اضداد خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَضْداد، جمع ضد، واژههايى كه در زبان عربى بر دو معنای متضاد دلالت مىكنند. لغت شناسان اضداد را نوعى اشتراك لفظى مىدانند با اين تفاوت كه در اشتراك لفظى يك واژه در معانى مختلف به كار مىرود بدون آنكه تضادی ميان آن معانى وجود داشته باشد، اما در اضداد دو معنى با يكديگر كاملاً متضادند (سيوطى، ج۱، ص۳۸۷).
از اواخر سده ۲ق كه بحث درباره اِعراب و «نوادر» و «غرايب» (واژههای كم استعمال و نا آشنا) به ويژه در قرآن گسترش بيشتری يافت، پديده اضداد ذهن بسياری از دانشمندان و لغت شناسان را به خود مشغول كرد، چندان كه برخى از آنان همچون خليل بن احمد وجود اين واژهها را از شگفتیهای زبان عربى دانستند (خليل بن احمد، ج۱، ص۲۶۳). از آن پس گروهىازراويانو لغويانمانندابوعمرو بن علا،ابوزيدانصاری و ابوعمرو شيبانى به بحث و بررسى و سپس گردآوری اين واژهها پرداختند و زمينه را برای پيدايش كتابهايى در اينباره هموار ساختند (ابوطيب، ج۱، ص۳؛ ابوطيب، ج۱، ص۴۱؛ محمد بن انباری، ص۱۳؛ آل ياسين، ص۴۱۹).
ميان سدههای ۳ تا ۷ق علاوه بر بخشهايى از كتابهای لغت و ادب كه به موضوع اضداد اختصاص يافت (عبدالله بن قتيبه، ص۲۰۸_۲۱۲؛ على بن سيده، ج۱۳، ص۲۵۸_۲۶۶)، كتابهای مستقل بسياری در اين باره با عنوان الاضداد نوشته شد كه از جمله آنها آثار قطرب (د ۲۰۶ق) شاگرد سيبويه، اصمعى (د ۲۱۶ق)، ابنسكيت (د ۲۴۴ق)، ابوحاتم سجستانى (د ۲۵۵ق)، ابنانباری (د ۳۲۸ق)، ابوطيب لغوی (د ۳۵۱ق)، ابندهان (د ۵۶۹ق، به كوشش محمدحسن آل ياسين، بغداد، ۱۹۶۳م) و صغانى (د ۶۵۰ق، ضمن ثلاثة كتب فى الاضداد، به كوشش آوگوست هافنر، بيروت، ۱۹۱۲م)، به دست ما رسيده است.
پديده اضداد كه به عقيده زبان شناسان عرب منحصر به زبان عربى است، از همان آغاز موضوعى بحث انگيز در ميان لغويان شد. گروهى كه بيشتر، در جست و جوی «نوادر» زبان عربى بودند، وجود آن را پذيرفتند و سعى كردند با يافتن واژههای بيشتر، دامنه آن را وسعت بخشند. چنانكه ابنانباری شمار اضداد را از ۱۰۵ واژه كه اصمعى در كتاب خود آورده بود، به حدود ۴۰۰ واژه رسانيد. گروهى نيز همچون ثعلب و شاگردش ابندرستويه در رد و ابطال آن كوشيدند و حتى ابندرستويه كتابى به نام ابطال الاضداد نوشت (سيوطى، ج۱، ص۳۹۶؛ وافى، ص۱۹۳). به تدريج دامنه اين اختلافات به مسائل غير لغوی نيز كشيده شد و به گفته ابنانباری (محمد بن انباری، ص۱) شعوبيان از روی دشمنى و كينه توزی، وجود اضداد را از نقصها و ضعفهای زبان عربى و كم دانشى عربها شمردند (سامرايى، ص۱۰۱).
