• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

استغناء(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اسْتِغْنَاءً (غني‌): در لغت یعنی توانگر و بى‌نياز شد، استغنی الله: یعنی از خدا خواست كه او را توانگر كند، استغنی عنهُ به: از او بى‌نياز شد.(مهیار،صفحه ۶۲)
فعل‌ «استغنی‌» که‌ برای‌ بیان‌ زیاده‌ روی‌ در اعتماد آدمی‌ به‌ خویشتن‌ به‌ کار می‌رود از جهت‌ روابط‌ معنایی‌ با واژه‌ «طغی‌» ارتباط‌ نزدیک‌ دارد، ولی‌ میان‌ این‌ دو از جهت‌ ساختمان‌ معنایی‌ تفاوت‌ فراوانی‌ دارد. در «طغی‌» تصویر نهری‌ است‌ که‌ از ساحل‌ و کرانه‌ خود تجاوز می‌کند و به‌ بیرون‌ جاری‌ می‌شود. اما مفهوم‌ اصلی‌ استغنی‌، توانگری‌ و ثروتمندی‌ است‌. در قرآن‌، بر این‌ نکته‌، فراوان‌ تأکید شده‌ است‌ که‌ خداوند «غنی‌» است؛ یعنی‌ آنقدر توانگر است‌ که‌ او را به‌ کس‌، احتیاج‌ نیست‌ و کاملاً متکی‌ به‌ خویش‌ و خودکفا است‌. اما در مورد انسان‌، فرض‌ چنین‌ استغنا و بی‌نیازی‌ مبین‌ فقدان‌ حس‌ مخلوقیت‌ و عبودیت‌ است‌ و بدین‌ ترتیب‌، داشتن‌ چنین‌ احساسی‌ چیزی‌ جز استکبار و بزرگ‌بینی‌ که‌ متضمن‌ انکار خداست‌، نیست‌.(توشیهیکو ایزوتسو،ص‌۳۰۳-۳۰۲)
این‌ واژه‌، در لغت به‌ معنای‌ «خویشتن‌ را دیدن‌»(نسفی‌،ح‌۳، ص‌۱۹۸)، «خود را ذاتاً غنی‌ دانستن‌ که‌ اقتضای‌ طغیان‌ و عدوان‌ و استکبار است‌»(مصطفوی،ج‌۷، ص‌۲۷۷)و در نتیجه‌ به‌ قدرت‌ و توانایی‌ خویش‌، اعتماد نامحدود داشتن‌ است‌. در آیه‌ زیر که‌ هدف‌ آن‌ وصف‌ حالات‌ درونی‌ و باطنی‌ انسان‌ به‌ طور کلی‌ است‌؛ دو واژه‌ طغی‌ و استغنی‌ در کنار هم‌ و تقریباً به‌ صورت‌ هم‌ معنی‌، به‌ کار رفته‌ است:
چنين نيست (كه شما مى‌پنداريد) به يقين انسان طغيان مى‌كند، از اينكه خود را بى‌نياز ببيند!(علق‌:۶؛علق:۷)
آیات‌ زیر از سوره‌ لیل‌، تقابل‌ و تضاد دو واژه‌ «استغنی‌» و «اتقی‌» را نشان‌ می‌دهد:
اما كسى كه بخشايش و پرهيزگارى كرد، و آن بهترين را تصديق كرد، پس براى بهشت آماده‌اش مى‌كنيم. اما آن كس كه بخل و بى نيازى ورزيد، و آن بهترين را تكذيب كرد، او را براى دوزخ آماده مى‌سازيم.(فاما من‌ اعطی‌ و اتقی‌. و صدق‌ بالحسنی‌. فسنیسره‌ للیسری‌. و اما من‌ بخل‌ و استغنی‌. و کذب‌ بالحسنی‌ فسنیسره‌ للعسری‌سوره‌ )(لیل‌:۱۰؛لیل:۵)

