسند و تحكّم آميز باشند، از گفت و گو نتيجهاى به دست نخواهد آمد.
در روايات نيز احسان و رفتار نيك سفارش شده است:
۱. امام باقر(ع) فرمود:
صانع المنافق بلسانك و أخلص مودتك للمؤمن و إن جالسك يهودى فأحسن مجالسته.(حرّانى، تحف العقول، ص۲۱۳)
با زبانت با منافق بساز و با مؤمن دوست خالص باش و با يهودى خوش نشين باش.
نيكى كردن درباره غيرمسلمان تا حد كمكهاى مالى به درماندگان و مستمندانِ ايشان، رواست:
۲. روزى على(ع) بر سر راه خود پيرمردى را ديد كه از مردم درخواست كمك مىكرد. ازحالش پرسيد. گفتند: مردى نصرانى است فرمود:
إستعملتموه حتى إذا كبرُ و عجز منعتموه، إنفقوا عليه من بيت المال.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱۱، ص۴۹)
از او كار كشيديد آن گاه كه پير و ناتوان شد، او را به حال خود واگذاشتيد! از بيت المال به او انفاق كنيد.
۳. روزى پيامبر(ص) با ياران نشسته بودند، جنازهاى از كنار ايشان گذشت، پيامبر به احترام جنازه بلند شدند. ياران نيز به پيروى از حضرت برخاستند. به ايشان گفتند: اين جنازه يك يهودى است.
پيامبر(ص) فرمود:
أَلَيست نفساً؟.(محمد بخاری، صحيح بخارى، ج۷، ص۱۰۲_۱۰۳؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۷۳)
آيا او يك انسان نبود.
نتيجه: آن گروه از غير مسلمانانى كه به قراردادها و حقوق انسانى ملتها متعهد و پاى بندند و رفتار مسالمت آميز با مسلمانان دارند، در متون دينى به تمام اين كسان از هر كيش و مذهبى به ديده انسانى نگاه شده و نه تنها همزيستى، مسالمت، وفاق و معاشرت با ايشان جايز دانسته شده است، بلكه برقرار كردن پيوندهاى شايسته و ابراز عواطف و احساسات نيكوى انسانى و مراعات آداب هم نشينى و انعطاف و نرمى در برابر آنان نيز، سفارش شده است. گزيدهاى اندك از اين گونه آموزهها را در آيات و روايات ديديد. در بخشهاى بعد، به فراخور بحث، آيات و روايات ديگرى كه بر جايز بودن معاشرت مسلمان با كافر دلالت دارند، ذكر خواهد شد، مانند آياتى كه خوردن از خوراكیهاى كافران اهل كتاب و يا ازدواج با آنان را بر مسلمانان روا مىشمارد و نيز روايات بسيارى كه آميختگى مسلمانان و كافران را در صدر اسلام و روزگاران بعد، نشان مىدهد، مانند: رواياتى كه در آنها مسائلى چون: سلام كردن بر يكديگر، دست دادن، بر سر يك سفره نشستن و هم غذا شدن، از ظرفهاى آنان استفاده كردن، به حمام مشترك درآمدن و… مطرح شده است. در روايتى با سند صحيح (شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۲، ص۱۰۲۰) مىخوانيم كه زنى مسيحى، در منزل امام رضا(ع) به عنوان خدمتكار حضور داشته است. بى گمان اين روايات به جز بيان احكامِ خاص هر مورد، از ديدگاه بحث ما دليلهايى استوار بر جايز بودن آمد و شد با غير مسلمانان خواهند بود.
سيره معصومان
رفتار و روش پيشوايان دين كه به عنوان سيره ياد مىشود، در صورتى كه نمونههاى مورد استناد، شرايط و ضوابط تعيين شده براى درستى و پذيرش خبر را دارا باشند، بهترين ملاك و مدرك براى استنباط و دستيابى به رأى و نظر دين است؛ چرا كه نقل سيره، در حقيقت، تفسير و فهم معصومان(ع) را از قرآن و وحى، به گونه مشخص در برابر ما مىنهد.
در زندگى و سيره معصومان(ع)، در باب معاشرت با كافران با انبوهى از نمونهها به گستردگى همه ابعاد زندگى و ارتباطى كه يك انسان در زمينههاى گوناگون با ديگران دارد، روبه رو مىشويم.
نمونههايى كه جايز بودن روابط اقتصادى با كافران را نشان مىدهند، مانند: خريد و فروش، قرض، اجازه، شركت، رهن، مزارعه، مساقات و…، و يا نمونههايى كه جايز بودن پيوستگى در مسائل دفاعى را مىنماياند، مانند: هم پيمان شدن براى دفع دشمن، كمك گرفتن از آنان هنگام جنگ و… و يا نمونههاى فراوان ديگر در مسائل حقوقى كه فقيهان شيعه و سنّى در بابهاى گوناگون فقه مطرح كردهاند. تمامى اين نمونهها حاكى از جايز بودن آمد و شدهاى فردى است. اكنون مجال طرح و بيان اين نمونهها نيست. در اين جا فقط نمونههايى ياد مىكنيم كه بايستگى نگهداشت آداب معاشرت با غيرمسلمانان، از آنها دانسته مىشود.
۴. هنگامى كه پيامبر(ص) به مدينه هجرت كرد پيمان صلح و قانون نامه زندگيِ مسالمت آميز ميان مسلمانان و يهوديان را نوشت. يكى از مواد آن پيمان اين بود:
وانّ على اليهود نفقتهم، وعلى المسلمين نفقتهم، انّ بينهم النّصر على من حارب أهل هذه الصحيفة، وإنّ بينهم النصح، النصيحة والبرّ دون الإثم.(محمد حميد الله، وثائق السياسيه، ص۶۲)
بر يهود هزينه خودشان و بر مسلمانان هزينه خودشان است و بر عهده ايشان است كه يكديگر را يارى دهند و با هر كس كه با اهل اين پيمان نامه بجنگد، جنگ كنند و ميان خود خيرخواه باشند و نيكى و وفادارى از گناه باز مىدارد.
از آغاز پيمان نامه تا سال پنجم هجرت، طايفههاى يهود با مسلمانان در زندگى روزمره خويش، همه گونه پيوندهاى مورد نياز را با يكديگر داشتند. در اين مدت پيامبر(ص) به همان گونه كه با مسلمانان هم نشينى و آمد و شد مىكرد با آنان نيز آمد و شد داشت. با ايشان كار مىكرد، خريد و فروش مىكرد، (ابنقيم، احكام اهل الذمه، ج۱، ص۲۶۹) هداياى آنان را مىپذيرفت،(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۰۷؛ ابىداوود، سنن، ج۳، ص۱۷۱) دعوتشان را قبول مىكرد به عيادت بيماران آنان مىرفت،(ابىداوود، سنن، ج۳، ص۱۸۵) در تشييع جنازه مردگانشان حضور مىيافت و با گشاده رويى آنان را مىپذيرفت و با آنان ابراز همدردى مىنمود و در مجالس سور آنان شركت مىفرمود.(عميد زنجانى، حقوق اقليتها، ص۲۲۴) تا آن جا كه در مرگ عبدالله ابن ابی دوست و هم كار يهوديان مدينه و دشمن سرسخت اسلام، پيامبر(ص) در مراسم عزايى كه از طرف يهوديان برگذار شده بود، شركت فرمود و به يهوديان و فرزندان وى تسليت گفت.(ابىداوود، سنن، ج۳، ص۱۸۴)
۵. روزى پيامبر(ص) شخصى را فرستاد تا از يك يهودى مقدارى پول قرض بگيرد. او رفت و پول را گرفت. سپس مرد يهودى خدمت پيامبر آمد و پرسيد نياز شما برآورده شد؟
پيامبر فرمود: بلى.
