استقلال خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
استقلال به حاكميت جامعه يا دولت بر سرنوشت خويش و رهايى از سلطه بيگانه اطلاقمیشود
استقلال مصدر باب استفعال از ماده «قـلـل» به معناى اندك شمردن، حملكردن
[۱] ، و بهكارى پرداختن بدون مشاركت ديگران آمده است.
[۲] در اصطلاح علوم سياسى براى استقلال تعاريفى متفاوت ارائه شده است؛ مانند: جدا بودن حاكميت يك كشور از هر نوع سلطه خارجى و
[۳] آزادى اراده ملّى براى اداره امور داخلى و خارجىخود كه از خلال سازمان سياسى دولت پديدار مىشود.
[۴] ميل به سلطهجويى در سرشت انسان قرار دارد و اين ميل در دولتها نيز تجلّى مىيابد، بهگونهاى كه در پى مطيع ساختن ديگران و بهرهبردارى از منابع و امكانات آنان است. از سوى ديگر ميل به استقلال نيز فطرى انسانهاست و جوامع و دولتهاى گوناگون در پى هويت و استقلال عملى خويش هستند.
[۵] استقلال از ارزشهاى مسلّم انسانى، عامل عزت و سربلندى انسانها و جوامع و نبود آن، نشانى از ذلت و زبونى آنان است.
[۶] برخى با استناد به اينكهدولت شخصيت تركيب يافته از افراد است
[۷] گفتهاند: چنانكه استقلال حق هر فرد است، حق دولت نيز هست.
بسيارى از دانشمندان سياسى، ريشه همه عقب ماندگيهاى جوامع و ملتها را در وابستگى به استعمار ديده و استقلال را كليد حل مشكلات قلمداد كردهاند
[۸] ، زيرا محور خط مشى كشورهاى تحت سلطه به جاى منافع خودشان، منافع كشورهاى سلطهگر است.
[۹] استقلال با جنبههاى مختلف فرهنگى و اقتصادى آن در نگاه اسلام با دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالكفر» ارتباط پيدا مىكند، زيرا مرزبنديهاى جديد جغرافيايى ملاك مناسبى براى استقلال نيست. در تعريف و محدوده واژگان ذكر شده ديدگاههاى گوناگونى ارائه شده
[۱۰] كه از مجموع آنها مىتوان چنين نتيجه گرفت كه ملاك دارالاسلام و دارالكفر اجرا و عدم اجراى قوانين الهى است. دارالاسلام به سرزمينى گفته مىشود كه شريعت اسلامى در آن پياده مىشود و حاكم مسلمانى بر آن حكمرانى مىكند و همه افراد جامعه در برابر حكومت اسلامى تسليم هستند. و دارالكفر به سرزمينهايى گفته مىشود كه احكام اسلامى در آن جارى نيست و مسلمانان در آنجا حاكميت و سلطه ندارند. براساس اين مرزبندى است كه قرآن مسلمانان را از خطر وابستگى برحذر داشته و دستيابى به استقلال را در آيات زيادى بيان مىكند.
در قرآن كريم واژه استقلال به صراحت نيامده؛ ولى اين مفهوم از برخى واژهها، تعبيرها و موضوعات قابل استفاده است؛ مانند: عزّت مسلمانان (نساء:۱۳۹؛ فاطر:۱۰؛ منافقون:۸)، نفى سبيل كافران(نساء:۱۴۱)، نپذيرفتن سلطه و سرپرستى كافران (مائده:۵۱ـ۵۲)، عدم ميل و اعتماد به كافران (هود:۱۱۳)، پيروى نكردن از اهل كتاب و مشركان (آل عمران:۱۴۹ـ۱۵۰؛ مائده:۴۹)، روى پاى خود ايستادن (فتح:۴۸)، نداشتن دوستى صميمانه با مشركان (آل عمران:۱۱۸ـ۱۱۹؛ مائده:۵۷) و آياتى كه دشمنى كافران و مشركان با مسلمانان را گوشزد مىكند و خواستار هوشيارى مسلمانان در برابر نقشهها و توطئههاى آنان است. (بقره:۱۰۵ـ۱۰۹؛ آل عمران:۱۱۸ـ۱۲۰؛ توبه:۸)اكنون هر يك از اين واژگان و موضوعات بهطور گذرا بررسى مىشود.