نظريات مخالف و موافقى كه دانشمندان عرب در زمينه اضداد ارائه دادهاند، كم و بيش مورد بررسى و تجزيه و تحليل محققان معاصر به ويژه خاورشناسان قرار گرفته است. ردسلوب خاورشناس آلمانى كتابى با عنوان «كلمات اضداد در زبان عربى» نوشته است . همچنين گيزه در «پژوهشى درباره اضداد» به بررسى آنها در شعر كهن عرب پرداخته است. نولدكه نيز شكلهای متعدد اضداد را در زبان عربى و ديگر زبانهای سامى مورد بررسى قرار داده است. هر كدام از اين محققان به تجزيه و تحليل چند نمونه از شكلهای معين اضداد پرداخته، و نهايتاً بسياری از اضداد را از فهرستى كه لغت شناسان كهن عربى به دست دادهاند، خارج كردهاند، به گونهای كه تقريباً جز شماری محدود از اين واژهها باقى نمانده است. جامعترين تحقيق درباره اضداد توسط كوئن انجام گرفته است كه مفهوم دقيق پديده اضداد و ابهامات آن را از جنبههای مختلف مورد بررسى و ارزيابى قرار داده است.
لغت شناسان عموماً مىپندارند كه هيچ واژهای در اصل برای دو معنای متضاد وضع نشده، و هر كلمه در ابتدا تنها بر يك معنا دلالت داشته است، اما عوامل مختلفى، از جمله گسترش حوزه معنايى كلمه باعث پيدايش معانى متضاد در يك واژه گرديده است (محمد بن انباری، ص۸). مخالفانِ واقعيت اين پديده نيز وجود كلماتى را كه بر دو معنای متضاد دلالت دارند، پذيرفتهاند، اما معتقدند كه اينگونه كلمات چون براثر گسترش معانى يا تغييراتى كه در ساختار آنها ايجاد شده، و يا عواملى ديگر از اين قبيل، از معانى اصلى خود خارج شدهاند، نبايد نام اضداد بر آنها نهاد. مثلاً ثعلب در اينكه واژه «صارخ» هم به معنای «فرياد خواه» و هم به معنای «فرياد رس» است (محمد بن انباری، ص۸۰)، ترديدی ندارد، اما معتقد است كه اين واژه از «صراخ» (= فرياد) گرفته شده و چون فريادخواه و فريادرس هر دو فرياد مىزنند، نبايد آن را از اضداد شمرد (جواليقى، ص۲۵۱). همچنين قالى (قالى، ج۲، ص۳۲۰) واژه «صريم» (به دو معنى متضاد شب و روز) را كه در اصل به معنى «جدا شدن دو چيز از يكديگر» است، از اضداد نمىشمارد (محمد بن انباری، ص۸۴؛ سيوطى، ج۱، ص۳۹۷).
علاوه بر مخالفان پديده اضداد، بسياری از لغت نويسان و حتى آنان كه درباره اضداد دست به تأليف زدهاند، شمار فراوانى از اين واژهها را اضداد غير واقعى دانسته، و از فهرست اضداد حذف كردهاند. ابوطيب لغوی بر آن است كه يك واژه به شرطى مىتواند از اضداد به شمار آيد كه بدون هيچ تغييری در ساخت و صيغه خود بر دو معنای متضاد دلالت كند. از اينرو، واژه «ضاع» (به دو معنى متضاد پنهان شد و آشكار شد) و امثال آن را از اضداد نمىداند، زيرا اين كلمه در معنى اول از ريشه «ضوع» است و در معنى دوم از ريشه «ضيع»، و همچنين كلمه «قانع» (= راضى و نيز خواهنده) را چون در معنای اول از باب «فَعِلَ يَفْعَلُ» و در معنای دوم از باب «فَعَلَ يَفْعَلُ» است، از اضداد نمىشمارد (ابوطيب لغوی، ج۱، ص۴۵۵؛ ابوطيب لغوی، ج۲، ص۵۷۷_ ۵۷۸؛ محمد بن انباری، ص۶۶؛ محمد بن انباری، ص۲۸۹-۲۹۰؛ قطرب، ص۲۵۴).