بنابراین‌ رابطه‌ تقابل‌ وضوح‌ میان‌ «اتقی‌» -پرهیزکاری‌- با صفت‌ همراه‌ آن‌، یعنی،‌ بخشش‌ و گشاده‌دستی‌ -اعطا- و «استغنی‌» با صفت‌ همراه‌ آن‌ یعنی‌ «بخل‌» وجود دارد. با توجه‌ به‌ کاربردهای‌ قرآنی‌ واژه‌ استغنی‌، همواره‌ سه‌ معنا، توأماً افاده‌ می‌شود: یکی‌ غنا و بی‌نیازی‌، دیگری‌ اکتفا و سوم‌ احساس‌ ثبات‌.(توشیهیکو ایزوتسو،ص ۳۰۶-۳۰۵)
البته استغناء در دو مقام مورد بحث است؛ یکی به عنوان صفت حمیده- یعنی بی‌نیازی از خلق و قناعت پیشه کردن، که در مقابل طمع و بی‌نیازی از خلق و عدم اتکال- به آنان به کار می‌رود، دوم به معنای بی‌نیازی از خدا و سرکشی و نافرمانی در مقابل دستورات الهی است که از صفات رذیله محسوب می‌شود و در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
تعابیر دیگری در قرآن پیرامون این صفت به کار رفته است، علامه طباطبائی می‌فرمایند:
"أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‌ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى" كلمات "غنى" و "استغناء" و "تغنى" و "تغانى" به طورى كه راغب گفته به يك معنى مى‌باشند. پس مراد از "مَنِ اسْتَغْنى‌" كسى است كه خود را توانگر نشان دهد و ثروت خود را به رخ مردم بكشد.(طباطبائی،جلد ۲۰، صفحه ۳۲۶)

عوامل بی‌نیازی از خدا:
۱. مطابق آیات قرآن، عده‌ای به وسیله جمع مال و ثروت و فرزندان از خدا و عذاب الهی بی‌نیازی می‌جویند.(اعراف:۴۷)
۲. امکانات، قدرت و نعمتهای الهی، از اموری است که خداوند متعال ذکر نموده، که انسانها به وسیله آن می‌خواهد از خدا بی‌نیازی بجویند.(احقاف:۲۶)
۳. دل خوشی به شفاعت خدایان و بتها، از عوامل بی‌نیازی از خداوند، در قران کریم ذکر شده است.(یس:۲۳)
۴. دوستی با دشمنان خدا: عده‌ای از مردم با انتخاب قدرتها و دوستان دنیایی می‌خواهند از خداوند بی‌نیازی بجویند، در حالیکه حتی در روز قیامت نیز هیچ کدام از این دوستان به یاری انسان نمی‌شتابند و انسان را بی‌نیاز از خدا نمی‌کنند.
روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى‌كند، و از هيچ سو يارى نمى‌شوند(دخان: ۴۱)

آثار بی‌نیازی از خداوند متعال
موارد متعددی را می‌نوان به عنوان آثار صفت استغنا نام برد که در اینجا به چند مورد اشاره می‌شود:
۱. عاری دیدن خود از عیبها و نواقص
ممكن است در یك نگاه سطحی، انسان به سهولت مسأله را برای خود حل شده تلقی كند و خویشتن را از نقصها و ضعفها مبرّا بیابد و بدین وسیله خود را تبرئه كند. همین شناخت نادرست از خود، سبب می‌شود كه احساس استغنا و بی نیازی بر او چیره شود. بدیهی است كه همین احساس بی‌نیازی نسبت به یك اصلاح جدّی و بنیادی، راه را برای هر گونه سازندگی اصولی مسدود می‌كند.

۲. کبر
از جمله‌ عناصر مهم‌ در ساختمان‌ معنایی‌ استغناء، مفهوم‌ کبر است‌. گویی‌ تنها مشخصه‌ و خصلت‌ کفار، همین‌ پدیده‌ است‌. شخص‌ مستکبر به‌ لحاظ‌ ماهیت‌ دینی‌، متکبر‌ است‌. در قرآن‌، متکبر مغرور، معرکه‌گیر حوزه‌ همه‌ خصوصیات‌ منفی‌ است‌:
(ولى) اشراف متكبر قوم او، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا (براستى) شما يقين داريد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان مأموريت يافته، ايمان آورده‌ايم.»(اعراف:۷۵)

