• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسواری(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اسواری جلد: ۸شماره مقاله:۳۵۰۰
اَسْواری، على در ۴۰ق /۵۴م، متكلم معتزلى و مؤسس فرقه اسواریه . چنین مى نماید كه او مانند ابوعیسى اسواری منسوب به گروهى از ایرانیان بودند كه در بصره ساكن شدند و در آن دیار به اَساوِره شهرت یافتند (یاقوت، ج۱، ص۶۸؛ بستانى، ج۳ ص۵۲) چنانكه ابن حزم نیز او را بصری خوانده است (ابن حزم، ج۱، ص۴).
قاضى عبدالجبار از اسواری در شمار متكلمان معتزلى طبقه هفتم نام مى برد و او را برخوردار از مرتبه والای اندیشه و رأی مى داند، و تنها خبری را كه از زندگى او در دست داریم، نقل مى كند و آن رفتن اسواری از روی تنگدستى به بغداد است «فضل الاعتزال»،(قاضى عبدالجبار احمد، ج۱، ص۸۱). اسواری زمانى به این سفر رفته كه نظّام مقیم آن سامان بوده است و چون بیم آن داشته كه اسواری در نظر مردم بر وی برتری یابد، بى درنگ پس از بخشش هزار دینار به اسواری از او مى خواهد كه هرچه زودتر به دیار خود بازگردد (قاضى عبدالجبار احمد، ج۱، ص۸۱؛ ابن مرتضى، ج۱، ص۶۵). جاحظ نیز از پاره ای صفات و ویژگی های اخلاقى وی چون شكم بارگى و اخاذی، داستان هایى نقل مى كند (جاحظ، ج۱، ص۰۵؛ جاحظ، ج۱، ص۱۲؛ جاحظ، ج۱، ص۱۳؛ جاحظ، ج۱، ص۲۵؛ جاحظ، ج۱، ص۲۶؛ جاحظ، ج۱، ص۴۱؛ جاحظ، ج۱، ص۴۳؛ ابن قتیبه، ج۱، ص۵۳).
عقاید: ابوالقاسم بلخى از اسواری در زمره بزرگان معتزله و نویسندگان آنان یاد مى كند و مى گوید كه وی از یاران ابوالهذیل بوده، و بعدها به اندیشه های نظام گرایش پیدا كرده است (ابوالقاسم بلخى، ج۱، ص۳؛ ابن ندیم، ج۱، ص۲۰). خیاط نیز هرگونه سرزنشى را كه سزاوار پیروان نظام است، شایسته اسواری هم مى داند (خیاط، ج۱، ص۱).
بحث از قدرت حق تعالى مهم ترین بحثى است كه در آن مى توان آرائى از اسواری را جست و جو كرد. او در این بحث به تبع اصل عدل معتزلى بر آن است كه خداوند قدرت بر قبائح ندارد (قاضى عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، ج۱، ص۱۳).
خیاط مى نویسد: اسواری مانند ابراهیم نظام و پیروان وی معتقد بود كه قدرت داشتن خداوند بر ظلم و دروغ محال است. اشعری نیز همین سخنان را از قول اسواری نقل مى كند و تنها بر آن مى افزاید كه خداوند به ترك اصلح و عذاب مؤمنان و كودكان قادر نیست (قاضى عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، ج۱، ص ۰۳؛ قاضى عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، ج۱، ص۵۵؛ قاضى عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، ج۱، ص۵۹).
بغدادی نیز استدلال اسواری در باب خروج ظلم و كذب از محدوده قدرت الهى را در قالب مناظره وی با تن از سران معتزله بیان داشته است (بغدادی عبدالقاهر، الملل و النحل، ج۱، ص۰۲؛ بغدادی عبدالقاهر، الملل و النحل، ج۱، ص۳۶؛ اسفراینى، ج۱، ص۴). همو بر این قول اسواری كه «خداوند بر آفرینش آنچه كه مى دانسته است كه مى آفریند، قادر است و بر ایجاد آنچه كه مى داند، نمى آفریند، قدرتى ندارد»، خرده مى گیرد كه وی مقدورات حق تعالى را متناهى انگاشته است (اصول الدین، ج۱، ص۴؛ بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۵۱؛ اسفراینى، ج۱، ص۵). ابن حزم نیز از قول اسواری مى گوید كه خداوند جز بر آنچه آفریده است، قدرتى ندارد و حتى وقتى كه مى داند كسى در چند سالگى مى میرد، نمى تواند او را پیش یا پس از آن تاریخ بمیراند (اسفراینى، ج۱، ص۵). اسواری همچنین معتقد بود كه خداوند قادر بر خلق جهل كه مایه كفر كافر شود، نیست (بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۳۳). اسواری در باب ایمان معتقد بود هرگاه ایمان كسى همراه با علم الهى درنظر گرفته شود، آن شخص نه مأمور به ایمان مى تواند شناخته شود و نه قادر به ایمان، زیرا با وجود علم خداوند، حصول ایمان قطعى و تخلف ناپذیر مى شود و نمى تواند متعلَق امر خدا یا قدرت انسان شود. ایمان باید قطع نظر از علم خداوند لحاظ شود تا متعلَق امر و نهى قرار گیرد و شخص كافر نیز قادر بر ایمان و مكلف شناخته شود (اشعری، ج۱، ص۴۳-۴۴).
اسواری خلاف گرایش گروهى از معتزلیان از جمله ابوالهذیل، استطاعت را عرض نمى داند و همانند نظام، انسان را بنفسه مستطیع و استطاعت را همان نفس مستطیع مى شمارد (اشعری، ج۱، ص۲۹؛ ابن حزم، ج۱، ص۴). در باب چیستى مكلف و حقیقت او نیز كه منجر به ابراز نظریات مختلفى درمورد هویت انسان و حقیقت روح و حیات شده است، نظر اسواری مقابل نظر ابوالهذیل قرار داشته است. ابوالهذیل انسان را همین جسد ظاهری قابل رؤیت مى دانسته كه مى خورد و مى آشامد، ولى حیات او را پدیده دیگری محسوب مى كرده است، اما اسواری مانند نظام حقیقت انسان را روح دانسته، و گفته است انسان همان روح غیرمرئى است كه در قلب جای گرفته است (قاضى عبدالجبار، المغنى، ج۱، ص۱۰؛ قاضى عبدالجبار، المغنى، ج۱، ص۱۱؛ قاضى عبدالجبار، المغنى، ج۱، ص۳۱).
خیاط ضمن ردّ این نسبت كه اسواری به امامت معتقد بوده است، از اعتراضات شدید وی بر على بن میثم رافضى در باب امامت خبر مى دهد (خیاط عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹). همو، اسواری را با هشام فوطى در این رأی هم عقیده مى داند كه هیچ كدام از على (علیه السلام) و طلحه و زبیر در واقعه جمل خواهان جنگ نبودند، بلكه یاران آنها خلاف میل آنان با یكدیگر جنگیدند (خیاط عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص ۰-۱؛ بغدادی عبدالقاهر، الملل و النحل، ج۱، ص۱۲).
شایان ذكر است كه عدم تمیز ابوعلى اسواری عمرو بن فائد، د اندكى پس از ۰۰ق از على اسواری در برخى منابع سبب ایجاد ابهاماتى شده است. ابوعلى اسواری معتزلى از طبقه ششم و مفسر قرآن بوده كه بقای نامش مدیون همان تفسیری است كه موفق به اتمامش نشد و اثری از اندیشه های كلامى وی در دست نیست. تنها قاضى عبدالجبار است كه در بحث شناخت خداوند ذیل این مسأله كه علم به حق تعالى چه نوع علمى است، آیا از جمله علوم بدیهى است یا نظری ؟ پس از بررسى اقسام علوم ضروری، به رأی اصحاب معارف و از آن جمله جاحظ در۵۵ق و ابوعلى اسواری اشاره مى كند و مى گوید ا¸نان معرفت حق را ضروری دانسته اند (قاضى عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، ج۱، ص۱ -۲؛ ریتر، ج۱، ص۴۶).
---------------------------------------------------------