بنابراين، مىتوان واژههای بسياری از اين قبيل را كه به گفته كوئن ( از اضداد دروغين به شمار مىروند، از فهرست اضداد حذف كرد، به ويژه واژههايى كه با تغيير حروف جرّ دارای معانى متضاد مىگردند، مانند «ظاهر عنك» (= از عهده تو برداشته شد) و «ظاهر عليك» (= بر عهده توست) (محمد بن انباری، ص۵۶ _۵۷) و «راغ على» (= روی آورد)، «راغ عن» (= روی گرداند) (ابوطيب، ج۱، ص۳۲۸؛ محمد بن انباری، ص۱۵۳).
از ديگر عواملى كه باعث پيدايش دو معنای متضاد در يك كلمه شده است و لغت شناسان كهن به آن اشاره كردهاند، اختلاف لهجهها و گويشهاست، بدين سان كه گاه يك واژه كه معنايى عام دارد، در يكى از گويشها، تخصيص مىيابد و معانى متضادی از آن پديد مىآيد. ابندريد با اينكه وجود اضداد را پذيرفته، بر آن است كه يك كلمه به شرطى مىتواند از اضداد به شمار آيد كه در يك زبان به هر دو معنای متضاد به كار رود. از اين رو واژه «شعب» (= گرد آمدن و نيز پراكنده شدن) را از اضداد نمىشمارد، زيرا در زبان يك قبيله به هر دو معنای متضاد به كار نرفتهاست (محمد بن دريد، ج۱، ص۲۹۱-۲۹۲؛ محمد بنانباری، ص۵۳؛ ابوطيب،ج۱، ص۴۰۰_۴۰۱؛ سيوطى، ج۱، ص۳۹۶). بنابراين، واژههايى از قبيل «جون» (در گويش قضاعه به معنى سفيد، و در گويش ديگر قبايل به معنى سياه )( ابوطيب، ج۱، ص۱۵۱) و «سدفه» (در گويش تميم به معنى تاريكى، و در گويش قيس به معنى روشنايى)( محمد بن انباری، ص۱۱۴) و «وثب» (در گويش شمال به معنى برخاست، و در گويش جنوب به معنى نشست)( محمد بن انباری، ص۹۱ _۹۲) را بايداز فهرستاضدادبيروننهاد . (ضيف، ص۱۲۹_۱۳۰؛ عبدالتواب، ص۳۸۶- ۳۸۸)
پس از حذف واژههايى كه به گفته لغت شناسان كهن اضداد واقعى نيستند، شماری اندك از اضداد باقى مىماند كه با بررسى دقيقتر مىتوان آنها را بهگونهای كهدر پى مىآيد، طبقهبندی، و سپس از فهرست اضداد حذف كرد:
۱. واژههايى كه در حقيقت جزو مشتركات لفظيند و هيچ گونه معنای متضادی در آنها نيست. مانند «ظعينه» (= كجاوه يا زن كجاوه نشين، )( اصمعى، ص۴۶؛ محمد بن انباری، ص۱۶۴)؛ «راويه» (= توشه دان يا شتری كه آن را حمل مىكند)( اصمعى، ص۴۶؛ محمد بن انباری، ص۱۶۴_ ۱۶۵)؛ «كأس» (= شراب يا جام شراب)( اصمعى، ص۴۶؛ محمد بن انباری، ص۱۶۲_۱۶۳) و همچنين برخى ادوات شرط و استفهام و نفى از قبيل «اذ»، «اذا»، «ان»، «ما» و «هل» و برخى حروف جر از قبيل «من» (محمد بن انباری، ص۱۱۸_۱۲۰؛ محمد بن انباری، ص۱۸۹؛ محمد بن انباری، ص۱۹۱_۱۹۷؛ محمد بن انباری، ص۲۵۲؛ مبرد، ص۳_۹).
