اصمعی خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَصْمَعى، ابوسعيد عبدالملك بن قُريب (ح ۱۲۵-۲۱۶ق/۷۴۳- ۸۳۱م)، راوی، اديب و لغت شناس نامآور اوايل عصر عباسى بود. اصمعى (منسوب به نيای بزرگش اصمع) به سبب نسبتى كه با باهليان (فرزندان مالك بن اعصر) داشت، به باهلى نيز شهرت يافت (بخاری، ج۳، ص۴۲۸؛ عبدالله بن قتيبه، المعارف، ص۵۴۳؛ علی بن حزم، ص۲۴۵). بدنامى اين قبيله در جاهليت باعث شد تا اصمعى خويشاوندی خود با آنان را انكار كند. با اين حال از گزند هجوهای تلخ رقيبانش در امان نماند (عبدالله بن معتز، طبقات...، ص۲۷۴_ ۲۷۵؛ محمد بن جراح، ص۳۰؛ عبدالحميد شلقانى، ص۱۵_۱۷). در شجرهنامهای كه نسب شناسان برای وی تدارك ديدهاند، نام اجدادش را تا قيس عيلان رساندهاند (زبيدی، ص۱۸۳؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۹؛ على بن عساكر، ج۱۰، ص۴۷۶).
تاريخ ولادت اصمعى را به اختلاف ميان سالهای ۱۲۲ تا ۱۲۵ق نوشتهاند، (عبدالله بن قتيبه، المعارف، ص۵۴۴؛ ابنخلكان، ج۳، ص۱۷۵) اما درباره زادگاه وی بيشتر منابع برآنند كه او در بصره به دنيا آمده، و در همانجا پرورش يافته است (محمد بن جراح، ص۳۱؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۸؛ ذهبى، ص۲۰). بصره در آن روزگار از پر رونقترين مراكز علم و ادب به شمار مىرفت و مشهورترين دانشمندان عصر در آنجا گرد آمده بودند (پلا، ص۱۷۱_۱۹۰). اصمعى از همان آغازنوجوانى در مجالسدرسانديشمندان بزرگى چون خليل بن احمد فراهيدی عروضىِ لغوی، ابوعمرو بن علای نحوی و خلف احمر راوی، شركت جست و شعر و لغت و نحو را به خوبى فرا گرفت (عبدالواحد ابوطيب لغوی، ص۶۱؛ عبدالرحمان بن انباری، ص۷۶؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۸؛ علی بن عساكر، ج۱۰، ص۴۷۸؛ محمد ابوحيان غرناطى، ص۱۵۹). همچنين قرائت قرآن را نزد قراء معروفى چون نافع آموخت (حسن سيرافى، ص۶۰؛ علی بن عساكر، ج۱۰، ص۴۷۸) و نزد محدثان برجستهای چون سفيان ثوری و عبدالله بن عون به استماع حديث پرداخت و به گفته خود ۳۰ هزار حديث را تنها از سفيان ثوری شنيد (محمد زبيدی، ص۱۸۶-۱۸۷؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۰). از ديگر استادان وی محمد بن ادريس شافعى، عيسى بن عمر و يونس بن حبيب رامىتوان نام برد (ياقوت، ج۱۷، ص۲۹۹؛ ياقوت، ج۱۷، ص۳۱۱؛ ياقوت، ج۲۰، ص۶۶؛ سيوطى، بغية...، ج۲، ص۲۳۷). افزون بر اينان در مجالس بحث و مناظرهای كه در بازار مربد تشكيل مىشد، نيز شركت مىجست و هر آنچه در زمينههای مختلف به ويژه شعر و ادب و لغت از فصحای عرب مىشنيد، به خاطر مىسپرد. يكى از صفات بارز اصمعى بهرهمندی از حافظهای نيرومند بود كه در پيمودن مدارج ترقى و كمال او را ياری فراوان كرد. چنانكه گفتهاند وی بجز ديوانهای شاعران، ۱۴ هزار، و به گفته خود وی ۱۶ هزار ارجوزه از حفظ داشته است (زبيدی، ص۱۸۸؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۱؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۸_۲۸۹؛ شلقانى، ص۲۹؛ زبيدی، ص۱۸۸). بدينسان، اصمعى به مقام و منزلتى والا دست يافت و به زودی بر همگنانش پيشى جست و از سرآمدان عصر خود گرديد (عمرو جاحظ، ج۲، ص۱۹۲؛ حسن سيرافى، ص۵۸؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۶؛ ابنخلكان، ج۳، ص۱۷۰).
مقام علمى و دانش گسترده وی را حتى مخالفانش ستودهاند، چنانكه به گفته ابناعرابى (راوی شعر و ادب و از رقيبان اصمعى)، وی در مجلسى ۲۰۰ بيت شعر برخوانده كه حتى يك بيت آن را كسى نشنيده بوده است (حسن سيرافى، ص۶۰؛ علی بن عساكر، ج۱۰، ص۴۸۲).