فهرست مندرجات

۱ - فهرست منابع


(۱) ابن حزم على، الفصل فى الملل والاهواء و النحل، به كوشش محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده، ۴۰۲ق /۹۸۲م؛
(۲) ابن قتیبه عبدالله، عیون الاخبار، به كوشش مفیدمحمد قمیحه، بیروت، ۴۰۶ق /۹۸۶م؛
(۳) ابن مرتضى احمد، المنیة و الامل، به كوشش محمدجواد مشكور، دمشق، ۳۹۹ق /۹۷۹م؛
(۴) ابن منظور، لسان؛
(۵) ابن ندیم، الفهرست؛
(۶) ابوالقاسم بلخى، «باب ذكر المعتزله»، فضل الاعتزال، هم؛
(۷) اسفراینى شاهفور، التبصیر فى الدین، به كوشش محمد زاهد كوثری، قاهره، ۳۵۹ق / ۹۴۰م؛
(۸) اشعری على، مقالات الاسلامیین، به كوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۴۰۰ق / ۹۸۰م؛
(۹) بستانى؛
(۱۰) بغدادی عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، ۳۴۶ق /۹۲۸م؛
(۱۱) بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به كوشش محمد محیى الدین عبدالحمید، قاهره، مكتبه صبیح؛
(۱۲) بغدادی عبدالقاهر، الملل و النحل، به كوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۹۷۰م؛
(۱۳) جاحظ عثمان، البخلاء، به كوشش احمد عوامری بك و على جارم بك، بیروت، ۴۰۳ق /۹۸۳م؛
(۱۴) خیاط عبدالرحیم، الانتصار، به كوشش نیبرگ، قاهره، ۳۴۴ق /۹۲۵م؛
(۱۵) ریتر هلموت، تعلیقات بر مقالات الاسلامیین، هم، اشعری؛
(۱۶) فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به كوشش فؤاد سید، تونس /الجزایر، ۳۹۳ق / ۹۷۴م؛
(۱۷) قاضى عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، به كوشش عبدالكریم عثمان، قاهره، مكتبه وهبه؛
(۱۸) قاضى عبدالجبار احمد، «فضل الاعتزال»، فضل الاعتزال هم؛
(۱۹) قاضى عبدالجبار احمد، المغنى، به كوشش محمدعلى نجار و عبدالحلیم نجار، قاهره، الدار المصریة للتألیف و الترجمه؛
(۲۰) یاقوت، بلدان.



جعبه ابزار