• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسباب نزول سالار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نـوشـتـارى كـه در پـيـش رو داريد، تحقيقى است درباره اسباب نزول قرآن كه خود موضوعى از علوم قرآنى است. دربـاره اسـبـاب نـزول، سـخن بسيار است و كمتر نوشته اى را مى توان يافت كه همه مـبـاحـث اسـبـاب نـزول را شامل باشد. ما نيز ناگزيريم در اين نوشتار، به صورت گزينشى عمل كنيم.
تعريف علوم قرآنى
چـنـانـچـه يادآور شديم، بحث اسباب نزول، از جمله مباحثى است كه در قلمرو علوم قـرآن مـطـرح بوده و هست، از اين روى، جا دارد كه ابتدا نگاهى به اصطلاح (علوم قرآن) داشته باشيم.
واژه (عـلـوم قـرآن) دو كـاربـرد دارد: گـاه مـنظور هر دانش و آگاهى است كه مـى تـواند درباره قرآن مطرر شود و مرتبط با قرآن باشد كه در اصطلاح (علوم قرآن اضافى) ناميده مى شود.
ديـگرى به اعتبار اين كه در طول زمان، سرانجام مباحثى درباره قرآن و مرتبط با آن شكل گرفته و به مجموعه آن مباحث، عنوان علوم قرآن را داده اند كه در اين صـورت، قلمرو علوم قرآن معّين و محدود خواهد بود و آن را در اصطلاح علوم قرآن الـبته اين تعريف، قابل نقد است، زيرا بر اين اساس بايد علم صرف و نحو و معانى هر علمى كه در خدمت قرآن يا مستند به آن باشد، علوم قرآن اضافى ناميده مى شود.علوم قرآن اضافى را چنين تعريف كرده اند: (كل علم يخدم القرآن او يستنداليه...)(۱)اسمى يا علمى گويند.
و بـيـان و بـرخى علوم انسانى و تجربى، كه در فهم قرآن دخالت دارند و مى توانند مـورد اسـتـفـاده گيرند، از علم قرآن به شمار آيند! با اين كه چنين نيست، زيرا مـنـشائ اين علوم، قرآن نمى باشد، و قبل از قرآن مطرح بوده و يا بدون ارتباط با قرآن مطرح شده و شكل گرفته اند.
پـس سزاوار اين است كه بگوييم علوم قرآن اضافى، علومى است كه در دامان قرآن و در پـى تـلاش براى شـنـاخـت آن مطرر شده و يا قابل طرراند؛ مانند علم ناسخ و منسوخ، اعجاز قرآن، اعراب قرآن، نكات ادبى، بلاغى، اخلاقى، اجتماعى و....
بـنـابـرايـن، عـلـم فقه تا آن جا كه درباره آيات الاحكام و مستندات قرآنى بحث مـى كند، از علوم قرآن (به معناى نخست) به شمار مىآيد، ولى هرگاه درباره منابع ديگر و مستند به حديث يا عقل و يا اجماع بحث كند، خارج از علوم قرآن اضافى است.
علوم قـرآن عـلمى، دانشى شكل يافته و تدوين شده است كه داراى مباحث و فصلهاى مشخصى است و در هر فصل آن خصوصيتى از قرآن مورد بررسى قرار گرفته است.
بـنـابـرايـن، قلمرو و مباحث (علوم قرآن علمى) محدود و معيّن است و منحصر در همان مباحثى كه معمولا كتابهاى علوم قرآن به آنها پرداخته اند.
پس اگر زركـشـى گفته است: (علوم قرآن شمارش نمى شود.)(۲) منظور علوم قرآن اضافى بوده است، نه علوم قرآن علمى.
و اگـر سـيوطى مى نويسد : (علم طب، جدل، هيئت و... از علوم قرآنى است.)(۳) ممكن اسـت نظرش علوم قرآن اضافى باشد، آن هم آن مقدار از اين مباحث كه مستند به آيات قرآن و يا درباره قرآن طرر شده باشند و نه همه مباحث اين علوم. اگر سخنان زركشى و سيوطى را اين چنين توجيه كنيم، اشكال برخى اشكال كنندگان بر ايـشـان وارد نـخـواهـد بـود كه گفته اند: (اينان گرفتار زياده روى شده اند.)(۴)
تاريخ پيدايش و تكامل علوم قرآن
درباره تاريخ پيدايش واژه علوم قرآن آراى مختلفى اظهار شده است كه عبارتند از:
در قرن دوم هجرى (زمان خلافت رشيد)، شافعى به كار برده است، زيرا وى در جـواب رشيد چنين مى گويند: (... انّ علوم القرآن كثيرة...)(۸)امّا درباره اين كه سرآغاز شكل گيرى مباحث قرآنى چه زمانى بوده، مى توان گفت كه سرآغاز آن عصر پـيـامبر و روزگار نزول قرآن است، زيرا در اين عصر بود كه اسباب نزول و ناسخ و مـنـسوخ و... در قالب روايات بيان مى شد؛ هر چند مكتوب و مدوّن نبود و به عنوان يك علم شناخته نمى شد و درباره آنها نقد و بررسى صورت نمى گرفت(۹). دربـاره زمان تدوين علوم قرآن اضافى، چند نظريه ارائه شده است : برخى مى گويند : پس از رحلت پيامبر(۱۰) و برخى معتقدند در قرن دوم هجرى صورت گرفته است(۱۱). بـه هـر حـال، ايـن مطالب غير منسجم و فاقد تجزيه و تحليل و صرفاً به صورت نقل حديث بوده و صورت علمى نداشته است.
تاريخ نگارش علوم قرآن علمى
دربـاره تـدوين كتابهايى كه امروز آنها را به عنوان (علوم قرآن) مى شناسيم و در بـردارنـده مـبـاحـث مـعـيـّنـى هـسـتند كه تحت عنوان علوم قرآن علمى، قابل شـنـاسايى اند نيز، چند نظريه وجود دارد:
۱. مشهور مى گويند : در قرن هفتم نگارش اين علوم آغاز گرديده است(۱۲).