اصمعى برای كمال بخشيدن به دانش و معلومات خود و گردآوری بيشتر اشعار و لغات و اخبار كهن، مدتى در ميان بدويان زيست و چون به بصره بازگشت، مجالس درسى در آنجا تشكيل داد. از مشهورترين كسانى كه از وی دانش آموختهاند، ابنسلام جمحى، ابوحاتم سجستانى، ابوالعيناء، ابوعمر جَرمى، ابوعبيد قاسم بن سلام، ابوالفضل رياشى و اسحاق موصلى را مىتوان نام برد كه همه از تابناكترين چهرههای سده ۳ ق به شمار مىآيند (محمد بن سلام جمحى، ص۳۳؛ محمد بن سلام جمحى، ص۲۰۰؛ عبدالله بن قتيبه، المعارف، ص۵۴۴؛ حسن سيرافى، ص۷۲؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۰؛ سمعانى، ج۱، ص۴۸۹؛ احمد بن حجر عسقلانى، ج۶، ص۴۱۶؛ صبيح تميمى، ص۱۲_۱۸). برخى مالك بن انس را نيز در زمره شاگردان وی به شمار آوردهاند (بخاری، ج۳، ص۴۲۸؛ علی بن عساكر، ج۱۰، ص۴۷۸؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۸_۲۸۹).
به گزارش تنوخى ( محسن تنوخى، الفرج بعدالشده، ج۳، ص۱۶۱_۱۶۳)، اصمعى در بصره روزگار به سختى مىگذراند، تا اينكه محمد بن سليمان هاشمى (حك ۱۶۰-۱۶۴ق) امير بصره وی را برای تعليم و تربيت فرزندان خليفه المهدی (حك ۱۵۸- ۱۶۹ق) به بغداد فرستاد. خليفه او را بسيار نواخت و منزل و خدمتكارانى به او بخشيد و ۱۰ هزار درهم مقرری ماهانه برايش تعيين كرد. اما به گزارش ديگر منابع، اصمعى نخستين بار در روزگار خلافت هارون الرشيد (حك ۱۷۰-۱۹۳ق) به بغداد رفت و با حمايت جعفر بن يحيى برمكى وزير هارونالرشيد به دربار خليفه راه يافت (جهشياری، ص۱۴۵؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۰). در روايت ديگری آمده است كه ابوعبيده معمر بن مثنى و اصمعى به حضور هارونالرشيد رسيدند، اما خليفه، اصمعى را به سبب آداب دانى بيشتر بر ابوعبيده ترجيح داد و او را به نديمى برگزيد (حسن سيرافى، ص۷۰؛ يغموری، ص۱۱۶؛ محسن تنوخى، الفرج بعدالشده، ج۳، ص۳۰۲).
به هر حال اصمعى در روزگار خلافت هارونالرشيد در دربار عباسيان پايگاه والايى به دست آورد و رسماً به جرگه نديمان خاص خليفه پيوست و از پاداشهای گرانبهای او و بزرگان دربار به خصوص يحيى بن خالد برمكى و فرزندش جعفر و فضل بن ربيع بهره فراوان برد (محمد بن جراح، ص۳۱؛ زبيدی، ص۱۸۷_۱۸۸؛ مسعودی، ج۳، ص۳۴۳-۳۴۴؛ مسعودی، ج۳، ص۳۵۲؛ مسعودی، ج۳، ص۳۷۰؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۳_۴۱۴). هارونالرشيد اصمعى را يكى از وفادارترين نزديكان خود مىدانست؛ چنانكه در برخى سفرها وی را همراه خود مىبرد و به روايتى پس از آنكه جعفر بن يحيى برمكى را كشت، در پى اصمعى فرستاد و او در واقع نخستين كسى بود كه از اين واقعه آگاه شد (جهشياری، ص۱۸۹؛ حسن سيرافى، ص۶۵_۶۶؛ زبيدی، ص۱۸۵_۱۸۶). اصمعى با اينكه از پاداشهای برمكيان بسيار بهرهمند شده بود و در مدح آنان قصايد بسياری داشت، پس از زوال قدرت آنان زبان به هجو و ناسزاگويى ايشان گشود (جهشياری، ص۱۶۰_۱۶۱). در منابع كهن داستانهای بسياری درباره روابط نزديك اصمعى و هارون الرشيد نقل شده است كه در همه آنها شخصيت اصمعى در قالب نديم بذلهگوی خوش سخن نكتهپردازی كه جز به ميل خليفه سخن نمىگويد، جلوهگر شده است (جهشياری، ص۱۶۰؛ جهشياری، ص۲۵۰؛ مسعودی، ج۳، ص۳۷۰).
گرچه از برخى روايات برمىآيد كه اصمعى پس از هارونالرشيد با مأمون و وزيرش حسن بن سهل نيز روابطى داشته است (محسن تنوخى، الفرج بعدالشده، ج۳، ص۱۶۶؛ آبى، ج۵، ص۱۱۷)، اما ظاهراً در دربار خليفه جديد مقام و منزلت والايى كسب نكرد و احتمالاً از آنجا كه به گفته برخى، وی جبری مذهب و مخالف معتزليان بوده (محمد ابوحيان غرناطى، ص۱۳۰؛ رافعى، ج۱، ص۴۱۴)، نتوانسته است در دربار مأمون به خصوص در دوران اعتزال گرايى وی پايگاه مناسبى به دست آورد.
