• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اصم خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَصَم‌ّ، ابوبكر عبدالرحمان‌ بن‌ كيسان‌ بن‌ جرير اموی (د۲۰۰ يا ۲۰۱ق‌/۸۱۶ يا ۸۱۷م‌)، متكلم‌، فقيه‌ و مفسر معتزلى‌بود. درباره سرگذشت‌ او اطلاعات‌ محدودی در دست‌ است‌. با آنكه‌ او از چهره‌های مشهور و از سركردگان‌ معتزله‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، ولى‌ به‌ سبب‌ آراء خاصى‌ كه‌ در باب‌ امامت‌ و اَعراض‌ داشت‌، معتزله‌ او را يك‌ معتزلى‌ تمام‌ عيار نمى‌دانستند و به‌ او به‌ چشم‌ بيگانه‌ نظر مى‌كردند (ابن‌نديم‌، ص۲۱۴؛ قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، ص۲۶۷).
اصم‌ در روزگار خود چهره‌ای شناخته‌ شده‌ بود و مأمون‌ با وی مكاتبه‌ مى‌كرد، با اين‌همه‌، روزگار را به‌ سختى‌ مى‌گذرانيد و از تقرب‌ به‌ دربار خليفه‌ ابا مى‌كرد و صبر در فقر را پيشه خود ساخته‌ بود (ابن‌نديم‌، ص۲۱۴؛ قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، ص۲۶۷). ابوالهذيل‌ علاف‌ (ه م‌) هم‌ با آنكه‌ به‌ وی تمايلى‌ نداشت‌ و به‌ او لقب‌ «خَربان‌» (مُكاری) داده‌ بود، بارها با او به‌ مناظره‌ پرداخت‌ (ملطى‌، ص۴۳). او همچنين‌ با هشام‌ بن‌ حكم‌ مناظره‌هايى‌ داشت‌ (قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، ص۲۶۷). اصم‌ را پرهيزگارترين‌ مرد زمان‌ خود خوانده‌اند (قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، ص۲۶۷). به‌ گفته قاضى‌ عبدالجبار اصم‌ در بصره‌ مسجدی داشت‌ و در آنجا ۸۰ شيخ‌ با او نماز مى‌گزاردند (قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، ص۲۶۷). از شاگردان‌ او ابن‌عليه‌ (د ۱۹۳ق‌) را مى‌توان‌ نام‌ برد (قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، ص۲۶۷).
اصم‌ دارای تأليفات‌ فراوانى‌ بوده‌ كه‌ به‌ گفته ملطى‌ (ملطى‌، ص۴۳) تا آن‌ زمان‌ بى‌سابقه‌ بوده‌ است‌. متأسفانه‌ هيچ‌يك‌ از آثار وی باقى‌ نمانده‌ است‌ (ابن‌نديم‌، ص۲۱۴) و تنها خلاصه‌ای از آراء او را در عباراتى‌ كوتاه‌ و به‌ نحو پراكنده‌ در منابع‌ مختلف‌ مى‌يابيم‌. در اينجا عقايد وی به‌ طور دسته‌بندی شده‌ و منظم‌ توضيح‌ داده‌ مى‌شود:
منزلتى‌ ميان‌ دو منزلت‌: يكى‌ از اصول‌ پنجگانه معتزله‌ اين‌ بود كه‌ مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌ فاسق‌ است‌. او را نه‌ مؤمن‌ مى‌شمردند و نه‌ كافر. اصم‌ بر خلاف‌ ساير معتزله‌ اين‌ اصل‌ را قبول‌ نداشت‌ و بر آن‌ بود كه‌ ايمان‌ مجموعه‌ای از همه طاعت‌هاست‌ و مرتكب‌ كبيره‌ به‌ سبب‌ گناهش‌ فاسق‌ است‌، ولى‌ چون‌ به‌ توحيد اعتقاد دارد و طاعت‌ مى‌ورزد، مؤمن‌ است‌ و از دايره ايمان‌ بيرون‌ نمى‌رود (علی اشعری، ص۲۶۹_۲۷۰).
وعد و وعيد: معتزله‌ جملگى‌ معتقد بودند كه‌ مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌ اگر بدون‌ توبه‌ از دنيا برود، تا ابد در آتش‌ دوزخ‌ گرفتار خواهد شد. درباره عقيده اصم‌ درباره اين‌ اصل‌، دو روايت‌ متعارض‌ وجود دارد: به‌ روايت‌ اشعری (علی اشعری، ص‌۲۷۸) او فاسق‌ را دشمن‌ خدا و اهل‌ آتش‌ مى‌دانست‌؛ اما ابن‌حزم‌ (على‌ بن‌ حزم‌، ج۴، ص۸۰) مى‌گويد كه‌ او معتقد بود همه مؤمنان‌ در بهشتند، هر چند كه‌ گناهان‌ كبيره بسياری مرتكب‌ شده‌ باشند.
امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر: همگى‌ معتزله‌ اتفاق‌ نظر دارند بر اينكه‌ در صورت‌ توانايى‌ و امكان‌، امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر به‌ وسيله دست‌، زبان‌ و حتى‌ شمشير واجب‌ است‌. به‌ عبارت‌ ديگر هرگاه‌ بتوان‌ اهل‌ بغى‌ را با اسلحه‌ از ميان‌ برداشت‌ و حق‌ را اقامه‌ كرد، چنين‌ كاری واجب‌ است‌. اما اصم‌ نظر ديگری دارد و مى‌گويد: اگر مردم‌ شخص‌ عادلى‌ را به‌ عنوان‌ امام‌ بپذيرند و از او اطاعت‌ كنند، در اين‌ صورت‌ قيام‌ كردن‌ برضد اهل‌ بغى‌ واجب‌ است‌، ولى‌ اگر چنين‌ امری متحقق‌ نشد، قيام‌ واجب‌ نيست‌ (علی اشعری، ص۲۷۸؛ علی اشعری، ص۴۵۱).
امامت‌ و سياست‌: همگى‌ متكلمان‌ در اينكه‌ امامت‌ امری لازم‌ است‌، ترديدی ندارند، اما اصم‌ در اين‌ ميان‌ نظر خاصى‌ دارد و مى‌گويد: اگر مردم‌ مراعات‌ حال‌ يكديگر را بكنند و حقوق‌ هم‌ را زير پا نگذارند، نيازی به‌ وجود امام‌ نيست‌ (علی اشعری، ص۴۶۰). اصم‌ از متكلمانى‌ است‌ كه‌ امامت‌ مفضول‌ بر فاضل‌ را قبول‌ دارد. البته‌ دليل‌ اعتقاد او به‌ جواز امامت‌ مفضول‌ با ادله ساير كسانى‌ كه‌ به‌ اين‌ امر معتقدند، تفاوت‌ دارد. دليل‌ او اين‌ است‌ كه‌ فرض‌ كنيد مردم‌ در زمانى‌ خاص‌ مردی را به‌ امامت‌ برمى‌گزينند كه‌ به‌ نظرشان‌ در زمان‌ بيعت‌ با او، از ديگران‌ فاضل‌تر است‌، اما امكان‌ دارد كه‌ بعدها كسى‌ در ميان‌ امت‌ ظهور كند كه‌ از او فاضل‌تر باشد. فاضل‌تر بودن‌ از ديگران‌ برای هيچ‌ كس‌ امر ثابتى‌ نيست‌، چرا كه‌ شخص‌ مى‌تواند امروز مفضول‌ باشد و فردا فاضل‌ گردد و يا امروز جاهل‌ باشد و فردا عالم‌ گردد. از سوی ديگر اين‌ كار هم‌ شدنى‌ نيست‌ كه‌ به‌ محض‌ اينكه‌ در ميان‌ امت‌ شخصى‌ پديد آمد كه‌ از امام‌ وقت‌ فاضل‌تر بود، امام‌ را خلع‌ كنند و او را به‌ جايش‌ بگذارند، چه‌، در اين‌ صورت‌ مردم‌ پيوسته‌ بايد يكى‌ را خلع‌ كنند و ديگری را بنشانند. اين‌ كار افزون‌ بر اينكه‌ به‌ هرج‌ و مرج‌ مى‌كشد، مورد تأييد شريعت‌ اسلام‌ نيز نيست‌. پس‌ امامت‌ مفضول‌ بدين‌ لحاظ جايز است‌ ( ناشى‌ اكبر، ص۵۹_۶۱).
عقيده اصم‌ درباره خلفای راشدين‌ اين‌ است‌ كه‌ امامت‌ ابوبكر، عمر و عثمان‌ بر حق‌ بود. او برخلاف‌ معتزله‌، امامت‌ على‌(ع‌) را درست‌ نمى‌دانست‌، چرا كه‌ به‌ نظر او مردم‌ به‌ آن‌ راضى‌ نبودند و اجماعى‌ در مورد آن‌ صورت‌ نگرفت‌. او پس‌ از على‌(ع‌) امامت‌ معاويه‌ را بر حق‌ مى‌داند و دليلش‌ اين‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ بر امامت‌ وی اتفاق‌ نظر داشتند (علی اشعری، ص۴۵۶؛ قاضى‌ عبدالجبار، المغنى‌...، ج۲۰، ص۶۰_۶۱).
اصم‌ درباره جنگ‌ على‌(ع‌) با طلحه‌ و زبير و معاويه‌ بر آن‌ است‌ كه‌ اگر على‌(ع‌) انگيزه‌اش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ شرايطى‌ را برای مردم‌ فراهم‌ كند تا شخصى‌ را به‌ امامت‌ برگزينند، كار شايسته‌ای انجام‌ داده‌ است‌. او درباره جنگيدن‌ آنان‌ نيز با على‌(ع‌) همين‌ گونه‌ داوری مى‌كند (علی اشعری، ص۴۵۳؛ علی اشعری، ص۴۵۷- ۴۵۸).بدين‌سان‌، او از داوری درباره طرفين‌ اين‌ جنگ‌ها و نسبت‌ دادن‌ آنان‌ به‌ حق‌ يا باطل‌، تن‌ زده‌ است‌ (سعد بن‌ عبدالله‌، ص۱۳؛ مفيد، ص۶۳).