۲. زرقـانـى بـر ايـن اعتقاد است كه علوم قرآن به صورت يك مجموعه در قرن پنجم، تـوسـط عـلـى بـن ابـراهـيم حوفى ت ۴۳۰ ه ـ تحت عنوان البرهان فى علوم القرآن به نگارش در آمده است(۱۳).
۳. برخى براين باورند كه قبل از قرن پنجم، كتبى تحت عنوان علوم قرآن تدوين شده است؛ مـانـند : الحاوى فى علوم القرآن(۱۴)، تاليف محمد بن خلف بن مرزبان ت ۳۰۹ هـ؛ الـرغـيـب فى علوم قرآن(۱۵)، تاليف محمد بن عمر الواقدى ت ۲۰۷ ه؛ فـى عـلـوم الـقـرآن(۱۶)، تاليف ابوبكر محمّد بن القاسم الانبارى ت ۳۲۸ ه و الاسـتـغنا… فى علوم القرآن(۱۷)، تاليف محمد بن على الادفوى ت ۳۸۸ ه. ولى از آن جـا كه كتابهاى ياد شده اكنون قابل دستيابى نيستند تا ميزان ارتباط آنها با عـلـوم قـرآن مـورد داورى قرار گيرد، نمى توانيم روى آنها حساب جدّى باز كنيم و وجود آنها را مسلّم بدانيم.
سبب نزول عام و سبب نزول خاص
آيه ها و سوره هاى قرآنى، از نظر سبب نزول به دو دسته تقسيم مى شوند :
۱. آيـه هـا و سوره هاييى كه سبب نزول خاصى ندارند و سبب نزول آنها سبب نزول عام است، كه همان فلسفه نزول قرآن (هدايت، انذار، تبشير و...) باشد.
۲. آيه ها و سوره هايى كه سبب نزول خاص دارند(۱۸) و متناسب حادثه يا جريانى خارجى آنچه در اين جا موضوع بحث قرار خواهد گرفت اسباب نزول خاص است. پس نخستين نازل شده اند.

بحث را با تعريف اسباب نزول، آغاز مى كنيم.
سـبـب نـزول، عـبارت است از : حادثه، يا سوئال و... كه در عصر پيامبر(ص) اتفاق افـتاده و باعث نزول آيه، آيه ها و يا سوره اى از قرآن شده است كه به شكلى اشاره به آن حادثه يا سوئال و... دارد.
بنابراين، اگر آيه يا سوره اى نظر به رخدادهاى گذشته تاريخ (قبل از اسلام) داشته بـاشـد، آن رخدادها سبب نزول ناميده نمى شود؛ مانند هجوم ابرهه كه (واحدى) آن را سـبـب نزول سوره فيل مى داند، در حالى كه شرط تقارن زمانى بين سبب و مسبب را ندارد و نبايد سبب نزول ناميده شود.
آيا همه آيات، سبب نزول خاص دارد؟ حديثى ازحضرت على(ع) نقل شده كه برخى از آن اسـتفاده كرده اند همه آيات سبب نزول خاص دارد. آن حديث چنين است : (و ما نزلت آيـة الا و قـد عـلمت فيم نزلت و على من نزلت و بم نزلت.)(۱۹) ولى استفاده آنان، بـا منظور امام(ع) هماهنگ نمى نمايد، چه اين كه مقصود حضرت على(ع) از اين بيان، اثـبات اين حقيقت است كه من به تمام خصوصيات آيات آگاه هستم، مى دانم هر آيه در چه موردى و مـوضـوعـى نـازل شده، مخاطبش كيانند و چرا نازل شده؟ آيا سبب خاص داشـتـه است يا خير؟ بنابراين، روايت ياد شده منافاتى با مطالب گذشته ما ندارد كـه سـبب نزول را به دو دسته تقسيم كرديم و گفتيم كه برخى آيات داراى سبب نزول عام و فاقد سبب نزول خاص اند.
كارآيى و فوايد اسباب نزول
برخى گـمـان كرده اند در اين فن فايده اى نيست به دليل اين كه اسباب نزول نوعى تـاريخ است(۲۰). گويا معتقدان اين نظريه پنداشته اند كه تاريخ، هيچ فايده اى ندارد و بـر ايـن اسـاس فـوايد اسباب نزول را كه نوعى تاريخ است، انكار كرده اند. ولى اين سخن پندارى بيش نيست و صاحب نظران(۲۱)، فوايد بسيارى را براين علم مترتب دانـسـتـه انـد و به تبع تاريخ، اسباب نزول نيز فوايدى دارد كه به طور فشرده به آنها اشاره خواهيم داشت :
۱. شناخت فلسفه احكام
پـر واضر است كه نزول وحى و امر و نهى الهى، داراى فلسفه و عللى است كه شناخت آنها تائثير بايسته اى در فهم و درس آموزى مخاطبان دارد.
شناخت فلسفه احكام از راههاى گوناگونى : آيات، روايات و... ميّسر خواهد بود كه يكى از آنها شناخت اسباب نزول است.
از آن جـمله سبب نزول آيه ذيل است : (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما...)(بقره:۲۱۹).
از تـو دربـاره شـراب و قـمار مى پرسند. بگو : در آن دو، گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است و البتّه گناه آن دو از سودشان بيشتر است؛....
ايـن آيه شريفه بيانگر حكم خمر و قمار است و سبب نزول آيه، اشاره به فلسفه حكم دارد كه عبارت است از زايل شدن عقل و نابودى مال. زيرا در آن آمده است : عمربن خـطـاب و مـعـاذبـن جبل و عده اى از انصار خدمت پيامبر آمده، عرض كردند درباره شـراب و قـمار فتوا دهيد، زيرا اين دو عقل را زايل و مال را نيز تلف مى كند، پس خداوند آيه فوق را نازل فرمود(۲۳).