اصمعى را بايد از پيشگامان گردآوری و تدوين اشعار و اخبار كهن به شمار آورد. از نيمه دوم سده ۲ق راويان بزرگى چون اصمعى و ابوعبيده معمر بن مثنى و ابو عمرو شيبانى برای حفظ اشعار و اخبار و نوادر عرب از خطر تحريف و نابودی، در صدد نگارش و تدوين آنها برآمدند. در نتيجه اين كار طى سدههای ۲ و ۳ ق انبوهى از روايتهای پراكنده كه از ديرباز به طور شفاهى و سينه به سينه نقل مىشد، گردآوری و تدوين گرديد و مجموعههای عظيمى از شعر و لغت و اخبار گذشتگان به صورت مكتوب درآمد (رژيس بلاشر، ص۱۷۷_۱۹۱). در ميان پيشگامان اين نهضت علمى، اصمعى از شهرت خاصى برخوردار است. وی همچون ديگر همگنانش به خوبى دريافته بود كه ديگر نمىتوان برای نقل انبوهى عظيم از روايتهای شعر و ادب و تاريخ و اخبار كه در واقع ذخاير علمى و فرهنگى تازيان به شمار مىرود، به حافظه راويان اعتماد كرد، از اينرو، نوشتن و تدوين رواياتشفاهى را وجهه همت خود ساخت و در اين كار چندان اصرار داشت كه گويند به شاگردانش توصيه مىكرد كه در هر حال به ثبت و ضبط شنيدههای خود همت گمارند «گرچه با تيزی تيغ بر نازكى جگر خويش» (حصری، ج۱، ص۴۰۲). اصمعى تنها به گردآوری و ثبت رواياتى كه در بصره و مربد از فصحای عرب مىشنيد، اكتفا نكرد و برای جمعآوری روايات بيشتر و نيز اطمينان از درستى آنچه شنيده بود، راه صحراهای حجاز را پيش گرفت و مدت زيادی را نزد بدويان گذراند (سيرافى، ص۶۶؛ تنوخى، المستجاد، ص۱۲۱؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۸).
با نگاهى به الفهرست ابننديم (ابننديم، ص۶۱)، جايگاه اصمعى و تلاش وی برای گردآوری و تدوين روايات مختلف به خوبى روشن مىشود. وی نزديك به ۳۰ ديوان از اشعار شاعران جاهلى و اسلامى همچون نابغه ذبيانى، لبيد بن ربيعه، اعشى، عروة بن ورد و حطيئه را گردآوری كرد و نيز حدود ۵۰ كتاب در زمينههای گوناگون همچون شعر و لغت و تاريخ و انساب به رشته تحرير درآورد (ابننديم، ص۱۷۷_۱۸۰)، و اين افزون بر روايتهای شفاهى بسياری است كه به شاگردانش املا كرده است. در روزگار وی گويى به تدريج نوعى تخصصگرايى و تقسيم كار ميان راويان به وجود آمد (رژيس بلاشر، ص۱۷۲)، چنانكه اصمعى از ميان رشتههای ادب، بيشتر به شعر و نحو و لغت علاقه نشان داد و ابوعبيده به امثال و اخبار و وقايع تاريخى پرداخت (سيرافى، ص۵۸؛ زبيدی، ص۱۷۱؛ سمعانى، ج۱، ص۲۸۹). تلاش اصمعى در اين زمينه راه را برای تأليف كتابهای جامعى در شعر و ادب و لغت و نحو هموار ساخت و تقريباً از سده ۳ ق به بعد هيچ كتابى در لغت و شعر و ادب نمىيابيم كه به روايات و آثار اصمعى استناد نكرده باشد.
اصمعى با اينكه احاديث بسياری از محدثان معروفى چون سفيان ثوری شنيده بود، جز در مواردی اندك به روايت حديث نپرداخت و حتى، به رغم آن دانش لغوی گسترده كه به گفته سمعانى (سمعانى، ج۱، ص۲۸۹) چون دريا بود، نه تنها خود از شرح و تفسير واژگان قرآن طفره مىرفت (عبدالله بن قتيبه، المعارف، ص۵۴۳؛ سيرافى، ص۶۰؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۸)، بلكه بر كسانى هم كه به اين كار دست مىزدند، خرده مىگرفت (رافعى، ج۱، ص۴۰۷). اعتماد محدثان و نويسندگان به روايات اصمعى اعتمادی مطلق است، چنانكه احمد بن حنبل و يحيى بن معين و ديگران او را ثقه دانسته، و رواياتش را تصديق كردهاند (زبيدی، ص۱۹۲؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۸_۴۱۹؛ سمعانى، ج۱، ص۲۹۰؛ احمد بن حجر عسقلانى، ج۶، ص۴۱۷). تنها ابناعرابى كه از مخالفان وی بوده، او را به دروغ پردازی متهم كرده، و مدعى است كه روايتهايى از اصمعى شنيده كه هزار باديهنشين خلاف آن را گفتهاند و نيز گفته است كه باديه نشينان از روايتهای ساختگى اصمعى به تنگ آمده بودهاند (حمزه اصفهانى، ص۶۱_۶۲؛ احمد امين، ج۲، ص۳۰۰_۳۰۱).