قرآن كريم عزت و برترى را ويژه خداوند و فرستاده وى و مؤمنان مىداند. (فاطر:۱؛ يونس:۶۵؛ منافقون:۸) براساس آيات ۱۳۸ـ۱۴۰ نساء(نساء:۱۳۸_۱۴۰) وابستگى به كافران و پذيرش سرپرستى آنان موجب ذلّت و عذاب الهى و پذيرفتن ولايت و سرپرستى خداوند و گسستن از ولايت غير او سبب عزّت فرد و جامعه مىشود
[۱۱] : «بَشِّرِ المُنـفِقِينَ بِاَنَّ لَهُم عَذابـًا اَلِيمـا • اَلَّذينَ يَتَّخِذونَ الكـفِرينَ اَولِياءَ مِن دونِ المُؤمِنِينَ اَيَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّةَ فَاِنَّ العِزَّةَ لِلّهِجَميعـا» . قرآن براى تأمين عزت و سربلندى مسلمانان و برترى آنان بر كافران و حفظ و صيانت اين موقعيت، مؤمنان را موظف مىكند تا از هر كارى كه موجب سلطه و سيطره كافران گشته و مسلمانان را به وابستگى مىكشاند دورى كنند.
[۱۲] بر اساس آيه «ولَن يَجعَلَ اللّهُ لِلكـفِرينَ عَلَى المُؤمِنينَ سَبيلا= هرگز خداوند براى كافران راه تسلط بر اهل ايمان را باز نگذاشته است» (نساء:۱۴۱) خداوند كمترين سلطهاى را براى كافران بر مؤمنان تشريع نكرده و هرگونه پيمان فرهنگى، سياسى، اقتصادى و... را كه موجب سلطه كافران و وابستگى مسلمانان گردد حرام و باطل شمرده است.
[۱۳] سبيل در لغت به معناى «راه»
[۱۴] و در اين آيه به معانى نصر، حجت در دنيا، حجت در آخرت، سلطه اعتبارى و سلطه خارجى دانسته شدهاست.
[۱۵] آيه نفى سبيل بيانگر دو جنبه ايجابى و سلبى است: جنبه ايجابى آن بيانگر وظيفه جامعه اسلامى و حاكمان آن در حفظ استقلال و از ميان برداشتن زمينههاى وابستگى است و جنبه سلبى آن ناظر به نفى سلطه بيگانگان بر سرنوشت سياسى اجتماعى مسلمانان است.
[۱۶] بر اساس مفاد حرف نفى «لن» كه به معناى نفى ابد است كافران هيچگاه در هيچ زمينهاى شرعاً نمىتوانند بر مسلمانان مسلّط شوند و نفى سبيل بر همه روابط خارجى در زمينههاى گوناگون فرهنگى، سياسى، اقتصادى و نظامى حاكميت دارد و همه روابط بايد بر اين پايه استوار باشد و با آن ارزيابى گردد.
[۱۷] اتخاذ ارباب و پذيرش اراده و سلطه ديگران با توحيد ناسازگار است و انسان را به شرك مبتلا مىسازد: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا وبَينَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شيــًا ولايَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِاللّهِ...» (آل عمران:۶۴)، بنابراين، آزادى سياسى و حق اطاعت از نظامهاى سياسى و نهاد قدرت، مشروط به آن است كه موجب «اتخاذ ارباب» نشود و در برابر ربوبيّت تشريعى خداوند نباشد. به گفته سيدقطب، در اين جهت تفاوتى ميان نظامهاى ديكتاتورى با نظامهاى دموكراسى نيست و همگى ارباب زمينىاند كه انسان را به رقّيت و عبوديّت خويش مىخوانند و تنها نظام اسلامى و توحيدى است كه مىتواند بشر را رهانيده و به او آزادى واقعى ببخشد.