۲. شناخت دايره شمول حكم
گـاهـى آيـه عـام است و شامل همه مخاطبان و همه موارد مى شود، ولى آيه به وسيله ديـگرى (آيه يا روايتى) تخصيص مى خورد و دايره شمول آن محدود مى شود در اين گونه مـوارد، اگـر سـبـب نزول آيه را بدانيم، مخصّص را به غير مورد سبب نزول اختصاص مـى دهـيـم زيرا معنا ندارد كه آيه شامل سبب نزول خود نشود! و همگان معتقدند كه حكم عام بـه طـور مـسـلـّم سبب نزول را شامل مى گردد و به وسيله تخصيص، خارج نمى شود. مـثـلاً آيـه زيـر عـام اسـت و حـكم مى كند : (ان الذين يرمون المحصنات الغافلات الـمـوئمنات لعنوا فى الدينا و الاخرة و لهم عذاب عظيم... بما كانوا يعملون)(نور:۲۳_۲۴) كسانى كه به زنان با ايمان پاكدامن بى خبر از كار بد، نسبت زنا مى دهند در دنيا و آخرت لعنت شده، بر ايشان عذابى است بزرگ... و از سـوى ديگر آيه ذيل خاص است و حكم مى كند : (والذين يرمون المحصنات... فان الـلـه غـفور رحيم)(نور:۴_۵)كسانى كه زنان عفيف را به زنا متّهم مى كنند و چهار شاهد نـمـىآورنـد، هـشـتاد ضربه بزنيد و شهادتشان را ديگر نپذيريد، مگر اين كه توبه كنند... اين آيه، آيه قبلى را تخصيص مى زند. بدين معنا كه عذاب عظيم، اتّهام زننده اى را دربر مى گيرد كه چهار شاهد نياورد و توبه نكند.
بـنـابراين، اگر سبب نزول آيه اول را تهمت بر عايشه، طبق روايت اهل سنت و تهمت بـر مـاريـه قبطيه مادر ابراهيم، طبق روايت شيعه(۲۶)، بدانيم، مخصّص به غير مورد سـبب نزول، اختصاص خواهد يافت و در اين صورت كسانى كه به عايشه يا ماريه قبطيه تـهـمـت زده اند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند و بر ايشان عذابى است بزرگ؛ گر چه شاهد بياورند يا توبه كنند(۲۷).
۳. تخصيص حكم عام به وسيله سبب نزول
در موردى كه آيه عام و سبب نزول خاص باشد، مشهور مى گويند : ملاك عموم لفظ است و برخى خـصوص سـبب را ملاك مى دانند و معتقدند از فوايد شناخت سبب نزول، اختصاص دادن حكم عام به مورد سبب نزول است.
بـراى نـمونه آيه ظهار (الذين يظاهرون... عذاب اليم)(مجادله:۳_۴)عام است، به اين معنا كـه هركس ظهار كند، حكم ظهار در حق او جارى است، ولى بر اساس نظريه دوم، حكم ظـهار در آيه، اختصاص دارد به سبب نزول آيه كه ماجراى ظهار اوس بن صامت است(۲۹).
و اگـر شـخص ديگرى ظهار كند، حكم ظهار او از اين آيه به دست نمىآيد، بلكه بايد از دليل ديگرى استفاده كرده.
و آيـه قـذف : (انّ الـذين يرمون المحصنات الغافلات... و لهم عذاب عظيم)(نور:۲)كه حـكـم : لـعـنت و عذاب بر كسانى كه بر زنان پاكدامن تهمت زنا مى زنند، عام است، طبـق نـظـر (مـلاك بـودن سبب خاص) بايد اختصاص يابد به تهمت زنندگان به همسر پيامبر(ص).
۴. دفع تّوهم حصر
ظاهر برخى از آيات قرآن، حصر را مى رساند؛ مثلاً ظاهر آيه :
(قـل لا اجد فيما اوحى الىّ محرّماً على طاعم يطعمه الاّ ان يكون ميتة او دماً مسفوحاً او لحم خنزير فانّه رجس او فسقاً اهلّ لغير اللّه به...)(انعام:۱۴۵)گوياى اين اسـت كـه مـحرّمات منحصر به اين موارد است : مردار، خون، گوشت خوك و حيوانى كه بـدون بـردن نام خدا ذبح شده، در حالى كه قطعاً محرّمات محدود به اين چند مورد نيست و توهّم حصر، صحت ندارد.
در اين گونه موارد، سبب نزول مى تواند از جمله قراين عدم حصر باشد؛ مثلاً در آيه يـاد شـده، سبب نزول اين است : (كافران به جهت لجاجت و دشمنى، حرامهاى خدا را حلال و حلالهاى خدا را حرام كرده بودند، اين آيه براى شكستن غرض آنان نازل شده و نـه بيان همه محرّمات. بنابراين، موارد يادشده در آيه نه همه موارد حرام، بلكه تنها مواردى است كه كافران حلال مى شمرده اند.)(۳۲).
۵. شناخت رجال و شخصيتّهاى صدر اسلام
مـراد شخصيتهايى اند كه بعدها در جريانهاى مثبت يا منفى جهان اسلام نقش داشته اند و آگـاهـى از سـوابـق آنان مى تواند در داوريها و تجزيه و تحليل شخصيّت و اهداف آنـان مؤثر باشد. آيات متعددى وجود دارد كه درباره ستايش و يا نكوهش فرد و يا افـرادى نـازل شـده است و تنها از طريق شناخت سبب نزول قابل شناسايى اند؛ از آن جمله :
۱. بـه كـمك سبب نزول آيه : (انما وليّكم اللّه و رسوله... و هم راكعون) (مائده:۵۵)، پـى مـى بـريـم كه شخص مورد ستايش آيه، امام على(ع) مى باشد و آن حضرت بود كه به هـنـگام نماز، انگشترى خويش را به فقير داد(۳۴) و خداوند با اين نشانه، او را به مردم به عنوان ولىّ معرّفى كرده است.