اصمعى از مشهورترين لغويان روزگار خود به شمار مىرود. وی آثار لغوی بسياری از خود بر جای گذاشته كه بسياری از آنها رسالههای لغوی تك موضوعى است و از ميان كتابهای بسيار وی كه نام آنها در الفهرست (ابننديم، ص۶۱) آمده، حدود ۳۵ كتاب به موضوعات لغوی اختصاص دارد، از قبيلِ الوحوش، الشاة، الابل، الخيل، النبات و الشجر، الاضداد، النوادر و الاشتقاق كه خوشبختانه بيشتر اين آثار در دست است . همين لغت نامههای تك موضوعى كه مواد اصلى آن را اصمعى از زبان باديهنشينان شنيده، دستمايه اصلى فرهنگ نويسان در سدههای بعد قرار گرفت و لغت نويسانى همچون ابندريد از آنها به عنوان منابع اصلى خود بهره فراوان بردند. اصمعى همچنين از نخستين كسانى است كه درباره اشتقاق اسامى، دست به تأليف اثری مستقل زده است و كتاب اشتقاق الاسماء او كهنترين كتابى است كه در اين باره به دست ما رسيده است. به گفته ابندريد (محمد بن دريد، ص۴) در آن روزگار شعوبيان تازيان را متهم مىكردند كه ايشان معنای بسياری از نامهايى را كه بر خود مىنهند، نمىدانند و برای اين اسامى اصل و ريشه خاصى در عربى نمىتوان يافت. از اين رو گروهى از لغويان همچون اصمعى، اخفش (د ۲۱۵ق) و قطرب (د ۲۰۶ق) در پاسخ به اين ادعای شعوبيان كتابهايى درباره اشتقاقِ برخى نامها به ويژه نام اشخاص و قبايل به رشته تحرير درآوردند (عبدالسلام محمد هارون، ص۲۸_۲۹). اهميت كتاب اشتقاق الاسماء اصمعى بيشتر از بدين سبب است كه راه را برای تأليف كتابهايى كه در سدههای بعد توسط دانشمندانى چون ابندريد، ابوعلى فارسى و ابنجنى در زمينه اشتقاق پديد آمد، هموار ساخت.
از ديگر تلاشهای اصمعى در زمينه لغت، گردآوری واژههای مترادف و هم معنى بود؛ چه، در آن روزگار گويى حفظ داشتن مترادفات، نوعى تشخص به شمار مىآمد. مثلاً اصمعى خود در روايتى بر خويش باليده است كه برای واژه سنگ ۷۰ نام مىشناسد (سيوطى، المزهر...، ج۱، ص۳۲۵؛ عبدالتواب، ص۳۵۱-۳۵۲). وی كتاب ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانيه را به اين موضوع اختصاص داد كه از كهنترين كتابها دراين زمينه به شمار مىرود.
اصمعى را از نحويان بزرگ نيز شمرده، و در طبقه ابوعبيده و ابوزيد انصاری نهادهاند (سيرافى،ص۵۱_۵۲؛ عبدالرحمان بن انباری، ص۷۵)، اما ظاهراً وی در اين زمينه تأليفى نداشته، زيرا در ميان آثارش اثری نحوی به چشم نمىخورد.
اصمعى را در شمار ناقدان شعر نيز نهادهاند (احسان عباس، ص۴۹-۵۰). اما آنچه از او مىشناسيم، از حدِ «هو اشعرمن...» و «هذا اغزل بيت...» و يا «اهجى بيت...» در نمىگذرد. با اينهمه، همين عبارات مايههای نخستين نقد شعر به شمار مىرود و از نظر تاريخ نقد حائز اهميت است (محمد ابوزيد قرشى، ص۵۸؛ قدامة بن جعفر، ص۱۷۰_۱۷۱؛ ثعلب، ج۱، ص۲۹۶؛ آمدی، ص۲۷۲؛ مرزبانى، ص۱۰۶؛ مرزبانى، ص۱۱۹_ ۱۲۰؛ احسان عباس، ص۴۹-۵۰). اصمعى همچون عموم راويان سده ۳ق شعر را تنها بر حسب قدمت و يا تأخر گوينده آن نيك يا بد مىشمرد، از اينرو، بهشعر قديم عنايتى خاص داشت و آن را بر شعر نوخاستگان ترجيح مىداد، چنانكه درباره بشار گفته است: «اگر شاعری متأخر نبود، هر آينه وی را بر بسياری از ديگر شاعران برتر مىنهادم» (ابوالفرج اصفهانی، ج۳، ص۱۴۳؛ عفيفى، ص۱۱). ابنقتيبه كه سخت با اين شيوه مخالف بود، هنگام خردهگيری به كهنه گرايان، گويى به خصوص اصمعى را مدنظر داشته است (عبدالله بن قتیبه، الشعر...، ج۱، ص۱۰). با همه اين احوال، اصمعى از روايت شعر شاعران سدههای ۱ و ۲ ق همچون كميت و جرير ابايى نداشته است (ابننديم، ص۱۷۹).