۲. واژههايى كه بر اثر تبديل يا جابهجايى يكى از واجها در يكى از گويشها، به كلمه ديگری شبيه شدهاند كه تصادفاً معنای متضادی داشته است، مثلاً واژه «لَمَقَ» در گويش بنىعقيل به معنى «نوشتن» و در گويش ديگر تيرههای قيس به معنى «پاك كردن نوشته» به كار رفته است (محمد بن انباری، ص۳۵). حال آنكه «لمق» كه بنىعقيل آن را به معنى نوشتن به كار بردهاند، در اصل «نَمَقَ» بوده كه به هنگام تلفظ «نون» آن را به «لام» تبديل كردهاند (عبدالتواب، ص۳۹۵_۳۹۶). همچنين «تَلَحْلَحَ» به معنى «ماندن» و نيز «رفتن» به كار رفته است (محمد بن انباری، ص۲۳۶) كه معنای دوم در اصل معنای فعل «تَحَلْحَلَ» بوده كه در نتيجه قلب مكانى و تقديم «لام» بر «حاء» به شكل تلحلح در آمده است. از لغت شناسان كهن فراء به اين امر اشاره كرده است (محمد بن انباری، ص۲۳۶؛ عبدالتواب، ص۳۹۶؛ سامرايى، ص۱۰۱_۱۰۳).
از همين قبيل است شكل مشابهى كه در نتيجه تحريف و يا تصحيف در درون يك لهجه پديد مىآيد، مانند اشدفَ (= تاريك شد و نيز روشن شد)( ابوطيب، ج۱، ص۳۸۳). اما «اشدفَ» به معنای دوم در اصل «اسدفَ» بوده كه در آن «سين» به «شين» تصحيف شده است (ثعلب، ج۱، ص۲۱۴؛ ابوطيب، ج۱، ص۳۸۳؛ عبدالتواب، ص۳۸۴_۳۸۵؛ صالح، ص۳۱۱).
۳. واژههايى كه از باب مجاز و استعاره در معنای ضد خود به كار رفتهاند، مانند كلمه «امّت» كه هم بر فرد و هم بر جمع اطلاق شده است (محمد بن انباری، ص۲۶۹_۲۷۱). اطلاق اين واژه بر فرد بىترديد از باب تشبيه و مبالغه است. كوئن اينگونه واژهها را كه شمارشان نسبتاً زياد است، اضداد بلاغى ناميده است.
از ميان لغت شناسان كهن، ثعلب شماری از اينگونه اضداد را در كتابى به نام مجاز الكلام و تصاريفه گرد آورده بوده كه بخشى از آنها از طريق سيوطى در المزهر (سيوطى، ج۱، ص۳۹۳_۳۹۴) به دست ما رسيده است. وی كلماتى از قبيل «مفازه» و «سليم» را در شمار اين نوع اضداد آورده است.
۴. واژههايى كه تحت تأثير عوامل روانى - اجتماعى از قبيل خوش بينى و بدبينى، ريشخند و تمسخر و اعتقاد به جادوگری و چشم زدن، در معنای متضاد خود به كار رفتهاند، مانند واژه «مفازه» به دو معنای «جای رَستن» و «جای هلاك» (ابوطيب، ج۲، ص۵۶۰؛ محمد بن انباری، ص۱۰۴_۱۰۵). اشتقاق اين واژه از «فوز» به معنای «رهايى» مؤيد اصالت معنای نخست است و كاربرد آن در معنای دوم همانگونه كه اصمعى و ثعلب و ديگر لغت نويسان كهن نيز اشاره دارند (اصمعى، ص۳۸؛ سيوطى، ج۱، ص۳۹۳)، از باب تفأل به خير بوده است. همچنين است كاربرد كلمه «سليم» در دو معنای «دور از گزند» و «مار گزيده» (ابوحاتم، ص۱۱۴؛ ابوطيب، ج۱، ص۳۵۱_۳۵۲؛ سامرايى، ص۱۰۸). گاه نيز برخى واژهها از باب ريشخند و تمسخر در معنای ضد خود به كار رفتهاند، همچون كلمه «عاقل» كه گاه بر شخص نادان اطلاق مىشود (محمد بن انباری، ص۲۵۸) و يا واژه «تعزير» كه در اصل به معنای «بزرگداشت و تكريم» است و در مورد شخص گناهكار به معنای «تأديب و سرزنش» به كار مىرود (محمد بن انباری، ص۱۴۷). گاه نيز اعتقاد به چشم زدن باعث كاربرد يك كلمه در معنای ضد خود شده است؛ مثلاً واژه «شوهاء» در اصل صفتِ «كره اسب زشت و بد اندام» است و اطلاق آن بر كره اسب زيبا و خوش اندام تنها برای پرهيز از چشم زخم بوده است (ابوطيب، ج۱، ص۴۰۸_ ۴۰۹؛ عبدالتواب، ص۳۹۴_۳۹۵). طبيعى است كه به شمار آوردن اينگونه واژهها در زمره اضداد موجب گستردگى دامنه اضداد مىشود، به گونهای كه ديگر نمىتوان حد و مرزی بر آنها تعيين كرد و در اين صورت هر كلمهای را مىتوان از اضداد شمرد.