۲. بـا تـوجه به سبب نزول آيات (سائل سائل بعذاب واقع...) در مى يابيم كه اين آيـات درباره خلافت على(ع) نازل شده است؛ چه اين كه مرحوم علامه امينى سبب نزول ايـن آيـات را از كـتابهاى سى نفر از علماى معروف اهل سنّت اين گونه نقل مى كند.
(پـس از ماجراى غدير خم شخصى ( جابربن نضر يا حارث بن نعمان) به پيامبر گفت :
مـا را بـه پـذيـرش توحيد و رسالت خويش و انجام نماز و روزه و حج و زكات دستور دادى و مـا قـبـول كرديم، امّا به اين اكتفا نكرده و پسر عموى خود (على) را بر مـا بـرتـرى دادى و گفتى : هر كسى من مولاى او هستم، على(ع) مولاى اوست. آيا اين سـخـن از خـود تـوسـت يـا از خـداوند؟ حضرت فرمود : به خدا قسم اين امر از سوى خـداوند اسـت. سائل در حالى كه به سوى راحله اش باز مى گشت مى گفت : پروردگارا! اگـر فرموده پيامبر(ص) حقّ است پس سنگى از آسمان فرو فرست و يا عذابى نازل كن.
هـنوز به راحله اش نرسيد بود، كه سنگى آسمانى بر او اصابت كرد و او را كشت.)(۳۵)
۳. از طـريق شائن نزول آيه (... اذ هما فى الغار...)(توبه:۴۰)متوجه مى شويم شخصى كه پيامبر به او دلدارى مى داد و او را به ثبات فرا مى خواند، ابوبكر بوده است(۳۷).
۶. سهولت حفظ الفاظ و فراگيرى معارف قرآن
بـه دلـيـل پيوند اسباب با مسببات و احكام با حوادث و حوادث با اشخاص و زمان و مـكـان، شـناخت سبب نزول باعث آسانى حفظ و سهولت فهم آيه و يا آياتى است كه در مـورد آن نـازل شـده اسـت و هـر يـك از امور يادشده علت مى شود براى نقش بستن و ترسيم هر چه بهتر آيات در ذهن و يادآورى همان آيات به هنگام نياز.
۷. فهم معانى آيات
دربـاره نـقش سبب نزول در فهم معانى آيات، آراى متفاوتى اظهار شده كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.
واحدى مى نويسد :(ممكن نيست تفسير آيه، مگر زمانى كه سبب نزول آيه را بدانيم.)(۳۸).
ابن تيميه مى نويسد :
(شـنـاخت سبب نزول، به فهم آيه كمك مى كند، زيرا علم به سبب، باعث علم به مسبب مى شود.)(۳۹).
شاطبى مى نويسد :
(شناخت اسباب نزول براى كسى كه درصدد شناخت قرآن مى باشد، لازم است.)(۴۰).
علامه طباطبايى مى نويسد :
(اسـاسـاً مقاصد عاليه قرآن مجيد كه معارفى جهانى و هميشگى مى باشد در استفاده خـود از آيـات كـريـمـه قرآن، نيازى قابل توجه و يا هيچ نيازى به روايات اسباب نزول ندارد.)(۴۱).
مؤلف تفسير الفرقان مى نويسد :.
(شـائن نزول آيات، گاه كمك به فهم معانى آيات مى كند، ولى براى فهم معانى آيات شرطى ضرورى به حساب نمىآيد.)(۴۲).
ايـن آرا در مـجموع، دور نمايى از گرايشهاى موجود ميان مفسّران را مى نماياند و تحقيق كامل در اين نظريات و ساير انظار را به مجال مناسب آن وا مى نهيم.
۸. شناخت آيات مكى و مدنى
آيات قرآن به دو دسته تقسيم مى شوند : آيات مكى و آيات مدنى.
در تعريف مكى و مدنى، چند نظريه وجود دارد كه مشهورترين آنها عبارت است از :
(آياتى كه پيش از هجرت نازل شده مكّى و آياتى كه پس از هجرت فرود آمده، گر چه در مكه نازل شده باشد، مدنى ناميده مى شود.)(۴۳).
از جمله عواملى كه مى تواند مكان و زمان نزول يك آيه را مشخص سازد، سبب نزول آن است.
براى نمونه در سبب نزول آيه : (اكان للناس عجباً...)(یونس:۲)آمده است : (هـنـگـامـى كـه خـداوند محمد(ص) را به پيامبرى برگزيد، اعراب گفتند : خداوند بـزرگتر از آن است كه انسانى را به عنوان پيغمبر برگزيند، در پس آن آيه (اكان لـلناس...)نازل شده.)(۴۵)از تعبير ((هنگامى كه خداوند محمّد(ص) را به پيامبرى بـرگزيد) به دست مىآيد كه اين آيه در آغاز بعثت و قبل از هجرت پيامبر(ص) نازل شده، بنابراين، آيه مكى است.
نـمـونه ديگر، آيه : (و قالو الن تمسّنا النار الاّ اياماً معدودة)(بقره:۸۰)است كه در آن آمده :
(وقـتـى پيامبر به مدينه وارد شدند، يهوديان مى گفتند : عمر دنيا هفت هزار سال اسـت و انـسـانـهـا در بـرابر هر هزار سال يك روز از روزهاى آخرت در آتش شكنجه مى شوند و روزهاى آخرت هفت روز است و پس از هفت روز، عذاب تمام مى شود.)(۴۷).
اين سبب نزول، صريحاً مى رساند كه آيه پس از هجرت نازل شده و آيه مدنى است.
سـيـوطـى در مـوارد مـتـعدّدى براى اثبات مكّى يا مدنى بودن آيات، از سبب نزول استفاده كرده است. از آن جمله مى گويد :
(مـكـّى بـودن سـوره ليل مشهورتر از نظريه مدنى بودن آن است ولى برخى گفته اند مـدنى است به دليل روايتى كه در سبب نزول اين سوره در جريان درخت خرما نقل شده است.)(۴۸).