جاحظ، اصمعى را مانوی دانسته است (خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۸؛ ياقوت، ج۱۶، ص۸۹) و برخى نيز چنانكه گذشت، وی را جبری مذهب و از مخالفان معتزله شمردهاند. ابوقلابه حبيش بن عبدالرحمان شاعر همروزگارش نيز در ابياتى به كينهتوزی و دشمنى وی با شيعيان اشاره دارد (على جندی، ج۲، ص۴۸۷). از سوی ديگر وی با متهمان به شعوبيت، چون ابونواس،اسحاقموصلى و ابوعبيده(ه م م) مخالفتمىورزيد، و اين امر و نيز تأليف كتاب اشتقاقالاسماء بيانگر گرايشهای ضد شعوبى اوست (ماجد صايغ، ص۳۰).
اصمعى با برخى از راويان هم روزگارش همچون ابوعبيده، ابوعمرو شيبانى، مفضل ضبى و نيز نحويانى چون سيبويه و كسايى مناظراتى داشته كه گاه با نوعى درشتى و رقابت همراه مىشده است، اما وی ظاهراً با ابوعمرو شيبانى روابطى دوستانهتر داشته، و در منابع كهن روايات و داستانهايى درباره مجالس آن دو نقل شده است (عبدالرحمان زجاجى، ص۱۸_ ۱۹؛ زبيدی، ص۱۸۵؛ هبةالله بن شجری، ج۱، ص۳۷؛عبدالرحمان بن انباری،ص۶۳؛ عبدالرحمان بن انباری، ص۶۸؛ عبدالرحمان بن انباری، ص۸۳).
اصمعى در بصره، و به روايتى در مرو وفات يافت. تاريخ مرگ وی را به اختلاف ميان سالهای ۲۱۰ تا ۲۱۷ق نوشتهاند، اما بيشتر منابع ۲۱۶ق را ترجيح دادهاند (خليفة بن خياط، ج۲، ص۷۷۸؛ سيرافى، ص۶۷؛ زبيدی، ص۱۹۲؛ خطيب بغدادی، ج۱۰، ص۴۱۹؛ سمعانى، ج۱، ص۲۹۰). ابوالعتاهيه (اسماعيل ابوالعتاهيه، ص۳۴۰) و حسن بن مالك شامى در رثای وی ابياتى سرودهاند (على جندی، ج۲، ص۴۸۷).
آثار چاپى:
۱. الابل، رسالهای است لغوی كه مؤلف در آن با استشهاد به اشعار جاهلى و اسلامى به ذكر نامهای مختلف انواع شتر پرداخته، و نيز واژگانى را كه درباره اعضای بدن و اقسام رنگها و انواع بيماریهای شتران و برخى عادات و صفات آنها به كار رفته، توضيح داده است. اين كتاب با دو روايت مختلف از ابوحاتم سجستانى و عبدالرحمان بن عبدالله برادرزاده اصمعى به دست ما رسيده، و آوگوست هافنر آن را ضمن كتاب الكنز اللغوی در لايپزيگ (۱۹۰۳م) منتشر ساخته است.
۲. اشتقاق الاسماء، مؤلف در اين كتاب به چگونگى اشتقاق برخى اسامى خاص از جمله نام قبايل و عشاير عرب و اماكن پرداخته، و اصل و ريشه آنها را با استشهاد به ابيات شعری و بدون هيچ گونه نظم و ترتيبى خاص مورد بررسى قرار داده است. اين كتاب يك بار به كوشش سليم نعيمى در بغداد (۱۹۶۸م) و بار ديگر به كوشش رمضان عبدالتواب و صلاحالدين هادی در قاهره (۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م) به چاپ رسيده است.
۳. اصمعيات، اين كتاب همچون مفضليات اثر مفضل ضبى برگزيدهای است از قطعات شعری و قصايد برخى شاعران جاهلى و اسلامى از قبيل امرؤالقيس، طرفة بن عبد، اسماء بن خارجه، اعشى، سمؤل و تَأَبَّطَ شرّاً، بسياری از اين قصايد عيناً در مفضليات نيز آمده است. اين اثر نخستين بار به كوشش ويليام آلوارت در لايپزيگ (۱۹۰۲م) منتشر شده است و بار ديگر احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون آن را در قاهره (۱۹۵۵م) به چاپ رساندهاند.
۴. الاضداد، كتابى است در شرح كلماتى كه بر دو (يا حتى چند) معنى متضاد دلالت دارند و به كوشش آوگوست هافنر ضمن كتاب ثلاثة كتب فى الاضداد در بيروت (۱۹۱۲م) به چاپ رسيده، و در ۱۹۸۰م نيز در همانجا تجديد چاپ شده است. در انتساب اين كتاب به اصمعى جای ترديد است، زيرا اولاً با كتاب الاضداد ابنسكيت تفاوت چندانى ندارد و ثانياً در آن رواياتى از قول لغويانى همچون ابوعبيد قاسم بن سلام نقل شده كه متأخرتر از اصمعى بودهاند و از همه مهمتر اينكه اصمعى در آثار خود از استشهاد به آيات قرآن و احاديث نبوی سخت پرهيز مىكرده، حال آنكه در اين كتاب شواهد بسياری از قرآن كريم و احاديث نبوی نقل شده است. از اين رو مىتوان گفت كه اين كتاب روايت دومى از كتاب الاضداد ابنسكيت است و الاضداد اصمعى ظاهراً از ميان رفته است (شلقانى، ص۱۲۷_۱۲۸؛ رمضان عبدالتواب، ص۲۷۳_۲۷۴).