يهودى گفت: هرگاه نياز پيدا كرديد من آماده خدمتگزارى هستم، آن چه را مىخواهيد از من دريغ نداريد.
پس پيامبر(ص) براى او دعا كرد: خداوند تو را برقرار بدارد. او به دعاى پيامبر، هشتاد سال زندگى كرد و موى سرش سفيد نشد.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۵)
اين گونه پيوندها و آمد و شدها، ميان پيامبر(ص) و يهوديان برقرار بود تا آن كه يهوديان پيمان خود را شكستند و عليه مسلمانان به خيانت و توطئه دست يازيدند.
على(ع) در زمان حيات پيامبر(ص)، در مدينه، براى معاش خويش در املاك و زمينهاى يهوديان به كار مىپرداخت و از نزديك با آنان آمد و شد داشت. آن حضرت در روزگار حكومتش نيز به رعايت حقوق اهل كتاب توجه داشت و در معاشرت با آنان، اخلاق و آداب را مراعات مىكرد:
۶. امام على(ع) در راه خود به سوى كوفه با مردى از اهل كتاب برخورد كرد و با او در مسافتى كه ميان آن دو مشترك بود، هم سفر شد. او كه حضرت را نمىشناخت، پرسيد كجا مىروى؟ حضرت فرمودند: به سوى كوفه مىروم. با يكديگر به راه ادامه دادند تا آن جا كه مسير كوفه از مسير او جدا مىشد. ولى حضرت به راه كوفه نرفتند و به مسيرى كه آن مرد مىرفت ادامه دادند. مرد با تعجب پرسيد: مگر نگفتى به سوى كوفه مىروى پس چرا از اين سوى با من مىآيى؟ على(ع) فرمود:
هذا من تمام حُسن الصّحبه ان يشيّع الرجل صاحبه هنيئة اذا فارقه وكذلك أمرنا نبيّنا.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۸، ص۴۹۳)
اين به خاطر همراهى با توست. به جاى آوردن حق دوستى و همراهى آن است كه وقتى مىخواهد از همراه خود جدا شود، مقدارى او را همراهى كند. پيامبر ما اين گونه به ما دستور داده است.
وقتى به زندگى و سيره ديگر امامانِ شيعه نيز نگاه مىكنيم، اين گونه بر خوردها و همزیها با كافرانِ متعهد و هم پيمان فراوان يافت مىشود.
تمامى اين الگوهاى رفتارى كه در سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) وجود دارند، از يك سو وظيفه مسلمانان را از نظر نگهداشت آداب معاشرت در برخورد باغير مسلمانان روشن مىكند و از سوى ديگر، در حقيقت، بيانى شفاف بر جايز بودن پيوند و آمد و شد با كافران است.
در اين جا اين پرسش مطرح مىشود كه آيا، آيات و روايات و سيره معصومان(ع)، خاص است يا عام؟ يعنى تنها به جواز معاشرت و نيك رفتارى با كافرانى كه به عنوان اهل ذمه شناخته مىشوند، اختصاص دارد يا معاشرت با كافرانى را كه به عنوان جهانگرد وارد سرزمين اسلامى مىشوند، در بر مىگيرد؟
پاسخ آن است كه آيات و روايات و سيره معصومان (ع) فراگير است. توضيح آن كه:
آيات قرآن كه برجواز معاشرت با غيرمسلمانان دلالت دارند، چنانكه به برخى از آنها اشاره شد، در آنها به گونه عام، سفارش شده است كه با آن دسته از كافرانى كه با شما سر ستيز و عناد ندارند و خواهان صلح و آرامش هستند، به نيكى همزيستى و معاشرت كنيد. همزيستيِ مسلمانان با كافران دوگونه است:
۱ . كافرانى كه در سرزمينهاى اسلامى زندگى مىكنند و با مسلمانان قرارداد ذمه بستهاند.
۲ . كافرانى كه در خارج از سرزمينهاى اسلامى زندگى مىكنند و با مسلمانان قرارداد صلح و متاركه جنگ دارند. در فقه از اين نوع قرارداد به عنوان معاهده يا مهادنه ياد مىشود.
آيات ياد شده اطلاق دارد و هر دو گروه را شامل مىشوند. در روايات نيز، نيكيِ معاشرت با هر دو گروه سفارش شده است: هم كافرانِ اهل ذمه و هم كافرانِ مُعاهد.
سيره نيز عام است؛ يعنى پيامبر(ص) هم با كافران اهل ذمه و هم با كافرانى كه اهل ذمه نبودند و از بيرون سرزمين اسلام به مدينه مىآمدند، به نيكويى برخورد و معاشرت مىكرد. مانند: معاشرت حضرت با يهوديان مدينه با آن كه اهل ذمّه نبودند و يا معاشرت و برخورد حضرت با مسيحيان نجران و…
افزونتر آن كه، در اين روزگار پذيرفتنِ پيمانها و قراردادهاى بين المللى و نشان دادن تعهد و پايبندى نسبت به آنها از سوى توريستهايى كه وارد سرزمين اسلامى مىشوند، به مانند معاهده و پيمانى است كه در گذشته ميان مسلمانان و كافران بسته مىشده است. از همين روى توريستى كه حركت و فعاليّتى متضاد با پيمانهاى بين المللى و مورد توافق در صنعت توريسم انجام ندهد، به سان كافرانِ هم پيمان، جان و مال و حقوق انسانى او بر مسلمانان محترم است.
بنابراين، آموزههاى دينى كه ارتباط مسلمانان و كافران را بيان مىكنند، از قاعده زمان شموليِ اسلام بيرون نيستند؛ در هر روزگار و هر عصرى كه زمينه ارتباط ميان مسلمانان و كافران فراهم شود، آن آموزهها درخور استناد و عمل هستند.
از آيات و رواياتى كه تاكنون بيان شد، دو اصل و قاعده كلى دانسته مىشود:
۱ . در اسلام، پيوستگى و آمد و شد با غير مسلمانانى كه سر ستيز نداشته باشند و در انديشه خيانت و ضربه زدن به مسلمانان و ملل اسلامى نباشند، باز داشته نشده است.
۲ . در معاشرت با غير مسلمانان، بايد اصول انسانى و آداب و اخلاقِ انسانى را رعايت كرد و از هر گونه كنش و واكنشى كه ناسازگار عدالت باشد، پرهيز كرد.
فهم عقلى
پذيرش صلح و دعوت مسلمانان به همزيستى با كافران، در شكلهاى: پيمان ذمّه، مهادنه و اَمان، به خاطر آسانگيرى است كه اسلام نسبت به كفار غير حربى روا دانسته است. در حقيقت، خواسته به آنان فرصتِ تفكر بدهد تا خود به انتخاب برسند. در معاشرت با مسلمانان از نزديك با آموزههاى اسلام آشنا شوند، فرمانهاى اسلام زندگى را براى انسان شيرين مىكند، دنياى درون و بيرون او را مىسازد، به او آرزو و هدف مىدهد و حريّت و عزّت انسانىاش را شكوفا مىكند. اين مسايل از اسلام بر او آشكار شود و از سر انتخاب به اسلام روى آورد.
پس، پذيرش و روا دانستن همزيستى و تحمّلِ مردمانى كه به كيش و مذهب ديگر هستند، به نوبه خود، تفسير (لااكراه فى الدين) است و پاسخى روشن به اين ادعاى گزاف كه اسلام دين شمشير است.