در جاى ديگر مى گويد :
(بـراى مـكـّى بـودن يـا مـدنـى بودن سوره اخلاص، دو نظرّيه متعارض نقل شده كه متكى اند به دو روايت متعارض كه در سبب نزول آيه نقل شده است.
بـرخـى مـيـان ايـن دو حديث چنين جمع كرده اند، كه اين سوره مكرر نازل شده است. الـبته پس از چندى مدنى بودنش براى من ظاهر شد، همچنان كه در اسباب النزول اين مطلب را بيان داشته ام.)(۴۹).
۹. شناخت اعجاز قرآن
اعجاز قرآن داراى ابعاد مختلفى است؛ مانند : اعجاز بلاغى، اعجاز علمى، اعجاز از نـظر غناى محتوا و... از جمله ابعاد اعجازى قرآن، خبرهاى غيبى و پيشگوييهاى آن است.
شـنـاخـت ايـن بـعـد از اعجاز قرآن، به طور طبيعى متوقف بر شناخت اسباب نزول و زمينه هاى تاريخى و جانبى نزول آيه است.
خـداونـد در قرآن فرموده است : (الم غلبت الروم...)(روم:۱)روم مغلوب شد. امّا از آيـه اسـتفاده نمى شود كه اين مغلوبيت كى و به وسيله چه قوايى بوده و چرا اصولاً قرآن آن را نقل كرده است؟.
اينها سوالهايى است كه در پرتو شناخت سبب نزول، فهميده مى شود.
مفسّران در سبب نزول اين آيه گفته اند : كسرى لشكرى به روم فرستاد و بر لشكريان خـود مردى را فرمانده ساخت كه نامش شهريران بود. آنان به روميان حمله كردند. و پـيـروز شدند... اين خبر به پيامبر و ياران او كه در مكه بودند رسيد و بر آنان بسيار گران آمد. پيامبر دوست نداشت كه مجوس بر روميان كه اهل كتاب بودند پيروز شـونـد. بـر خـلاف پيامبر، كفّار مكّه شادمان گشتند و هر زمان، ياران پيامبر را مـشـاهـده مـى كـردنـد به آنان دشنام مى دادند و مى گفتند : شما اهل كتاب هستيد و رمـيان هم اهل كتابند، ما اميّون هستيم و فارسيان هم اميّون اند، همان طـورى كه اهل فارس بر روميان پيروز شدند اگر ما هم با شما بستيزيم بر شما چيره خـواهيم شد. خداوند اين آيه را فرو فرستاد :(الم غلبت الروم...)(۵۱)كه در اين آيـه خداوند از پيروزى روميان بر فارسيان در آينده خبر داده است و اين پيشگويى چـنـد سـال بـعد (همزمان با جنگ بدر)(۵۲)به وقوع پيوست و ايرانيان شكست سختى از روميان خوردند.
ترديدى نيست كه دانستن زمان شكست روميان و پيروزى آنان كه در سبب نزول ذكر شده است، نقش روشنى در اثبات اعجاز قرآن دارد.
عـلاوه بـر ايـن، شـناخت اعجاز بلاغى قرآن نيز در مواردى متكى بر شناخت سبب نزول آيـات است، چه اين كه بلاغت؛ يعنى (مطابقت كلام با مقتضاى حال به شرط فصير بودن كلام)(۵۳).
شناخت مقتضاى حال، متوقف بر شناخت حال و شرايط و زمينه هاست و سبب نزول مى تواند شرايط و حال و هواى نزول آيه را براى ما روشن كند.

۱۰. شـنـاخـت افـكار، عقايد، آداب و ويژگى هاى مردم عصر نزول آشنايى با افكار و آراى پـيـشـيـنـيـان از ديـرباز، مورد عنايت پژوهشگران بوده و در عصر حاضر نيز گـرايـشـى از رشـتـه هـاى تاريخ است كه به صورت تخصصى درباره آن تحقيق مى شود و عـمـده ترين مرجع در اين باره، كتاب هاى تاريخى است و اسباب نزول، در اين زمينه، از مـنـابـع مـعتبر و متقن تر از تاريخ است. زيرا اسباب نزول در ارتباط با آيات قـرآن اسـت و هـمـاهـنگى سبب نزول با آيات مربوط به آن، مايه اطمينان و اعتبار نقل ها (روايات اسباب نزول) مى شود.
رواج قـمار در جامعه عرب جاهلى، از جمله خصلت هاى منفى آنان است كه از سبب نزول آيه ۹۱ مائده(مائده:۹۱) استفاده مى شود.
مشروعيّت ازدواج با برخى محارم از ديگر آداب زشت جاهلى است كه در ميان عرب قبل از اسـلام مـطرر بوده و از سبب نزول آيه ۱۹ نسا… (نساء:۱۹)دانسته مى شود. ابتلاى عرب جاهلى به شرب خمر، از سبب نزول آيه ۴۳ نسا(نساء:۴۳) به دست مىآيد.
اعتقاد يهوديان به هفت روز بودن آخرت، از سبب نزول آيه ۸۰ بقره(بقره:۸۰) به دست مىآيد.
اعـتـراف يهود به نبوّت محمد(ص) و بدبينى و دشمنى آنان با جبرئيل، از سبب نزول آيه ۹۶ بقره(بقره:۹۶) استفاده مى شود.
۱۱. شـنـاخـت زمينه ها و سابقه تاريخى مساله امامت و ولايت مساله خلافت و رهبرى دينى و سـياسى امت اسلام پس از رحلت رسول خدا(ص) از عمده ترين مسائل اعتقادى و كلامى است كه ميان مسلمانان مطرر بوده و هست.