حال اگر بر اساس اين طبقهبندی كه ارائه شد، واژههايى را كه به كلى از اضداد به دورند، از فهرستى كه لغت شناسان در كتابهای اضداد ارائه دادهاند، حذف كنيم، تنها چند واژه باقى مىماند كه بيشتر آنها بر يك معنای اصلى دلالت دارند و معنای ثانوی و متضاد آنها غالباً كاربردی بسيار محدود و نادر داشته، از ميان اشعاری كه اصالت چندانى ندارند، استخراج شدهاند.
فهرست منابع:
(۱) محمدحسين آل ياسين، الدراسات اللغويه عندالعرب، بيروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م؛
(۲) محمد بن انباری، الاضداد، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، كويت، ۱۹۶۰م؛
(۳) محمد بن دريد، جمهرة اللغه، حيدر آباد دكن، ۱۳۴۴ق؛
(۴) على بن سيده، المخصص، بولاق، ۱۳۲۰ق؛
(۵) عبدالله بن قتيبه، ادب الكاتب، به كوشش محمد دالى، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
(۶) ابوحاتم سجستانى، «الاضداد»، ضمن ثلاثة كتب فى الاضداد، به كوشش آوگوست هافنر، بيروت، ۱۹۱۲م؛
(۷) ابوطيب لغوی، الاضداد فى كلام العرب، به كوشش عزت حسن، دمشق، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م؛
(۸) عبدالملك اصمعى، «الاضداد»، ضمن ثلاثة كتب فى الاضداد، به كوشش آوگوست هافنر، بيروت، ۱۹۱۲م؛
(۹) احمد ثعلب، مجالس، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۹م؛
(۱۰) موهوب جواليقى، شرح ادب الكاتب، به كوشش مصطفى صادق رافعى، قاهره، ۱۳۵۰ق؛
(۱۱) خليل بن احمد، العين، به كوشش مهدی مخزومى و ابراهيم سامرايى، قم، ۱۴۰۵ق؛
(۱۲) سامرايى، ابراهيم، التطور اللغوی التاريخى، بيروت، ۱۹۸۳م؛
(۱۳) سيوطى، المزهر، به كوشش محمد جاد المولى و ديگران، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
(۱۴) صبحى صالح، دراسات فى فقه اللغه، بيروت، دارالعلم للملايين؛
(۱۵) شوقى ضيف، العصر الجاهلى، قاهره، ۱۹۶۰م؛
(۱۶) رمضان عبدالتواب، مباحثى در فقه اللغه و زبان شناسى عربى، ترجمه حميدرضا شيخى، مشهد، ۱۳۶۷ش؛
(۱۷) اسماعيل قالى، الامالى، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۳م؛
(۱۸) محمد قطرب، «الاضداد» ؛
(۱۹) محمد مبرد، ما اتفق لفظه و اختلف معناه من القرآن المجيد، به كوشش عبدالعزيز ميمنى، قاهره، ۱۳۵۰ق؛
(۲۰) على عبدالواحد وافى، فقه اللغه، قاهره، دار نهضة مصر للطبع و النشر؛