• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ازلی و ابدی بودن خدا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: كلام و اعتقادات
عنوان موضوع فرعي اول: خداشناسي
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مصباح يزدي
عنوان مقاله: ازلى و ابدى بودن خدا
چكيده مقاله: متن مقاله: اگر موجودى معلول و نيازمند به موجود ديگرى باشد وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش بوجود نخواهد آمد. به ديگر سخن: معدوم بودن موجودى در برهه اى از زمان, نشانه نيازمندى و ممكن الوجود بودن آن است, و چون واجب الوجود, خودبخود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودى نيست هميشه موجود خواهد بود.
بدين ترتيب, دو صفت ديگر براى واجب الوجود, اثبات مى شود: يكى ازلى بودن, يعنى درگذشته, سابقه عدم نداشته است, و ديگرى ابدى بودن, يعنى در آينده هم هيچگاه معدوم نخواهد شد. و گاهى مجموع اين دو صفت را تحت عنوان ((سرمدى)) بيان مى كنند.
بنابراين, هر موجود كه سابقه عدم يا امكان زوال, داشته باشد واجب الوجود نخواهد بود, و بطلان فرض واجب الوجود بودن هر پديده مادى, آشكار مى گردد.
از ليت و ابديت خداوند:
از ديگر اوصاف ثبوتى خداوند, ازليت و ابديت اوست. در نظر عموم متالهان, خداوند موجودى ازلى است بدين معنا كه از ازل وجود داشته و درگذشته زمانى نبوده است كه خدا وجود نداشته باشد. از سوى ديگر, خداوند موجودى ابدى نيز هست; يعنى, در آينده هيچ زمانى نخواهد آمد كه او معدودم گردد.
به عبارت ديگر, خداوند هيچ گاه نه درگذشته و نه در آينده, معدوم نبوده است و نخواهد بود (معناى دقيقتر اين دو صفت را در آينده نزديك خواهيم گفت).
گفتنى است كه در كنار دو واژه ((ازلى)) و ((ابدى)) از الفاظ ((قديم)) و ((باقى)) نيز استفاده مى شود. علاوه بر اين چهار واژه, گاه صفت ((سرمدى)) نيز در مورد خداوند به كار مى رود كه مقصود متكلمان از آن, معنايى مركب از دو وصف ازلى و ابدى است و براين اساس موجود سرمدى, موجودى است كه در همه زمانها, اعم از گذشته, حال و آينده, وجود دارد.
دو تفسير از ازليت و ابديت الهى
در اينجا لازم است نكته مهمى را يادآور شويم: با مرورى بر آراى انديشمندان اسلامى, در اين باب, روشن مى شود كه در تفسير ازليت و ابديت خداوند دو ديدگاه متفاوت وجود دارد: در تفسير نخست, خدا در همه زمانها وجود دارد; او در گذشته وجود داشته است, اينك هست و در آينده نيز وجود خواهد داشت. اين تفسير متضمن آن است كه خدا موجودى زمانمند و مقيد در چار چوب زمان باشد, اما براساس تفسير دوم, خداوند اساساً فراتر از چار چوب زمان قرار دارد و با اين حال, بر زمان و موجودات زمانى محيط است. در اين ديدگاه, اين سخن كه خدا در زمان گذشته همواره وجود داشته است و يا درآينده همواره خواهد بود, سخنى مسامحهآميز است .
هر چند برداشت عموم مردم و حتى غالب متكلمان از ازليت و ابديت خدا, همان برداشت اول است, به نظر مى رسد كه ديدگاه دوم بر صواب است, زيرا اطلاق وجود خدا بدين معناست كه ذات او مقيد به هيچ حد و قيدى, حتى قيد زمان, نمى گردد و اساساً زمان (به معناى رايج آن) از ويژگيهاى موجودات مادى و متحرك است و ذات خداوند از ماديت و حركت تنزه دارد.
بنابراين, وقتى سخن از ازلى و ابدى بودن خدا در ميان مىآوريم, بايد توجه داشته باشيم كه معناى دقيق و شايسته آن اين است كه ذات خداوند فراتر از زمان است و بر موجودات زمانى احاطه دارد و در هيچ فرضى از فروض, عدم آن ممكن نيست. البته, حق آن است كه ما تا زمانى كه در عالم طبيعت و ماده محصوريم و همسان با ساير موجودات طبيعى, وجودى زمانمند داريم, به سختى مى توانيم تصورى از موجودى فرازمانى, كه گذشته و حال و آينده براى او يكى است, داشته باشيم.