يـكى از منابع مهم داورى در اين زمينه، آياتى است كه در پرتو سبب نزول مى تواند مورد استناد قرار گيرد.
آيه : (انـما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكاة و هم راكعون)(مائده:۵۵). به ضميمه رواياتى كه در سبب نزول آن ثبت شده است، دلالت مى كند كه على بن ابى طالب(ع) آن موئمن نمازگزارى است كه در حال ركوع، انگشترى خويش را بـه نـيـازمـندى بخشيده است و خداوند با دادن اين نشانى، ولايت او را به اهل ايـمـان شناسانده است.(۵۵) همچنين آيه : (اليوم اكملت لكم دينكم...) كه فهميدن دقـيـق آيـه، بستگى به شناخت روزى دارد كه خداوند در آن روز، دين را كامل كرده اسـت. ويژگى هاى اين روز در قرآن ياد نشده و تنها از طريق سبب نزول مى توان بدان پى برد.
سبب نزول مـى گويد : آن زمان، روز غدير خم بوده است كه امامت حضرت على(ع) به مـردم ابـلاغ شـده است.(۵۶) و نيز شا…ن نزول آيه : (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل الـيـك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته...)(مائده:۶۷). اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شد، به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت خداى را ادا نكرده اى.
دلالـت دارد كـه (ايـن آيه، قبل از غدير خم نازل شده و پيامبر را به دعوت مردم فراخوانده تا ولايت على(ع) را به مردم ابلاغ كند.)(۵۸).
۱۲. شناسايى ادلّه برخى حقايق مطرح در مباحث كلامى.
عصمت اهل بيت كه از مباحث كلامى بوده و شيعه به آن اعتقاد دارد، با دلايل متعدّدى قـابـل اثـبـات اسـت و آيـه تـطـهـير : (... انما يريداللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا.)(احزاب:۳۲).
يـكـى از آنهاست، زيرا هر چند پاكيزگى اهل بيت از گناهان و پليدىها و برخوردارى آنـان از مـقـام عـصـمت، نكته اى است كه از ظاهر آيه استفاده مى شود، ولى اين كه اهل بيت بر چه كسانى اطلاق شده وعصمت براى چه كسانى ثابت گرديده، چيزى است كه بـايـد از شـا…ن نـزول بـه دسـت آورد و شـا…ن نـزول مـى گويد : اين آيه درباره پيامبر(ص)، عـلـى، فـاطمه، حسن بن على و حسين بن على(ع) نازل شده است.(۶۰) و آنانند كه از مقام عصمت برخوردارند.
۱۳. شناخت ناسخ و منسوخ
در آيـات مربوط به احكام، آياتى مشاهده مى شود كه پس از نزول، جاى حكم آياتى را كـه قـبلاً نازل شده و مورد عمل بوده، پر كرده و به زمان اعتبار حكم قبلى خاتمه داده است.
آيـات قبلى منسوخ و آيات بعدى كه در حكم خود، حكومت بر آن ها دارند ناسخ ناميده مى شوند.(۶۱) بنابراين، آيه منسوخ بايد از نظر زمان مقدّم بر ناسخ باشد و در بيشتر موارد به وسـيـلـه سـبـب نزول، تعيين زمان نزول آيه امكان پذير است؛ مثلاً در آيه : (يا ايها الذين آمنو اذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدى نجواكم صدقة...)(مجادله:۱۲).
كـه پـيش از نجوا با رسول خدا(ص) بايد نجوا كننده، صدقه بپردازد (و اين حكم در مقطع خودفلسفه خاصّ اجتماعى داشته وچه بسا هدف آن جلوگيرى ازمزاحمتهاى وقت و بى وقـت افـراد نـسـبت به پيامبر(ص) بوده است)، ولى به هر حال اين حكم براى هـمـيـشـه باقى نماند و آيه ديگرى نازل شده كه چنين است : (…اشفقتم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب اللّه عليكم...)(مجادله:۱۳).
كه اشاره دارد به جايز بودن نجوا با پيامبر(ص) بدون دادن صدقه و ما به كمك سبب نـزول ايـن آيـات در مـى يـابيم كه آيه اول منسوخ و دوم ناسخ است، زيرا در سبب نـزول چنين آمده : (مقاتل اين حيّان گويد : اين آيه درباره مسلمانان ثروتمند نـازل شده است و جريان از اين قرار بود كه آنان هميشه نزد پيامبر(ص) مىآمدند و بـا آن حـضـرت بـه نـجـوا مى پرداختند و بدين ترتيب، حق همنشينى و صحبت فقرا با مـحـمـّد(ص) را نـاديده مى گرفتند. اين موضوع، مايه رنجش ديگران بود، تا اين كه آيـه نـخـسـت نـازل گرديد و در آن نجوا كنندگان، مامور شدند تا قبل از نجوا با پيامبر(ص) صدقه اى پرداخت كنند.پـس از نـزول ايـن آيـه فـقرا چيزى نداشتند و اغنيا بخل ورزيدند و نجواهاى غير ضرورى كاهش يافت. سپس آيه دوم نازل شد و به مسلمانان رخصت داد تا بدون دادن صدقه با رسول خدا به گـفت و گوى خصوصى بنشينند.)(۶۴)از سبب نزول، آشكار استفاده مى شود كه آيه اوّلى زمـان نزولش مقدّم بر آيه دوم است. بنابراين، حكم آن به وسيله آيه دوم نسخ شده است.
آنچه تاكنون درباره آثار و فوايد اسباب نزول برشمرديم، تنها بخشى از آنهاست و نـه هـمـه آنها، امّا مى توان گفت كه موارد ياد شده، بخش مهمّ آن فوايد به شمار مىآيد.