[۱۸] بر اساس آيه پيشگفته خداوند سلطه و استعمار فرهنگى و فكرى را يك نوع عبوديت و پرستش مىداند و همان گونه كه با شرك و بتپرستى مبارزه مىكند با استعمار فكرى و سلطه فرهنگى نيزمىجنگد.
[۱۹] مسلمانان نبايد بر ستمگران تكيه و اعتماد كنند: «ولا تَركَنوا اِلَى الَّذينَ ظَـلَموا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ...» (هود:۱۳) تكيه و اعتماد بر ستمگران در شكل وابستگى آشكار مىگردد و وابستگى فرهنگى، سياسى يا اقتصادى نتيجهاى جز اسارت و استثمار و نابودى استقلال ندارد.
[۲۰] به گزارش قرآن اصحاب خاص پيامبر(صلى الله عليه وآله) در انجيل به زراعتى تشبيه شدهاند كه جوانههاى آن به تدريج نيرومند شده و بر پاى خود ايستاده است، بهگونهاى كه كشاورزان را به شگفتى وا مىدارد
[۲۱] : «ومَثَلُهُم فِى الاِنجيلِ كَزَرع اَخرَجَ شَطـَهُ فَـازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ...» (فتح:۴۸) اين تمثيل، به ويژه با توجه به تعبير «فَاستَوى عَلى سوقه» اشارهاى گويا به استقلال جامعه اسلامى دارد.
«وَلاء» و «توالى» در لغت به معناى نزديكى دو چيز به يكديگر بدون فاصله، محبّت و صداقت و «ولىّ» به معناى شخص مددكارى است كه بر آنچه تحت سرپرستى اوست سلطه دارد، بهطورى كه حق تصرف تام در آن را داشته باشد
[۲۲] ، بر اين اساس، قرآن براى حفظ استقلال و آزادى، جوامع اسلامى را از پذيرش ولايت و سرپرستى كافران نهى كرده است (آلعمران:۲۸؛ نساء:۱۴۴؛ مائده:۵۱؛ مائده:۵۷)، زيرا ولايت و سرپرستى كافران موجب دخالت و تصرّف آنان در شئون مسلمانان و زمينه خروج مسلمانان از مسير حق و وابستگى آنان به كافران مىشود
[۲۳] ، ازاينرو قرآن كريم در خطابهاى گوناگون از پيامبر و مسلمانان خواسته تا از خواهشها و تمايلات دشمنانِ دين خدا پيروى نكنند (مائده:۴۹؛ شورى:۱۵) و درباره تلاش كفرپيشگان براى واداشتن جامعه اسلامى به پيروى از خود هشدار مىدهد
[۲۴] :«يـاَيُّهَاالَّذينَ ءامَنوا اِن تُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُوا الكِتـبَ يَرُدّوكُم بَعدَ ايمـنِكُم كـفِرين» (آل عمران:۱۰۰) و حفظ استقلال را در بىاعتنايى به خشنودى كافران در پيروى از آنان مىداند.
[۲۵] (بقره:۱۴۵)
در آياتى از قرآن مسلمانان از دوستى با اهل كتاب و كافران ـكه زمينهساز سلطه و حاكميت آنان و نفى استقلال مسلمانان استـ برحذر داشته شدهاند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوابِطانَةً مِن دونِكُم لا يَألونَكُم خَبالاً...». (آل عمران:۱۱۸؛ نساء:۱۴۴؛ مائده:۵۱) واژه «بطانه» به معناى لباس زير
[۲۶] و در اينجا كنايه از اين است كه كافران و بيگانگان نبايد محرم اسرار مسلمانان قرار گيرند، زيرا دوستى و اعتماد و وابستگى به بيگانگان موجب نابودى خرد مسلمانان مىشود.
[۲۷] فهرست منابع:
[۲۸] المعجمالوسيط، ص۷۵۶؛ لسانالعرب، ج۱۱، ص۲۸۷؛ القاموسالمحيط، ج۴، ص۵۴، «قلّ»؛ لغتنامه، ج۲، ص۱۸۴۲.