سپاه اسلام وقتى به سرزمينى وارد مىشد هدفش تنها آن بود كه مردمان را از زير يوغ بردگى جسمى و فكرى برهاند. چشم و گوش آنان را به دنياى آزاد و فراخ متوجه كند، همين و بس. پس از اين مرحله، آنان در انتخاب اسلام و يا پيمان و تعهد همزيستى و مسالمت با مسلمانان آزاد بودند. بسيارى از سرزمينهاى مسلمان نشينِ امروز، در صدر اسلام و زمان فتح، مردمانش بر كيش و مذهب خود باقى بودند بى آن كه براى اسلام آوردن آنان زور و اجبارى در كار باشد، اما كم كم با شنيدن آموزههاى اسلام و همنشينى با مسلمانان، جذب اسلام شدند.
جهانگردى بستر ابلاغ دينى
اگر نهضت دين خواهی بشر در اين روزگار مورد توجه قرار دهيم و اين كه بشر امروز نيز از فرو افتادن در تنگناى ماديت و از دست دادنِ هويت معنوى خويش، خسته و وامانده شده و در ژرفاى فطرت خود در جست و جوى فرشته نجات است. در پى فرم و شكلى از زندگى است كه انسان بودنِ او را تفسير كند. او را از چرخه گيج كننده: (كار براى پول و پول براى كار) آزاد كند، تا عطر زندگى به مشامش برسد.
در چنين فضا و موقعيّتى، پيوستگى و آمد و شد از راه رويكرد به صنعت جهانگردى و پذيرش جهانگرد، بى گمان بهترين شيوه براى ابلاغِ پيام اسلام است. زمينهاى است براى ارائه و عرضه آموزههاى اسلام به گردشگرانى كه چه بسا بسيارى از آنان در پى حقيقتند و مخاطبهايى آماده براى دريافت پيام.
يكى از كارشناسانِ صنعت جهانگردى مىنويسد:
برداشت عاميانه از گسترش صنعت توريسم، اشاعه فساد و بى بند و بارى است. در حالى كه بررسیها و مطالعات كارشناسانه واقعيتى غير از اين را نشان مىدهد.
برابر دسته بندیهاى انجام شده به وسيله متخصصين امر، امروزه بيش از ۱۳ نوع جهانگرد در جهان وجود دارد كه با انگيزههاى متفاوت سفر مىكنند… تنها يك گروه از ۱۳ گروه از جهانگردان را بايد در زمره (جهانگردان بى بند و بار) محسوب كرد كه اين گونه افراد نيز قطعاً جمهورى اسلامى را به عنوان مقصد انتخاب نخواهند كرد؛ چرا كه سواحل جزاير (كارائيب)، (هاوايى)، (مالديو) و دهها منطقه ديگر در مناطق مختلف جهان به مراتب مهياتر براى خوش گذرانى چنين افرادى است.
پس، صنعت توريسم را نبايد هم معنا با اتخاذ سياست تساهل و تسامح در برخورد با جريانهاى فرهنگی غير دينى دانست، بلكه اين صنعت زمينه و بستر داد و ستدهاى فرهنگى و گفت وگوى فكرى و اعتقادى و به تعبير قرآن (جدال أحسن) را به گونه عملى فراهم مىآورد و بىگمان در اين ميان فرهنگ و باورى پايدار مىماند كه غنىتر و انسانىتر باشد. اسلام، با توجه به غناى دينى و وفاق انسانى كه دارد، همواره در همين بسترها رشد و گسترش پيدا كرده است.
بهرهگيرى پيامبر(ص) از موقعيتهاى جهانگردى
اگر چه اسلام، ابتدا، با فراخوانى پنهانى افراد و سپس با فراخوانى آشكار نزديكان پيامبر(ص) شكل گرفت:
وأنذر عشيرتك الأقربين.(شعراء:۲۱۴)
و نزديكترين خويشاوندانت را بيم ده.
اما رواج و نفوذ اين آيين بيشتر از راه مسافران و رهگذرانى كه به مكه و يا سپسها به مدينه مىرفتند، انجام يافت. مسافرانى كه از نزديك با پيامبر(ص)، ملاقات مىكردند و در اين ملاقاتها صفحه جانشان صيقل مىيافت. فطرت الهى و وجدان حقيقت جوى درونشان بيدار مىشد و بالاخره از درون فرو مىريختند و جذب آيين روح بخش اسلام مىشدند.
از روشهاى موفق و مؤثر پيامر(ص) براى انتشار اسلام، بهرهگيرى از موقعيت توريستى شهر مكه بود. در ماههاى حرام كافران از سرزمينهاى دور و نزديك و از طايفههاى گوناگون براى برگزارى مراسم حج به مكه هجوم مىآوردند. پيامبر(ص) از اين فرصت به خوبى استفاده مىكرد و آيين اسلام را بر آنان عرضه مىكرد. آموزههاى اسلام با بيان دل نشين پيامبر در بسيارى از افراد موثر مىافتاد و در بازگشت به ميان قوم و قبيله خود، از پيامبر و آيين او، به نيكى سخن مىگفتند و افرادى از قبيله خويش شيفته ديدار با پيامبر مىكردند. از اين راه پيامبر توانست در دل تمام قبيلهها جاى باز كند و پيروانى به دست آورد.
نفوذ اسلام به قبيلههاى ساكنِ مدينه، كه ابتدا به هجرت حضرت به آن شهر و شكل گرفتنِ دارالاسلام انجاميد و سپس به صورت مركزى براى گسترش و نفوذ جهانيِ اسلام درآمد، تنها نتيجه و ثمره همان ملاقاتها و تماسهايى بود كه به گونه خصوصى يا عمومى در شهر مكه به هنگام مراسم حج ميان پيامبر و مسافران كافر مدينه انجام مىگرفت.
اگر نگوييم: موقعيت جهانگردى و گردشگرى شهر مكه و بهره بردارى درست پيامبر(ص) از آن موقعيت، عامل اصلی رشد و گسترش اسلام بوده به واقع بايد آن را به عنوان مهمترين عامل دانست.
شخصيتهاى برجسته و صحابه بزرگ پيامبر چونان: بلال حبشى، ابوذر غفارى، سلمان فارسى و… در آغاز، كافرانى بودند كه با سفر به دارالاسلام و تماس با پيامبر(ص)، به حقايق زلال و نورانى اسلام آشنا شدند و به تمام وجد جذب اسلام و پيامبر گرديدند.
تاريخ اسلام چه بسيار افرادى را نشان مىدهدكه در عين كين و خشم نسبت به اسلام و مسلمانان، وقتى پا به قلمرو اسلام گذاردند و با پيشوايان دين و مسلمانان تماس و معاشرت پيدا كردند، به اشتباهِ درك و فهم خود از اسلام و مسلمانان پى بردند و دگرگون شدند.
نتيجه: از اين مقدمات به خوبى دانسته مىشود كه پذيرش جهانگرد و بازگشايى اين صنعت در كشورمان مىتواند تريبون و ابزار مناسبى براى ابلاغ پيام اسلام به انسانهايى باشد كه يا هنوز اسلام به ايشان نرسيده و يا قرائتى ناقص، نادرست و تحريف شده از اسلام شنيدهاند. در هر يك از اين دو صورت، اكنون كه امكان ابلاغ و عرضه اسلام از راه ورود جهانگرد و هم سخنى و آمد و شد با او فراهم است، اين مهم اگر هم متعلّق حكم واجب بودن ابلاغ و انذار (توبه:۱۲۲) نباشد، دست كم، متعلّق حكم جواز خواهد بود.
بدون ترديد معاشرت پسنديده و خوش رفتارى با جهانگردان غيرمسلمان، جاذبههاى فرهنگى مىآفريند و روح و فكر آنان را متوجه آموزه های انسانى در اسلام مىكند. اين به نوبه خود به گونهاى دعوت و تبليغ عملى براى دين گسترى در ميان انسانهاست.