در آیاتی دیگر از قرآن کریم خداوند متعال علت تکذیب آیات را تکبر ورزیدن می‌داند.(زمر:۵۹)
آیات‌ فوق‌، نشان‌ می‌دهد که‌ متکبران‌، ایمان‌ نمی‌آورند و به‌ همین‌ لحاظ‌، این‌ نکته‌ قابل‌ برداشت‌ است‌؛ «کبر» که از ریشه‌های استغناء است، دقیقاً نقطه‌ مقابل‌ «ایمان‌» است‌.(غافر:۲۷)قرآن‌ مجید، کسانی‌ را که‌ متکبرانه‌ و مستکبرانه‌ بر زمین‌ پای‌ می‌نهند و باد غرور در گلو می‌اندازند و با ناخوش‌ترین‌ آواها، عربده‌ می‌کشند، محکوم‌ می‌سازد.(لقمان:۱۸)

۳. بغی و سرکشی
خودبینی‌ و بی‌نیازی‌، گاهی‌ انسان‌ را از حدود حیات‌ اجتماعی‌ خود بیرون‌ می‌برد. معنای‌ واژه‌ «بغی‌» در اصل،‌ از روی‌ استغناء بیش‌ از حد و برخلاف‌ شرع‌ و قانون‌ و بیدادگرانه‌ عمل‌ کردن‌ علیه‌ دیگران‌ است‌.(توشیهیکو ایزوتسو،ص‌۲۹۳)
آیات‌ زیر، نمونه‌هایی‌ از کاربرد این‌ واژه‌ در قرآن‌ کریم‌ است‌:
هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم مى‌كنند از اين رو بمقدارى كه مى‌خواهد (و مصلحت مى‌داند) نازل مى‌كند كه نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.(شوری:۲۷)

تفسیر نسفی‌ عبارت‌ «لبغوا» -سرکشی‌ می‌کنند- را چنین‌ تفسیر می‌کند: «وهو الکبر ای‌ لتکبروا» بغی‌ به‌ معنای‌ کبر و این که‌ آنان‌، تکبر می‌ورزند.(نسفی ،ج‌۳، ص‌۵۸۴)
شایان‌ ذکر است‌ که‌ مفسر معروفی‌ چون‌ بیضاوی‌ نیز واژه‌ «بغی‌» را با کلمه‌ «تکبر» و فساد در زمین‌ هم‌ معنی‌ و مترادف‌ دانسته‌ است‌.(بیضاوی‌ ،ج‌۴، ص‌۹۲) توضیح‌ فوق‌ در سوره قصص تصدیق شده است.(قصص:۷۶)چنان که‌ می‌بینیم‌، واژه‌ بغی‌ در خود بافت‌ آیه‌ معنی‌ شده‌ است‌. ابتدا با فعل‌ دیگری‌، یعنی‌، «فرح‌» در عبارت‌ «لاتفرح‌» معادل‌ گذاشته‌ شده‌ است‌. این‌ فعل‌ اخیر در اصل‌ به‌ معنای‌ «از چیزی‌ زیاد شادمان‌ شدن‌» است‌. از این جا روشن‌ می‌شود که‌ واژه‌ «بغی‌» به خصوص‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ قارون‌ از ثروت‌ و دارایی‌ خود، مغرور شد و به‌ قدرت‌ دنیایی‌ خویش‌ غرّه‌ گشته‌ است‌ و «فساد» به‌ عنوان‌ تجلی‌ ملموس‌ آن‌ حالت‌ باطنی‌ که‌ به وسیله‌ «بغی‌» توصیف‌ شده‌، ذکر گردیده‌ است‌.(توشیهیکو ایزوتسو،ص‌۲۹۵)