پيدايش و نگارش علم اسباب نزول
روحيه تلاش براى فهم معارف و پيامهاى قرآن، روحيه اى بود كه شخص پيامبر(ص) در مـسـلمانان صدر اسلام به وجود آورد، چه اين كه در منطق دين و پيامبر، قرآن براى فهميدن و ادراك و عمل كردن بود و نه صرفاً حفظ الفاظ و تكرار واژه ها و كلمات. ابـوعبد الرحمان مى گويد : كسانى كه قرآن را بر ما مى خواندند (امثال عثمان، ابن مسعود و...) به ما خبر دادند كه : (وقتى ده آيه را از پيامبر(ص) فرا مى گرفتيم تـا مـعـنـى آنـهـا را درك نـمـى كـرديم و به كار نمى بستيم، از آن ده آيه فراتر نـمى رفتيم.)(۶۵)در چنين جّوى، فهم و درك قرآن، آرزو و مقصود همگان بود، با اين تـفـاوت كـه بـرخـى چون على(ع) و ابن عباس و ابن مسعود و... به دليل زمينه هاى تـربـيتى و استعداد شخصى، تبحّرى خاص در زمينه معارف و از آن جمله شناخت اسباب نـزول داشـتـند و در ميان ايشان، على(ع) بارزترين چهره اى است كه در صحنه شناخت قـرآن حـضـور انكار ناپذير داشت. او از شرايط و ويژگيهايى برخوردار بود كه هيچ يـك از مـسـلـمانان نه از آن ويژگيها برخوردار بوده اند و نه ادّعا كرده اند. چه اين كه وى از كودكى تحت سرپرستى و تربيت پيامبر(ص) قرار گرفت و نخستين شخصى بود كه به پيامبر(ص) ايمان آورد و هميشه همگام و همراه او بود.
على(ع) خود در اين باره مى فرمايد : (لقد اتبعه اتباع الفصيل اثر امهّ يرفع كل يـوم مـن اخـلاقـه عـلماً و يامرنى بالاقتدا… به و لقدكان يجاور فى كل سنة بحرا… فـائراه و لايراه غيرى و لم يجتمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول اللّه(ص) و خـديـجـة و انـا ثـالـثـهما، ارى نور الوحى و اشمّ رير النبوة و لقد سمعت رّنة الـشيطان حين نزل الوحى عليه(ص) فقلت يا رسول اللّه ما هذه الرنّة؟ فقال : هذا الـشـيطان ايس من عبادته. انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى الاّ انّكا لست بنبى و لكنّك وزير و انك على خير.)(۶۶)من هماره در پى پيامبر بودم، چنانكه بچه شتر در پى مادرش است. هر روزى براى من اخلاقش نشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پيروى از آن مى گمـاشت. هر سال در حراء خلوت مى گزيد و من او را مى ديدم و جز من كسى وى را نمى ديد. آن هنگام جز خانه اى كه رسول خدا(ص) و خديجه در آن بود، در هيچ خـانه اى اسلام راه نيافته بود و من سومين آنها در آن خانه بودم. روشنايى وحى را مـى ديـدم و بـوى نـبـوت را استشمام مى كردم. هنگامى كه وحى بر او فرود آمد آواى شـيـطان را شنيدم! گفتم : اى فرستاده خدا اين آوا چيست؟ گفت: اين شيطان است كه بـا نـزول وحى احساس نا اميدى دارد از اين كه ديگر او را عبادت كنند. همانا تو مـى شـنـوى آنـچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم جز اين كه تو پيامبر نيستى و وزيرى و بر راه خير مى روى.
بديهى مى نمايد كه چنين شخصيتى آگاهترين مردم به علوم قرآن و نيز اسباب نزول آن باشد و دقيقتر از هر كس ديگرى، شائن نزول آيات را بداند.
عـلى(ع) در اين باره مى فرمايد : (قال... فما نزلت عليه آية فى ليل و لانهار و لاسـمـا و لاارض و لادنـيا و لا آخرة... الاّ اقرانيها و علّمنى تاويلها... و كيف نـزلـت و ايـن نـزلت و فيمن انزلت...)(۶۷)آيه اى بر پيامبر(ص) در شب و روز و در آسمان و زمين و درباره دنيا يا آخرت...فـرود نيامد، مگر آن را بر من خواند و تاويل، كيفيت نزول و مكان و سبب نزول آن آيه را به من آموخت....
در مورد ديگرى مى فرمايد :
(فواللّه ما نزلت آية من كتاب اللّه فى ليل و لانهار و لامسير و لامقام الاّ و قد اقـرانـيـهـا رسـول اللّه(ص) و علّمنى تاويلها. فقام اليه ابن الكوا فقال : يا امـيرالمومنين(ع) فما كان ينزل عليه و انت غائب عنه؟ قال : كان رسول اللّه(ص) مـا كـان يـنزّل عليه و انا غائب عنه حتى اقدم عليه فيقرا…نيها و يقول لى : يا عـلـى! انـزل الـلـّه عـلـىّ بـعـدك كذا و كذا و تاويله كذا فيعلّمنى تنزيله و تـاويـلـه.)(۶۸)از مـن دربـاره كتاب خدا بپرسيد ! زيرا به خدا سوگند آيه اى در كـتاب خدا نيست كه در شب يا روز در حال سفر يا به هنگام اقامت نازل شده باشد و رسول خدا بر من تلاوت نفرموده و تفسيرش را به من نياموخته باشد.
ابـن الـكوا از جا برخاست و گفت : اى امير موئمنان! آياتى كه در غياب تو بر وى نـازل مـى شـد، چه؟ على(ع) فرمود : رسول خدا آياتى را كه در غياب من بر وى نازل مى شد (به خاطر مى داشت) چون به حضورش مى رسيدم بر من تلاوت كرده، مى گفت: اى على! در غياب تو خدا چنين وحى فرستاد و تفسيرش چنين است. به اين سان تفسير آن و چگونگى نزولش را به من مىآموخت.