طبيعيات‌: اصم‌ اساساً وجود اَعراض‌ را انكار مى‌كرد و مى‌گفت‌ جز جسمى‌ كه‌ دارای طول‌ و عرض‌ و عمق‌ است‌، امر ديگری را نمى‌توان‌ اثبات‌ كرد. حركت‌، سكون‌، فعل‌، قيام‌، قعود، افتراق‌، اجتماع‌، رنگ‌، صوت‌، طعم‌ و رائحه‌ همه اين‌ها چيزی غير از جسم‌ نيست‌. صاحب‌ نظران‌ درباره اين‌ عقيده اصم‌ دو تفسير مختلف‌ دارند: برخى‌ معتقدند كه‌ او وجود اعراض‌ ياد شده‌ را قبول‌ دارد، ولى‌ آن‌ها را برای جسم‌ ضروری مى‌داند، اما برخى‌ ديگر اين‌ گفته اصم‌ را اينگونه‌ تفسير مى‌كنند كه‌ او هيچ‌ عَرضى‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ قبول‌ ندارد (علی اشعری، ص۳۴۳_۳۴۴). بدين‌ قرار، او استطاعت‌ و عجز را چيزی غير از شخص‌ مستطيع‌ و شخص‌ عاجز نمى‌دانست‌ (علی اشعری، ص۲۴۲؛ علی بن‌ حزم‌، ج۳، ص۳۴). نظر او درباره كلام‌ خدا ( قرآن‌ ) نيز بى‌ارتباط با نظريه‌اش‌ درباره اعراض‌ نيست‌. از نظر او قرآن‌ يك‌ جسم‌ است‌ و محال‌ است‌ كه‌ قرآن‌ عرض‌ باشد، چرا كه‌ امكان‌ ندارد خداوند يا شخص‌ ديگری عرضى‌ را به‌ وجود آورد (علی اشعری، ص۵۸۸).
ناگفته‌ نبايد گذاشت‌ كه‌ اصم‌ دارای ديدگاه‌ حسى‌ است‌. برای آشنايى‌ با اين‌ ديدگاه‌ بايد از ساير آراء او از جمله‌ رأيش‌ در باب‌ انسان‌، روح‌ و نفس‌ مدد جست‌. كوتاه‌ترين‌ عبارتى‌ كه‌ ديدگاه‌ حسى‌ او را صراحتاً بيان‌ مى‌دارد، اين‌ است‌ كه‌ مى‌گويد: لا اَعْرِف‌ُ الاّ ما شاهَدْتُه‌ُ بِحَواسّى‌: من‌ به‌ چيزی، جز آنچه‌ با حواس‌ خويش‌ دريافته‌ باشم‌، باور ندارم‌ (علی بن‌ حزم‌، ج۵، ص۲۰۱). بدين‌سان‌، «نفس‌» همين‌ بدن‌ است‌، نه‌ چيزی جز آن‌ (علی اشعری، ص۳۳۵) و انسان‌ جز همين‌ جسد دارای طول‌ و عرض‌ و عمق‌ چيز ديگری نيست‌ و حيات‌ و روح‌ چيزی جز جسد نيست‌. انسان‌ جوهر واحدی است‌ كه‌ روح‌ ندارد (علی اشعری، ص۳۳۱؛ علی اشعری، ص۳۳۵-۳۳۶؛ علی بن‌ حزم‌، ج۴، ص۱۲۲).
فهرست منابع:
(۱) على‌ بن‌ حزم‌، الفصل‌ فى‌ الملل‌ و الاهواء والنحل‌، به‌ كوشش‌ محمد ابراهيم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عميره‌، حجاز، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌؛
(۲) ابن‌نديم‌، الفهرست‌؛
(۳) على‌ اشعری، مقالات‌ الاسلاميين‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، ويسبادن‌، ۱۴۰۰ق‌/۱۹۸۰م‌؛
(۴) سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ كوشش‌ محمدجواد مشكور، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌؛
(۵) قاضى‌ عبدالجبار، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله، به‌ كوشش‌ فؤاد سيد، تونس‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۴م‌؛
(۶) قاضى‌ عبدالجبار، المغنى‌ فى‌ ابواب‌ التوحيد و العدل‌، به‌ كوشش‌ عبدالحليم‌ محمود و سليمان‌ دنيا، قاهره‌، الدار المصريه للتأليف‌ و الترجمه‌؛
(۷) ناشى‌ اكبر، مسائل‌ الامامه، به‌ كوشش‌ فان‌ اس‌، بيروت‌، ۱۹۷۱م‌؛
(۸) محمد مفيد، الجمل‌، به‌ كوشش‌ على‌ ميرشريفى‌، قم‌، ۱۳۷۱ش‌؛
(۹) محمد ملطى‌، التنبيه‌ و الرد، به‌ كوشش‌ محمدزاهد كوثری، مكتب‌ نشر الثقافة الاسلاميه‌، ۱۳۶۸ق‌/۱۹۴۹م‌؛



جعبه ابزار