۵. تاريخالعرب قبلالاسلام، يا تاريخ ملوك العرب الاوليه من بنى هود و غيرهم. مؤلف در اين كتاب اخبار و انساب پادشاهان كهن عرب و افسانههايى كه درباره آنان شنيده، و همچنين قطعاتى از اندرزها، خطبهها و اشعار منسوب به آنان را نقل كرده است. در منابع كهن نامى از اين كتاب به ميان نيامده، اما محمدحسن آل ياسين بر نسخهای از آن به خط ابنسكيت دست يافته، و آن را در بغداد (۱۹۵۹م) منتشر كرده است.
۶. خلق الانسان، رسالهای است لغوی درباره نام اندامهای انسان. كلمه «خلق» را بسياری از نويسندگان كهن معادل مجموعه اندامهای انسان يا حيوان به كار بردهاند. اصمعى در اين رساله برای توضيح بسياری از واژهها به اشعار شاعران جاهلى و اسلامى استشهاد مىكند. اين كتاب نخستين بار به كوشش آوگوست هافنر در لايپزيگ (۱۸۸۷م) به چاپ رسيده، و بار ديگر در ۱۹۰۳م ضمن كتاب الكنز اللغوی و بار سوم در بغداد (۱۹۷۱م) منتشر شده است.
۷. الخيل، رسالهای است لغوی كه مؤلف در آن با استناد به اشعار كهن عرب به شرح اعضا، نامها و صفات مختلف اسب از قبيل نژاد، رنگ، چگونگى راه رفتن و دويدن آن مىپردازد و در پايان از برخى اسبهای مشهور و صاحبان آنها سخن به ميان مىآورد و سپس داستانهايى درباره مسابقات مختلف اسب دوانى و جز آن نقل مىكند. اين كتاب يك بار در ۱۸۸۸م در وين و بار ديگر در ۱۸۹۵م در لايپزيگ به كوشش آوگوست هافنر به چاپ رسيده است. همچنين نوری حمودی قيس آن را در بغداد (۱۹۷۰م) منتشر كرده است.
۸. الدارات، به كوشش آوگوست هافنر و لويس شيخو ضمن مجموعة البلغه فى شذور اللغه در بيروت (۱۹۰۸م) به چاپ رسيده است.
۹. سيره عنترة بن شداد، در قاهره (۱۳۶۶ق) منتشر شده است.
۱۰. الشاء، يا الشاة، رسالهای است لغوی مشتمل بر اصطلاحات و واژگان خاصى كه تازيان درباره گوسفندان به خصوص در هنگام بارداری، وضع حمل و مراحل مختلف رشد آنها به كار مىبردهاند. در اين اثر به بيماریها، عيوب و ويژگیهايى كه گوسفندان بايد دارا باشند، نيز اشاره شده است. اين كتاب يك بار به كوشش آوگوست هافنر در ۱۸۹۶م و بار ديگر به كوشش صبيح تميمى در بيروت (۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م) به چاپ رسيده است.
۱۱. فحولة الشعراء، كتابى است كه اصمعى در آن به سؤالات ابوحاتم سجستانى درباره شاعران جاهلى و اسلامى پاسخ داده است و در واقع مجموعهای است از آراء و نظريات وی درباره شاعران بزرگ عرب و از نخستين كتابهای نقد ادبى است كه به دست ما رسيده است. اين اثر يك بار به كوشش چ. توری در بيروت (۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م) و بار ديگر به كوشش محمد خفاجى و طه زينى در قاهره به چاپ رسيده است.
۱۲. الفرق، در اين اثر اصمعى به مقايسه اعضای بدن انسان و حيوان پرداخته، و تفاوت نام آنها را با استناد به اشعار كهن عرب بيان داشته است. اين كتاب به كوشش داويد هاينريش مولر در وين (۱۸۷۶م) به چاپ رسيده است.
۱۳. ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانيه، رسالهای است درباره واژههای مترادف كه يك بار به كوشش مظفر سلطان در دمشق (۱۹۵۱م) و بار ديگر توسط ماجد حسن ذهبى در همانجا (۱۹۸۶م) به چاپ رسيده است.
۱۴. النبات و الشجر، رسالهای لغوی است به روايت ابوحاتم سجستانى كه مؤلف در آن به شرح و توضيح واژگان و اصطلاحات مربوط به انواع گياهان و ويژگیهای هر يك پرداخته است. اين اثر به كوشش آوگوست هافنر در ضمن مجموعة البلغة فى شذور اللغه به چاپ رسيده است.
۱۵. النخل و الكرم، دو رساله است به روايت ابوحاتم سجستانى، رساله نخست شامل نامهای مختلف نخل و اجزاء آن در همه مراحل رشد و باروری، و ديگری مشتمل بر نامهای مختلف درخت انگور و شاخ و برگ و ميوه آن كه به كوشش آوگوست هافنر در بيروت ۱۸۹۸م و نيز در ۱۹۱۴م منتشر شده است.