۴. سر مستی
می‌توان گفت از دیگر خصوصیات انسان مستغنی، سرمستی و سرکشی است و این معانی از کلمه بطر بر می‌آید، واژه‌ پژوهان‌ نیز، همین‌ معانی‌ را افاده‌ کرده‌اند:
زمخشری‌ می‌نویسد: «مجاوزة‌ الحد فی‌ المرح‌»، یعنی‌، «بیش‌ از حد شادمان‌ و سرکش‌ شدن‌»(زمخشری‌،ص‌۲۴)به‌ لحاظ‌ ثروت‌، مقام‌ یا چیزهای‌ دیگر است‌. ابی‌هلال‌ عسکری‌، بطر را به‌ معنای‌ کفران‌ نعمت‌ و ناسپاسی‌، تعریف‌ کرده‌، می‌گوید: «بطرالنعمة‌ معادل‌ و برابر با کفر النعمة است‌».(عسکری،ص‌۱۰۲)
در کتاب‌ التحقیق‌ نیز آمده‌ است‌: بطر، عبارت‌ است‌ از تجاوز از حد اعتدال‌ در فرح‌ و طرب‌ و شادمانی‌.(مصطفوی،ج‌۱، ص‌۲۷۱)
در قرآن‌ مجید، اطلاعات‌ زیادی‌ درباره‌ ساختمان‌ معنایی‌ این‌ واژه‌، وجود ندارد، اما آیات‌ زیر جنبه‌ای‌ از معانی‌ آن‌ را، روشن‌ می‌سازد:
و چه بسيار از شهرها و آباديهايى را كه بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاك كرديم! اين خانه‌هاى آنهاست (كه ويران شده) و بعد از آنان جز اندكى كسى در آنها سكونت نكرد و ما وارث آنان بوديم!(قصص:۵۸)(انفال:۴۷)

۵. طغیان
واژه‌ «طغیان‌» به‌ «تجاوز از حد در عصیان‌ و نافرمانی‌»، «تعدی‌ از حد متعارف‌»(مصطفوی،ج‌۷، ص‌۸۲) و «هر چیزی‌ که‌ از اندازه‌، تعدی‌ و تجاوز کند»(ازهری،جلد۸، ص‌۱۶۷)، اطلاق‌ می‌شود.
این‌ واژه‌ نیز مترادف‌ دیگری‌ برای‌ «استکبار» است‌ که‌ نقش‌ مهمی‌ در قرآن‌ دارد و همچنین از آثار استغناء به حساب می‌آید. بیضاوی‌، در تفسیر آیه‌ ۷۵ سوره‌ مومنون‌ می‌گوید: «طغیان‌ بر افراط‌ و زیاده‌ روی‌ در کفر، بر استکبار بیش‌ از حد از پذیرفتن‌ حق‌ و بر دشمنی‌ با رسول‌ خدا(ص‌) و مومنین‌، دلالت‌ می‌کند.»(بیضاوی‌ ،ج‌۳، ص‌۱۷۵)
خداوند در قرآن می فرماید:
چنين نيست (كه شما مى‌پنداريد) به يقين انسان طغيان مى‌كند،
از اينكه خود را بى‌نياز ببيند!(علق:۶؛علق:۷)
واژه‌ «طغیان‌» اغلب‌ همراه‌ با «کفر» به‌ کار می‌رود و این‌ نشان‌ می‌دهد که‌ این‌ دو کلمه‌، تقریباً مترادف‌ هم‌ هستند، پس می‌توا‌ن گفت از آثار استغناء، کفر نیز می‌باشد:(مائده: ۶۴)
همچنین در آیه ۸۰ سوره کهف(کهف:۸۰) می فرماید:
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وادارد!