[۲۹] مجمعالبحرين، ج۳، ۱۵۱۰؛ لسانالعرب، ج۱۱، ص۲۸۹؛ المعجمالوسيط، ص۷۵۶، «قلّ».
[۳۰] فرهنگ علوم سياسى، آقابخشى، ص۱۵۴.
[۳۱] فرهنگ علوم سياسى، على بابايى، ج۲، ص۴۵، ۶۱؛ فرهنگ واژههاى انقلاب، ص۸۴.
[۳۲] استقلال و ضرورتهاى جديد، ج۱۱.
[۳۳] انديشههاى فقهى سياسى، ص۴۸۳؛ مقايسه تئورىهاى وابستگى، ص۱۷۰.
[۳۴] حقوق بينالملل اسلامى، فارسى، ص۱۰۸ـ۱۰۹؛ حقوق بينالملل اسلامى، خليليان، ص۱۴۵ـ۱۵۱.
[۳۵] استقلال و ضرورتهاى جديد، ص۶۲.
[۳۶] انديشههاى فقهى سياسى، ص۴۸۳.
[۳۷] آثارالحرب، ص۱۶۹ـ۱۷۰؛ ر. ك: فقه، ش۱۰ سال ۷۵، ص۲۲ـ۱۱۱؛ مقايسه تئورىهاى وابستگى، ص۱۳۲ـ۱۳۵.
[۳۸] جامعالبيان، مج۴، ج۴، ص۴۴۲ـ۴۴۳؛ مجمعالبيان، ج۳، ص۱۹۳ـ۱۹۴.
[۳۹] احكامالقرآن، جصاص، ج۲، ص۴۰۶ـ۴۱۰؛ من وحىالقرآن، ج۷، ص۵۰۶ـ۵۱۳.
[۴۰] القواعد الفقهيه، ج۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰؛ فقه سياسى اسلام، ص۳۲۵ـ۳۲۹.
[۴۱] مفردات، ص۳۹۵؛ لسانالعرب، ج۶، ص۱۶۲ـ۱۶۳، «سَبَل».
[۴۲] القواعدالفقهيه، ج۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰؛ كتابالبيع، ص۷۲۱؛ احكامالقرآن، ابنعربى، ج۱، ص۵۰۹ـ۵۱۰.
[۴۳] القواعد الفقهيه، ج۱، ص۱۹۰؛ فقه سياسى اسلام، ص۳۸۵ـ۴۰۰.
[۴۴] فقه سياسى اسلام، ص۳۲۵ـ۳۲۹.
[۴۵] فى ظلال القرآن، ج۱، ص۴۷.
[۴۶] نمونه، ج۲، ص۵۹۵.
[۴۷] نمونه، ج۹، ص۲۲۰ـ۲۲۱؛ المنير، ج۲، ص۱۶۷ـ۱۶۸؛ من وحى القرآن، ج۱۲، ص۱۴۰ـ۱۴۲.
[۴۸] مجمع البيان، ج۹، ص۱۹۲؛ نمونه، ج۲۲، ص۱۱۵ـ۱۱۷.
[۴۹] مفردات، ص۸۸۵؛ لسانالعرب، ج۱۵، ص۴۰۱ـ۴۰۳؛ التحقيق، ج۱۳، ص۲۰۳ـ۲۰۶. «ولى»
[۵۰] الميزان، ج۵، ص۳۶۸ـ۳۷۴.
[۵۱] مواهب الرحمن، ج۶، ص۱۷۷؛ الكاشف، ج۲، ص۱۲۰؛ فى ظلال القرآن، ج۲، ص۹۰۳ـ۹۰۴.
[۵۲] جامعالبيان، مج۲، ج۲، ص۳۴ـ۳۵؛ التحرير والتنوير، ج۲، ص۲۷ـ۲۸.
[۵۳] التحقيق، ج۱، ص۲۹۲ـ۲۹۳؛ مفردات، ص۱۳۰. «بطن».
[۵۴] جامعالبيان، مج۳، ج۴، ص۸۰ـ۸۲؛ البصائر، ج۴۵، ص۴۳۵ـ۴۳۶؛ من وحىالقرآن، ج۶، ص۲۳۷ـ۲۳۸.