همچنين كتابى با نام نهاية الارب فى اخبار الفرس و العرب به او منسوب است كه تاكنون از سوی محققان مورد بحث و بررسى فراوان قرار گرفته است. در مقدمه كتاب آمده است كه هارونالرشيد از اصمعى خواست كه كتاب سيرالملوك را برايش كامل كند و چون اين كتاب از سام بن نوح آغاز مىشد، به او دستور داد كه به ياری ابوالبختری فقيه (د ۲۰۰ق) از آدم تا سام را بازنويسد. با توجه به اين مقدمه، برخى كتاب را به اصمعى نسبت دادهاند، حال آنكه نثر و شيوه نگارش كتاب با ديگر كتابهای اصمعى بسيار متفاوت است و نيز سبك و ساختار كلى متن آن با آثار كهن عربى و به ويژه آثار سدههای ۲ و ۳ق كاملاً ناهمگون است. به علاوه در هيچ يك از منابع كهن كه آثار اصمعى را برشمردهاند، نامى از اين كتاب به چشم نمىخورد. افزون بر اين در جايى ديگر از كتاب آمده است كه عبدالملك بن مروان در ۸۵ق عامر شعبى (د ح ۱۰۳ ق)، ايوب بن قريه (د ۸۴ ق) و عبدالله بن مقفع (د ۱۴۲ق) را مأمور تأليف اين كتاب كرد كه البته با توجه به تاريخ حيات و وفات اين ۳ تن اجتماع آنان در ۸۵ ق در دربار عبدالملك امكانپذير نيست. به هر حال مىتوان احتمال داد كه نهاية الارب اقتباسى است از متون مختلف كه يكى از آنها متعلق به اصمعى بوده است (مشكور، ج۱، ص۲۱). اهميت اين كتاب از آن جهت است كه در بخش مربوط به تاريخ پادشاهان ايران از سير الملوك ابنمقفع روايات بسياری نقل شده است و از طريق آن مىتوان به ترجمه ارزشمند ابنمقفع از خدای نامه دوره ساسانى دست يافت. اين كتاب به كوشش محمدتقى دانشپژوه در تهران (۱۳۷۵ش) به چاپ رسيده است و ترجمه كهن فارسى آن نيز با عنوان تجارب الامم فى اخبار ملوك العرب و العجم به كوشش رضا انزابى نژاد و يحيى كلانتری در تهران (۱۳۷۳ق) منتشر شده است.
آثار خطى:
۱. رساله فى صفات الارض و السماء و النباتات، نسخهای از آن در دارالكتب قاهره موجود است.
۲. المطر، نسخهای از آن در كتابخانه پاريس موجود است .
۳. مناظرات الاصمعى مع ابنالاعرابى، نسخهای از آن در كاظمين موجود است.
۴. كتاب وصايا ملوك العرب، كه احتمالاً همان تاريخ العرب قبل الاسلام است. نسخهای از آن در كتابخانه پاريس نگهداری مىشود.
آثار يافت نشده:
۱. الابواب.
۲. ابيات المعانى.
۳. الاجناس.
۴. الاخبية و البيوت.
۵. الاختيار.
۶. اسماء الخمر.
۷. الاصوات.
۸. اصول الكلام.
۹. الالفاظ.
۱۰. الامثال.
۱۱. الانواء.
۱۲. الاوقاف.
۱۳. الخراج.
۱۴. خلق الفرس.
۱۵. الدلو.
۱۶. الرحل.
۱۷. السرج و اللجام و الشوی و النعال و الترس.
۱۸. السلاح.
۱۹. القصائد الست.
۲۰. القلب و الابدال.
۲۱. ماتكلم به العرب فكثر فى افواه الناس.
۲۲. المذكر و المؤنث.
۲۳. المصادر.
۲۴. المقصور و الممدود.
۲۵. مياه العرب.
۲۶. النسب.
۲۷. النوادر.
۲۸. الهمز (عبدالله بن معتز، البديع، ص۲۵؛ ابننديم، ص۶۱؛ تميمى، ص۲۰-۲۴).