دليلى بر ازليت و ابديت خداوند
پس از روشن شدن معناى ازلى و ابدى بودن حق تعالى, اينك نوبت به اثبات اين دو وصف براى ذات پاك اوست. يكى از كوتاهترين ادله اين مساله, براساس واجب الوجود بودن خداوند شكل مى گيرد: از مباحث پيشين روشن شد كه خدا واجب الوجود است و ثبوت وجود براى او ضرورى و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع است. بنابراين, وجوب وجود مستلزم آن است كه سلب وجود از ذات الهى در هيچ فرضى از فروض ممكن نباشد و اين بدين معناست كه ذات الهى نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد و اين چيزى جز ازلى و ابدى بودن خداوند نيست. خواجه نصيرالدين طوسى با عبارتى كوتاه به همين برهان اشاره كرده است: ((و وجوب الوجود يدل على سرمديته))۱
نكته ديگرى كه از اين استدلال به دست مىآيد آن است كه ازليت و ابديت, به معناى يادشده, با يكديگر متلازم اند و اگر موجودى ازلى باشد, قطعاً ابدى نيز خواهد بود.
متكلمان, علاوه بر استدلال بالا, به ادله ديگرى نيز تمسك كرده اند كه طرح آن اكنون مناسب به نظر نمى رسد.۲
ازليت و ابديت خداوند در قرآن و روايات
در قرآن كريم از دو اصطلاح ((ازلى)) و ((ابدى)) سخنى به ميان نيامده است, ليكن تحقق اين دو صفت براى حق تعالى با تعابير ديگرى مطرح شده است. براى مثال, قرآن, گاه خداوند را به عنوان ((اول)) و ((آخر)) مى خواند:
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى عليم (حديد: ۳)
اول و آخر (هستى) و پيدا و پنهان (وجود) اوست, او به همه امور عالم داناست. هر چند مفسران در تفسير دو واژه ((اول)) و ((آخر)) احتمالات متعددى را مطرح كرده اند, ظاهراً مقصود از اين دو صفت همان ازلى و ابدى بودن است و اين معنا را برخى از روايات تاييد كرده اند. براى نمونه, امير موئمنان (ع) در خطبه اى مى فرمايد:
الاول الذى لم يكن لم قبل فيكون شى قبله و الاخره الذى ليس له بعد فيكون شى بعده ۳
(خداوند) اولى است كه قبل ندارد تا چيزى قبل از او باشد و آخرى است كه بعد ندارد تا چيزى قبل از او باشد و آخرى است كه بعد ندارد تا چيزى بعد از آن باشد.
در حديث ديگرى نيز از امام صادق (ع) مى خوانيم:
الاول لا عن اول قبله ولا عن بد سبقه و الاخر لاعن نهاي±... لم يزل ولا يزول بلابد ولا نهاي± ۴
او آغاز است بدون آنكه چيزى قبل از او باشد, و ابتدايى بر او پيشى گيرد, و پايان است بدون آنكه خود پايانى داشته باشد... همواره بوده است و هميشه خواهد بود بدون آنكه آغاز يا پايانى داشته باشد.
با توجه به احاديث ذكر شده, روشن مى گردد كه مقصود از((اول)) و ((آخر)) بودن خداوند صرفاً آن نيست كه خدا اولين و آخرين موجودات است, زيرا اين معنا مستلزم ازليت و ابديت نيست و اين فرض قابل تصور است كه خدا پيش از همه موجودات حادث شود و پس از همه موجودات فانى گردد! بلكه مقصود از اوليت و آخريت حق تعالى آن است كه براى او قبل يا بعدى تصور نمى شود و آغاز و پايانى ندارد و وجودش مسبوق و يا ملحوق به عدم نيست .
پاره اى آيات قرآن كريم نيز بر خصوص ابديت و فنا ناپذيرى خداوند تاكيد مى ورزد.
كل من عليها فان # و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام (الرحمن: ۲۶ و ۲۷)
هر چه بر زمين است فانى شونده است و ذات با شكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.
كل شى هالك الا وجهه (قصص: ۸۸)
جز ذات او همه چيز نابوده شونده است.
در نظر بسيارى از مفسران, مقصود از وجه خداوند همان ذات الهى است و بر اين اساس, آيات فوق هر كدام به نوعى بر بقا و ابديت خداوند تاكيد مى ورزد.
________________________________________
۱ـ براى مثال, گفته شده است كه شخص تشنه اى كه با دو ظرف آب مواجه مى شود, يكى از آن دو را انتخاب كرده, اراده وى به نوشيدن آن تعلق مى پذيرد, در حالى كه علم او به سودمندى نوشيدن آب نسبت به هر دو ظرف يكسان است. پس معلوم مى شود كه اراده غير از ((علم به فايده و سودمندى فعل)) است. براى ملاحظه گفتگويى در اين باب, بنگريد به: علامه حلى, مناهج اليقين فى اصول الدين, ص ۱۷۱ و فخر رازى, المطالب العاليه, ج ۳, ص ۱۷۷.
۲ـ اين قول به ((نجار)) نسبت داده شده است. كشف المراد, ص ۳۱۴ و ارشاد الطالبين, ص ۲۰۵.
۳ـ محاضرات (تقريرات دروس اصول آي± الله خويى), ج ۲, ص ۳۶ و ۷۲.
۴ـ آموزش عقايد, ج ۱, ص ۱۱۳.
منابع: ((محمد تقى, مصباح يزدى, آموزش عقايد, ج ۱, ص ۸۵)
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۰/۰۴/۲۷



جعبه ابزار