حد و مرزهاى آمد و شد با كافران
در قرآن دو دسته از آيات وجود دارد كه حد و مرزهايى براى آمدوشد با كافران, در آنها بيان شده است. يك دسته آياتى است كه مسلمانان را از دوست گرفتنِ كافران باز مىدارد. دسته ديگر آياتى هستند كه دستور ستيز و جهاد با كافران مىدهند:.
بازداشتن از گرايش و خود باختگى:
يا ايها الذين امنوا لاتتخذوا عدوّى وعدوّكم اولياء.(ممتحنه:۱)
اى كسانى كه ايمان آورديد، دشمن مرا و دشمن خودتان را ولی مگيريد.
لايتّخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين.(آل عمران:۲۸)
مؤمنان، كافران را به جاى مؤمنان دوست نگيرند.
يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود والنصارى اولياء.(مائده:۵۱)
اى كسانى كه ايمان آورديد، يهوديان و مسيحيان را اولياء خويش مگيريد.
همان گونه كه مىنگريد در اين دسته از آيات، مسلمان از دوست گرفتنِ كافران بازداشته شده است. در اين جا دو پرسش مطرح مىشود:
۱ . آيا مضمون اين آيات با آنچه پيش تر در جايز بودن آمد و شد با كافران ياد شد، دوگانگى دارد و به معناى جايز نبودن و حرام بودن معاشرت است؟ پاسخ منفى است به چند دليل:
پيامبر(ص) با وجود آن كه اين آيات نازل شده بود، با كافران متحد و هم پيمان، معاشرت و مراوده مىكرد.
سيره معاشرتى امامان(ع)، كه پيشتر به گوشهاى از آن اشاره شد، بى ترديد پس از نزول اين آيات بوده است.
اگر بازداشتن مؤمنان از (تولّى) در اين آيات به معناى بازداشتن آمد و شد با كافران دانسته شود، اين آيات، با صريحِ آياتى كه در آنها به پذيرش همزيستى و مسالمت و نيكى كردن به آنان امر شده است، تنافى پيدا خواهد كرد مانند اين آيه:
لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم.(ممتحنه:۹)
پس بى گمان آيات ياد شده، آمد و شد و رفتار نيكو داشتن با كافران را جلوگيرى نمىكند، بلكه در صدد بيان مطلب ديگرى است.
۲ . اين آيات ازچه چيزى باز مىدارند؟
در اين آيات از (تولّى) و (ولاء) با كافران بازداشته شده است، ولیّ از ماده (ولايت) در اصل به معناى مديريت و سرپرستى كردن است. به معناى دوستى كردن نيز به كار مىرود؛ زيرا وقتى انسان دوستِ كسى مىشود به گونهاى تحت تأثير و اراده دوست قرار مىگيرد و در زندگى و حيات خويش نيز از او اثر مىپذيرد.
بنابراين (تولیّ) كه در اين دسته از آيات مطرح شده و از آن بازداشته شده است، به معناى دوستى با كافران است، به گونهاى كه از جهت روحى و احساسات درونى به آنان كشش پيدا كند و در برابر ايشان حالت پيروى و تأثيرپذيرى از خود نشان دهد.
مرحوم علامه طباطبايى درباره مفهوم (تولّى) در اين آيات مىنويسند:
فإتّخاذ الكافرين اولياء هو الامتزاج الروحى بهم بحيث يؤدّى الى مطاوعتهم و التأثر منهم فى الاخلاق و ساير شؤون الحياة و تصرفهم فى ذلك.(علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج۳، ص۱۵۱)
دوست گرفتن كافران، يعنى از نظر روحى با ايشان به گونهاى در آميخته شود كه به فرمانبرى از آنان بينجامد و در اخلاق، و ديگر شوؤن زندگى از آنان تأثير پذيرد و در اختيار و اراده آنان قرار گيرد.
دوستى مسلمان با كافر اگر به گرايش، خودباختگى روحى و قبولِ سيادت كافر بينجامد و موجب شود كه عزت و شخصيت اسلامیٍ او خدشه دار گردد، اين دوستى از نظر قرآن مردود و مورد نهى و نكوهش است. ولى آمد وشد مسالمت آميز با كافران كه به شخصيت و سيادت مسلمانان خللى نرسد، به كلى از مفهوم (تولّى) با كفّار جداست و نه تنها ممنوع نيست، بلكه مورد سفارش آيات و مورد تشويق پيشوايان دين است.
بازداشتن از ارتباط با كافران مستكبر
و إن نكثوا أَيْمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دينكم فقاتلوا أئمة الكفر إنّهم لا اَيْمان لهم لعلّهم ينتهون.(توبه:۱۲)
و اگر پيمانشان را پس از بستن بگسلند و نيش در دينتان زنند، بايد كه با پيشوايان كفر بجنگيد، زيرا آنان را پيمانى نباشد، تا مگر آنان باز ايستند.
فلاتطع الكافرين وجاهدهم به جهاداً كبيرا.(فرقان:۵۲)
فرمان كافران مبر و با آنان به وسيله قرآن جهاد كن جهادى بزرگ.
در اين دسته از آيات، كفر به عنوان يك وصف اعتقادى، سبب و علت ستيز و جهاد قرار نگرفته است، يعنى قرآن نمىگويد بدان جهت با كافران بستيزيد كه كافرند و ديانتى غير از اسلام دارند. صرف اين كه كسى يا گروهى و يا ملتى به كيش و مذهبى غير از اسلام باشد، اين سبب نمىشود كه مسلمانان بايد با آن كس يا آن گروه و ملت بستيزند و به جهاد برخيزند.
در اين دسته از آيات، براى ستيز و جهاد با كافران به مسائلى غير از كافر بودنِ آنان اشاره شده است. بايد با كافرانى به جهاد برخاست كه نه اسلام مىآورند و نه به پيمان و عهد خود با مسلمانان وفا دارند و بالاتر آن كه مسلمانان را از پيرویِ اسلام خارج مىسازند و به فرمانبریِ خود مىخوانند.
مىگويد: با سردمداران كفر بجنگيد؛ چرا كه ايشان عهد و پيمانى ندارند؛ زيرا اگر پيمانى هم ببندند پيمان مىشكنند و طغيان مىكنند. يعنى در برابر ديگر انسانها، هيچ مرزى را براى خود نمىشناسند تا حرمت پيمان با آنان را نگهدارند. بدين جهت همواره در تلاشند كه ديگران را به يوغ طاعت و فرمانبریِ خويش درآورند و بر آنان چيرگى يابند و اين خوى استكبارى و طغيانگرى انسان، بيشتر با كفر اعتقادى همراه است. اما چنين نيست كه تمامى كافران مستكبر و طغيانگر باشند؛ از اين روى قرآن ميان آنان فرق مىنهد:
ومن اهل الكتاب من ان تأمَنْه بقنطار يؤدّه إليك ومنهم من ان تأمنه بدينار لايؤدّه اليك الاّ مادُمتُ عليه قائماً ذلك بأنّهم قالوا ليس علينا فى الأميّين سبيل.(آل عمران:۷۵)
و كسانى از اهل كتاب هستند كه اگر او را گنجينهاى به امانت دهى آن را به تو باز مىدهد و از آنان كسانى هم هستند كه اگر او را دينارى به امانت دهى آن را به تو باز ندهد، مگر آن زمانى كه بالاى سرش بايستى، اين بدان سبب است كه گفتند: در حق مردمِ بى كتاب آسمانى هر چه كنيم بر ما گناهى نيست.