بـا تـوجه به مضمون اين روايات، در مى يابيم كه ايراد برخى نويسندگان(۶۹) نسبت به آگـاهـى عـلى(ع) از تمامى اسباب نزول، اساس و پايه اى ندارد، زيرا شخصيت دينى و عـلمى على(ع) در روايات فريقين از چنان ويژگى و جايگاهى برخوردار است كه امكان ،تسلط وى بر علوم قرآن و خصوصاً سبب نزول را بسى مبرهن مى سازد.
فهرست منابع:
(۱) پژوهش هاى قرآنى، شماره اول، ص ۳۴-۱۵
_________________________________
(۱) مـحـمـد سـالم محيسن، فى رحاب القرآن؛ زرقانى مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۲۳.
(۲) سيوطى، الاتقان، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، ج۱، ص۲۴، مقدمه.
(۳) سيوطى، الاتقان، ج۲، ص۳۲.
(۴) زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۲۳؛ زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۳۴؛ زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۳۵؛ محمد سالم محيسن، فى رحاب القرآن الكريم، ص۱۲؛ رشيد رضا در مقدمه تفسير مجمع البيان، ص۷.
(۸) زرقاغنى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۳۳.
(۹) زرقاغنى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۲۹؛ داود الـعـطـار، موجز علوم القرآن، ثص۲۵؛ محمد ابو شبهه، المدخل لـدراسـة الـقـرآن الـكريم؛ محمد سالم محيسن، فى رحاب القرآن الكريم، ص۹.
(۱۰) داود الـعـطـار، مـوجز علوم القرآن، ص۲۶؛ محمد ابوشبه، المدخل لدارسة القرآن الكريم، ص۹.
(۱۱) ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج۱، ص۱۷، بيروت، دارالمعرفة؛ زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۳۱.
(۱۲) زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۳۴.
(۱۳) زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج۱، ص۳۵.
(۱۴) ابن نديم، الفهرست.
(۱۵) رشيد رضا، مقدمه مجمع البيان، ج۱، ص۷.
(۱۶) محمد سالم محيسن، فى رحاب القرآن الكريم، ص۱۲.
(۱۷) محمد سالم محيسن، فى رحاب القرآن الكريم، ص۱۳.
(۱۸) سيوطى، الاتقان، ج۱، ص۱۰۷.
(۱۹) مجلسى، البحار، ج۴۰، ص۱۳۸؛ مجلسى، البحار، ج۴۰، ص۱۳۹؛ مجلسى، البحار، ج۴۰، ص۱۴۴؛مجلسى، البحار، ج۴۰، ص۱۵۷؛ شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج۱، ص۶۷؛ حسكانى، شواهد التنزيل، ج۱، ص۴۰؛ حسكانى، شواهد التنزيل، ج۱، ص۴۴؛ حسكانى، شواهد التنزيل، ج۱، ص۴۵.
(۲۰) سيوطى، الاتقان، ج۱، ص۱۰۷.
(۲۱) زرين كوب، تاريخ در ترازو.
(۲۳) واحدى، اسباب النزول، بيروت، المكتبة الثقافية، ص۳۸.
(۲۶) طباطبايى، الميزان، ج۱۵، ص۸۹.
(۲۷) صـادقـى، الـفـرقان، ص۱۸؛ صـادقـى، الـفـرقان، ص۱۹؛ صـادقـى، الـفـرقان، ص۸۵؛ غازى عنايه، اسباب النزول القرآنى، ص۲۹؛ كامل موسى و على دحرج، التبيان فى علوم القرآن، ص۸۵.
(۲۹) واحدى، اسباب النزول، ص۲۳۲.
(۳۲) سيوطى، اتقان، ج۱، ص۱۱۰.
(۳۴) واحدى، اسباب النزول، ص۱۱۳.
(۳۵) امينى، الغدير، ج۱، ص۲۳۹ ـ ۲۴۶.
(۳۷) فخر رازى، تفسير كبير، ج۳۶، ص۱۵_۱۶
(۳۸) واحدى، اسباب النزول، ص۴.
(۳۹) ابن تيميه، مقدمة فى اصول التفسير،ص۴۷.
(۴۰) شاطبى، الموافقات، ج۳، ص۳۴۷.
(۴۱) طباطبايى، قرآن در اسلام، ص۱۰۶، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۵۰ش.
(۴۲) صادقى، الفرقان، ج۱، ص۵۰.
(۴۳) سيوطى، الاتقان، ج۱، ص۳۷.
(۴۵) واحدى، اسباب النزول، ص۱۵۲.
(۴۷) واحدى، اسباب النزول، ص۱۴.
(۴۸) سيوطى، الاتقان، ج۱، ص۵۳.
(۴۹) سيوطى، الاتقان، ج۱، ص۵۵.
(۵۱) واحدى، اسباب النزول، ص۱۹۷.
(۵۲) واحدى، اسباب النزول، ص۱۹۷.
(۵۳) تفتازانى، مختصر المعانى، ص۵۰.
(۵۵) واحدى، اسباب النزول، ص۱۱۳.
(۵۶) طبرسى، مجمع البيان، بيروت، ج۳، ص۲۴۶.
(۵۸) واحدى، اسباب النزول، ص۱۳۵.
(۶۰) واحدى، اسباب النزول، ص۲۰۳.
(۶۱) طباطبايى، قرآن در اسلام، ص۴۰.
(۶۴) واحدى، اسباب النزول، ص۲۳۴.
(۶۵) محمد ابوشبهه، المدخل لدراسة القرآن، ص۲۹.
(۶۶) نهج البلاغة، خطبه ۱۹۲.
(۶۷) حسكانى، شواهد التنزيل، ج۱، ص۴۴؛ البحار، ج۴۰، ص۱۳۸؛البحار، ج۴۰، ص۱۳۹؛ البحار، ج۴۰، ص۱۴۴؛ البحار، ج۴۰، ص۱۵۷.
(۶۸) طبرسى، احتجاج، ج۱، ص۲۶.
(۶۹) صحبى صالر، مباحث فى علوم القرآن، ص۱۳۲.



جعبه ابزار