فهرست منابع:
(۱) منصور آبى، نثرالدر، به كوشش محمدعلى قرنه و على محمد بجاوی، قاهره، ۱۹۸۱م؛
(۲) حسن آمدی، المؤتلف و المختلف، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م؛
(۳) عبدالرحمان بن انباری، نزهة الالباء فى طبقات الادباء، به كوشش ابراهيم سامرايى، بغداد، ۱۹۵۹م؛
(۴) محمد بن جراح، الورقه، به كوشش عبدالوهاب عزام و عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛
(۵) احمد بن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، ۱۳۲۶ق؛
(۶) على بن حزم، جمهرة انساب العرب، بيروت، ۱۹۸۳م؛
(۷) ابنخلكان، وفيات؛
(۸) محمد بن دريد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م؛
(۹) محمد بن سلام جمحى، طبقات فحولة الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م؛
(۱۰) هبةالله بن شجری، الامالى الشجريه، حيدرآباد دكن، ۱۳۴۹ق؛
(۱۱) على بن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، عمان، دارالبشير؛
(۱۲) عبدالله بن قتيبه، الشعر و الشعراء، به كوشش محمد يوسف نجم و احسان عباس، بيروت، ۱۹۶۴م؛
(۱۳) عبدالله بن قتيبه، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م؛
(۱۴) عبدالله بن معتز، البديع، به كوشش كراچكوفسكى، بيروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م؛
(۱۵) عبدالله بن معتز، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶م؛
(۱۶) ابننديم، الفهرست؛
(۱۷) محمد ابوحيان غرناطى، تذكرة النحاه، به كوشش عفيف عبدالرحمان، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
(۱۸) محمد ابوزيد قرشى، جمهرة اشعار العرب، بيروت، دارصادر؛
(۱۹) عبدالواحد ابوطيب لغوی، مراتب النحويين، به كوشش محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م؛
(۲۰) اسماعيل ابوالعتاهيه، ديوان، بيروت، ۱۸۸۶م؛
(۲۱) ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، به كوشش سمير جابر، بيروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م
(۲۲) احمد امين، ضحى الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربى؛
(۲۳) محمد بخاری، التاريخ الكبير، حيدرآباد دكن، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
(۲۴) رژيس بلاشر، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ش؛
(۲۵) شارل پلا، الجاحظ، ترجمه ابراهيم كيلانى، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م؛
(۲۶) صبيح تميمى، مقدمه كتاب الشاء اصمعى، بيروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛
(۲۷) محسن تنوخى، الفرج بعدالشده، به كوشش عبود شالجى، بيروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م؛
(۲۸) محسن تنوخى، المستجاد، به كوشش محمد كردعلى، دمشق، ۱۹۷۰م؛
(۲۹) احمد ثعلب، مجالس، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۰م؛
(۳۰) عمرو جاحظ، رسائل، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م؛
(۳۱) على جندی، اطوار الثقافة و الفكر، قاهره، ۱۹۶۰م؛
(۳۲) محمد جهشياری، الوزراء و الكتاب، بيروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م؛
(۳۳) ابراهيم حصری، زهر الاداب و ثمر الالباب، به كوشش على محمد بجاوی، بيروت، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛
(۳۴) حمزه اصفهانى، التنبيه على حدوث التصحيف، به كوشش محمد اسعد طلس، دمشق، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م؛
(۳۵) احمد خطيب بغدادی، تاريخ بغداد، بيروت، ۱۳۴۹ق؛
(۳۶) خليفة بن خياط، تاريخ، به كوشش سهيل زكار، دمشق، ۱۹۶۸م؛
(۳۷) ماجد حسن ذهبى، مقدمه بر ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانيه اصمعى، دمشق، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
(۳۸) مصطفى صادق رافعى، تاريخ آداب العرب، بيروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م؛
(۳۹) محمد زبيدی، طبقات النحويين و اللغويين، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۹۵۴م؛
(۴۰) عبدالرحمان زجاجى، مجالس العلماء، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، كويت، ۱۹۶۲م؛
(۴۱) عبدالكريم سمعانى، الانساب، به كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى، حيدرآباد دكن، ۱۹۶۲م؛
(۴۲) حسن سيرافى، اخبار النحويين البصريين، به كوشش فريتس كرنكو، بيروت، ۱۹۳۶م؛
(۴۳) سيوطى، بغية الوعاه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م؛
(۴۴) سيوطى، المزهر فى علوم اللغه، به كوشش محمد احمد جاد المولى و ديگران، بيروت، ۱۹۸۶م؛
(۴۵) عبدالحميد شلقانى، الاصمعى اللغوی، بيروت، ۱۹۸۲م؛
(۴۶) ماجد صايغ، الاصمعى دراسه و تحليل، بيروت، ۱۹۹۰م؛
(۴۷) احسان عباس، تاريخ النقد الادبى عندالعرب، بيروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛
(۴۸) رمضان عبدالتواب، مباحثى در فقه اللغه و زبان شناسى عربى، ترجمه حميدرضا شيخى، مشهد، ۱۳۶۷ش؛
(۴۹) محمد صادق عفيفى، بشار بن برد دراسه و شعر، بيروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛
(۵۰) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به كوشش كمال مصطفى، بيروت، ۱۹۷۸م؛
(۵۱) محمد مرزبانى، الموشح، به كوشش محبالدين خطيب، قاهره، ۱۳۸۵ق؛
(۵۲) على مسعودی، مروج الذهب، بيروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م؛
(۵۳) محمدجواد مشكور، تاريخ سياسى ايرانيان، تهران، ۱۳۶۶ش؛
(۵۴) اصمعى، نهاية الارب فى اخبار الفرس و العرب، به كوشش محمدتقى دانشپژوه، تهران، ۱۳۷۵ش؛
(۵۵) عبدالسلام محمد هارون، مقدمه بر الاشتقاق ابندريد، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م؛
(۵۶) ياقوت، ادبا؛
(۵۷) يوسف يغموری، نورالقبس، مختصر المقتبس مرزبانى، به كوشش رودلف زلهايم، بيروت، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴م؛