گروهى از كافرانِ اهل كتاب امين هستند و حدّ و عهد نگاه مىدارند و به قراردادها و پيمانهاى خود پايـبندند و كفرِ خود را به تكبّر و طغيان نياميختهاند، ولى گروهى ديگر از آنان نه امين هستند و نه حدّ و عهد مىشناسند. موضع قرآن نسبت به اين دو گروه متفاوت است.
در برابر گروه دوم، هيچ گونه نرمش و مسامحهاى روا نيست. تنها با زبان شمشير و جهاد و قطع هرگونه ارتباطى با آنان بايد سخن گفت؛ چرا كه جز اين هيچ منطقى را نمىشناسند.
اما در برابر گروه نخست، قرآن بر ايجاد پيوند، همزيستى، آمد و شد، وفاق و تعاملِ نيكو و شايسته تكيه مىكند و حتّى نسبت به اين گروه از كافران، خداوند مىخواهد دشمنى به دوستى بدل گردد:
عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودّة واللّه قدير والله غفور رحيم.(ممتحنه:۷)
اميد است كه خدا ميان شما و آن كسانى كه با آنان دشمنى كرديد، دوستى قرار دهد و خدا تواناست و خدا آمرزندهاى مهربان است.
نتيجه:
رابطه و معاشرت تا مرزى آزاد است كه:
۱ . به همدلى و دوستى فرمانبردارانه و زبونانه مسلمان در برابر كافر نينجامد.
۲ . آمد و شد با كافرانى باشد كه خوى طغيانگرى را بر كفر خويش نيفزودهاند و به قراردادها و حقوق انسانى مسلمانان احترام مىگذارند.
اين دو شرط، كه در بررسى دو دسته آيات به عنوان نتيجه ياد شد، از قاعده (نفى سبيل) يا (عزّت و سيادت) نيز، قابل درك و استنباط است. اين قاعده، در آغاز بحث، توصيف و تبيين شد.
يك ادعاى گزاف
شمارى از نويسندگان سطح نگر و چه بسا كينه ورز، براساس اين دسته از آيات چنين قضاوت كردهاند كه: اسلام ارتباط مسلمانان را با پيروان ديگر مذهبها براساس ابراز دشمنى و تنفّر و اهانت قرار داده و مسلمانان را از دوستى با آنان اكيداً باز داشته است!(عميد زنجانى، حقوق اقليتها، ص۲۳۸)
نادرستى اين سخن از آنچه تاكنون بحث و بررسى شد، به خوبى دانسته مىشود. اينان اين آيات را به رأى خويش تفسير كردهاند. از عوامل بيرون از حوزه اعتقاد، كه سبب ستيز و جنگ با كافران مىشود و در همين آيات به آنها اشاره شده، غفلت ورزيدهاند و نيز ميان دوستىاى كه موجب شود مسلمان در برابر اراده و خواست كافر زبون گردد و استقلال و عزت و شخصيت اسلاميِ خويش را از دست بدهد كه اين نوع دوستى مضمون اين آيات و ممنوع است و ميان رفتار دوستانه و مراعات حقوق انسانى و آداب و اخلاق معاشرت كه مضمون بسيارى از آيات ديگر است و بدانها سفارش شده، فرق ننهادهاند.
شگفتتر آن كه، اينان قانون ذمّه را نيز در قرآن ناديده گرفتهاند. قانونى كه كمترين مسؤوليت را بر عهده كفّار اهل ذمه مىنهد و در برابر، آنان حقوق و مزايايى در جامعه اسلامى پيدا مىكنند، مانند حفظ جان و اموال و حتى اگر مورد حمله قرار گيرند، مسلمانان وظيفه دارند به عنوان يك شهروند از آنان دفاع كنند. سخن دلسوزانه امام على(ع) با شنيدن ستمى كه دشمنان به زنان يهودى روا داشتند و بسيارى از اين نمونهها در تاريخ اسلام ثبت است كه اشاره شد.
نگهداشت آيينها و قانونها در آمد و شد
افزون بر آن دو مرزى كه براى همزيستى و آمد و شد با كافران معين شد، در متون دينى، آداب و آيينهاى ديگرى نيز بيان شده است مانند: ابتدا نكردن به سلام بر كافر و يا پرهيز از تماس بدنى با كافر. البته اين محدوديتها بيشتر ناظر به لزوم حفظ استقلال و عزّت مسلمانان در برابر كافر است و تأكيدى براى پيش گيرى از خطر احتمالى نفوذ و سلطه كافران بر مسلمانان؛ چرا كه نگهداشت اين آيينها و قانونها، مسلمانان را از پيامدهاى ناشايست آمد و شد با كافران نگه مىدارد.
سلام بر غيرمسلمان
در روايات، درباره سلام بر غيرمسلمانان و يا اين كه اگر آنان سلام كردند، چگونه بايد جواب داد، مسائلى وجود دارد و فقها بر اساس روايات، آرايى ارائه كردهاند.
امام صادق(ع) از على(ع) نقل مىكند كه فرمود:
لاتبدؤوا أهل الكتاب بالتسليم واذا سلّموا عليكم فقولوا: وعليكم.(كلينى، اصول كافى، ج۲، ص۶۴۸)
در سلام بر اهل كتاب پيشى نگير و هرگاه آنان سلام كردند بگوييد: (وعليكم).
رسول اللّه(ص) فرمود:
لاتبدأوُا اليهود ولاالنّصارى بالسلام.(مسلم، صحيح مسلم، ج۴، ص۱۷۰۷)
در سلام بر يهود و نصارى پيشى نگيريد.
عبد الرحمن بن حجاج مىگويد: به امام كاظم(ع) عرض كردم:
أرايت إن احتجت الى الطبيب وهو نصرانى (ان) أسلّم عليه و أدعو له؟
قال: نعم انه لاينفعه دعاؤك.(كلينى، اصول كافى، ج۲، ص۶۵۰)
آگاه كن مرا كه اگر به طبيب نصرانى نيازم افتاد بر او سلام گويم و براى او دعا كنم؟
حضرت فرمود: بلى، زيرا دعاى تو براى او سودى ندارد.
فقيهان اهل سنّت، در اين باره بر چهار رأيند: بعضى رأى به حرام بودن دادهاند و شمارى به مكروه بودن، و شمارى به مباح بودن و گروهى گفتهاند: جايز نيست مگر در حال ضرورت و احتياج و يا علتى ديگر.(على الطريقى، الاستعانة بغير المسلمين، ص۲۹_۳۰)
در اين باره، ميان فقيهان شيعه دو رأى وجود دارد: رأى مشهور آن است كه سلام كردن بر كافرانِ هم پيمان، مكروه است. اينان نهى در روايات را تنزيهى دانستهاند.(محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۱، ص۲۷۹) اما علامه حلّى رأى بر حرام بودن داده است.(علامه حلى، تذكرة الفقهاء، ج۱، ص۴۴۶)
صاحب جواهر پس از نقل رأى شهيد بر حرام بودن، مىنويسد:
وهو كذلك لو كان بسند معتبر، ولم تكن شهرة على ارادة الكراهة منه.(محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۱، ص۲۷۹)
رأى شهيد به اين كه نهى مطلق، در روايات، بر حرام بودن دلالت دارد، صحيح است اگر سند آنها معتبر باشد و شهرتى نمىبود كه بگويد منظور از نهى، تنزيه و كراهت است.
از اين سخن، دانسته مىشود كه ايشان رأى به كراهت دارد و نظر مشهور را بر مىگزيند.