ذکر این‌ نکته‌ ضروری‌ است‌ که‌ واژه‌ «عَمَه‌» - کوری‌ دل‌ و کورانه‌ متحیر شدن(مصطفوی‌،ج‌۸، ص‌۲۲۸) - فعلی‌ است‌ که‌ اغلب‌ با طغیان‌ به کار می‌رود و این‌ دو به‌ صورت‌ ترکیبی‌ همسان‌ در قرآن‌، استعمال‌ می‌شوند. معنای‌ دقیق‌ این‌ دو واژه‌ ترکیبی‌، هنگامی‌ که‌ این‌ عبارت‌ در اوصاف‌ حالت‌ کسانی‌ که‌ به‌ لذت‌های‌ دنیوی‌ دلخوش‌ کرده‌ و امید به‌ لقاءالله‌ ندارند و نسبت‌ به‌ آیات‌ الهی‌ در غفلتند، به‌ کار می‌رود، روشن‌تر می‌شود.(یونس:۷)
در آیه‌ زیر، «خوف‌ از خدا» در تقابل‌ و تضاد با «طغیان‌» دانسته‌ شده‌ است‌:
«فاما من‌ طغی‌ و ءاثر الحیوة‌ الدنیا فان‌ الجحیم‌ هی‌ المأوی‌ و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و نهی‌ النفس‌ عن‌ الهوی‌. فان‌ الجنة‌ هی‌ المأوی‌»(امّا آن كسى كه طغيان كرده و زندگى دنيا را مقدّم داشته، مسلّماً دوزخ جايگاه اوست! و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد، قطعاً بهشت جايگاه اوست!(نازعات :۳۷؛نازعات:۴۱)
بنابراین‌ همانطور که‌ ذکر شد «طغیان‌ کردن‌ و از لذت‌های‌ حیات‌ دنیوی‌ پیروی‌ کردن‌» دقیقاً نقطه‌ مقابل‌ کسانی دانسته‌ شده‌ است‌ که‌ از خداوند می‌ترسد و نفس‌ را از پیروی‌ هوس‌، باز می‌دارد».
یکی‌ از مشخصه‌های‌ افراد و اقوام‌ مستغنی، طغیان‌ و نافرمانی‌ در برابر خداست‌.(طه‌:۴۳؛طه:۴۴)(فجر:۱۱؛فجر:۱۲)همانا‌ کسانی که‌ در شهرها سر به‌ طغیان‌ برداشتند و در آنها بسیار تبهکاری‌ کردند.


اثر نیازمندی به خدا و بی‌نیاز از مردم
حضرت امیرالمومنین(ع) فرمودند:
هر کس روی نیاز به خدا آورد، خدا کاری می‌کند که مردم به وی نیازمند شوند(دیلمی،ص۱۶)
منابع:
(۱)قرآن کریم.
(۲)مهیار، رضا؛ فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ناشر اسلامی، تهران، سال ۱۳۷۵، چاپ دوم.
(۳)توشیهیکو ایزوتسو؛ مفاهیم‌ اخلاقی‌ - دینی‌، در قرآن‌ مجید، ترجمه فریدون بدره ای، محل نشر: تهران، انتشارات: فروزان روز، سال ۱۳۷۸.
(۴)نسفی‌، احمدبن‌ محمود؛ تفسیر النسفی‌ المسمی‌ بمدارک‌ التنزیل‌ و حقایق‌ التأویل‌، انتشارات: موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت .
(۵)مصطفوی، حسن‌؛ التحقیق‌ فی‌ کلمات‌ القرآن‌ الکریم‌، مکان چاپ: تهران، ناشر: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، سال چاپ: ۱۳۶۰.
(۶)طباطبائی، محمد حسین؛ ترجمه المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‌ى مدرسين حوزه علميه قم، ۱۳۷۴شمسی، چاپ پنجم.
(۷)بیضاوی‌ ، ناصرالدین؛ أنوار التنزيل و أسرار التأوي، محل نشر: بیروت، انتشارات: دار احياء التراث العرب، سال ۱۴۱۸ه.ق، چاپ اول.
(۸)زمخشری‌، محمود بن‌ عمر ؛ اساس‌ البلاغه‌، بیروت، انتشارات دار صادر، سال ۱۳۹۲ه.ق.
(۹)عسکری، ابی هلال حسن بن عبدالله؛ معجم الفروق اللغویة, قم، مؤسسة النشر الإسلامی, سال ۱۴۱۲ه.ق.
(۱۰)ازهری، محمد؛ تهذیب اللغة، قاهره، الدارالمصریة للتألیف والترجمه.
(۱۱)دیلمی، حسن؛ إرشاد القلوب إلى الصواب، ناشر: شريف رضى، مكان چاپ: قم، سال چاپ: ۱۴۱۲ ق، نوبت چاپ: اول، ج‌۱، الباب الثاني في الزهد في الدنيا.



جعبه ابزار