و اگر مسلمان در يكى از امورش به كافران اهل كتاب احتياج پيدا كند، صاحب جواهر به جوازِ سلام بر كافر رأى مىدهد:
لو اضطرّ المسلم اليه لكونه طبيباً يحتاج اليه ونحو ذلك لم يكره له السلام عليه ولا الدعاء له.(محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۱، ص۲۸۰)
اگر مسلمان به مراجعه پزشك نصرانى يا شخصى مانند او، ناچار گردد سلام بر او و دعا بر او، مكروه نيست.
ايشان دليل رأى خود را روايت عبدالرحمن دانسته؛ يعنى همان روايت سوّم كه در آغاز بحث ياد شد.
از مجموع آرا به دست مىآيد كه براى سلام مسلمان بر كافر بازدارى قطعى وجود ندارد؛ چرا كه مشهور فقيهان شيعه و بيشتر فقيهان سنّى، بازدارى (نهى) در اين روايات را بازدارى تنزيهى دانستهاند نه بازدارى تحريمى. بنابراين، اگر سلام مسلمان بر كافر، به آن اصل كلى يعنى (اصل عزّت و سيادت) خللى نرساند، منعى از دين براى آن نخواهد بود، بلكه مصداقى روشن از معاشرت نيكو با غير مسلمانان خواهد بود كه در آيات و روايات به آن سفارش شده است.
اما درباره جواب دادن به سلامِ كافران نيز دستوراتى در روايات آمده است:
امام صادق(ع) فرمود:
اذا سلّم عليك اليهودى والنصرانى والمشرك فقل: عليك.(كلينى، اصول كافى، ج۲، ص۶۴۹)
هرگاه يهود يا نصرانى يا مشرك برتو سلام كند، در جوابش بگو: (عليك).
ـ امام باقر(ع) فرمود:
عايشه همسر پيامبر(ص) در حضور رسول اكرم نشسته بود. مردى يهودى وارد شد و هنگام ورود به جاى (سلام عليكم) گفت: (السام عليكم) يعنى مرگ بر شما.
پيامبر در جواب او فرمود: (عليكم).
طولى نكشيد كه يكى ديگر از يهوديان وارد شد، او هم همان گونه سلام كرد.
عايشه سخت خشمگين شد، ولى پيامبر او را دعوت به سكوت كرد.
سپس پيامبر(ص) فرمود:
فاذا سلّم عليكم مسلمٌ فقولوا: سلام عليكم. واذا سلّم عليكم كافر فقولوا: عليك.
هرگاه مسلمان بر شما سلام كند بگوييد: (سلام عليكم) و هر گاه كافر بر شما سلام كند بگوييد: (عليك.)(كلينى، اصول كافى، ج۲، ص۶۴۸)
فقيهان براساس اين روايات فتوا داده و گفتهاند هرگاه كافر بر مسلمان سلام كند، در جواب گفته مىشود: (وعليكم) يا (وعليك).(محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۱، ص۲۷۹)
علامه حلى بر اين رأى است كه مىتوان به غير سلام جواب داد، مانند اين كه بگويد: (هداك اللّه) يا (أنعم الله صباحك).(علامه حلى، تذكرة الفقهاء، ج۱، ص۴۰۷)
در اين جا اين نكته در خور توجه است كه آنچه فقيهان درباره محدوديت سلام و جواب سلام غيرمسلمانان بيان كردهاند، با توجه به رواياتى است كه در آنها نوعى كينه توزى و عناد نسبت به مسلمانان ديده مىشود و پاسخ امام(ع) ناظر به چنان فضايى است. ولى در روزگارى كه فضاى معاشرت با كافران از سياست ورزیِ كينه توزانه به دور باشد و زمينهاى براى تأثيرپذيرى مسلمان از كافر نباشد، ارتباط گفتارى محدوديتى نخواهد داشت، بلكه در مقوله معاشرت و ارتباط هر چه ادب انسانى بيشتر رعايت گردد، نفوذ و تأثير سخن بر روح و جان مخاطب افزون خواهد شد.
از آنچه تاكنون بيان شد اين نتيجه به دست مىآيد كه در اسلام برقرار كردن پيوندهاى فردى و آمد و شد با غيرمسلمانان، حتّى با نگهداشت آداب اخلاقى و اجتماعى آزاد است.
موضوعى كه ممكن است اين نتيجه را مورد ترديد قرار دهد، نظريهاى است كه بعضى از فقيهان آن را ابراز كردهاند. اينان بر آن شدهاند كه بدن انسان كافر، حتى آنان كه اهل كتابند، نجس است و تماس با بدن او، اگر تَر باشد، نجس كننده است. پس، از آمد و شد و پيوند و تماسى كه موجب نجس شدن تن يا لباس گردد، بايد خوددارى شود.
در اين جا براى بهتر روشن شدن اين موضوع و نيز سنجش ميزان درستیِ اين ديدگاه، شايسته است درباره نجس و يا پاك بودن بدن كافران بررسى مختصر صورت گيرد، به ويژه آن كه در اين بررسى رواياتى ياد مىشود كه ابعاد گوناگون و گسترده همزيستى مسلمانان با كافران را در گذشته نشان مىدهد.
پاك بودن ذاتى اهل كتاب
در اين بحث اصل سخن در آن است كه آيا از متون دينى نجاستِ ذاتى كافرانِ اهل كتاب دانسته مىشود يا نجس بودن عرضیِ آنان. به عبارت ديگر، آيا اهل كتاب به خاطر كافر بودن، در پارهاى روايات نجس شمرده شدهاند، يا به سبب آن كه با چيزهاى نجس تماس دارند؟
كسانى كه رأى به نجس بودن كافران دارند مىگويند: روايات بر (نجس بودنِ) كافران دلالت دارد و كسانى كه ايشان را پاك مىدانند مىگويند: اين روايات ناظر به (نجس شدن) آنان است يعنى چون در خوراك، پوشاك و نوشيدنیها، به طور معمول، با چيزهايى سروكار دارند كه از نظر اسلام نجس شمرده مىشوند، مانند: گوشت خوك، شراب و ساير مشروبهاى الكلى، پوست حيوانهاى ذبح نشده و…، تماس با اين چيزهاى خارجى سبب مىشود بدن اينان نجس شود. پس هرگاه بدن آنان به سبب تماس، با اين چيزها آلوده نشود و يا پس از آلودگى شستشو گردد، مانند بدن شخص مسلمان پاك خواهد بود.
اين دو نظريه در گفتار فقيهان شيعه ديده مىشود. البته مشهور بلكه تمامیِ ايشان، درباره نجس بودنِ مشركان، هماهنگ مىانديشند، ولى درباره نجس بودنِ كافران اهل كتاب، اختلاف رأى وجود دارد: شمارى از فقيهان پيشين و نيز بعضى از فقيهان پسين كافران اهل كتاب را پاك مىدانند، مانند: شيخ مفيد، شيخ طوسى، عاملى صاحب كتاب (مدارك الاحكام)، محقق سبزوارى، مقدس اردبيلى، آخوند خراسانى، مرحوم سيد حكيم و عدهاى ديگر.(ابراهيم جناتى، طهاره الكتابى، ص۲۵)
بسيارى از فقيهان معاصرنيز پاك دانسته اند مانند: محمد رضا آل يس، سيد صدرالدين صدر، سيد محسن امين، شهيد صدر (شهيد صدر، الفتاوى الواضحه، ص۳۱۹) و آيت اللّه خويى.(آيت اللّه خويى، التنقيح، ج۲، ص۵۳)
و از فقيهان حاضر مانند: فاضل لنكرانى، (محمد فاضل لنکرانی، توضيح المسايل، مسأله ۱۱۴) شيخ جواد تبريزى، مقام معظم رهبرى،(سید علی خامنهای، اجوبة المسائل، ص۹۷) نورى همدانى، (نورى همدانى، توضيح المسايل، ص۳۲) عبدالكريم اردبيلى،(عبدالكريم اردبيلى، توضيح المسايل، ص۲۱) سيد على سيستانى(سيد على سيستانى، توضيح المسايل، ص۲۶) و مكارم شيرازى(مكارم شيرازى، توضيح المسايل، ص۲۳) و شمارى ديگر، به طهارت كفار اهل كتاب فتوا دادهاند. اگرچه برخى از اينان احتياط را نيز ياد كردهاند.
صاحبان نظريّه (پاك بودن اهل كتاب) به روايات زير استدلال كردهاند:
۱ . عيص بن قاسم مىگويد: از حضرت صادق(ع) درباره هم غذا شدن با يهودى، نصرانى و مجوسى پرسيدم فرمود:
اگر از غذاى شما باشد و وضوء هم بگيرد (دست خود را بشويد) اشكال ندارد.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱۶، ص۴۷۳)
مراد از وضوء گرفتن در اين روايت، همان شستن دست و صورت است، تا اگر نجسى خارجى دارد، برطرف شود.
۲ . زكريا بن ابراهيم مىگويد: من نصرانى بودم. مسلمان شدم، آن گاه به حضرت صادق عرض كردم: خانواده من بر دين نصرانى هستند، آيا با آنان در يك اتاق باشم و از ظرفهاى آنان غذا بخورم؟
فرمود: آيا آنان گوشت خوك مىخورند؟
گفتم نه.
فرمود: اشكال ندارد.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۳، ص۴۷۳)
۳ . ابراهيم بن ابى محمود مىگويد: از امام رضا(ع) پرسيدم كنيز مسيحى كه خدمتكار شماست و شما هم مىدانيد كه مسيحى است، نه وضو مىگيرد (شستشو نمىكند، و نه از جنابتش غسل مىكند، حضرت فرمود:
اشكالى ندارد وى دستهاى خود را مىشويد.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۲، ص۱۰۲۰)
۴ . عبداللّه بن سنان مى گويد: پدرم با حضور من از امام صادق(ع) پرسيد: ذمّى لباس من را به عاريت مىگيرد و مىدانم كه او شراب مىنوشد و گوشت خوك مىخورد و سپس آن را به من باز مىگرداند. اگر بخواهم در آن لباس نماز بخوانم بايد شستشو دهم؟
حضرت فرمود:
در آن لباس نماز بگزار و لازم نيست بشويى، زيرا لباس تو وقتى به او عاريه دادى پاك بود و اكنون يقين ندارى كه او لباس تو را نجس كرده باشد، پس اشكال ندارد. تا مادامى كه يقين به نجس شدن آن لباس ندارى مىتوانى در آن نماز بخوانى.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۲، ص۱۰۹۵)
از اين روايات به دست مىايد كه مسأله پاك بودن كافران اهل كتاب امر مسلّمى تلقّى مىشده است و راويان از آلودگیهاى عرضى كافران پرسش مىكردند؛ زيرا آنان به طور معمول گوشت خوك و شراب مصرف مىكردند.
صاحبان نظريه (نجس بودن كفار اهل كتاب) بر آيه زير و نيز رواياتى استدلال كرده.
يا ايها الذين امنوا انما المشركون نجس.(توبه:۲۸)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، مشركان نجسند.
استدلال بر اين آيه در صورتى تمام است كه ثابت شود واژه (نجس) در قرآن به معناى نجسى است كه در اصطلاح فقهى به كار مىرود. براى ما ثابت نيست كه واژه نجس در زمان نزول، همين معناى فقهى اكنون را داشته است. شايد، نجس در آن روزگار به معناى لغوى خود، يعنى پليد و كثيف، بوده باشد؛ از اين روى، شمارى از فقيهانى كه قائل به نجاست كافرانند، به اين آيه استدلال نكردهاند.
مرحوم علامه طباطبايى مىنويسند:
وقتى خداوند ممنوع بودن ورود مشركان را به مسجدالحرام، تعليل مىكند به اين كه آنان نجسند، دانسته مىشود كه براى مشركان گونهاى پليدى و براى مسجد گونهاى پاكى و پاكيزگى اعتباركرده است.
و به هرحال، آن گونه پليدى، هر چه باشد، چيزى غير از نجس بودن فقهى است كه با خيسى سرايت كننده نبايد به ايشان نزديك شد.(علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج۹، ص۲۲۹)
اما رواياتى كه به آنها بر نجس بودن كافران استدلال شده است، چند دستهاند در بعضى از آنها از نيم خورده كافران بازداشته شده است،(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱، ص۱۵۸_۱۵۹) پارهاى ديگر مسلمانان را از هم غذا شدن با كافران در يك طرف باز مىدارند،(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱۶، ص۴۷۱) پارهاى ديگر از شست و شوى بدن در گنداب حمامهايى كه انسانها از هر كيش و مذهب خود با آن شستهاند، باز مىدارند،(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱، ص۱۵۸) دستهاى ديگر، از خوردن و آشاميدن در ظرفهاى كافران منع مىكند،(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱، ص۱۶۵) و نيز پارهاى ديگر رواياتى است كه در آنها، امام(ع) مىگويد: وقتى با غير مسلمان دست مىدهى، دستت را بشوى.(كلينى، اصول كافى، ج۲، ص۶۵۰)
اشكال:
۱ . درنگ و بررسى نشان مىدهد كه معيار و ملاكِ بازدارندگى در اين روايات وجود نجاستهاى عرضى و خارجى است كه كافران از آنها دورى نمىكنند.
۲ . بازدارندگى در اين روايات، با شواهدى كه يافت مىشود، بر كراهت و تنزيه حمل گردد.
آيت اللّه خويى، پس از بررسى اين دو دسته از روايات، آن رواياتى كه بر پاك بودن اهل كتاب دلالت دارند، از جهت سند تمام و از جهت مضمون و دلالت نيز صريح شمرده و مىنويسد:
مقتضى الجمع العرفى بين الطائفتين حمل اخبار النجاسة على الكراهة لانّ الطائفة الثانيه صريحة أو كالصريحة فى طهارتهم و الطائفة الأولى ظاهرة فى نجاسة اهل الكتاب.(آيت اللّه خويى، التنقيح، ج۲، ص۵۲_۵۳)
جمع عرفى ميان اين دو دسته از روايات اقتضا مىكند كه نهى در رواياتِ نجس بودن كافران بر كراهت حمل شود؛ زيرا مضمون رواياتى كه از آنها پاك بودن كافران اهل كتاب دانسته مىشود، به صراحت بر پاك بودن آنان دلالت مىكند، ولى دسته ديگر از روايات صراحت در نجس بودن كافران ندارد، بلكه ظهور بر اين مطلب دارد.
شيخ محمد جواد مغنيه از اين روايات، نيكو پاسخ مىدهد:
در برابر اخبارى كه بر نجس بودن كافران استدلال شده، اخبار ديگرى بر پاك بودن آنان دلالت دارند كه از نظر دلالت، روشنتر و از نظر شمار، بيشتر و از جهت سند نيز كمتر از آنها نيستند.
پس اگر رواياتِ نجس بودن كافران را بر گزينيم و رواياتِ پاك بودن را واگذاريم، ضعيف را بر اقوى و كمتر را بر بيشتر مقدم كردهايم.
و اگر هم تساوى و برابريِ اين دو دسته روايات را با يكديگر بپذيريم در اين صورت يا باور به سقوط دو مخالف با هم داريم كه بايد به اصل پاكى انسان رجوع شود، و يا به تخيير در انتخاب باور داريم، پس روايات پاك بودن كافران را بر مىگزينيم.(محمد جواد مغنيه، فقه الامام جعفرالصادق، ج۱، ص۳۳)
با توجه به بررسى اجمالى كه گذشت، دست كم اين دانسته مىشود كه نظريّه (نجس بودن اهل كتاب) مورد اتفاق فقها نبوده و نيست و چنانكه ديديم دليلها و مدركهاى اين نظريه، كاملاً قابل بحث و مناقشه است. افزون آن كه اگر در اين زمينه به بحث و بررسىاى گسترده و پرحوصله پرداخته شود نه تنها پاك بودن كافران اهل كتاب كه پاك بودن ذاتى انسان با هر كيش و مذهبى به دست مىآيد.
دعوت و ميهمانى
بنابراين، مسائلى كه به طور معمول در معاشرت با غير مسلمانان اجتناب ناپذير است، مانند دست دادن و يا هم غذا شدن و با آنان بر سر يك ميز غذا نشستن از جهت رعايت پاكى و نجسى براى مسلمان منعى وجود نخواهد داشت، مگر آن كه عامل ديگرى مسلمان را از اين كار باز دارد مانند آن كه غذا مال غيرمسلمان باشد از موادى تهيه شده باشد كه در اسلام بازداشته شده است مانند گوشت خوك.
عيص بن قاسم مىگويد: از حضرت صادق(ع) درباره هم غذا شدن با يهودى و نصرانى پرسيدم؟
حضرت فرمود:
لابأس اِذا كان من طعامك.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱۶، ص۴۷۳)
اگر از غذاى شما باشد، اشكال ندارد.
منظور امام(ع) آن است كه اگر غذا از موادى تهيه نشده باشد كه در اسلام از خوردن آن بازداشته شده است در اين صورت مىتواند با كافر هم غذا شود. مىتواند غير مسلمان را به صرف غذا و اشاميدنى دعوت كند و يا دعوت او را بپذيرد به شرط آن كه خوردنى و يا آشاميدنى از نظر اسلام پاك و حلال باشد.
هديه دادن
هديه دادن به غير مسلمان و يا هديه گرفتن از ايشان منعى ندارد، بويژه اگر اين كار سبب تلطيف و تصحيح موضع فكریِ او درباره اسلام و مسلمانان گردد و او را به فرهنگ و آموزههاى اسلامى نزديك كند.
پيامبر(ص) براى جذب غيرمسلمانان از اين روش استفاده مىكرد. در سال پنجم هجرت، حضرت به منظور دل جويى از مردم مكه، براى ابوسفيان مقدارى خرماى رطب به عنوان هديه فرستاد و ابوسفيان نيز هديهاى براى حضرت فرستاد.(شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج۱۶، ص۴۷۳)
صاحب جواهر، در كتاب زكات، رأى پارهاى فقيهان را كه گفتهاند سهم (مؤلفه قلوب)، در اين روزگار مورد ندارد و ويژه دوران حضور معصومان(ع) بوده است، ضعيف مىشمارد و بر آن است كه در هر عصرى مىتوان براى دل جويى و جذب غيرمسلمانان به سوى اسلام، از درآمد زكات استفاده كرد. سپس سخن استادش، مرحوم كاشف الغطاء را ياد مىكند كه گفته است:
ولو حصل تأليفهم بلين الكلام وحسن السيره اقتصر على هذا الحال ولم يبذل المال.(محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۱۵، ص۳۴۳)
اگر با گفت و گو و تفاهم مؤدبانه و معاشرت و رفتار نيكو، غيرمسلمانان دل جويى شوند و با مسلمانان هم آهنگ و هم دل گردند، به اين كار بسنده مىشود و از درآمد زكات براى چنين كارى استفاده نمىشود.
اما صاحب جواهر، براى انجام اين مهم، استفاده از درآمد زكات را نيز جايز مىداند.
به هر روى، آن چه از كردار و رفتار كه معاشرت نيكو با جهانگردان غيرمسلمان محسوب گردد مشمول دلالت آيات، روايات و سيره معصومان(ع) خواهد بود و مورد سفارش و توصيه دين. مهم در اين معاشرت آن است كه شخص مسلمان از اين فرصت مناسب و مهيّا، به تواند به سود مكتب و گسترش باورها و آموزههاى اسلام استفاده كند و با نگهداشت ادب در معاشرت با غير مسلمانان، بر حفظِ تفكر، هويت، شخصيت و فرهنگ اسلامى خود، دغدغه و دل مشغولى داشته باشد.
از مجموع اين بررسى، اين اصول كلى در روابط فردى با غيرمسلمانان به دست آمد:
۱ . در اسلام، آمد و شد و همزيستى با غيرمسلمانانى كه رفتار و انديشه ستيز و خيانت نداشته باشند، بازداشته نشده است، بلكه مسلمانان به همزيستى و پيوند مسالمت آميز با آنان خوانده شدهاند.
۲ . رعايت اصول انسانى و آداب و اخلاق نيك در معاشرت و آمد وشد با غير مسلمانان، مورد سفارش دين است و از هرگونه كنش و واكنشى كه ناسازگار اصلِ عدالت در رفتار باشد، بازداشته شده است.
۳ . همزيستى با غيرمسلمان، نبايد به مرز همدلى و دوستیِ فرمانبردارانه در برابر او بينجامد.
۴ . اسلام، معاشرت و ارتباط دوستانه با آن دسته از كافران كه خوى سركشى و منش استكبارى را بر كفر خود افزودهاند، روا نمىداند و از مسلمانان مىخواهد كه هيچ گونه پيوندى با آنان نداشته باشند.
ولى آمد و شد دوستانه با غير مسلمانانى كه سر ستيز و خيانت ندارند، روا مىداند.
فهرست منابع:
(۱) قرآن کریم؛
(۲) محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، بيروت؛
(۳) شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، بيروت؛
(۴) شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه؛
(۵) ابنقيم، احكام اهل الذمه؛
(۶) بجنوردى، قواعد الفقهيه، اسماعيليان؛
(۷) شيخ طوسى، مبسوط، مرتضوى؛
(۸) محمد حميد الله، وثائق السياسيه، بيروت؛
(۹) عميد زنجانى، حقوق اقليتها، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران؛
(۱۰) علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت؛
(۱۱) مكارم شيرازى، تفسيرنمونه، دار الكتب الاسلاميه؛
(۱۲) علامه مجلسى، بحارالانوار، بيروت.
(۱۳) ابىداوود، سنن، دارالاحياء، بيروت؛
(۱۴) كلينى، اصول كافى، بيروت؛
(۱۵) على اكبر ذاكرى، سيماى كارگزاران، دفتر تبليغات اسلامى؛
(۱۶) حرّانى، تحف العقول، بيروت؛
(۱۷) محمد بخاری، صحيح بخارى؛
(۱۸) مسلم، صحيح مسلم، بيروت؛
(۱۹) على الطريقى، الاستعانة بغير المسلمين، بيروت؛
(۲۰) علامه حلى، تذكرة الفقهاء، مرتضوى؛
(۲۱) ابراهيم جناتى، طهاره الكتابى؛
(۲۲) شهيد صدر، الفتاوى الواضحه؛
(۲۳) آيت اللّه خويى، التنقيح؛
(۲۴) محمد فاضل لنکرانی، توضيح المسايل؛
(۲۵) سید علی خامنهای، اجوبة المسائل؛
(۲۶) نورى همدانى، توضيح المسايل؛
(۲۷) عبدالكريم اردبيلى، توضيح المسايل؛
(۲۸) سيد على سيستانى، توضيح المسايل؛
(۲۹) مكارم شيرازى، توضيح المسايل؛
(۳۰) محمد جواد مغنيه، فقه الامام جعفرالصادق؛